سایر منابع:
سایر خبرها
خانم بازیگر: ازدواج نکرده و به پیری نخواهم رسید! +عکس
ام . یه سئوال بسیار خصوصی می پرسم ازدواج نمی خواهی بکنی ؟ نه چرا ازدواج نمی کنی؟ ازدواج یه خرده پیچیده است سخته . الان دارم به شما می گویم و ممکن است که ازدواج بکنم . والا راستش وقتی جوان و کم سن بودم خیلی دوست داشتم بچه دار بشوم تو ذهن همیشه بود و تحت تاثیر رمان جان شیفته بودم. چقدر رابطه آن زن با بچه عجیب است من هم در سن شانزده سالگی و هفده سالگی ...
زندگی شیطانی سرباز معلم روستا با دختر جوان / او مرا زن رسمی اش اعلام کرده بود ولی ...
رابطه ام با امیر بودم و با خودم می گفتم" فوق فوقش 2 سال دیگه میاد خواستگاری" ... دفعه آخر امیر مرا به روستایی برد که آنجا به عنوان سرباز معلم مشغول بود، سه روز آنجا ماندم، مرا به عنوان همسرش معرفی کرد و ما مثل یک زن و شوهر زندگی کردیم . پدرم با عنوان آدم ربایی از امیر شکایت کرد و ما دستگیر شدیم. شب گذشته رفتیم بازداشتگاه تا آخرین لحظه ای که من امیر را می دیدم حرف از ازدواج می زد ...
نرگس کلباسی از رنج ها و آرزوهایش می گوید
ایران وطن ماست. بعد از فوت پدر و مادرم هم که در انگلیس بودیم، در آنجا با دو برادرم، خودمان، خودمان را بزرگ کردیم و نبودن خانواده و بودن در جایی که احساس می کنی خانه تو نیست، رنج آور است. کم کم به این فهم رسیدم که فقط ما نیستیم که این طور هستیم و خیلی ها در دنیا شبیه ما هستند و خانواده ندارند و احتیاج به کمک دارند. حتی زمانی که بچه بودم دوست داشتم زودتر بزرگ شوم و به بچه هایی مثل خودم و ...
از سحر خواستگاری کردم نگاه هایش به من خیلی سنگین بود تا اینکه یک روز از من هم درخواست شوم کرد...
.... راهنمایی شد دبیرستان اما ما قصد بازگشت نداشتیم. هر روز دلبسته تر می شدیم. بزرگ شده بودیم و سخت مشغول درس شدیم. قصد من دانشگاه بود، سحر اما دلش خانم یک خانه بودن می خواست. اول دبیرستان بودم که سحر با پژمان آشنا شد. پژمان پسر خیلی خوبی بود و سحر را هم خیلی دوست داشت. او دانشجو بود. با سحر شرط کرد که لااقل دیپلم بگیرد و بعد با هم ازدواج کنند. در طول آن یک سال سحر واقعا روی ...
یادداشت تلخ دوستان و همکاران عارف لرستانی درباره مرگ او/ من فرزند پدر تو می شوم و تو فرزند پدر من شو
رفتارشون و... . حالا بیا یه کاری کنیم. حالا که من پیش پدر داغ دیده تم و تو پیش پدر من، من فرزند پدر تو میشم و تو بشو فرزند پدر من تا روزی که دوباره چشمامون توانایی دیدن همدیگرو داشته باشه. روحت شاد رفیق مهدی کرم پور نوشت: هنوز خیلی کار داشت عارف لرستانی، فوق العاده ای بود، بسیاری عارف را به واسطه حضورش در فیلم ها و سریال های طنز به یاد می آورند، اما در سریال یک تکه زمین یک نقش جدی بازی ...
