سایر منابع:
سایر خبرها
نیم نگاهی به زندگی پربار مرحوم آیت الله محمدی(ره)
غیب اللهی که محل رشد و تربیتم می باشد، یک وقت نشسته بودیم موقع ناهار بود. پدرم گفت: بعد از ناهار، برای مکتب و خواندن درس قرآن، پیش ملا حاجی صالحی در روستای کلایی بروید. من این را که شنیدم بسیار خوشحال شدم و از شدت خوشحالی، میل و اشتهایم برای غذا از بین رفت . دو سه ماه از تشکیل مکتب گذشته بود به مکتب خانه رفتم و همان روز اول از الفبا شروع کردم و سپس به فراگیری عم جز (جز سی ام قرآن ...
صمیمیت بی ادعا و بی انتها
دانشجویان وقتی به دانشکده برمی گشتیم تا یک هفته می دیدیم که استادان گروه ها برای عرض تبریک سال نو به دیدار هم می روند. من جزء معدود دانشجویانی بودم که درست پس از سیزده نوروز به دانشکده می رفتم. معمولاً هفتۀ اول بعد از سیزدۀ نوروز هم کلاس ها تشکیل نمی شد. به قول دکتر مصفا شهرستانی ها هنوز نیامده بودند تا چراغ دانشکده را روشن کنند . باری، یک سال دقیقاً بعد از سیزده نوروز رفتم به گروه ادبیات فارسی. هیچ ...
رازهایی از زندگی باربرها
بروند زعفرانیه، جابه جایی بار منزل. از 7 روز قبل تا امروز، هیچ. هیچ، یعنی آخرین مزدی که کیان و باربر ها گرفتند، همان 30 هزار تومان 7 روز قبل بود. تا اول برج و موعد اجاره، 5 روز مانده و ساعت 5 عصر یکشنبه، کیان و 7 باربر که آن ها هم از یک هفته، 10 روز، 5 روز قبل بیکار مانده اند، توی خانه کارگری پشت فلکه کن نشسته اند و چشم دوخته اند به صفحه تاریک گوشی. - اسمم پیمانه. 28 سالمه. 4 ساله اومدم ...
وقتی شرور 25 ساله عاشق نیلوفر دختر محله شد / خواستگار چه آتشی به پا کرد!
متهم به درخواست قاضی در جایگاه قرار گرفت و با انکار اظهاراتش در بازجویی گفت: من به خانه آنها نرفته بودم و دایی های نیلوفر به خانه ما آمده بودند. متهم در ادامه گفت: در خانه خوابیده بودم که متوجه شدم مادرم با تلفن صحبت می کند. وقتی تلفنش تمام شدگفت: مادر نیلوفر گفته به هیچ وجه راضی به ازدواج شما نیست. بهتر است نیلوفر را فراموش کنی.بعد از دقایقی خانواده نیلوفر به خانه ما آمدند. چند روز قبل با چند پسر ...
راز ازدواج پنهانی دختر تاجر خودرو با شلیک های خیابان دولت گره خورد
...، اما قانون آنها به زن ها خیلی بها نمی دهد. من واقعاً از دست او خسته شده بودم به همین دلیل به بهانه اینکه پدرم را در تهران ملاقات کنم به ایران آمدم تا از او طلاق بگیرم. درباره روز حادثه توضیح بده ؟ موسی چند روز قبل به صورت قاچاق به ایران آمده بود و خانه خاله اش بود که من هم به ایران آمدم و به خانه مادر بزرگم رفتم تا پدرم را ببینم. من قصد داشتم از او در تهران جدا شوم به ...
رابطه دخترک گل فروش و علی و زهرای بچه های آسمان
...> هاشمیان: همه مهره ها انتخاب شده بودند و من آخرین مهره بودم. آقای مجیدی هر بچه ای که در سن و سال من دیده بود فیلم می گرفتند تا ببینند آنچه می خواهند در می آید یا خیر. آن روز من دفتر نقاشی خود را نیاورده بودم. معلم ما به همین دلیل با ماژیک به سر من زد و من گریه می کردم. آقای مجیدی، کاسه ساز و بهزادپور داخل کلاس آمدند. من سرم را بالا گرفتم و دیدم این ها من را نگاه می کنند. میزهای ردیف اول می نشستم. من ...
