سایر منابع:
سایر خبرها
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
زیاد دادیم، اینم روش. هر سه تاشون انگشتاشون رو کردند توی هم و یه فال برداشتند: مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید/که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید یکیشون پرسید حالا تعبیرش چیه؟ گفتم: حالا خیلی پیگیر بوش نشو اما قطعاً حضرت حافظ به انتخابات اشاره داره. دیدم دومی با متانت گفت این بیت نوید آمدن دوباره عدالت رو میده. بعد زد به شونه سومی و گفت خیلی آدما خوب بودند، عدالت رو هم دوست داشتند چون طبیعتشون اقتضا می ...
منصوریان: اینکه داشتن سرباز حق هر تیمی است، توهین به تراکتورسازی و مردم تبریز است
بیانیه داد و مسائل مربوط به حق هواداران را مطرح کرد. من وقت نگاه کردن به چپ و راستم را ندارم. مبحث را نباید به آذری زبانان و چیزهای دیگر برد. خانواده من آذری زبان هستند و من هم در آنجا بزرگ شده ام و بهتر است کلاف ها را به هم ندوزیم. من فقط گفتم که حق همه تیم ها است تا بازیکن سرباز بگیرند. اگر آنها نظامی هستند، همه تیم ها را به سازمان های نظامی بدهند. من وارد مسائل ریز نمی شوم. بهتر است بگذاریم حرمت ها ...
طنز؛ از غلیان احساسات تا قلیان دو سیب نعناع
طغیان کرده. می گفت در طوفان عشق اسیر شده! پشت هم چرند می گفت. یه ریز فک می زد. من اتک می زدم. یه دیوان حافظ خریده بود هر وقت نگاهش می کردی با چشم های بسته داشت انگشتش رو می چپوند بین صفحه های کتاب. بهش می گفتم: آخه لامصب! فال یه بار، فال دو بار، فال سه بار. بکش بیرون دیگه دست هات رو از بین کتاب! جواب نمی داد. می گفتم: حداقل برو خونه فال بگیر. آبرومون رو بردی. از سبیل دسته موتوریت خجالت ...
شوخی با خودمان " کله پوک "
دلایل کله پوکی مان را خدمت تان عرض میکنم تا صد درصد مسجل شود: 1—در سال 53 ناپلئونی دیپلم گرفتم وبخاطر چند صدم نمره سپاه دانش وگروهبان وظیفه نشدم بلکه شدم سرباز صفرِ صفر . یک شب معاون گروهبان نگهبان بودم نیمه های شب هرچه آمار گرفتم یک نفر کم بود .ناچار گروهبان نگهبان را که دلش خوش بود یک دیپلم معاونش است،از خواب ناز وشیزین بیدار کردم باهم دوباره آمار گرفتیم . با پوزخندگفت خودت را شمرده ای ...
افشاگری از وضعیت اسفناک خریدوفروش اعضای بدن
سرم میشه 1500 تومن ، من نداشتم که فیشو پرداخت کنم ،به خانمم گفتم" پاشو بریم " بعد از بیمارستان اومدیم بیرون .شما تصور کن چه فشاری روی یک مرد میاد توی این شرایط .گناه من چیه که کارخانه ها ورشکسته میشن...؟ با حسرت به مردمی که در پارک در حال قدم زدن هستند نگاه می کند و با لبخند می گوید: دلم می خواد یک نفر همین الان شونه مو تکون بده وبیدارشم و ببینم همه این روزا خواب بوده ،یک خواب بد که ...
جزء از کل ، از اسپانیا تا ایران
گرفته است. برای ملاحظه شما بزرگواران بخشی از کتاب را در ادامه قرار می دهم. از جایی که یادمه مادرم هر روز عصر بهم یه لیوان شیر سرد داده. چرا گرم نیست؟ چرا شیر؟ چرا بهم آب نارگیل یا شربت انبه نمیده؟یک بار ازش پرسیدم. گفت همه بچه های هم سن تو شیر میخورن. یک بار هم موقع شام به خاطر اینکه آرنجم رو گذاشته بودم روی میز دعوام کرد. پرسیدم چرا؟ گفت کار زشتیه . گفتم به کی برمیخوره؟ به تو؟ چرا؟ دستپاچه شد و ...