چرا بعضی متاهل ها از ازدواج ناراضی اند؟
... امیر که از سخنانش پیداس یکی از کسانی است که زندگی مشترک خود را دوست دارد اما از بار و فشار مالی شکایت کرده و نوشته است: پیشنهاد من به جوانان به عنوان کسی که هشت سال است ازدواج کرده این است که پول بسیار مهم است باید یک طرف قضیه پول داشته باشه با اینکه بسیار با همسرم تفاهم دارم ولی وقتی نه جرات بچه دار شدن دارم نه آینده روشنی می بینم کم کم دارم به این نتیجه می رسم که یک جای کار اشتباه کردم با ...
دردهای خاکستری
مریض بود و دلواپس آیندم قبول کردم بشم زن این نامرد. بیچاره ننه فک می کرد ازدواج کنم دیگه خوشبختم. آخه نمی دونست این مرد فرصت طلب، منو فقط برای عشق و هوس می خواد . یکسال از این زمان می گذرد و صدیقه باردار می شود و پسری به دنیا می آورد که حالا نامش در شناسنامه پدر نیست چون مادر صیغه نامه داشته و ازدواجش در دفتر خانه ای ثبت نشده. پسر مانده در دنیایی خاکستری. بی هویت و بی نام و نشان و این ها ...
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
ایران آنلاین / بیشتر علاقه مندند چیزی رو بشنوند که دوست دارند. این توضیح رو دادم که من رو متهم به کلاهبرداری نکنین. مثلاً روز اول یه مشتری داشتم 23 سالش بود. تمام راه های دکتر شیری و خانم دکتر فردوسی پور رو برای زدن مخِ همکلاسیش تو دانشگاه امتحان کرده بود اما نتیجه نگرفته بود. حالا اومده بود برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کنه تا شاید دخترِ رضایت بده. منم براش این بیت عاشقی شیوه رندان بلاکش ...
ما پای این مملکت ایستادیم
به اژدها می شویم! کارهای ما واقعا مثل بچه های ما هستند. از من می پرسند کدام اثرت را بیشتر از همه دوست داری؟ می گویم دستمال آبی که اصلا منتشر نشده است؛ دستمال آبی کاری با شعری از فرهاد شیبانی بود که پیش از انقلاب آن را ساختم اما منتشر نشد. وقتی من این کار را در اجراهای زنده می خواندم، وِلوِله راه می افتاد. کاری که ما دوست داریم، بیرون نیامده که مردم از آن لذت ببرند. چون مصاحبه با یک ترتیب ...
بهترین راه حل
تو خنده دار است شیرین جان! اگر این طور که می گویی، عمل کنی صد بار هم ازدواج کنی، به شکست منجر می شود. گرچه جوابی برای حرف های منطقی مادرم نداشتم، ولی سعی می کردم کارهایم را توجیه کنم. من به این نکته مهم توجه نداشتم که هر مردی دوست دارد مستقل زندگی کند و سلب این حق مسلم از هر مردی، باعث ایجاد اختلاف و در نتیجه، شکست در زندگی مشترک می شود. یک سال از طلاق من و یونس می گذشت و افکار گوناگونی ...
طنز؛ من اگر ننشینم چه کسی بنشیند
اون معلم سینوس گرفته تانژانت شده؟ هان؟ . اصلا ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری نشون داد که چقدر ملت نسبت به سرنوشت مملکت احساس مسئولیت می کنند؛ یعنی الان مثل خیلی چیزا قشنگ به خودکفایی رسیدیم، طوری که می تونیم کاندیدای ریاست جمهوری صادر کنیم؛ البته اگر از یه زاویه دیگه ای نگاه کنیم تجربه و عملکرد بعضی از رییس جمهورها (البته به هشت سال مهرورزی خاصی اشاره نداریم) طوری بوده که از 80 ملیون ...
محمدعلی کشاورز، هنرمندی از جنس مردم
فیلم های مختلف گرفته شده بود و قاب های عکس هایی از هنرمندان پیشکسوت سینما. از در و دیوار خانه اش بوی اصالت می بارید. خانه ای زیبا که در جای جای آن فرهنگ اصیل ایرانی به معرض نمایش گذاشته شده بود. دیوارهای خانه اش با تابلوهای بزرگی که دخترش کشیده بود، جلوه ویژه ای داشت و توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. کتابخانه استاد در گوشه اتاقش و کنار پنجره خودنمایی می کرد. فضای دوست داشتنی و ...