بسته خبر یکشنبه 10 اردیبهشت ماه 1396
در مورد ایران و ایرانی و جمهوری اسلامی محقّق کنند، دنبال راهکارهای اقتصادی، و یا به تعبیر درست تر، دنبال ضربه زدن اقتصادی به ملّت ایرانند. 96/1/1 ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [28.04.17 10:04] [ Photo ] در آستانه روز کار و کارگر، جمعی از کارگران سراسر کشور، صبح امروز با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با رهبر انقلاب اسلامی دیدار میکنند. ✅ @safir_channel ...
هیچ کس نمی تواند تخلف در شهرداری را کتمان کند/نباید برای ریاست شورا می آمدم
ساختمان را بلندتر ساخته و البته دولت آن زمان، که پروانه ساخت را صادر کرده و حالا پس از40 واندی سال شهرداری هیچ کوتاهی در این حادثه نکرده است؟ کوتاهی نبوده است. من به شهرداری کاری ندارم. وقتی من رفتم آنجا-البته پس از تخریب- از اینکه چگونه اینها داشتند کار می کردند بسیار شگفت زده شدم. تیمی که تشکیل داده بودند و کاری که می کردند، خارق العاده بود. بعد موقع اطفای ...
جای محمود،مهدی و جواد خالی نیست
چهره مردانه تری به خود گرفته و به آرامی کنار پدر بزرگ نشسته است. هیچ کس جای خالی پدر را پر نمی کند پدر شهید جهانی می گوید: علی گاهی بهانه پدرم را می گیرد و بی قراری می کند، من هم که حالش را درک می کنم، در مقایسه با زمان قبل از شهادت پسرم، با یادگارانش مهربان و صمیمی تر شده ام، هر چند هیچ کس جای خالی پدر را پر نمی کند. همسر شهید جهانی هم می گوید: قصد داریم بعد از شهادت جوادآقا، خانه را به ...
زورگیری 8میلیون تومانی در مشهد
منزلم شدند، من هم که می دانستم سوء تفاهم شده بدون اینکه از آنها کارت شناسایی بخواهم، آنها را که بیسیم و دستبند هم داشتند به داخل راه دادم، اما هنوز لحظاتی نگذشته بود که آنها به طرفم حمله کردند و مرا به باد کتک گرفتند و پس از اینکه هشت میلیون تومان پول نقد موجود در منزل و تعدادی کارت عابربانکم را برداشتند، رمز آنها را هم به زور گرفتند و فرار کردند. وی ادامه داد: با توجه به اظهارات مالباخته و ...
پسر شیشه ای پدرش را به قتل رساند
در صورت امکان نسبت به معرفی رضا به پلیس آگاهی اقدام کنند.در ساعت 7 صبح دیروز رضا به همراه برادر کوچک خود و دامادشان به اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ مراجعه و خودش را تسلیم کرد. رضا در خصوص درگیری منجر به قتل پدرش به کارآگاهان گفت: مدت دو سال است که به مصرف شیشه اعتیاد دارم. روز حادثه، در حال کشیدن شیشه بودم که ناگهان پدرم بالای سرم آمد.ابتدا با صحبت قصد نصیحت مرا داشت اما من بدون توجه به حرف هایش ...
دیگر کسی خانه اش را برای دارو و درمان نمی فروشد
کم درآمد نخستین چیزی که بعد از درد و رنج بیماری باید تحمل می کردند رفتن زیر بار هزینه های کمرشکن درمان بود. هزینه هایی که گاه بیمار را از مراجعه به پزشک پشیمان می کرد و گاه مجبور به فروش خانه و وسایل منزل. حتماً شما هم بیماران بسیاری را می شناسید که پس از بیماری خانه را فروخته و مستأجر شدند. داخل بیمارستان مردان و زنان زیادی روی صندلی هایی که برای استراحت گذاشته شده، خانوادگی غذا می ...
نان کارگری ما را صبور بار می آورد/ بی پولی، 8 روز طلایی جراحی بینی دخترم را از بین برد!