شهیدی که در شب شهادت ام ابیها(س) پر کشید+عکس
شما که سر وقت آمده اید ؛ این ها را گفت و قدم هایش را تند تر برداشت، تا پدر 90ساله اش بیش از این منتظر نماند. وارد حیاط خانه که شدم، احساس لطیفی مرا آرام می کرد؛ پیرمردی که عمامه ای سفید و عبای قهوه ای رنگ و بلند بر تن داشت، با لبخندی لطیف وعصایی بدست بر بالای پله ها به انتظار ایستاده بود. با دیدنم لبخندهایش بیشتر شد و با دست های لرزانش مسیر خانه را نشانم داد. نخواستم در ...
نفت برای فانوس
بود که توی فانوس نفت نبود. و من توی گرمای تابستون تهران مونده بودم که از کجا میشه نفت گیر آورد. خلاصه هر چی گشتم پیدا نشد. دیگه داشتم نا امید می شدم، چون آخرین روز ارسال عکس ها رسیده بود. توی تاکسی نشسته بودم. نا امیدانه از راننده پرسیدم که از کجا می شه نفت گیر آورد. گفت باید بری جنوب تهران. شوش و اون ورا. شاید گیرت بیاد. بعد پرسید : خیلی می خوای؟ گفتم: نه. فقط بتونم فانوسم رو برای 10 قیقه روشن ...
ماجرای هیپنوتیزم شدن محسنی اژه ای
از قدرتم برای مصارف شخصی ام استفاده کنم. محسنی اژه ای افزود: در تحقیقات تکمیلی مشخص شد آقای قطب زاده و تیم شان با هدف ارتباط با روح برخی افراد با این فرد مرتبط شده بودند لذا من با توجه به پاسخ این فرد گفتم شما اگر مدعی تأثیر روشتان و ادعای خودتان مبنی بر هیپنوتیزم هستید حداقل کاری کنید تا من به خواب هیپنوتیزمی بروم. در آن لحظه علاوه بر من و این فرد دو نفر دیگر نیز در اتاق حضور داشتند و این فرد شروع کرد به ورد خواندن، ولی هرچه بیشتر ورد خواند هیچ اتفاقی نیفتاد؛ لذا آن زمان بود که من متوجه شدم که این ادعاها کاملا غیرمعقول و غیرمنطقی است. ایسنا این خبر را منتشر کرد. ...
زمانی: پیگیر کسر 8 امتیاز از تراکتور هستیم
انجامه کارهای بزرگ و خدمت کردن به کشورت و ملتت اسم در کن واسه خودت .... مردکه حال بهم زن تازه گیا هر بی هویتی میخواد معروف شه و اسمش سره زبون ها بیفته ,به کسی یا کسانی یا چهره ای یا تیمی که مثلا تعداد قابل توجهی هوادار داره و هواداراش روش حساسن میاد و سر جنگ و کل باز میکنه باهاش که به واسطه جواب و تقابله هوادارانه اون چهره یا تیم یا... مورد توجهات قرار بگیره و دیده بشه و تیتر چنتا سایت و مجله بشه چند وقت .....ریا و دروغ و تملق و دورویی و کمبود و عدمه اصالت و ریشه از سر روی مرتیکه میباره ...
21 روز دلهره در کویر اسیر بودم / نیما دانشجوی 25 ساله اشتباهی دزدیده شده بود+عکس
کنار چند درخت و یک جوی آب خشکیده بیابانی و همانجا مستقر شدیم، (مکانی که بعدها فهمیدم کوههای اطراف کهنوج بوده است). 21 روز دلهره نزدیک به 21 روز آنجا بودیم، روال عادی خواب و خوراک من بهم ریخته بود. گروگان hostage گیرها شب ساعت 8 می خوابیدند ولی من تا دیر وقت بیدار بودم و ساعت 3 صبح همراه آنها بایستی بیدار می شدم، غذایم اکثرا کنسرو و آب معدنی بود. نه به من بی احترامی کردند و نه ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (373)
تکونی رفته دنبال ملی کردن صنعت نفت. 12. تو آزمون گواهینامه رانندگی افسر بهم گفت چه فاصله ای روب اید براش حریم قائل شد؟ گفتم فاصله عشق تا نفرت؟ سه سال از گرفتن هر نوع گواهینامه ای محروم شدم. بیا محمود اینو بگیر دیگه انگلیسی حرف نزن 13. رتبه صد و پنجم شادترین کشورهای جهان در اختیار ایرانه، نصف این موفقیت رو مدیون احسان علیخانی هستیم. 14. رفتم کارخونه فندک ...
