سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای سیاه و هولناک / خون بازی دخترهای جوان تهرانی! + عکس
زده باشد، می گوید: خودم! یعنی تو هم روی دستت تیغ زدی؟ آره . یک سال قبل چرا این کار را کردی؟ یکی رو خیلی دوست داشتم اما اون می خواست ازدواج کند. چون بهش نرسیدی این تصمیم را گرفتی ؟ نه. می دونستم بهش نمی رسم و فقط برای اینکه خودم را آرام کنم این کار را کردم. آرام هم شدی؟ راستش نه... والدینت متوجه شدند ...
فقط مراقب بخش سیاسی تلویزیون هستند
داده ایم! این شأن از بین رفت! بنابراین مخاطب مان به ویژه آن دسته از مردمی را که بیشتر متمایل به فرهنگ و اخلاق هستند از دست داده ایم. چندی پیش آقایی مذهبی در خیابان به من گفت هر قسمت سریال زی زی گولو یک درس بزرگ برای خودمان، خانواده و بچه مان بود. چرا دیگر چنین سریالی ساخته نمی شود. حتما آن آقای طبقه متوسط مذهبی با کار من ارتباط برقرار کرده بود که امروز بعد از چند سال پیگیر آن سریال است چون وجه ...
رامبد، به دنبال کشف فرمول جوان ماندن!
...! دانش آموز 17 ساله ما صراحتا سوال دارد که آینده اش چه می خواهد بشود و به شخصه احساس کردم هیچ پاسخی به او ندارم بدهم! انگار این بچه ها وارد بازی ای شده اند که باور کرده اند هیچ پایانی ندارد! این وضع پسران بود. در مدرسه دخترانه پرسیدیم بزرگ ترین ترس شما چیست؟ غالبا پاسخی نداشتند تا اینکه یکی دستش را بلند کرد و گفت: از دست دادن خانواده ام گفتم چرا باید در این سن به این ترس فکر کنی؟ خواستم به ...
فرزند روح الله ....از تبار انقلاب
وقتی کنارم نشست و علتش رو پرسیدم با حجب خاصی گفت مال قدیمه خیلی قدیمها اون موقع جوون بودم خیلی جوون ... خواست خدا بود سال 66 رفتم فاو و در تک دشمن شیمیایی شدم و تا الان به جایی مراجعه نکردم خدا بدونه بسه.... در همین افکاربودم که به مقصد رسیدیم .... "به روایت علی محقق خبرنگار خبرگزاری صداوسیما " ...
روایتی از زیر پوست سیستان و بلوچستان/بچه بیشتر، یارانه بیشتر؛ منطق بارداری بسیاری از زنان استان
توان راه رفتن را از آنها گرفت، از دست داده. حالا محمدرضا سومین کودک اوست که پاهایش توان کشیدن بدنش را ندارد. به زن پیر اشاره می کند: دو تا بچه خاله ام هم با همین مریضی مردن. مادرش هم سه کودکش را قربانی بیماری ناشناخته ای کرده که به جان استخوان های فرزندانش افتاده بودند. زرینه با گوشه چادرش اشک های صورت کودکش را پاک می کند: اون دو تا بچه دیگه م راه میرفتن حالشون خوب بود، یهو تو 5 سالگی دست و پاشون ...
متن کامل پرسش های خبرنگاران و پاسخ های دکتر احمدی نژاد در نشست خبری
.... سال 89 مُرد [شیمون پرز رئیس وقت رژیم صهیونیستی] و بعد در داخل هم یکی فرماندهی کرد. خیال می کنند اگر تکرار کنند، در جامعه رسوب می کند. این همه گفتند، ملت قبول نکرده است. اگر ملت قبول کرده بود این ها نباید اینقدر از آمدن آقای بقایی واهمه می داشتند. چرا واهمه دارید؟ اینقدر ترسیدید که دست هایتان را هم گم کردید و همه حرفهای خودتان را زیر سوال بردید. ما که رسانه نداشتیم، حرف هم نزدیم، 4 سال تمام ...
