سایر منابع:
سایر خبرها
راز دختر 17 ساله چه بود که او را شوکه کرد!
همین روزها آرمان برای این که بتواند در مورد زیبایی من جملاتی بنویسد، از من خواست تا عکس بدون حجاب و با پوشش دختران غربی برایش بفرستم. من هم بدون آن که به کسی چیزی در این رابطه بگویم با گوشی تلفن عکسی از خودم گرفتم و برایش فرستادم. از آن روز به بعد آرمان تهدیدم کرد. که اگر برای حذف عکس از گوشی نزد او نروم عکسم را برای پدرم ارسال می کند. خیلی ترسیده بودم اگر پدرم تصویر مرا آن گونه می دید چه ...
به محض اینکه مادر دوستم را در آن خانه تنها دیدم وسوسه شدم! + عکس
بودند پلیس به نتیجه مطلوب نرسید تا اینکه چهارم تیرماه 92 پسر 28ساله ای به نام هادی که از دوستان ابراهیم بود به طرز مرموزی ناپدید شد. تلاش پلیس برای به دست آمدن سرنخی از پسر جوان بی نتیجه ماند. تا اینکه پنج ماه بعد مرد جوانی به نام سهراب که در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفت و به طرز معجره آسای زنده ماند. وی با پلیس تماس گرفت و از دوستش به نام ابراهیم شکایت کرد و گفت: ابراهیم و یکی از دوستانش به قصد ...
همسر شهید امینی: می گفت 10 عید هم که شده به خواستگاری ات می آیم تا پدر راضی شود/ همسر شهید پورهنگ: سال ...
نداشتم دین کسی گردنم بماند . بعداً متوجه شدم که این طفلک ها اصلاً بچه دار نشدند و بچه ای ندارند . دلیل سرفه ها و اشاره ها هم به همین خاطربود. *** ته یکی ازجیب های کتش پاره شده بود. چرخ خیاطی نداشتیم. می خواستم با دست بدوزم. اجازه نداد. گفت: "نه خانمی، میدم خیاط بدوزه، با دست نمی شه محکم دوخت. کتش را داد به یک خیاط مردانه که جیبش را بدوزد. یکی دو روز به عید مانده بود رفت خیاطی ...
خواستگاری آخر سالی
همان روز شروع کردم به درس خواندن برای قبولی در دانشگاه .. باید نه تنها در دانشگاه قبول می شدم که میبایستی در بهترین رشته هم قبول می شدم تا پاسخ دندان شکنی که مریم داده باشم تا دیگر مرا این گونه تحقیر نکند. برای همین شب و روز من شد درس خواندن و درس خواندن از بیست و چهار ساعت شبانه روز بیست ساعت آن را درس می خواندم و همین باعث شد تا در آن سالهایی که قبولی در دانشگاه کابوس و رویای هم سن و سالهای من بود ...
نقشه زن ساقی شیشه برای دانش آموزان دختر / پسر عاشق در جست و جوی افسانه بود که ...
.... یک روز در آرایشگاه با زنی 39 ساله دوست شدم. شیشه می فروخت. داستان زندگی ام را برایش تعریف کردم، می گفت می تواند مثل مادر مراقبم باشد. به پیشنهاد این زن فرار کردم. مرا به خانه اش برد. وضع مالی خیلی خوبی داشت. در آن خانه هفت دختر و زن و چهار پسر فراری هم بودند. افسانه گفت: چون وابسته شیشه شده بودم موادمخدر صنعتی می فروختم. زن 39 ساله هم فقط جای خواب و خرجی موادم را می داد. ...
پسرخاله مریم زیر پام نشست، وقتی زندان افتادم زنم را مال خود کرد و ...
برخورده بودم. تا به خودم آمدم دیدم خرده فروش شده ام. ولی راست می گویند بار کج به منزل نمی رسد. بالاخره چوب اشتباهاتم را خوردم و در حال توزیع شیشه دستگیر شدم. به افتادم. همسرم گاهی به ملاقاتم می آمد. می گفت خیالم راحت باشد چرا که پسر خاله اش هوای زندگی مان را دارد. اما آخرین بارکه به دیدنم آمده بود حرف از طلاق می زد. باورم نمی شد چه می شنوم.با برادرم تماس گرفتم ...