از شهرستان فردیس رخ داد 2 دختر نوجوان از کنار یک فروشگاه بزرگ در این شهر مشغول راهی شدن به منزل خود بودند که وزش باد تانکر بزرگی را بر سر آنها فرود می آورد، حال این 2 نوجوان آنچنان وخیم دیده می شود که پرسنل این فروشگاه آنان را به داخل فروشگاه برده و با اورژانس منطقه تماس می گیرند و در نهایت ، این دو دختر نوجوان به بیمارستان شهید مدنی کرج منتقل می شوند. پس از انجام معاینات بسیار، شکستگی ...
22 سال پروانگی، گِرد وجود جانباز شیمیایی/ اتفاقات خوب زندگی ام با ضریح امام رضا (ع) گره خورده است!
و بعد از او جا پا جای پای محمد بگذاری. موافقت کردند و من در جبهه های غرب حاضر شدم. کی ازدواج کردید؟ بعد از 9 ماهی که به عنوان پرستار در سرپل ذهاب بودم، ماموریت اصلی زندگی من شروع شد. یعنی ازدواج با محمد. ایشان آن موقع سپاهی بودند و هم رزم برادرم. روز تولد حضرت زینب(س) زندگی خود را در نهایت سادگی آغاز کردیم. قبل از ازداج هم می شناختیدشان؟ شناختی نداشتم ...
پلیس بحرین از زندانیان دزدی می کند
صدای گلوله های گاز اشک آور و بمب های صوتی و گلوله های پلاستیکی را شنیدم. بالگردها به صورت کامل در فضای بالای زندان به پرواز درآمده بودند. من در اتاق شماره 13 ساختمان شماره چهار بودم. ما به همراه تعداد دیگری از زندانیان در داخل سلول بودیم که بوی گاز اشک آور به همراه شنیدن صدای گلوله های ساچمه ای به ما رسید. من از سلول خارج شدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. در این شرایط بغرنج گروهی از نیروهای ضد شورش ...
هیچ کس نمی تواند تخلف در شهرداری را کتمان کند/ نباید برای ریاست شورا می آمدم
حرا- گفتگو با "مهدی چمران" رئیس شورای شهر تهران در آخرین روز از ماه فروردین در دفتر او در طبقه ششم ساختمان شورای شهر تهران در خیابا ن بهشت انجام شد. همان روزی که شهردار تهران در گفت وگو با یک خبرگزاری داخلی از 10 برابر شدن درآمد شهرداری تهران پس از گذشت 12 سال خبر داد و آن را افتخاری برای خود دانست. اما وقتی از چمران درباره موانع در آمدهای پایدار شهر تهران پرسیدم؛ عدم توجه دولت به شهرداری ها و نداشتن درآمد مکفی ر ...
تروریست ها به همکاران مصدوم تیر خلاصی زدند
، فاطمه پودینه است. شوهرم 3 پری برای من به یادگار گذاشته است ساعتی پس از تشییع شهید پودینه، همسرش از تلخی این حادثه برای خود و سه دخترش و درکنار این غم، رضایت قلبی اش از شهادت علی می گوید. فاطمه پودینه درباره روز حادثه و نحوه اطلاع از شهادت شوهرش می گوید: من روز چهارشنبه تا ساعت 10 صبح با همسرم در ارتباط بودم و پیام می دادیم. به من گفته بود که برمی گردد ولی عصر هر چقدر زنگ زدم ...
تصور این که مردی با این شیوه، چشم به ناموس دیگران دارد برایم باورکردنی نبود!
.... در همین روزها پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا داماد کنند این بود که حدود 8 ماه قبل و به طور سنتی با دختری ازدواج کردم که خانواده اش از همه نظر تقریبا همسطح خانواده ما بود. توران اگرچه بیشتر از 17 سال نداشت اما دختری بسیار فهمیده بود و مشکلات مالی مرا کاملا درک می کرد به همین دلیل همه تلاشش را به کار گرفت تا مراسم عروسی را با کمترین هزینه برگزار کنیم. با این وجود ...