سفر به کوچه سارهای کاهگلی سرزمینم
عید امسال هم می خواهم بروم اردوی جهادی مهرباران نفس عمیق و صدای قلبم را می شنیدم و جایی که هنوز انعکاسش را در گوش دارم: برو نفهمیدم چه شد اما خود را چمدان به دست دیدم؛ همان چمدانی که پر شده بود از گرفتگی های این شهر... جوری ذوق سفر در دل داشتم که از دو روز قبل ساکم را بسته بودم. گروه اول جمعا هفت نفر بودیم، شامل پنج نفر خانم که هرکدام برای آموزش های مشخص شده آمده و دو نفر آقا ...
تنفر نیکول کیدمن از استرالیا و کینت وینسلت از تایتانیک
.... دیمن به GQ گفته است تونی را بابت پول پارو کردن و دست داشتن در چیزی که توش دست داشت سرزنش نمی کند. فقط غیرقابل خوندن بود. ختم کار حرفه ای هست. منظورم اینه می تونست این رو بذار تو eBAY و واسه اون آدم بازی تموم می شد. فاجعه است. واقعاً خجالت آوره. اساساً تلاشی کرد و پولش رو گرفت و رفت. بن افلک - دردویل افلک هم برنده اسکار فیلمنامه ویل هانتینگ خوب هست که در طول ...
جزئیاتی زندگی شخصی شقایق دهقان و مهراب قاسم خانی از عاشق شدن تا...
؟ شقایق دهقان: نه! ولی تازگی ها خیلی دوست دارم کارهایی مثل پاورچین و شب های برره را که در آن زمان نویان به دنیا نیامده بود، ببینم. بازیگر مورد علاقه اش چه کسی است؟ چون با این سیستم بزرگ شده مثل بچه های دیگر زیاد هیجانی برای دیدن بازیگر ندارد (از نویان می پرسد): نویان از بازیگرهای ایرانی چه کسی رو دوست داری مامان. نویان: تو و بابا را. زوج خوش اخلاقی ...
شبیه آرتیست ها
غروب آن روز، سال تحویل می شد. اعضای خانواده آماده شده بودند تا به خانه آقا بزرگ بروند و هنگام تحویل سال، دور هم باشند. از اتاق زدم بیرون. رفتم روی دیواره حوض خشتی که وسط حیاط بود. دست به کمر ایستادم و همین طور که ژست شش در چهار گرفته بودم زل زدم به آب، تا عکس خودم را توی آن ببینم. احساس می کردم قیافه ام شبیه آرتیست های سینما شده و از خانه که بیرون بروم لباس های سفید و براقم چشم همه را خیره خواهد ...
هم کتک خوردم، هم جایزه بردم!
به من بده بوخونم آ به کارگرامم بدم بوخونن، دست کردم از تو قفسه آئین زندگی رو درآوردم و دادم بش. گفت این چی چیه؟ یه کتاب بی شعوری ام گذاشتم روش و گفتم اینا مکملی همن! خیلی به تریج قباش بر خورد. گفتم برو بوخون، پولم نمی خواد بدی اگه خوشت اومد برمی گردی، اگه هم نه که دیگه کلاهتم بیوفته کوشک بر نمی گردی! خلاصه، رفت و دو هفته بعد اومد گفت: دوازه تا آئین زندگی برام بیار با همین قلم. بی شعوری ام نپسندیدم ...
30 ثانیه وحشت در مشهد
.... به سرعت یک خودرو گرفتم و به سمت مدرسه دخترم رفتم. در آنجا بود که متوجه شدم بچه ها همه وحشت کرده و در حیاط مدرسه جمع شده اند. دخترم را که درحال گریه کردن بود در آغوش گرفتم و به خانه رفتم. پسر 4 ساله ام در خانه همراه پرستارش بود. در مسیر تلفنی با پرستارش صحبت کردم. انگار او آرام بود. ولی همه همسایه ها بیرون از خانه هایشان آمده بودند. حالا هم به خانه مادر همسرم آمدیم. چون خانه ما آپارتمانی است ...