راز 10 ساله جن های خانه مادرشوهر /عروس مشکی پوش برای مرگ یک جن عزاداری می کرد!
خواستم با خانواده دوستم تماس گرفته و اجازه بگیرد به خواستگاری زهرا برویم. آنها پذیرفتند و ما به خانه شان رفتیم. در آنجا وقتی قرار شد من و زهرا در اتاقی با هم حرف بزنیم، همسرم شروط خود را یکی پس از دیگری گفت. از ادامه تحصیل گرفته تا میزان مهریه و رفت و آمدهایش به خانه دوستان و فامیل. من که اعتقاد داشتم خانه ام اسارتگاه زنم نیست، خیلی زود پذیرفتم و تنها یک شرط گذاشتم. آن روز به یاد دارم ...
سوگند صید جو برگزیده ی جشنواره ی کاریکاتور هند با موضوع گاندی شد
شناخته شدند . صیدجو که متولد سال 1374 بندرانزلی است ، پیش از این نیز برگزیده جشنواره SICACO 2016 کره جنوبی شده و ضمن دریافت دیپلم افتخار، اثرش در بولتن این جشنواره چاپ شده است. این هنرمند جوان و پرتلاش می گوید : از دوران دبیرستان نقاشی را به شکل خودآموز و بدون استاد شروع کردم ، رشته دبیرستانم نیز تجربی بود و می خواستم مثل مادرم معلم شوم، تا اینکه مادر متوجه علاقه و استعداد من ...
سهیلا می گوید شب ها نوری مانند اشعه قرمز از دیوار وارد اتاق خوابم می شود و
تا ساعت ها جلوی کامپیوتر نشستیم اما خبری از او نشد. سهیلا گفت: گفتم شاید خیالاتی شده ام، فردایش باز همین اتفاق افتاد که سریع کامپیوتر را خاموش کردم و خوابیدم، در محل کار چنین اتفاقی نمی افتاد. از ترس مانیتور و کیس را به خانه مادرم بردم و خواستم هر وقت کاری دارم در آنجا به کارهایم برسم، از همان شب اتفاقات بدتری افتاد که دیوانه ام کرده است؛ جلوی تلویزیون نشسته بودم که ناگهان احساس کردم ...
شرم نویسنده فرانسوی در بازار کتاب
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نشر نی کتاب شرم نوشته آنی ارنو را با ترجمه بهاره مرادی منتشر کرد. در بخشی از این اثر می خوانیم: بعدها به چند تن از مردانِ زندگی ام گفتم وقتی داشتم دوازده ساله می شدم، پدرم می خواست مادرم را بکشد. میل به گفتنِ این جمله معنایش این بود که من خیلی عاشقِ آن افراد بوده ام. همه شان با شنیدنِ آن سکوت می کردند. می فهمیدم که اشتباه کرده ام، چون نمی توانستند آن اتفاق ...
زندگی یکی از دانش آموزان عروج کرده مدرسه علویان
ساختمانی کار می کردم که با دو شاگرد لبنیاتی آشنا شدم و با آنها مشورت کردم. نتیجه مشورت این شد که من شناسنامه ام را دستکاری کردم و سال تولدم را به 42 تغییر دادم و با دادن کپی به مسئول اعزام ما هم راهی دیار عاشقان شدیم. عملیات ثارالله در پیش بود. هنوز چند روزی در پادگان قدس نبودم که صبح با صدای بلندگو وحشتزده از جا پریدم. مسئول اطلاعات اسم مرا صدا می زد. بعد از لحظاتی خودم را به دم در رساندم ...
حکایت سید محمود ؛ گرفتن عکس شهادت در آتلیه برادر +عکس
، خداوند روزی ما را به دنیا آورد و روزی نیز ما را از این دنیا می برد و الان وقت رفتن من بود. شما را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم به شما صبر جمیل عطا فرماید. سلام مرا به همه دوستان و آشنایان برسانید و به آنان بگویید: اسلام و انقلاب باید به دست آقا امام زمان(عج)برسد. برای رسیدن به این مقصد، باید از تمام خطر ها و موانع عبور کرد، هر چند در این راه ممکن است خون جوانانی ریخته شود و جان عزیزانی ...
