سایر منابع:
سایر خبرها
خیز آقازاده ها برای رفتن به بهشت / وقتی دُم خروس اصلاح طلبان برای انتخابات ریاست جمهوری در شورا بیرون ...
گسترده داوطلبان برای انتخابات شوراها بود و داوطلبان با در دست داشتن مدارک به فرمانداری تهران مراجعه کردند. -علیرضا محمدبیگی خبرنگار روزنامه ایران سپید که دل پری از دولت روحانی داشت و برای ثبت نام به فرمانداری تهران آمده بود، گفت: من و همسرم با داس روحانی چیده و اخراج شدیم چون با احمدی نژاد بودیم اما در سال 96 جوانه خواهیم زد. -وی همچنین گفت که به روحانی گفتم باعث شادی دشمنان ...
اگر تونل می زدند، پدرم را سالم پیدا می کردند، ولی قالیباف اجازه نداد
بیدار می شود و به پلاسکو می رود. ساعت 9 صبح همسرش با خبر می شود که پلاسکو آتش گرفته و به سرعت با همسر خود تماس می گیرد، محمود هم به او خبر می دهد که ساختمان آتش گرفته ولی آتش نشان ها آتش را خاموش کرده اند و رفته اند، اما چند ساعت بعد فاجعه رخ می دهد. آن روز، مرحوم محسنی کی به پلاسکو رفت؟ پسر 16 ساله اش که درست روبروی عکس پدرش نشسته بود، شروع به حرف زدن کرد. ...
طلاق به خاطر ندادن خرج تحصیل
عروسیش به یک دختر دیگر تجاوز کرد! + عکس باورم نمی شد چه عکس هایی که برای همسرم ارسال نکرده بود / با دیدن یک صحنه دیگر خشکم زد! پارتی کثیف دختر و پسرهای تهرانی در این خانه / عکس های دستگیر شدگان! بی بند و باری و انتشار تصاویر برهنه در بین افسران خانم! + عکس خبری باورنکردنی / انتشار تصاویر آرایشگاه های زنانه در تهران! این پسر ایرانی بعد از اینکه دختر شد با استقبال 10 مرد برای خواستگاری روبرو شد! در زیر پتو صحنه ای دیدم که برایم باور نکردنی بود! ...
سعیدسهیلی: حسن روحانی را نمی شناسم
.... گفتم: این آقا تمام عمرش، کارش فقط خنداندن مردم بوده است. بین این مردمی که در طول این سالها متمادی، شصت الی هفتاد سال پای تئاترهای این مرد خندیده اند و شاد شده اند، مادر و پدر شهید هم بوده، آدمی که شوهرش طلاقش داده بوده، کسی که یک هفته، یک سال پیش جوانش را از دست داده بوده، آدم های متفاوت با غم و غصه ها متفاوت بودند و آمدند توی سالن تئاتر و کار آقای ماشااله شهیدی را دیده اند و خندیده اند و شاد ...
شوهرم به خواستگاری یک دختر رفته بود/ از اردشیر خواستم بهرام را ادب کند که ...
موقعیتی که در آن زمان داشتم به گونه ای مجبور به این ازدواج شدم. چه موقعیتی؟ مدّتی بود که مادرم به بیماری سرطان مبتلا شده و تمام فکر و ذکرمان به او مشغول بود.هر لحظه گمان می کردم شاید مادرم را از دست بدهم. هنگامی که بهرام به خواستگاری آمد، خیلی راحت قبول کردم تا دل مادرم را شاد کنم. او تنها ارزویش این بود که دامادش سیگاری یا معتاد نباشد و دستش به دهانش برسد و بهرام نیز همین گونه بود. ...
سال ناامیدی برای سردارِ اصول گرا؛ قالیباف و حسرتِ پاستور
خاله خرسه است، اینجاست که برخی چون دوست دارند آقای قالیباف رئیس جمهور شود و مشکلات کشور حل شود، نوعی حرف می زنند و رفتار می کنند که جامعه احساس کند آقای قالیباف می خواهد به پاستور برود، از آن سو گروه های سیاسی رقیب هم این موضوع را تبدیل به فرصت یا فشار و تخریب می کنند برای زیر سوال بردن خدمات شهرداری. این شکل طرح موضوع برای آقای قالیباف آورده ای که ندارد هیچ، بلکه ریزش هم دارد. آقای ...
