سایر منابع:
سایر خبرها
رازهایی از زندگی باربرها
19 ساله، یک ساک و یک پتو کول کشیدند و دلبسته وعده های باقی هم ولایتی ها که آن ها هم کمر طاق زده بودند زیر بار تجمل و تکبر پایتختی ها ، با اولین اتوبوسی که سر پیچ ترمینال سنندج، داد می زد تهرون... تهرون ، خودشان را رساندند پای برج آزادی و همان، اولین و آخرین بار بود که گردن کشیدند سمت سقف آسمان. از آن روز به بعد، چشم های شان فقط موزاییک و کاشی کفِ خانه ها را رج زد و گردن و شانه و قامت خم ...
اگر 10 پسر مثل "حجت" داشتم همه را فدای حضرت زینب(س) می کردم
حجت جان چشمان شما ضعیف است و بهتر است روزه نگیری، ولی او می خندید و می گفت مادر خدا دستور داده که روزه بگیریم و من نمی توانم از دستور خدا سرپیچی کنم. با اینکه 7 سالش بود ولی شهادت برایش تعریف شده و یک ارزش بود به نحوی که وقتی برادر من شهید شد به من مژده داد که مادر دایی شهید شده است. کم کم با شهدا انس گرفت و بزرگ شد. به سن نوجوانی که رسید خودش کار می کرد تا برای سال تحصیلی جدید لوازم ...
وقتی شرور 25 ساله عاشق نیلوفر دختر محله شد / خواستگار چه آتشی به پا کرد!
به گزارش پیک نکا ، دوم اردیبهشت ماه سال 93، مأموران کلانتری قلعه مرغی از مرگ مشکوک مرد سالخورده ای در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به عزت 68 ساله ای بود که بر اثر سوختگی شدید فوت کرده بود. پسر مقتول که در محل حضور داشت گفت: نیما چند بار به خواستگاری دختر خواهرم به نام نیلوفر آمده بود و به او ابراز علاقه می کرد. به خاطر سابقه شرارتی که در محل داشت پسر بدنامی بود به همین ...
دختر تاجر با شلیک گلوله همسر عراقی اش را کشت/اسحاق به خاطر من همسر اول و چهار بچه اش را رها کرد
هم نزد خانواده پدر و مادرم ماندم. البته برای تحصیل به مالزی رفتم و بعد از گرفتن دیپلم به ایران آمدم و در رشته حقوق درس خواندم و لیسانس گرفتم. به فکر ادامه تحصیل بودم که با اسحاق آشنا شدم و همراه او راهی عراق شدم و زندگی مان را شروع کردیم. در این مدت در عراق زندگی می کردی؟ یک سال ایران بودم اما بعدش عراق بودم. برای چه به ایران آمدید؟ پدرم از ترکیه آمده ...
راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد
...> پدرم تاجر است و در کار واردات خودروی تویوتا است. چند سال قبل از طریق یکی از دوستانش در اربیل عراق مهمانی دعوت بود که مرا همراه خودش به عراق برد. در آن مهمانی موسی مرا دیده بود و به گفته خودش عاشق من شده بود. او در آن مهمانی خودش را به من و پدرم نزدیک کرد تا اینکه به ایران آمد و اصرار داشت با او ازدواج کنم. پدرت با ازدواج شما مخالفت نکرد؟ واقعیتش پدر و مادرم 20 سال قبل از هم ...
شهید امینی مقدم؛ بنیانگذار انجمن اسلامی دانش آموزان کاشمر/ قاطعیت؛ ویژگی بارز شهید
موقعیت مناسب برای فعالیت های اسلامی علیه طاغوت بود، لذا سال ششم به مشهد آمد تا با زمینه های موجود مثل: بزرگی شهر، آزادی عمل برای خودش و ارتباط با برادران طلاب و دانشجویان مسلمان دانشگاه به فعالیت بپردازد. وی ضمن فعالیت های گسترده با توصیه برادرانش دانشگاه را محیط مناسبی برای فعالیت دید از این رو با تلاش های زیاد در درس ها توانست در مهرماه سال 1356 در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز قبول ...