به همین سادگی میشه شاد و خوشبخت باشیم
نظر تو ممکنه کسی یا چیزی زندگی ما رو تحت الشعاع قرار داده و لذت زندگی رو از ما گرفته باشه؟! یا شایدم ... نکنه که ما آدمای خیلی سطحی شدیم؟ نکنه دیگه چشم هامون قشنگی های دنیا رو نمی بینن؟ گوش هامون حرف ها و صداهای خوب رو نمیشنون؟ نکنه اون قدر درگیر کار و تجملات زندگی شدیم که زیبایی های دور و برمون رو نمی تونیم ببینیم؟ یعنی این زیبایی های تصنعی و ظاهری که هر روز رو دست هم می یان، ما رو از دیدن ...
پرسپولیس 2 -0 پیکان / یک نفس تا قهرمانی با آتش بازی برابر پیکان
#43 وحید 2017-04-05 21:15 خدایا شکرت. هر کی افتخار میکنه پرسپولیسیه بکوبه اون قرمز خوشگله رو نقل قول +27 #42 اکبر قیصری 2017-04-05 21:14 پیشاپیش قهرمانی رو به همه سرخدلان عزیز تبریک میگم یه خواهش هم از اساتیدی دارم که قبل از بازی از علیپور انتقاد میکردن دارم که بیاین قصاص قبل از جنایت نکنیم و اجازه بدیم بازی تمام بشه بعد قضاوت بکنیم به امید موفقیت در آسیا, هادی جان ...
تردید ندارم اسرائیل فرو می پاشد یا با مقاومت یا از درون
لبنان می آمدند چون فلسطین برایشان جذاب بود، سازمان الفتح برای آنها شاخه خوبی بود. بعضی ها از ایران فرار می کردند به خاطر ساواک، از آنجا شروع کردم به آشنایی با کسانی مثل شهید محمد صالح حسینی، جلال الدین فارسی و محمد منتظری. همه اینها به لبنان و سوریه آمدند و با آنها آشنا شدم، من مسئول روابط با این گروه ها شدم، لذا قبل از انقلاب با این بچه ها آشنا شدم و بعد از پیروزی انقلاب به تهران آمدم و همکاری می ...
بهمن فرمان آرا: بازیگر شدنم توصیه کیارستمی بود
فیلم دیدم و این یک جور کیف محشری در زندگی من بود. فیلمهای برگمان را برای اولین بار در لندن دیدم. فیلم های آندره وایدا را آنجا کشف کردم. در عین حال من در همان سن شانزده سالگی خبرنگار ستاره سینما در لندن بودم. بنابراین افتتاحیه فیلم ها را می رفتم و تجاربم محشر بود. مسئولیتی روی دوشم نبود و عیش مدام بود، در کنارش درس و مدرسه هم بود که آن هم سراسر خوشی و لذت بود. زندگی تنها سخت نبود؟ اوایل ...
دست نوشته "جانسوز" یک شهید دفاع مقدس+عکس
تاریخ 6 اسفند 1364 در بیمارستان به شهادت رسید. مطالبی که در ادامه خواهید خواند خاطرات و دست نوشته های تکان دهنده این شهید شیمیایی در لحظه شهادت است که در وبلاگ لشکر 25 کربلا منتشر شده است. شهید ملیحی هنگام شهادت قادر به تکلم نبود و حرف های خود را می نوشت. فردوس حاجیان ، جانباز شیمیایی و رزمنده لشکر 25 کربلا که این روزها ریاست دانشگاه آزاد تهران مرکز را برعهده دارد، خاطره ای خواندنی را ...
طنز؛ نیمه اسیدی لیوان
... اینه که هر دفعه این تبلیغ پخش می شه پدرم به مادرم می گه: این توییا. یادته چقدر می گفتی خونمون کوچیکه؟ یادته چقدر سرکوفت می زدی؟ ببین چقدر قانعه مادرم هم جواب می ده: من اگه مثل این بودم که یه دقیقه هم نمی تونستم باهات زندگی کنم. یادت نیست چندسال با مادرت و سه تا بچه توی شصت متر جا زندگی کردم؟ خودت رو یادت نیست که از سر کار میومدی خونه، می افتادی جلوی تلویزیون... باهات هم که حرف می زدم انگار ...