دعا کنید این خبر صحت نداشته باشد/هرجا می خواهی برو ولی سوریه نه!
خودم آنجا بروم. یک بار هم به محسن گفتم اگر من مرد بودم، برای تجربه خودم هم که بود یک بار به آنجا می رفتم تا حال و هوای آنجا را حس کنم و این تجربه را به زندگی ام منتقل کنم. *رویای شیرین دست نیافتنی من شهادت را فقط برای دیگران می دیدم! می گفتم ببینیم و برگردیم! باورم نمی شد حالا این رفتن ها عزیزترین افراد هر خانواده اند... باهم حرف می زدیم که برویم ببینیم و بیاییم برای هم تعریف کنیم ...
بچه هایی که تصوری از نوع دیگر زندگی ندارند!
اش کردیم. این طوری بود که شکرانه صاحب یه خونه تقریبا مستقل برای 50 تا بچه شد... 7- خیلی دوست داشتیم یه جایی شبیه خونه برای بچه ها داشته باشیم، که بچه ها آزاد باشن، بتونن برای خودشون سر یخچال برن، بازی بردارن و دور هم بشینن بازی کنن، برن سراغ کتابخونه و کتاب بخونن و... اما این شرایط باعث می شد کیفیت سوادآموزی افت کنه، برای همین شکرانه تبدیل به دو بخش شد: یک کلاس درس رسمی شبیه کلاس های مدرسه و یک فضای صمیمی تر برای سایر فعالیت ها. بچه ها هر روز بخشی رو تو کلاس درس با خانم معلم می گذرونن و بعد میان پیش خاله ها یا عموها. به قول خودشون از مدرسه میان خونه خاله! ...
کودک کاری که بازیگر شد، جایزه گرفت اما با چوب گستاخی و بی تربیتی رانده شد
آماده شویم ، گفت: قبلا با بچه های هنرستان به عنوان معلم کار کرده بودم. کم کم متوجه شدم می شود با این بچه ها کار کرد. وقتی جلوتر رفتیم و بیشتر دوست شدیم دیدم می شود وارد اتودهای جدی تر شد دیدم جواب می دهد. انگار منتظر فضایی بودند که بتوانند خودشان را ارائه دهند. رحمتی با اشاره به اینکه دو ساعت این مراسم برای مربی ها و بچه ها جذاب شد چون همه اش صحبت از نمایش بود، گفت: در قسمت آخر هم ...
علت نوین طلاق کشف شد/ یک روانشناس: سطح عالی سواد، موقعیت اجتماعی و شغلی برتر زنان به تهدید خانواده تبدیل ...
سرویس اجتماعی - هر 9 دقیقه یک طلاق در کشور ما ثبت می شود و فاصله ازدواج تا طلاق که در گذشته بین 7 تا 9 سال بود در سال های اخیر به 3 تا 5 سال رسیده است. بسیاری بر این باورند که بیکاری، اعتیاد، نارضایتی جنسی از مهم ترین علت های جدایی زوج های جوان است اما یک پدیده قابل تامل است : زنان تحصیلکرده با مدرک عالی، دارای شغل و موقعیت اجتماعی برتر که هم کفو خود را نمی یابند. به گزارش فانوس ، آمار ...
جام سرطانی: آرام بگیر عزیزم، تو بردی!
...> بازی که کچل کردن فک کنم بازی نفت پرسپولیس بود. 5نفر بودن فک کنم وحید امیری هم بود. اون عکسه عمو موسی که با پرویز کلاهگیس انداخته بودو دیده بودم.دمش گرم داشت کلاه گیس که موند عکس گرفت زهر عسل به این نوشته میگن . دم شما گرم ، سرکار خانم شقایق اشک ریز... منم با خواهرزادم فوتبال میبینم دوست ندارم ناراحت بشه.جیه این فوتبال اصلا!! قصد بی ادبی ندارم.ولی اون بچه تو عکس که ...