پاسخ دوباره تراکتور به منصوریان: تخریب نکن!
رسیدن که دوستان تراکتوری کلا ...........بعله شما فقط نظر خودت رو بخون متوجه میشی ک تو خودت ... بله . من هم پرسپولیسی هستم ولی این تراکتوری ها واقعا بی جنبه هستن اینکه چرا بازیکن سرباز می گیرن می شه توهین به مردم آذربایجان . نمیدونم چرا مسئولین این تیم اینقدر علاقه دارن تا مسئله رو سمت ایجاد تضاد و درگیری بین قومیت های موجود توی کشور ببرن این سه تا لنگی چه ...
معمای کمال: چرا تمدید نمی کند؟
جر می زند که بازی مساوی شود و از زیر باخت فرار کند! نوراللهی 8 ماه کسری خدمت هم بابت حضور تو جبهه به خاطر پدرش داره ، دنباله این بود که کسری رو بگیره ، چون متولد 72 عه شاملش میشه ، منولدین 74 به بعد بهشون کسری جبهه پدر تعلق نمیگیره , احمد فقط 7 ماه باید خدمت کنه نه عزیزم خاله هدایتی بهش پول دل و دزدی نرسونده ...
شفیعی: اگر به تراکتور سرباز ندهند خیلی بهتر است!/ امیدوارم حداقل یک جام به هواداران هدیه کنیم/ چمن قبلی ...
امیرحسین اعظمی خالد شفیعی مدافع تراکتورسازی معتقد است که این تیم برای رسیدن به قهرمانی، تا آخرین هفته ناامید نخواهد بود. با شفیعی در خصوص شرایط فعلی سرخ پوشان تبریزی صحبت کردیم و او به سوالات پاسخ داد. از بازی با سایپا شروع کنیم.چرا دوباره امتیاز از دست دادید؟ اگر بازی را دیده باشید ما واقعا مستحق برد بودیم. در این بازی شرمنده هواداران شدیم و واقعاً نمی دانم چه باید بگویم ...
شهدایی که مانع رقصیدن حاج آقا شدند !
: هرچه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه ای که به گردنت انداخته ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف بازی های این جماعت حرص می ...
درآمدم کفاف خرج زندگی را نمی داد/ فشار قسط وام، مرا وادار به دزدی کرد
ممکن است؛ یکی از خریداران مامور باشد و در حالی که جنس را می گیرد به دستت دسبند می زند. شاید شما نتوانی مرا درک کنی، ولی مجبور بودم که دست به سرقت بزنم وگرنه من سارق نیستم. بعد از اینکه از فروش مواد مخدر منصرف شدم، تصمیم گرفتم مغازه یا خانه ای را بزنم. چند هفته پیش مسیرم به میدان سپاه خورد. در حال قدم زدن بودم که یک خانه لوکس که چراغش خاموش بود در میان سایر واحدها نظرم را جلب کرد. زنگ ...
از راه رسیدن یک رسول در بازار نیرنگ
می زدم. ماجرا به شبی مربوط می شود که قرار بود سفری بروم. دلم هوای موسیقی های قدیم از جنس برنامه گل های رادیو ایران کرده بود. در انبوه مغازه های شیک و پرنور، یک زیرپله ای توجهم را جلب کرد که شیشه مغازه را پر کرده بود از فهرست موسیقی های قدیم و آنچه من دنبالش می گشتم. هفت هشت هزارتومان بیشتر در جیب نداشتم. با خود گفتم یکی دو سی دی می خرم برای فردا. داخل مغازه شدم با پیرمرد مواجه ...