پرواز با کتابت قرآن
علاقه مندی شان به هنر شروع می شود. استاد رضا ولی زاده می گوید: در دوران مدرسه به این هنر علاقه مند شدیم. آقای دهقان که معلم اجتماعی مان بود سر کلاس یا وقت امتحان، زمانی که ما مشغول نوشتن برگه هایمان بودیم خط می نوشت. گاهی با گچ روی تخته مشق می کرد و ما همیشه شیفته این خط خوش بودیم. مدتی خودمان با هم تمرین خط می کردیم، خط های آن موقع را هنوز هم دارم. بعد اما به این نتیجه رسیدیم که نمی شود بدون استاد خط ...
معلم طبیعت
.... قبل از انقلاب با دنیای کشتی آشنا شد و به سرعت در باشگاه های منطقه محروم یاسوج شروع به فعالیت کرد. قهرمانی استان و پس از آن کشور گوشه ای از کارنامه درخشان اوست. محمدحسین آریا از روزهایی می گوید که برای قهرمانی در ورزش تلاش کرده: 61 سال قبل در همین منطقه به دنیا آمدم و کودکی ام در روستا و همراه با محرومیت سپری شد. روزهایی که به خاطر محرومیت و نبود مدرسه، بسیاری از دانش آموزان ترک تحصیل می ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (381)
مناسبت تقارن سه روز پدر، معلم و کارگر، در هفته دوم اردیبهشت دولت این هفته را هفته بینوایان نامگذاری کرد. 15. نوشته از وقتی رفت دیگه نتونستم خودمو پیدا کنم. مگه دوست پسرت جی پی اس بوده؟ 16. قطعا 2 تا ورق جوکر تو پاسور واسه این ساخته شده که وسط حکم بدی دست بچه مهمون بازیو بهم نریزه. وقتی دخترا خوشحالن vs وقتی ناراحتن و انتظار دارن نامزدشون بفهمه 17. ولی قبول ...
گپ و گفت صمیمی با سعید عزت اللهی
خدا بوده و بقیه اش تلاش خودم و خانواده ام. خوش شانس بودم که آدم های خوبی کنارم هستن. بدترین شیطنت بچگی سعید عزت اللهی چی بوده؟ - بدترین شیطنت بچگی هام این بود که یک بار سوار اسب شدم! نمی دونستم یک چشم اسبی که سوارش شدم کور شده. اونم نامردی نکرد، من رو پرت کرد زمین و می خواست لگدم کنه اما بابام از زیر سُم اسب من رو بیرون کشید. دیگه بعد از او شیطنت سمت هیچ اسبی نمی رم. اصلا هم ...
چشم و هم چشمی جدید پدر و مادرهای ایرانی برای خاص شدن فرزند
به گزارش بلاغ ، نیلوفر نیک بنیاد: جل سۀ دوم بود که سر کلا شان می رفتم. همان اول کار از درس جلسۀ قبل یک سوال پرسیدم. بچه ها شروع کردند به هم همه و تند تند جواب دادن. گفتم: اول اجازه بگیرید، بعد یکی یکی صحبت کنید . همه شان دستشان را بالا گرفتند. به دخترکوچولویی که میز دوم نشسته بود نگاه کردم و گفتم: تو بگو آنیتا . گفت: خانوم اجازه. آنیتا اونه و دستش را به آن طرف کلاس گرفت. با خودم گفتم: خدایا پس ...
برانکو: موضوع رضاییان تمام شد؛ کامنت ها را هم نمی خوانم/ یک شکست ما را به هم نمی ریزد
...> نقل قول -40 #36 سعید 2017-04-04 17:57 برانکو کینه ای...... نقل قول +43 #35 بارسا 2017-04-04 17:44 درود بر برانکو ، مثل اینکه یادتون رفته این برانکو بود که رضاییانو رضاییان کرد ، مسلمانو مسلمان کرد ، محرمی همینطور و انصاری و احمد زاده وطارمی و... اینا رو همه برانکو بازیکن کرد پس هرچی اون بگه . ادمین بچاپ دیگه ، خوب نظر یه مشت بعضا بچه رو میچاپی نقل ...