طلاق اجباری پزشک 93 ساله!
.... متأسفانه از روز اول هم با ازدواج ما مخالف بود و هر چند وقت بهانه ای پیدا می کند و من وهمسرم را می رنجاند... سپس خانم دکترادامه داد: آقای قاضی، ما همدیگر را دوست داریم و در این سن و سال خوب نیست طلاق بگیریم. بالاخره در تمام زندگی ها اختلاف و مشکل هست، اما نباید بلافاصله سراغ طلاق رفت. من پول و درآمد کافی دارم و خوشبختانه احتیاجی به دارایی همسرم یا حتی حمایت مالی او ندارم. حرف های ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (384)
دست کم هجده سالت باشه تا بتونی به بچه های پنج ساله ای که حق کاندیدا شدن داره، رای بدی! 32. سهامدار اصلی کارخونه های رکابی و شلوارک پشه هان. وقتی تازه فتوشاپ یاد میگیری 33. یه پاوربانک تو مترو خریدم پنج هزار تومن. با توجه به قیمتش مشخصه کاراییش فقط اینه که به بقیه بگم منم پاوربانک دارم وگرنه به درد دیگه ای نمیخوره. 34. تا وقتی نشه از تو اینترنت چایی ...
وقتی معلم ضدالگو می شود
گفته است که: مامان! من یک پسر کم هوشم؟ مادر پرسیده چرا؟ پسرک گفته است که خانم معلم در کلاس پرسیده کسانی که به روش سزارین به دنیا آمده اند دست ها بالا! پسرم و چند تا از همکلاسی ها دستشان را بلند کرده اند. خانم معلم گفته است کسانی که با سزارین به دنیا آمده اند هوش کمتری دارند! دوست من که از شدت عصبانیت در حال انفجار بود و می خواست برود حسابی از خجالت اولیای مدرسه و این معلم دربیاید می گفت آخر ...
آیا قانون شورای شهر برای حمایت مالی از سربازان اجرا می شود؟
...> البته این را هم بگویم که سربازی داریم تا سربازی؛ من وقتی در پادگان با بچه ها دوست شدم و شرایط زندگی آنها و خانواده های شان را دیدم، فهمیدم که چقدر سرباز کم خرجی هستم. بعضی از هم خدمتی ها از راه های دوری به پادگان می آمدند. بعضی ها مجبور بودند برای رسیدن به پادگان چند بار ماشین عوض کنند یا به صورت ترکیبی هربار از اتوبوس و تاکسی و مترو استفاده کنند. یادم می آید علیرضا که ستوان دوم وظیفه بود و ...
عنایتی: یک حسرت بزرگ برایم ماند...
دیگران برای خداحافظی کردن چقدر روی این تصمیم اثر داشت؟ متاسفانه خیلی ها بودند که دوست نداشتند من در این فوتبال بمانم؛ انگار که جای آنها را تنگ کرده بودم. بارها گفتم تا وقتی که ببینم توانایی بازی کردن دارم خداحافظی نمی کنم. نمی خواستم مربی تیمم از سر رودربایستی به من بازی دهد ضمن این که دیدم در 2 سال اخیر فشار زیادی روی من بوده و همه انتظارات زیادی از من داشتند. البته باز هم می توانستم ...
بیشتر شعر هایم را در محل کار می گویم
شعرم را وقتی گفتم که اول دبیرستان بودم. چطور احساس کردید می توانید شاعر شوید؟ من انشاهای خوبی داشتم. همیشه معلم انشا مرا تشویق می کرد. همان موقع همه کتاب های شعر ایران و جهان را می خواندم. از کتابخانه شهرمان هفته ای هفت کتاب بیشتر به امانت می گرفتم. اوایل انقلاب هم بود. من شعر را به صورت جدی در دوران دانش آموزی دنبال می کردم. چه کسی بیشتر شما را تشویق می کرد؟ ...
سعید عبدولی: در جام جهانی روی مخ من راه رفتند !