شکنجه گران چند ملیتی و زندانیان بی پناه
در شکنجه و بی ثباتی قرار داشتیم، اما به آنها اجازه نمی دادیم اراده ما را بشکنند. ما حتی در خواب نیز آرام و قرار نداشتیم و نمی دانستیم چه چیزی برای ما رقم خواهد خورد. ما کاملاً از محیط بیرون منزوی بودیم و نمی دانستیم این زندانیان جوان چه بر سرشان آمده است. بعد از حدود 10 روز از حوادث انتفاضه زندان جو، آنها شهید عباس السمیع را از ساختمان شماره 10 آوردند. احتمالاً اندکی بعد از نماز عشا ...
رحمتی بزرگترین حسرت اش را فاش کرد
هنرمند خیلی جاها رنج می کشد. مثلاً می روی بهشت زهرا تا در مراسم خاکسپاری شرکت کنی، 400 نفر راهت را می بندند که عکس سلفی بگیرند. بگویی اینجا جایش نیست، دلخور می شوند و زیر لب حرف ناحسابی می زنند. بخواهی بایستی، مراسم را از دست می دهی و بقیه می گویند احترام مجلس را نگه نمی دارد. بخواهی با خانواده بروی جایی، جور درنمی آید و آنها اذیت می شوند. برای یک قشر رفتن به شهر بازی، سینما، پارک و... ساده نیست. ...
روایت محسن هاشمی از زندگی و فوت آیت الله
آنها را زیر چادر از زندان خارج می کرد. سخت گیری زیادی نمی شد. آقای هاشمی پس از آزادی از زندان چیزی تعریف می کرد؟ از شکنجه و فشارها چیزی می گفت یا از مسائل درون زندان؟ ایشان درباره شکنجه و مشکلات خودش چیزی نمی گفت، ولی از دیگر زندانیان مرتب حرف می زد و از صبر و استقامت آنها یاد می کرد ، به ویژه دوستان نزدیکش، مانند مرحوم لاهوتی، منتظری و طالقانی. ما معمولا مطالب مربوط به شکنجه و ...
شخصیت های بانمکی که قصه نمی گویند
چندتا بازیگر چه جذابیتی دارد آنهم وقتی که داستان بینشان رد و بدل نمی شود و صرفا حرافی می کنند. کاش جوک تعریف می کرد بلکه بیننده کمی بخندد؛ به این نیز گویا باید راضی باشیم! بازهم چه خوب که سامان مقدم کارگردانی کردن بلد است و ریتم را کُند نگه نمی دارد. سکانس های پشت سرهمی هستند که خسته کننده نیست ولی خب جذاب هم نه. یعنی تا به الان که نبوده. راجع به دیوار به دیوار نظر خاصی نمی دهم بالاخره کو تا قسمت پنجاه به بعدش. هرچه هست ولی تا به الان چیزی به اسم کمدی موقعیت و طنازانه ندیده ام. این مجموعه های نوروزی را باید عمدا گذاشت تا رو به اتمام بروند. بعد حسابی ازشان حرف زد. ...
روایت مهناز افشار از ازدواج و زندگی خصوصی اش
به بعد جدی گرفته شدم و جایزه اش را هم در جشن منتقدان برای بازی در برف روی کاج ها از شما گرفتم. بازیگر فیلم سینمایی ارادتمند؛ نازنین، بهاره و تینا ادامه داد: من حاضرم با سر بکوبم توی سقف، سرم زخمی شود ولی سقف را بردارم. این طور بزرگ شده ام در نتیجه به هر کسی هم که با مانعی مواجه می شود می گویم بزن مانع را رد کن! ممکن است طول بکشد اما می توانی ردش کنی. ماجرای ازدواج با یاسین ...
حدادی: برای ازدواج همه گزینه ها روی میز است!
دارند چهره ام حاشیه ای باشد و من هم ناراحت نمی شوم. * حالا حاشیه ای هستید یا نه؟ حاشیه ای نه، من چون راحت صحبت می کنم و بقیه اصولاً دوست دارند که یک جور دیگری صحبت کنند که یکسری ها خوش شان بیاید، ولی من جوری صحبت می کنم که مردم خوش شان بیاید. با کسی تعارف ندارم هر چه که هست می گویم و دروغ هم ندارم که بگویم و فکر می کنم اگر آدم راحت صحبت کند مردم بیشتر خوش شان می آید. ...