گفت وگو با همسر شهید مدافع حرم سیدعبدالله حسینی از لشکر فاطمیون
روی بلندگوست شما رضایت بده اینها فرم را پر کنند. چند ساعت بعد که به خانه آمد گفت من فرم را پر کردم. دیگر رفتنش به سوریه جدی شد و 15 مهرماه هم به سوریه رفت. مخالفتی با رفتنش نداشتید؟ با نبودن ها و دلتنگی هایش چطور کنار آمدید؟ بعد از اعزامش به سوریه 20 روز اول نمی توانست با ما تماس بگیرد. 10 شب اول محرم هیئت داشتیم. نگران بودم و بی خبری خیلی سخت بود. نهایتا زنگ زد که من تازه به ...
رابطه دخترک گل فروش و علی و زهرای بچه های آسمان
گنجشک ها چطور؟ صدیقی: متاسفانه فیلمنامه را خیلی به یاد ندارم. اما چون آقای ناجی را خیلی دوست دارم به خاطر ایشان این فیلم را دنبال کردم و دیدم. در خصوص رابطه خود با علی که در آن فیلم همبازی بودید، صحبت کنید. صدیقی: حس خواهری و برادری بود. بعد فیلم هم مدت ها به او علی می گفتم. علی با دوچرخه به خانه ما می آمد و بازی می کردیم. همانند خواهر و برادر بودیم. بعد از یک مقطعی ...
گفت هیچ وقت بسیج را رها نکنید/ تلگرام خبر شهادت پسرم را داد!
او را به سمتی سوق داد تا برخلاف آینده ای که همه آرزویش را داشتند، لباس پاسداری را انتخاب کند تا به جای زمین در آسمان پی خواسته هایش بگردد. شهید حسین معز غلامی دومین شهید مدافع حریم اسلام و اهل بیت در سال جدید است که در چهارم فروردین ماه درست دو روز پیش از تولد 23 سالگی به شهادت رسید. به بهانه روز پاسدار به خانه این شهید تازه رفتیم تا راوی قصه اش باشیم. خانه ای که اگرچه پدر و مادر سرشان ...
پیکر محمود در یک گور دسته جمعی شناسایی شد
به خواستگاری ام آمدند به پدرم گفتم "همین مرد، خوب است و من قصد دارم با همین مرد ،ازدواج کنم .من از مال دنیا هیچ چیز نمی خواهم ." تنها چیزی که توانست جای خالی مادرم را در این سال ها پر کند حضور محمود بود.محمود از دو سال پیش شروع کرد به صحبت درباره رفتن به سوریه.اوایل قبول نکردم. یک روز دیدم کلیپ های داخل تلفن همراه اش را نگاه می کند و اشک می ریزد. جلو که رفتم دیدم دارد جنایت های داعش را می بیند آن ...
جای محمود،مهدی و جواد خالی نیست
شعارهای انقلابی می نوشتند. آن شب ها مادرم خیلی نگران محمود بود و می گفت مادر جان زخمی می شوی، دستگیر می شوی، اما محمود گوشش بدهکار نبود. قرار شد بعد از ازدواج دست زنش را بگیرد و بیاورد در همین خانه پدری زندگی کنند. آن سال ها هنوز عروسی گرفتن در باغ و تالار رسم نشده بود. دیوارهای خانه را لکه گیری کرد، برنج عروسی اش را هم خرید اما همان بحبوحه باز هوای جبهه رفتن به سرش زد. او ادامه می دهد: در جبهه و در ...
آخرین وداع فرمانده شهید مدافع حرم با پدر شهیدش+عکس
شهدای ایران :پروین مرادی همسر سردار شهید حاج حمید تقوی فر در خاطره ای درباره آخرین وداع این فرمانده با پدر شهیدش روایت می کند: خانه پدرم بودم که حاج حمید بعد از چند روز از جبهه آمد گفت: آماده شوید که برویم روستا، باید به مادرم خبر بدهم که پدرم شهید شده است. من که مشغول جمع کردن وسایل دخترم مریم بودم اولش به چیزی که حاج حمید گفته بود شک کردم برای همین سرم را بلند کردم و نگاهش کردم مثل همیشه آرام ...