زن جوان را به اتاق خواب ویلا کشاندند / آنها مرا در یک خیابان رها کردند!
حتی در زندان هم با همبندی هایش هر چه می خواست انجام می داد! 2 دختر دانش آموز دسیسه چینی کردند و پسری را به دام شوم خود کشاندند + عکس دکتر معروف ایرانی که با منشی و یک خانم دیگر به صورت پنهانی بود! دختر جوان زیبا و دردسر سفر مجردی به تایلند + عکس زن کنیایی در خصوص روز حادثه گفت: هنگامی که از سرکار به منزل در حال بازگشت بودم سوار تاکسی شدم تا به مقصد مورد نظر برسم اما راننده با توسل به زور ...
شهید عبدالله باقری به روایت همسرش/در سالن عروسی نماز جماعت خواندیم
...> گفتم: بله. پدرم پاسدار بود و این مسائل برایم تازگی نداشت. جلسه اول، مهر او به دلم نشست اما بعد از عقد می توانم بگویم واقعا وابسته اش شدم. زمانی که عقد کردیم، من پیش دانشگاهی را هنوز تمام نکرده بودم. عبدالله کار هر روزش این شده بود که صبح ها می آمد دنبالم و مرا می برد و ظهرها هم برم می گرداند. در خانه پدرم که بودم، جوری تربیت شده بودم که به خودم اجازه نمی دادم هر ساعت و هر جا که ...
همه چیز راجع به زندگی خصوصی اکبر عبدی و دخترش +عکس
پزشکی نمی توانند کوهنوردی کنند. عجیب ترین شایعه ای که در مورد پدر شنیده اید چه بود؟ - چند وقت پیش پدرم برای انجام کاری به مسافرت رفته بودند که ناگهان یکی از دوستان با منزل ما تماس گرفتند و گفتند که از کسی شنیده اند که پدرم امروز فوت کرده و در بهشت زهرا به خاک سپرده شده اند. بنده خدا با گریه و زاری تماس گرفته بود که به ما تسلیت بگوید! من و مادرم در حالی که بسیار شوکه شده بودیم با پدرم تماس گرفتیم و خوشبختانه او حالشان خوب بود ولی آن چند لحظه بدترین روزهای زندگی من و مادرم بود. ...
جن گیری عروس برای یافتن انگشتر یادگاری خواهر شوهرش! +عکس
بخاطر کارهای زشتم از من جدا شوی ؛من آبروی تو را برده ام و حاضرم مجازات شوم ولی از تو می خواهم برای آخرین بار مهلت بدهی تا خودم را اصلاح کنم و بچه ای را که در شکمم دارم به دنیا بیاورم. مرد جوان که تازه متوجه شده بود که صاحب بچه شده است به یمن بچه دار شدنش و با اصرارهای همسرش از شکایت خود منصرف شد ولی در حضور قاضی از همسرش خواست که دست از دزدی های کوچک بردارد و اگر دوباره شاهد تکرار دزدی هایش باشد از وی جدا خواهد شد. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
قتل در حمام مخروبه
برادرم با کسی اختلافی نداشت اما... نوزدهم آذر سال گذشته خانواده ای به پلیس آگاهی آمدند. آنها بی تاب بودند، گریه می کردند. می خواستند فرزند 40 ساله شان را پیدا کنیم. با این خانواده حرف زدم، دلداری شان دادم که خودم و همکارانم تمام تلاش خود را به کار می گیریم تا پسرشان را پیدا کنیم و به چشم انتظاری آنها پایان دهیم. از برادر مرد گمشده خواستم درباره نحوه گم شدن او برایم حرف بزند. ...
ماجرای ترور ناموفق حسن روحانی
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشروح ماجرا را در زیر می خوانید: صبح روز عید فطر – جمعه دوم شهریور 1358 من به یکی از مساجد محله خودمان در نیروی هوایی رفتم و پس از خواندن نماز عید به منزل برگشتم. آن روز با خانواده برای ناهار منزل دایی مان آقای پیوندی دعوت داشتیم اما چون می خواستم کمی مطالعه کنم قرار شد خانوم بچه ها زودتر بروند و من نیز هنگام ...