رئیس جمهور درست می گوید؛ عینک بزنید!
بپردازد؟ ما حرف مان این است که شما این پول را از دست مردم گرفته اید و حتماً باید آن را در حوزه سلامت خرج کنید. البته تأمین اجتماعی هم می گوید گروه هایی وجود دارند که 3 درصد سهم بیمه شان را باید دولت پرداخت کند؛ مثل قالیبافان و بخشی از کارگران. مسئول سازمان تأمین اجتماعی خودش را بگذارد جای من، آیا می توانم به پرستاران، پزشکان، داروخانه ها و کسانی که خدمت به تأمین اجتماعی فروخته اند، بگویم چون دولت پول ...
هویدا اعدام شد از پشت سر تیر نخورد
، راحت به خانه ما رفت و آمد داشت. بعد از انقلاب کمکِ شهید حاج مهدی عراقی و حاج اکبر پوراستاد بودم که یک روز مرحوم خلخالی به من پیشنهاد داد کمکش کنم. دلم می خواست درآن شرایط بتوانم خدمتی کنم. *ظاهرا شما خاطرات جالبی از روزهای اقامت حضرت امام در مدارس رفاه و علوی دارید؟ شنیدن آنها در این بخش از گفت وگو برای ما مغتنم است؟ جالب ترین خاطره این است که هنوز بختیار سر کار بود و یک روز ...
شهیدی که می گفت جاده سازی می کند!
بردارد و من در آن لحظه فقط به حرف هایی که در حرم امام رضا به من گفته بود فکر می کردم و هی خاطرات از ذهن و دلم مرور می شد و هزار فکر و خیال به سراغم می آمد و در آن لحظه محسن به من می گفت، خیالت بابت محمد و فاطمه راحت باشه هواتونو دارم مدام تکرار می کرد کاری که شهدا و مدافعان حرم انجام می دهند دفاع از ناموس است و مدام در این مورد حرف می زد. خدا می داند که در آن لحظات به من چه می گذشت ...
حرف های خواندنی ستاره اسبق؛ ولاسکو فرار کرد و عزیز شد
رشید مثل بهنام و شما برایش اتفاقات خوشایندی افتاد . مسیری قشنگی که والیبال با آن سر زبانها افتاد. بعد مرزهای ایران را رد کردید و لژیونر شدید.فضای والیبال شکست و مردم متوجه شدند که حرف دارد. بگو چه اتفاقاتی افتاد؟ حرکت روبه جلوی والیبال با حضور مدیرانی مثل یزدانی خرم آغاز شد که از ورزش به عنوان سکوی پرش خودشان استفاده می کردند و البته در مورد والیبال، با یک کار درست که همان استعدادیابی ...
کار را از من بگیرند، می میرم
درآوردم و به ش دادم و گفتم این هم فروش کل روز، حالا این ساعت ها را جمع کن و روی طبق (سینی خیلی بزرگ) این مدادها را بریز؛ او هم این کار را کرد و شاید باور نکیند در عرض چند دقیقه جمعیتی دورش را گرفتند که من را پس زدند و اصلا طبق خالی شد. بعد به اصغرآقا گفتم دیدی؟ حالا پولم را بده. او هم گفت بیا برویم تو قهوه خانه حرف بزنیم؛ باید با من قرارداد ببندی و فروش این مدادها را به من بدهی (با خنده). خلاصه ...
هفت راه برای افزایش برکت عید
فوت و فن کلاسداری مرا یاد بگیرند. یک کسی سخنرانی که می کرد، حرف هایش ضد دستش بود. می گفت: یوسف در چاه رفت! پیغمبر هم معراج رفت! (خنده حضار) حرکت دست با الفاظ باید با هم بخورد. یک مرد حکیمی این صحنه را دید که اسب نمی رود، این هم هرچه سیخ می زند و میخ می کوبد نمی رود. گفت: چه شده؟ گفت: اسب می تواند برود و آب کم است. اما قفل کرده است! گفت: یک بیل بردار و آب را گلی کن، اسب می رود. این هم ...
متاگپ | ایمان موسوی: جواد نکونام فوتبال مرا خراب کرد / نکونام چندین نفر از بازیکنان استقلال را علیه قلعه ...