بلای بسیار کثیفی که خواستگار شکست خورده بر سر خانواده عروس آورد! + عکس
ناخواسته مرتکب این قتل شدم چون خانواده بهار بدون هیچ بهانه ای به من که خواستگار دخترشان بودم جواب رد داده بودند. آن روز مادرم قبل از من برای گرفتن پاسخ خواستگاری ام به خانه شان در شهرک ولیعصر رفت و من بی صبرانه منتظر شنیدن جواب بودم و هزاران نقشه برای زندگی آینده ام داشتم. سرکوچه آنها منتظر بودم که دیدم مادرم با چهره ای آشفته از خانه شان بیرون آمد و متوجه شدم که خانواده بهار بازهم جواب رد داده اند. ...
پدرم از ارتباط من و اسحاق خبر ندارد / شوهرم هم می گفت تا با کسی ارتباط داری و ..! + عکس
هم سه شنبه قبل آمدم. چون فقط خانواده مادرم از این ماجرا با خبر بودند اسحاق به خانه مادربزرگم رفت و من هم به خانه پدرم. از روز حادثه بگو؟ شب قبل ازحادثه به خانه خاله ام رفتم که اسحاق هم به آنجا آمد. قرار بود همانجا بمانم اما حالم بد شد و به خانه پدرم برگشتم تا او مرا به دکتر برساند. ساعت 11 صبح شنبه با اسحاق قرار گذاشتم. او شب قبل اسلحه اش را به من داد تا برایش نگه دارم ...
مقتول را کشتم، چون سهم من را از فروش عتیقه ها نداد
، مقتول مبلغ قابل توجهی را در یک معامله به دست آورد، اما با وجود این، هیچ پولی به من پرداخت نکرد؛ تا اینکه حتی چند روز بعد به سراغم آمد و 40 میلیون تومان نیز به صورت دستی از من گرفت. با گذشت چند روز از این ماجرا، درحالی که از این رفتار مقتول بسیار ناراحت و عصبانی شده بودم، به دروغ به او گفتم معامله سنگینی را هماهنگ کرده ام و به این بهانه مقتول را به منزل یکی از بستگان نزدیک خودم که کلید خانه اش در ...
زود به خانه بازگشتم زنم با حالت زننده از اتاق بیرون آمد/ فرشاد دوست صمیمی ام آنجا بود با فروغ ارتباط ...
بودم احساس غرور می کردم و با آن که یک بار نیز همسرم را در حال گفت و گوی پنهانی با فرشاد دیده بودم اما از این موضوع چشم پوشی کردم چرا که احتمال نمی دادم همسرم به من خیانت Cheat کند. حدود سه سال از ازدواجمان می گذشت تا این که چند روز قبل به علت بارندگی ناگهانی نوبت کاری ام زودتر از موعد معمول به پایان رسید. وقتی اوایل شب وارد منزل شدم همسرم را در وضعیت زننده ای دیدم که وحشت زده از اتاق بیرون آمد ...
زود به خانه بازگشتم فرشاد را در خانه ام دیدم
احساس غرور می کردم و با آن که یک بار نیز همسرم را در حال گفت و گوی پنهانی با فرشاد دیده بودم اما از این موضوع چشم پوشی کردم چرا که احتمال نمی دادم همسرم به من خیانت کند. حدود سه سال از ازدواجمان می گذشت تا این که چند روز قبل به علت بارندگی ناگهانی نوبت کاری ام زودتر از موعد معمول به پایان رسید. وقتی اوایل شب وارد منزل شدم همسرم را در وضعیت زننده ای دیدم که وحشت زده از اتاق بیرون آمد. او که دستپاچه ...
اعتراف تکان دهنده به قتل پدر در دادگاه
شهریور ساعت 5 صبح بود که مادرم مرا ازخواب بیدار کرد و گفت که الان وقتش است. من هم ازخواب بیدار شدم. بالای سر پدرم که درخواب عمیق بود، رفتم. همان لحظه با دمبل چندین ضربه به سرش زدم. مادرم هم پاهایش را با تسمه پلاستیکی بست. در آن لحظه مادرم از من خواست تا به پدرم اسید تزریق کنم، اما من دیگر ترسیده بودم. برای همین آمپول هوا و داروی مخصوص دام به پدرم تزریق کردم. بعد از آن به همراه مادرم یک تاکسی گرفتیم و ...
روایت آیت الله عبدالله محمدی از بیعت مردم ایلام با حضرت آیت الله خامنه ای/ اولین سفر استانی رهبر معظم ...