پسر شیشه ای پدرش را به قتل رساند
در صورت امکان نسبت به معرفی رضا به پلیس آگاهی اقدام کنند.در ساعت 7 صبح دیروز رضا به همراه برادر کوچک خود و دامادشان به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ مراجعه و خودش را تسلیم کرد. رضا در خصوص درگیری منجر به قتل پدرش به کارآگاهان گفت: مدت دو سال است که به مصرف شیشه اعتیاد دارم. روز حادثه، در حال کشیدن شیشه بودم که ناگهان پدرم بالای سرم آمد.ابتدا با صحبت قصد نصیحت مرا داشت اما من بدون توجه به حرف هایش ...
به اندازه پلک زدنی پشیمان نشدم
مدتی از خانه ها خارج شوند؛ برای نجات مجموع این افراد باید آنها را به پشت جبهه منتقل می کردیم. به درخواست نیروها، دوستم در کنار دکتر ماند و من برای کمک به مجروحان و سالمندان باقی مانده همراه آنها راه افتادم و تا پشت راه آبی، که خط مقدم حساب می شد، رفتم. بعد از امدادرسانی های اولیه، تعدادی که نیاز به مراقبت بیشتری داشتند را به بیمارستان آیت الله طالقانی آبادان منتقل کردیم. در راه برگشت، تعدادی نیرو ...
مادر سرباز سعید براتی : به خاطر خدا و انسانیت سعید مرا برگردانید/گم گشته وطن
خداحافظی داشت: سعید آخرین بار روز چهارشنبه ساعت 5 عصر با مادر، خاله و خیلی از اعضای فامیل صحبت کرد؛ انگار می دانست اتفاقی در راه است و ازهمه خداحافظی کرده بود. وحید درباره روحیه و رفتار شخصی برادرش هم می گوید: سعید واقعا آزارش به مورچه هم نمی رسید و آزارش به کسی نرسیده بود. هرجا که پا گذاشته بود، الان زمین برایش دهان باز کرده است؛ شب و روز خانه ما پر از مردم است. الان حدود دو سال است که خانواده ما ...
حال و روز خانواده سربازی که هفته گذشته به اسارت جیش العدل درآمده است
...: سعید آخرین بار روز چهارشنبه ساعت 5 عصر با مادر، خاله و خیلی از اعضای فامیل صحبت کرد؛ انگار می دانست اتفاقی در راه است و ازهمه خداحافظی کرده بود. وحید درباره روحیه و رفتار شخصی برادرش هم می گوید: سعید واقعا آزارش به مورچه هم نمی رسید و آزارش به کسی نرسیده بود. هرجا که پا گذاشته بود، الان زمین برایش دهان باز کرده است؛ شب و روز خانه ما پر از مردم است. الان حدود دو سال است که خانواده ما ساکن تهران ...
رسول اکرم (ص) :حسین بن علی، بهترین مردان امت من است
زمان در کنار آن حضرت قرار داشت. ایشان در جنگ جمل، فرماندهی جناح چپ سپاه علوی را عهده دار بود و در جنگ صفین نیز افزون بر حضور در میدان نبرد، با سخنرانی های پرشور، در تشویق یاران حضرت علی علیه السلام برای شرکت در جنگ نقشی فعال داشت. حسین علیه السلام در دوران امامت برادر امام حسین علیه السلام ، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال در کنار برادر و رهبرش، امام حسن مجتبی علیه السلام ...
روایت زندگی نرگس کلباسی، بانوی نیکوکار ایرانی از زبان خودش
برای کمک به کودکان بی سرپرست انتخاب کردم و چرا به ایران برنگشتم. و به بچه های ایران کمک نکردم؟ این سوال خوبی است و من سعی می کنم دلایل آن را اینجا توضیح دهم. این بانوی نیکوکار ایرانی ادامه داد: من بار اول حدود 11 سالم بود که به ایران آمدم، دو روز بود که ایران بودیم، من و برادر و پدرم بیرون از منزل رفتیم، اما وقتی که به خانه برگشتیم مادرم در خانه فوت کرده بود و این اولین خاطره من از ایران ...
پدر و مادرم به شیراز رفته بودند و من اسیر 3 برادر شیطان صفت منیژه شدم / دختر کنکوری از ترس آبرو سکوت کرد ...