...> یعنی اون مصاحبه باعث شد تو دیگه تو اوج نباشی؟ خدا رو شاهد می گیرم، من بعد از اون قضایا سه ساله دارم تو فوتبال زجر می کشم ولی من همیشه یه جوری زندگی می کنم حتی در صفحه مجازیم یه جور رفتار می کنم که هیچ کس از غم من خبر نداشته باشه. حالا اگه بتونم راحت صحبت کنم.... آره، آره راحت باش... اون بزرگ فوتبالی که من خیلی ازش انتظار داشتم اومد یه حرفی به من زد و گفت که نگران نباش ...
باران گرفت و نادر مرا به خانه شان برد وقتی خنده شیطانی او را دیدم پشیمان شدم ولی دیر شده بود و ...
پیش از آن که گرفتار دام شیطان شوم، ازخواندن سرگذشت دختران و پسران فریب خورده، بسیار ناراحت می شدم و نسبت به آنها بسیار احساس ترحم می کردم و آنها را افرادی شایسته نصیحت می دانستم. در تمام دوران تحصیلم هیچ نقطه ضعفی از نظر موارد اخلاقی نداشتم. از داشتن دوست پسر و کارهایی از این گونه،به هیچ عنوان خوشم نمی آمد و همیشه حتی سعی می کردم دوستانم را، اگر زمینه چنین انحرافاتی را داشتند راهنمایی ...
ماجرای خواندنی عشق یک نوجوان 16 ساله
.... بر زخم شیارهای خونین تنم زرده تخم قاطی خاکستر مالیده و باندپیچی کرده بودند. پس از چند روز زخم شلاق هایی که به عشق ملیحه بر تنم بود التیام پیدا کرد اما انگاری زخمی که در دلم سرباز کرده بود با صد جور مرهم و دوا درمان نمی شد. خاله خانباجی های همسایه می آمدند و هر کدام دوایی تجویز می کردند تا پیرزنی که در محله مان مامایی می کرد تشخیص داد که غمباد گرفته ام. روز به روز لاغرتر می شدم و تب و لرز از ...
خانم های مطلقه تهرانی که در دام این پزشک قلابی گرفتار می شدند!
! + عکس باورم نمی شد چه عکس هایی که برای همسرم ارسال نکرده بود / با دیدن یک صحنه دیگر خشکم زد! پارتی کثیف دختر و پسرهای تهرانی در این خانه / عکس های دستگیر شدگان! بی بند و باری و انتشار تصاویر برهنه در بین افسران خانم! + عکس خبری باورنکردنی / انتشار تصاویر آرایشگاه های زنانه در تهران! این پسر ایرانی بعد از اینکه دختر شد با استقبال 10 مرد برای خواستگاری روبرو شد! در زیر پتو صحنه ای دیدم که برایم باور نکردنی بود! ...
دختر جوان کثیف با چه ترفندی پلیس و دو پسر پولدار را فریب داد؟
تمام حرف هایش در مورد تجاوز و آدم ربایی دروغ بوده و تنها به خاطر اخاذی دست به این فریبکاری زده است. وی به بازپرس گفت: آن شب با این دو پسر آشنا شدم. وقتی سوار خودروی آنها شدم و با هم صحبت کردیم، متوجه شدم که آنها خیلی ثروتمند هستند. پول زیاد آنها باعث شد که وسوسه شوم دست به چنین کاری بزنم. وقتی نقشه را کشیدم آنها را به یک کوچه بن بست کشاندم و بعد همان لحظه پلیس هم از راه رسید. من هم نقش ...
سریال های عید سیما تا به الان جذب مخاطب کرده اند یا خیر؟
! عمدتاً خوب می نویسد جز اینکه مجبورش کنند که طنازی همیشگی را نداشته باشد. واقعا حیف از این لوکیشن های تر و تمیزی که علی البدل دارد. سکانس هایی که افتاده اند در دست یک عده بازیگری که متأسفانه فقط حرف می زنند و ادای قصه گویی را درمی آورند. دقت کنید در این چند قسمت چقدر داستان، دیده و شنیده اید؟ به نظرم هیچ! این تعداد بازیگر چرا کارکردی در داستان ندارند و صرفا شده اند محل دعوای خاله زنکی دو ...