حذف اضطراری از ابتدا تا انتها
تایید نهایی را بگیرم! گفتم: خب حالا مشکلت چیست؟! گفت: اکنون عدل 5 روز است که پشت در اتاق دکتر پشمکیان نشسته ام، اما هنوز به اتاقش رجعت نکرده و مرا پاک حیران کرده است! نه جایی برای خواب دارم و نه طعامی برای ادامه حیات! از هرکسی هم که می پرسم او کی خواهد آمد؟!در جواب می گویند"بشین تا بیاد"! گفتم: چه عرض کنم؟! علی الحساب مراقب باش حراست... شخص نگذاشت حرفم ...
چهره ی شطرنجی فوتبال
مساوی بود. خوب که فکر کردم دیدم تابه حال هیچ وقت نتوانسته ام یک بازی فوتبال را کامل ببینم. همیشه تکه هایی از نیمه ی اول یا نیمه ی دوم را دیده ام. انگار ذهنم پر از نیمه های فوتبالی است که دارند دنبال نیمه ی گم شده شان می گردند. توی ذهنم نیمه ی اول بازی استقلال و پرسپولیس را می چسبانم به نیمه ی دوم بازی ملوان و ذوب آهن! برای من چه فرق می کند؟ فقط رنگ ها عوض می شوند. اگر نه همه چیز همان شکلی است. نمی دانم باید چه کار کنم؟! علی دست می گذارد روی شانه ام و می گوید: بازی امروز یادت نره... بعد هم تا به خودم بیایم می بینم رفته... تصویرگری: ناهید لشگری ...
این بار می خواهیم برویم توی دهان اژدها
ها که خیلی احساس نشاط می کرد در یک چشم به هم زدن دو سر چفیه ام را گرفت و محکم کشید، نمی توانستم نفس بکشم چون غافل گیر شده بودم، از دست او هم نمی توانستم فرار کنم کمی که گذشت چشم هایم تاریک شد و چیزی نفهمیدم. موقعی متوجه شدم که روی زمین دست و پا می زدم. وقتی که حالم بهتر شد، متوجه شدم که خلیل عارفی و رمضان ملکی آن بنده خدا را به شدت سرزنش می کردند. ما را از پادگان انرژی اتمی به منطقه ...
ماجرای زنی که زیر تیغ جراحی بیدار شد
بود که متوجه شدم می توانم زبانم را تکان دهم. انگار عمر داروی فلج کننده داشت از بین می رفت. به نظرم رسید که با لوله تنفسی داخل دهانم بازی کنم تا توجهشان را به خودم جلب کنم. اتفاقا جواب هم داد؛ توانستم توجه متخصص بیهوشی را به خودم جلب کنم. اما او احتمالا با خودش فکر کرده بود که داروی پارالیتیک دارد تاثیرش را از دست می دهد و به همین خاطر فقط لوله تنفسی را از داخل دهانم بیرون کشید. مشکل دو ...
طنز؛ وحشت های نوستالژیک دهه شصتی ها!
بزرگ شده ایم همچنان وحشت داریم سیاست های لولومحوری که 8 سال ارکان مملکت را دستشان گرفته بودند، دوباره روی کار بیایند! 2. برنامه های کودک متأسفانه باید بگویم که برنامه های کودک زمان ما، نه تنها همان دوران جزو مشکلات بزرگ ما محسوب می شدند، بلکه همین الان هم جزو دغدغه های اصلی ما هستند! من واقعا شخصا حدقه چشمم کهیر می زند وقتی هنوز بعد از 28 سال تا تلویزیون را روشن می کنم ...
عاشق حضرت زهرا(س) بود و فدایی حضرت زینب(س) شد
می رفتند و دست روی سر علی کشیدند و گفتند: من حضرت محمد(ص) هستم و تو را به فرزندی قبول کردم. * اینکه تنها پسر خانواده بود باعث توجه بیشتر شما به او نمی شد؟ - مادر شهید: چرا دقیقاً چون بعد از سه دختر آمده بود خیلی عزیز کرده بود. همه چیز برایش فراهم می کردیم. ولی حجب و حیا داشت و هیچ وقت از ما چیزی نمی خواست . همه چیز را ما خودمان برایش فراهم می کردیم. * ارتباطش با ...