من دوست دارم که در مسابقات کشورهای اسلامی شرکت کنم. آنجا رقبای بهتری از ترکیه و آذربایجان دارم که می توانم بهتر با آن ها کشتی بگیرم. الان وضعیت آمادگی جسمانی ات به چه صورت است؟ خدا را شکر به نسبت جام جهانی در شرایط بهتری قرار دارم و با اردوهایی که در آن حضور خواهم داشت، بهتر هم خواهم شد. جام جهانی آن طور که می خواستی پیش نرفت، درست است؟ من اصلا در جام جهانی نمی ...
خدا با من است
حالا که آرزو کردی قدم دومت رو بردار... یه قدم... دو قدم... گفتی اِ... اِ... یه لحظه صبر کن، برگشتی همون جایی که من وایساده بودم... چشماتو بستی... با تعجب بهت نگاه کردم با خنده برگشتی پیشم، گفتم تو که بار اولت نبود، آرزوت قبول نیست... گفتی اما اولین باری بود که با عشق رو این پل قدم برداشتم، بعدش هم من نمی خواستم برم، خدا صدام زد، گفت که یه دقیقه بیا اینجا کارت دارم ...
هادی فرامرزی
من عاشق یه دختری بودم. اسمش لیلا بود، اینو یادمه، ولی حقیقت فامیلیش یادم نیس، تو چیزی یادت نیس؟ محض شوخی می گویم: سعید جان، چیطو شده مگه؟ دوباره عاشق شدی؟ جواب می دهد: نه، دیگه ندیدمش، خودت بهتر می دونی چقدر دوسش داشتم، البته چیز بچه گونه ای بود، ولی دوست دارم ببینمش دوباره، یه اتفاقاتی افتاده که دلم دوباره هوس اونجور عاشقی ها رو کرده، البته بگم همیشه ته ذهنم بوده! می مانم چه بگویم. حرفی ندارم ...
مادر شوهر
...، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است. منبع:ام. ...
اظهارنظرهای هافبک فولاد خوزستان در مورد قهرمانی پرسپولیس
تیموریان کردم که داور مرا اخراج کرد. چقدر احتمال می دهی که دوباره به تیم ملی دعوت شوی؟ آیا این دوری برای تو آزاردهنده نیست؟ تیم ملی الان وضعیت خوبی دارد و قدرت اول آسیاست. به هر حال اتفاقاتی افتاد که تیم ملی را از دست دادم و امسال هم برایم سال خوبی نبود، هرچند که این اواخر به روزهای خوبم نزدیک شدم. من از موفقیت تیم ملی و کی روش خوشحالم و به هر حال دوست دارم به تیم ملی دعوت شوم ...
همسرم مثل دوست با وفا در کنارم بود/ دختر دو سال و نیمه شهید با صدای زنگ خانه هنوز منتظر پدرش است/ همسرم، ...
بزرگسالی به این پوشش علاقمند و عادت خواهند کرد. او همیشه دوست داشت دخترانمان با پوشش چادر باشند. داوطلبانه به سوریه رفت همسر شهید مدافع حرم" محمدرضا زاهدی" از نحوه اعزام او به سوریه گفت: با آنکه کارش آزاد بود و در سنگ کاری و کاشی کاری کار می کرد ولی عضو بسیج بود و به صورت داوطلبانه راهی سوریه شدند. بهترین پدر برای بچه ها بود وی در ادامه شهید ...
اگر قهر می کردیم کسی از آن مطلع نمی شد
. *با توجه به مشغله هایی که دارید در کارهای منزل به ایشان کمک می کنید؟ در جوانی خیلی زیاد به همسرم کمک می کردم به خصوص وقتی مهمان داشتیم. چون همسرم سن زیادی نداشتند من کمک دست ایشان بودم یک دوره ای مشغله های من خیلی زیاد شد اصلاً فرصت نداشتم کمک حال همسرم باشم ولی باز در حال حاضر فراغت بیشتری دارم و وقتی مهمان داشته باشیم خیلی به ایشان کمک می کنم. *وقتی مشغله های ...