های سفر رهبر انقلاب، اعزام نمایندگان به مناطق و شهرهای مختلف بود تا از نزدیک با مردم دیدار کرده و با آنها صحبت کنند. روز پنج شنبه این گروه ها به مناطق مختلف اعزام شدند. رهبر معظم انقلاب شب را در منزل استراحت کردند و روز پنجشنبه قرار شد که به منطقه محروم "میش خاص" بروند و با مردم محروم آنجا دیدار کنند. بخش "میش خاص" که دارای روستاهای متعدد محروم است، با هماهنگی استانداری جهت بازدید انتخاب ...
نخستین بازیگر زن سینمای ایران
، برای عمل جراحی ، من را برای یک نفر از فاملیم عقد کردند. آنجا که ما رفتیم برای عمل جراحی، امپریال فیلم کمپانی خیال داشت فیلم ، برداره. من درست نمی دونستم فیلمه.فکر می کردم یه چیزی بچه بازیه. وارد شدم به فیلم. من را که کنترات کردند برای چهل روز بود ولی چون دیالوگ فیلم ، قصه و چیزش حاضر نبود ، مجبور شدن به این که تا هفت ماه طول بدن . آقای سپنتا تمام وقت در موقع فیلمبرداری مجبور بود هر چی مادر فیلم می ...
برهانی:جدایی از استقلال برایم مثل مرگ بود/عنایتی:فوتبال ایران شده جنگ فالوورها!
هست؟ چرا یادم نباشد دو روز بود که به استقلال آمده بودم و به باشگاه رفتم تا کارهایم را انجام دهم. وقتی از ماشین پیاده شدم او را دیدم که روی یک موتور نشسته و با صدای بلند گفت دمت گرم ما را روسفید کردی اگر کاری داشتی به ما بگو . من هم هنوز او را نمی شناختم ولی بعد از چند وقت متوجه شدم که با یکی از افراد زحمتکش کانون مشوقین است. پسر خیلی ساده ای بود و به استقلال خیلی خدمت کرد. یک روز سر ...
افشای راز قتل دو مرد در ساختمان نیمه کاره/مادر و پسری که قتل را گردن هم دیگر انداختند/انتقام از ...
اسیدپاشی است می گوید که هنوز نمی داند به چه جرمی قربانی شده است. فاطمه درباره روزحادثه گفت: شب قبل، عروس مان الهه با من تماس گرفت وازمن خواست به خانه شان بروم. او می خواست دختر 3 ساله اش را به درمانگاه ببرد به همین خاطر از من خواست از دختر یک ساله اش نگهداری کنم. شب به خانه شان رفتم اما رفتارهایش عجیب و غریب بود آن شب پس ازخوردن شام از او خواستم اجازه دهد ظرف ها را بشویم اما او اجازه نداد ...
طنز/ باور کنید من هم رأی می دهم!
ترمز کردند و با خوش رویی درخواست کردند تا مرا به منزل برسانند ولی عذرخواهی کردم و پیاده روی صبحگاهی در هوای پاک شهر را ترجیح دادم. بعد از صرف صبحانه در حال پوشیدن لباس بودم که صدای دینگ دینگ پیامک گوشی توجه مرا به خود جلب کرد. ازآنجاکه ارسال پیام های تبلیغاتی ممنوع است، پیامک را باز کردم. پیامک از بانک بود. مشتری فرهیخته و گرامی، درخواست وام شما واصل گردید. جهت دریافت وام یک صد میلیونی ...
پسر شیشه ای پدرش را کشت/ قتل دو کارگر قهوه خانه
از مفقود شدن ناگهانی مادرش خبر داد. مدتی بعد پسر خانواده فاش کرد پدرش، مادر را کشته و جسدش را ناپدید کرده است. مرد 50 ساله دستگیر شد و در همان ابتدا با اعتراف به قتل گفت: فکر می کردم همسرم با یکی از مردهای فامیل ارتباط دارد. برای همین اجازه خارج شدن از خانه را به او نمی دادم. یک دستبند و پابند آهنی هم درست کرده بودم و هر وقت از خانه بیرون می رفتم او را به لوله گاز می بستم. وی ادامه داد: روز حادثه ...