قرار گذاشته ایم اسمش رعنا باشد؛ رعنای 23ساله که به صندلی چوبی دفتر فیلم سازی تکیه داده، می خواهد برای اولین بار در یک جمع درباره آزار و اذیتی که در 18سالگی از سه برادر دوستش دیده صحبت کند. رازی که هیچ کس از آن خبر ندارد جز خودش، دوستش و ما. رعنا می گوید: خانه منیژه بودم، خانه شان دو تا کوچه بالاتر از ما بود. ما آن موقع ها حکیمیه بودیم، یک حیاط بزرگ پر از دار و درخت. بابایم باغبان بود و برای همین ...
17 ساله بودم که به خواسته های مرد متاهل تن دادم و
نمی دانم چرا چشم دیدنش را نداشتم. البته حرف های خاله ام که می گفت پدرت نباید به این زودی زن می گرفت ، بی تأثیر نبود. نامادری، با وجود بداخلاقی هایم، یک کلمه پیش پدرم حرف نمی زد و سعی می کرد که مشکلی به وجود نیاید، اما پدرم کم کم به رفتارهایم حساس شد و فهمید چقدر همسرش را اذیت می کنم. دوسال گذشت و من 17 ساله شدم و اختلاف های ما با تولد خواهر ناتنی ام جدی تر شد. در آن شرایط، پدرم که نمی ...
بولتن سینما و تلویزیون: سرکشی گشت 2/ چه کسی سعید را کشت؟/ رویای تو کابوس من است!
در سوییس قصد تحصیل داشت، سرانجام مجبور به ترک تحصیل شد و در سال 1377 سراغ برادرش هادی کریمیان رفت که در لس آنجلس زندگی می کرد. سعید کریمیان در کنار مریم رجوی 2 ورود به عالم رسانه برادر سعیدکریمیان که در رادیو صدای ایران (اولین رادیوی 24 ساعته فارسی زبان که به منظور مبارزه با نظام جمهوری اسلامی در آمریکا تأسیس شد) فعالیت داشت، سعید را در همانجا به کار گرفت. سابقه ...
چمران می گفت "بو منیم بالامدی"/ حسن سفارش می کرد موقع شهادتش بی تابی نکنم
...، امام فرمود جوانان جبهه ها را خالی نگذارند زنان خانه دار هم مساجد را؛ ما مساجد را برای خودمان سنگر قرار دادیم و فرزندانمان هم جبهه ها را پر کردند..." آناج: مادر از فرزندانتان بگویید؛ حسن چندمین پسرتان بود؟ جیران پورعلی_مادر شهید جنگجو: خداوند 9 فرزند به من ارزانی داشته است که 4 فرزندم در کودکی فوت کردند و از 5 فرزند باقی مانده حسن شهید شده و احد که سال های زیادی در جبهه ...
فاتحه ای برای مدعیانِ غیرت
اعتصاب بازیکن ها قضیه همینه. دور و زمونه فرق کرده. اینا از بچگی با مسائل متفاوتی روبرو بودن و دنیای متفاوتی رو تجربه کردن. خمیره انسانیت شون شکل متفاوتی به خودش گرفته. به هیچ وجه منصفانه نیست اونها را با چند نسل قبل مقایسه کنیم. من بعضی وقت ها به شوخی به خواهرم که خیلی ازم کوچیکتره میگم. ما نسل جنگ بودیم و شما نسل ساسی مانکن. بهتره برای قضاوت بهتر اونا رو با هم دوره ای های خودشون مقایسه کنی. اما بالاخره قسمت شد یه کم باهات موافق باشم. با اصل اعتصابشون مشکلی نداشتم ولی لحن حرف زدن بعضیاشون خیلی زننده بود. و راستش توی همین دوره و زمونه خم زیاده روی بود. بویژه حرفای بیرانوند. ...
ویژه نامه ولادت امام حسین(ع)
سال سوم یا چهارم هجری بوده است. همین که امام حسین به دنیا آمد وی را نزد جدش رسول الله(ص) بردند و تولد وی را به ایشان مژده دادند. آن حضرت نیز در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. و پس از گذشت هفت روز او را حسین نامید. برای او گوسفندی عقیقه کرد، و به مادر این کودک دستور داد که موی سر فرزند خود را بتراشد و همانند برادرش امام حسن برای او نیز هموزن موی سرش نقره به مستمندان بدهند. فاطمه(س ...