شهیدی که مزارش را هم تعیین کرد
در سحرگاه آن، مادرش نیز کام به عبادت گرفته شده فرزندش را به طه خواندن در گوشش تکمیل کرد. می گوید: دوران شیرخوارگی محمدرضا سوره طه را می خواندم و به او شیر می دادم. همان زمان این سوره را حفظ شدم و آن حالت معنوی و مهر مادری برایم لذتبخش بود. محمد رضا از همان کودکی شوری در سر داشت و انگار که یک جا بند نمی شد، چه در خانه و در چه در مسجد: رکعت اول بود که متوجه شدم محمدرضا نیست. با نگرانی نمازم را تمام ...
جنایت نگهبان بعثی و شهامت اسیر ایرانی
کند به پنجاه ضربه شلاق محکوم شد. در آن گرمای سوزان، عبید آن را بدون زیرپیراهن روی آسفالت داغ خواباند و به جانش افتاد. شب، داخل سلول وقتی علی شیر کنارم حاضر شد، بهش گفتم: پای مرا له می کردی، پام که حس نداشت! او در حالی که، اشک در چشمانش حلقه زده بود، سرم را به سینه اش چسباند،دستش را درون موهایم برد، پیشانی ام را بوسید و بهم گفت: نداشتیم سید! امروز دوشنبه بیستم تیر 1367 ، ماشین ...
منصوریان: از زمانی می خواهم روزه سکوت بگیرد/ تیم ما را با حرف هایشان بهم ریختند
اعلام کردم هر کسی که نمی تواند بماند همین حالا برود و گفتم من به رختکن می روم و هر بازیکنی که با من به زمین برگشت می فهمم که آن بازیکن استقلال است. منصوریان ادامه داد: بازیکنان دلاورانه و مردانه تا به حال بازی کرده اند و یک نفر هم تا قبل از بازی با التعاون هیچ حرفی از مشکلات مالی به زبان نیاورد اما بعد از این بازی بازیکنان آمدند و مشکلات خود را گفتند و با افتخاری صحبت کردند تا مشکلات حل شود ...
راکفلر:من می خواهم آمریکا، اقتصاد اول جهان شود
می خواندیم. یک دفعه این چراغ لامپا واژگون شد و روی دست من افتاد و دستم سوخت، آن روز گفتم اگر ما برق داشتیم این مشکل به هیچ وجه پیش نمی آمد و برای همین تصمیم گرفتم بزرگ شدم برق بخوانم. گفتید که پدر را در 10 سالگی از دست دادید؛ در کودکی کار هم می کردید؟ هزینه زندگی ما بردوش مادر بود و من و خواهر و بردارم به او در کار کمک می کردیم، مادرم هنرمند قلم زنی بود و زیباترین صدایی که روی ذهنم حک ...
فرهنگ + شهروندی
؟ انگار بیشتر از یک کیلو است آرام جواب داد: وزنشم درسته. اینها بچه های منن، مگه میشه اشتباه کنم؟ کیسه را گرفتم، دوباره با تعجب نگاه کردم و بعد از آنجا دور و دورتر شدم. 5-همیشه این وقت از ظهر که می شود، مشتری ها انگار آب می روند. دکان خلوت می شود و دیگر تک وتوک آدم هایی پیدا می شوند که برای خرید دانه ای هندوانه یا کیلویی پرتغال پا به مغازه بگذارند. همین شد که رفت تا بساطش را جمع کند و ...
وقتی خودم را به آدرس محل قرار آن ها رساندم چشمانم از تعجب گرد شد - از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم!
وقتی داشت آفتاب می گرفت نمی دانست باعث چه تصادف و ترافیکی می شود! + عکس مردی که از دسیسه کثیف همسر و دوستش در خانه مطلع شد و آن ها را غافلگیر کرد! + عکس وقتی خودم را به آدرس محل قرار همسرم با آن زن رساندم چشمانم از تعجب گرد شد / از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم! کار کثیف دو موتور سوار با نوجوان 17 ساله ای به نام علیرضا در سعادت آباد! + عکس قاتل خطرناکی که از بیمارستان گریخت + عکس وقتی متوجه می شدم پارک خلوت است مرتکب تجاوز به دختر و پسرها می شدم! + عکس من از کمد داخل اتاق خواب دیدم که با خواهر 16 ساله ام چه کردند! + عکس ...