آمبولانس مادرم روی پل خرمشهر خمپاره خورد / مادرم را غریبانه در تهران به خاک سپردند
. گاه پشت سرش که راه می رفتم، احساس می کردم دارد می آید به زمین. دست می گرفت به دیوار و راه می رفت. قشنگ لرزش را توی زانوانش احساس می کردم. روز چهارم بود که مادرم گفت برو لباس هایت را جمع کن برو. مثل همیشه هیچ تحکمی نکرد. از آن آدمهایی بود که دستور نمی داد. هیچ یاد ندارم که با صدای بلند با من حرف زده باشد. طوری مرا بارآورده بود که از کسی حتی اگر نیازمند بودیم چیزی درخواست نکنم. حتی از ...
یک بار هم تصادف نکردم/ تا حالا سرما هم نخوردم/ ماجرای خوردن سوپ قورباغه
والیبالی هم خیلی خوش شانس بودم. به صورتی که انگار رشد و پیشرفت من در والیبال شبیه به یک پازل از قبل طراحی شده بود. برای مثال در دوره ای به خاطر نگاه فدراسیون و تصمیم بر جوان کردن تیم، ما دعوت شدیم. با بازیکنان خوب و مربیان بزرگ هم نسل شدم و همه چیز دست به دست هم داد که شرایط خوبی مهیا شود. **سربالایی والیبال برای تو چه مقطعی بود. یعنی بیشترین سختی را در چه دوره ای متحمل شدی؟ در ...
سرود خمینی ای امام 2 سال ممنوع بود
بودند دست زدند. گفتند خدا پدرت را بیامرزد، بالاخره یک نفر پیدا شد که این حرف را بزند. این گفت وگو از شبکه افق پخش شد یا این بخشش را حذف کردند؟ خبر ندارم. تا چه سالی در مرکز موسیقی صداوسیما حضور داشتید؟ تا سال 1360. بعد از آن البته مدتی هم در شوراها عضو بودم. خودتان بیرون آمدید یا خواستند بروید؟ هر دو. یعنی تفکری حاکم شده بود که شما را هم برنمی تابید؟ ...
چهرۀ دوگانۀ دریا
رؤیای دور و درازم این بود که در یک سازمان حقوق بشری کار کنم. حقوق را اگر درنهایت به اصرار اطرافیانم به عنوان رشته دانشگاهی انتخاب کردم، به دلیل این آرمان های حقوق بشری و برابری بود. در مقطع کارشناسی ارشد حقوق پزشکی را انتخاب کردم، چون همیشه حساسیت عجیبی داشتم نسبت به دردهای آدم ها و بیماری هایشان. بچه که بودم دلم می خواست دکتر و پرستار بشوم. برای فوق لیسانس به فرانسه آمدم و مدرک این ...
طنز؛ ترانه لوژی!
درگیر این دردیم/ همه یک روز می فهمن، چه جوری زندگی کردیم تفسیر: جهان بسیار کوچک است و دست بالای دست بسیار است، خود من هم که مختلس دانه درشت بودم، اینجا در کانادا، به تور افراد دیگری خوردم که به اسم پروژه های ساختمانی سودآور، کلاه مرا برداشتند؛ ولی من زندگی آنها را آتش می زنم و کاری می کنم که همه مردم دنیا بفهمند چه جوری زندگی می کنند. اصلا می دهم از تمام زندگی شان یواشکی فیلمبرداری کنند و ...
رضوی: دوست دارم با اصغرفرهادی کار کنم
حرف را بر اساس تجربه هایی که از چند کار به دست آورده بودم، می زدم؛ البته پدر معتقد بود هنوز تجربه من به اندازه ای که باید نشده و دُرُست هم می گفت. مسیری که من شروع کردم خوب بود و در دو سه سال نتیجه مثبتی داشت، اما ناگهان یک سیل آمد و همه چیز را با خودش بُرد! سال 80 چند تجارت انجام دادم که خوب پیش نرفت و درنتیجه همه چیز از بین رفت. از خانه پدری تا خیلی چیزهای دیگر را از دست دادم و خانواده را ورشکسته ...