عشق و عاشقی با الهام پاوه نژاد/عکس
طور آکادمیک وارد این حوزه شوی. بنابراین پدرم اجازه داد که به کلاس کنکور هنر بروم و من در آن سال ها تحت نظر آقای جعفری شروع به درس خواندن کردم. سال بعد در کنکور رتبه 120 را آوردم؛ اما این بار هم به هر دلیلی رد شدم. بعد از آن من دیگر از تحصیلات آکادمیک منصرف شده بودم، اما آقای جعفری نگذاشت و گفت که تو می توانی. آقای جعفری به من پیشنهاد کرد که در کنکور نیمه متمرکز دانشکده ارشاد شرکت کنم؛ چون تأکید ...
یارانه خانواده محروم بافتی مشمول تیغ بی عدالتی شد/ وقتی انصراف از یارانه توفیق اجباری می شود
به گزارش ایران ویج به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از اقطاع ، احمد فرزند یک خانواده سه نفره در یکی از روستاهای شهرستان بافت با مادر و خواهرش زندگی می کند و یک سال قبل پدرش را از دست داد، نمی تواند حرف بزند یا درست راه برود دستهایش هم قادر به انجام کاری نیستند می گویند معلول است. خانواده احمد حقوق چند میلیونی نمی گیرند و در یک خانه محقر زندگی می کنند منبع درامدی ندارند اما ...
مختصری از زندگی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به مناسبت میلاد با سعادت ایشان
بنت حزام ، از قبیله بنی کلاب و خواهر لبید شاعر بود. زنی بود با شرافت، از خانواده ای ریشه دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا نیز بسیار مهربان بود. ثمره ازدواج علی (ع) با او چهار پسر بود، به نامهای: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان، که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سیدالشهداء به شهادت رسیدند. ام البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع می رفت و بچه های عباس را نیز به همراه می برد و به ...
کراماتی از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
علامه العلماء، حاج محمد حسن کبه ، برادر مرحوم حاج مصطفی کبه ، اولاد مرحوم حاج صالح کبه که بزرگترین تاجر شیعه در بغداد و صاحب خیرات و مبرات بودند، در همان خانه منزل می کردند و این جانب در همان جا به دیدن مرحوم علامه مذکور رفتم . سال های متمادی در بحث مرحوم استاد حجت الاسلام تقی الدین شیرازی با آن مرحوم کمال انس را داشتیم . شیخ گوینده گفت : چون وارد خانه شدم ، پدر آن جوان را دیدم میان خانه راه ...
منت دولت به خاطر نیم درصد افزایش حقوق کارگران / نقوی حسینی: کارگران در استثمار سرمایه دران هستند
قدیانی یکی از فعالین حوزه سیاسی در یادداشت روز وطن امروز نوشت: خواهر یا برادری که داری این متن را می خوانی! اگر گله داری از این همه خلف وعده، از این همه کارگر بیکار شده، از این همه کارخانه ورشکسته، از این همه رکود، از این همه تناقض میان آمار دولت و جیب ملت، از این همه عدم پاسخگویی که مختصر یارانه تو هموطن یا برادر و خواهر تو را قطع کنند بدون آنکه زحمت یک خط توضیح به خود بدهند، از این ...
سفر نامه کازرون، شهر رویاهای کودکی !
نوروز هنگامی که خواهر و برادر زاده های نوجوان داشتند نوروز را شادباش می گفتند خاطر من باز شور سفر داشت و به شهر خیالات غبار گرفته کودکی پر زد. پس از چهل و سه سال زندگی خارج از ایران و با سفر و سکونت در شهرهای بزرگی چون مادرید، مسکو، سیدنی، نیویورک، ریودژنیرو، پاریس، مونیخ و... هنوز شهر غول پیکر رویاهای من کازرون است. به قول اعراب: "العلم فی الصغر، کل نقش فی الحجر". (دانشی را که از کودکی بیاموزی ...