فروغ برای خودش دشمن درست می کرد
، به خصوص گستاخی های فروغ را. اما من گستاخ نبودم. همیشه حرمت همه را نگه می داشتم. فروغ و برادرم برای خودشان دشمن درست می کردند، مثلا اگر در مجلسی، چیزی می دیدند، یقه آن طرف را می گرفتند و همین باعث دشمن تراشی می شد. حالا بعد از این زمان درازی که من بدون آنها دارم زندگی می کنم، تمام سعی ام را کرده ام که وجهه خانواده ام را کمی مرمت کنم. چطور می شود پس از سال ها دست به مرمت این چهره زد و آیا ...
تئاتر شهر در نوروز فقط میزبان کارتن خواب هاست
نمایشنامه نویس این اجرا باشید؛ این اجرای ویژه به بهانه روز جهانی تئاتر و تولد آگوستو بوآل (مبتکر تئاتر ستمدیدگان) فرصتی است برای گفت و گویی مفرح و چالش برانگیز در ایام نوروز. جز این، اطلاع دیگری که از این برنامه ها در دست است این که؛ هفت گروه تئاتر آیینی و خیابانی قرار است امروز ششم و فردا هفتم فروردین در محوطه تئاتر شهر حضور داشته باشند. این برنامه ساعت 11:30 صبح امروز، با اجرای گروه مانکن ...
ارتباط شوم و مخفیانه نوعروس با هم دانشگاهی اش
و برای خودش نقشه می کشید. برای مرد، زن گرفتن از خرید یک کت و شلوار هم ساده تر به نظر می رسید. شاید او وقتی می خواهد لباس یا کفشی بخرد بیشتر از این حرف ها حساسیت به خرج می دهد. بعد از طلاق فهمید چه بلایی سرش آمده است. او زخم خورده شلاق بی معرفتی و خیانتی شوم شد که تاب و توانش را برید و امان از کف داد. خانواده مرد جوان از روز اول می گفتند عادی و منطقی زندگی کن. ...
مادرشهیدنریمانی:اینگونه نبود که یکدفعه وارد صحنه جنگ شود وکشته شود، برای آرزویش تلاش کرد؛ طوری رفتار ...
خواهرم خیلی حالش بد بود. دعامیکردم محمود زودتر بیاید خواهرم تنها نباشد چون وجودش یک پشتوانه بزرگ بود برایمان. روز ششم عید بلاخره برگشت. یکی از آشنایان ختم برادرش بود، رفته بودم مسجد بعد که از مسجد آمدم بیرون دیدم گوشی ام چندبار زنگ خورده. رسیدم جلوی ماشین همسرم گفت : مژده بده محمود امده،از خوشحالی اشک هایم جاری شد. رسیدم خانه سریع بهش زنگ زدم گفتم: کجایی بیام ببینمت؟ گفت: عصر میام منزلتان . وقتی امد ...
قدمگاه قم را بیشتر بشناسید
نام آن در کتاب تاریخ قم (قرن چهارم) بارها تکرار شده است. به گفته حسن بن محمد قمی جمکران اولین روستای قم بود که جم ملک آن را بنا کرد. او همچنین انتساب بنای جمکران را به حضرت سلیمان (ع) خلاف واقعیت ندانسته و ساخت محله ها و بناها و آتشکده هایی در این روستا را به شخصی به نام جلین پسر ماکین نسبت داده است. در متون عصر قاجار به مزارع و محصولات کشاورزی جمکران اشاره شده است. بر اساس آن چه محدث ...
زندگی یکی از دانش آموزان عروج کرده مدرسه علویان
دادگستر خلعت شهادت پوشید. داغ پشت داغ دلم را آتش می زد. من بدون عصا نمی توانستم راه بروم به همین خاطر مرا به جبهه اعزام نمی کردند. اما همت کردم و عصاها را کنار گذاشتم تا زودتر به خودم متکی شوم. بعد از عید هر دو مادربزرگم به دیار باقی شتافتند. من سر سفره آنها بزرگ شده بودم. آنها مرا خیلی دوست داشتند. بعد از شهادت محمد نیکبخت دیگر مصمم شدم برگه اعزام بگیرم و لنگان لنگان راهی دزفول شدم. عملیات فاو تمام شده ...