نوعروس فقط 7 ماه توانست راز شوهر بی احساس را به کسی نگوید! + عکس
ازدواج رفتم، اما مهدی نمی آمد با اینکه مشاورم به من هشدار داده بود که من و مهدی مناسب هم نیستیم ولی من که تا آن زمان بدی از او ندیده بودم ، وارد زندگی شدم. مینا در ادامه به قاضی عموزادی گفت: بعد مراسم عروسی سرکار نرفت و فهمیدم از مدت ها قبل از محل کارش به خاطر بدرفتاری هایش اخراج شده در این مدت دریغ از یک کادو خریدن. در صورتی که همه وقتی ازدواج می کنند به عنوان تازه عروس بیشتر مورد توجه قرار می گیرند ...
آزاده را تکه تکه کردم / 18 سال با او دوست بودم و او اصرا به ازدواج داشت تا اینکه ...+فیلم وعکس
چند بار حرفی نزدم اما در نهایت با هم شروع به ناسزا و جدل کردیم. آزاده بحث را کشاند به سمت من که اگر با من ازدواج کرده بودی الآن زندگیم این گونه نبود. خواهر کوچک من ازدواج کرده و قرار است بچه اش هم به دنیا بیاید اما من چی؟ دو سال قبل آزاده به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم گفتم در مورد آن صحبت می کنیم. اما بعد از حدودا دوهفته بهش گفتم که با او ازدواج نمی کنم. در نهایت بحث ما در روز حادثه به فحاشی ...
اشک های دختر فیلمبردار در میهمانی دروغین دو شیطان / وقتی وارد پارکینگ شدم با چاقو مرا پشت جعبه ها بردند ...
...، بروشورهایی برای تبلیغات طراحی کردم و به داخل خانه ها انداختم و این کار باعث شده بود در کارم پیشرفت بیشتری کرده باشم. دو روز قبل جوانی با من تماس گرفت و خواست از مراسم جشن تولدش فیلمبرداری کنم، پس از صحبت های تکمیلی درباره قراردادمان قرار شد فردای آن روز سراغم بیاید تا در مراسم شان شرکت کنم. ساعت 5 عصر بود که دو جوان سوار پرایدی سراغم آمدند و چون به آنها اطمینان داشتم ...
راز پول توجیبی میلیونی پسر یک پزشک / او از بالکن وارد اتاق خواب همسایه شد و...
خانه تنها بودم، خودم را آماده سرقت کردم و پس از برداشتن پول و طلا از همان مسیر به خانه مان برگشتم. تصورم این بود شک ها به سمت کارگران ساختمان نیمه کاره برود و من رها شوم. با پول هایم از دوستم به نام علی که قصد فروش خودرویش را داشت، پژو 207 را خریدم که البته به پدر و مادرم گفتم امانت است. می خواستم بعد از چندین ماه که پنهانی با آن سوار می شدم، به بهانه پیدا کردن کار در یک شرکت کامپیوتری چنین وانمود ...
خودم را فروختم / این دختر در بخش روانی بیمارستان بستری شد
در همین حال مادرم نیز بدون هیچگونه توجّهی به شرایط روحی سخت من، با مرد دیگری ازدواج کرد و به دنبال زندگی خودش رفت و به کلّی من را از صفحه زندگیش برای همیشه پاک کرد. هنوز مدت کوتاهی از ازدواج مادرم نگذشته بود که پدرم نیز بار دیگر با دختر یکی از آشنایان ازدواج کرد و زندگی تازه ای را تشکیل داد. من که تحمّل این دگرگونی ویرانگر و نابودی کانون خانواده ام رانداشتم، دچار افت شدید تحصیلی شدم و ...
با 50 میلیون کمتر از پرسپولیس، استقلالی شدم
چیز من هستند و حاضرم هر کاری برایشان انجام دهم. این چند وقت که پدرم مریض بود بسیار نگران بودم و خدا را شکر که حال پدرم مساعد شد و خطر برطرف شد. آرش برهانی از فوتبال خداحافظی کرده یا قرار است خداحافظی کند؟ هنوز در این باره تصمیم قطعی نگرفتم اما احتمال زیادی دارد که این اتفاق رخ دهد و از فوتبال خداحافظی کنم. قبول داری که انتخاب پیکان اشتباه بود؟ پیکان ...
این پدر دنبال دختر گمشده اش است/ اشک های این مرد دل هر کسی را به درد می آورد+ فیلم و عکس
خواهرم گفتم یک امشب را به من مهلت بدهد. تا سه روز بعد از تحویل گرفتن عاطفه به خانه هرکسی رفتم مرا از خود راندند. درنهایت به بیمارستان و زایشگاه طالقانی تبریز رفتم و عاطفه را در محوطه چمن آنجا رها کردم و رفتم. باز هم بغض امانش را نداد و با دستان ترک خورده اش چشمان اشک آلودش را پاک کرد و ادامه داد: بعد از مدتی پشیمان شدم و برگشتم، دیدم عاطفه گریه می کند و دنبالم می گردد. مردم هم دورش جمع شده بودند ...
عشوه گری های نسرین پسر دانشجو را به گناه کشاند و ...+عکس
زدم ولی جواب نداد، یک ساعت بعد از آن دوباره زنگ زد و سریع قطع کرد، کنجکاوی و شیطنت موجب شد چندین بار دیگر به وی زنگ بزنم و موفق شدم با زن ناشناس صحبت کنم، چندین روز با هم ارتباط داشتیم و ارتباط های من بیشتر از وی بود. این زن که ادعا می کرد 23 ساله است و لیسانس حسابداری داشته و قصد ازدواج نیز دارد هوش را از سرم پرانده بود و چندین عکس نیز از خودش برایم با تلگرام ارسال کرد و مرا شیفته خود کرد، طوری ...
عکسها و بیوگرافی سیما خضرآبادی +ماجرای ازدواج و همسرش
پختگی کافی برای این امر مقدس نرسیده ام و هنوز به حمایت پدر و مادرم نیاز دارم. ورزش منظمی نداشتم صادقانه بگویم تا هفت، هشت ماه پیش خیلی به ورزش اهمیت نمی دادم. حواسم بود که اگر وزنم اضافه شود رژیم بگیرم و تحرک کافی داشته باشم تا به وزن ایده آلم برسم و بعد هم شروع می کردم به پرخوری. (می خندد) خلاصه اینکه ورزش جزوی از زندگی ام نبود. ولی درماه های اخیر مرتب به باشگاه ورزشی می روم ...
عید تهران هیجان دیگری دارد
یازدهم شد و تیم مردان هفدهم. من در مسابقات سریع جهانی چهارم شدم، رنک من بالا رفت و در مسابقه قهرمانی جهان در تهران هم حضور داشتم. بعد از مقام سومت در قهرمانی جهان، نگاه بقیه به تو تغییر کرد؟ در مرحله اول این مسابقه، آخر شدم. ولی وقتی در جایزه بزرگ دوم شدم، برای مرحله آخر حس کردم نگاه ها تغییر کرده و مرا بیشتر پذیرفته ا ند. این مساله را از برخوردشان متوجه شدم. فکر می کنم حالا ...
عشق و محبت را به یکدیگر عیدی بدهیم
آن یک مرد زن دار عاشق زن دیگری است و زن شوهردار عاشق مرد دیگری است. بچه های ما فساد را می بینند و صدمات ان اتفاق جبران ناپذیر است. وقتی خسته می شوم. هنوز وقتی از همه جا خسته می شوم سری به کتاب فروشی ها می زنم عطش انتخاب چند تا کتاب خوب و جدید برایم ماند رفع تشنگی در چله تابستان است. یک کتاب خوب مرا تا مدت با خوش می برد و این خواندنها مرا آرام می کند. تاریخ و ادبیات به من ...
بچه ها مرا عمو کچله صدا می زنند!
آقای مسابقه محله می شناسند، به همین دلیل اولین سوال ما هم درباره شروع شدن این مجموعه بود. فعالیت شما در مسابقه محله چطور شروع شد؟ من از جوانی فعالیت تئاتری داشتم و به صورت جدی کار می کردم و جایزه هم برده بودم. بعد از آن وارد سیستم تلویزیون شدم. یک روز اتفاقی رفتم چکی که کار کرده بودم را بگیرم، تهیه کننده فیلم داستانی که من کار کرده بودم گفت اگر می خواهی چکت را بگیری باید به ...