سایر منابع:
سایر خبرها
دست هوادار پرسپولیس را می بوسم/ عصبانی بودم؛ لطفا به من هم حق بدهید/ قدرت پرتاب دستم به خاطر بازی های ...
حسین فیض (مربی وحدت تهران) آشنا شدم. به من گفت یک تیم دارم، صد و پنجاه هزار تومان پول بده من تو را به تیم ببرم و ثبت نام کنم؛ در صورتی که من حتی کرایه به تهران آمدنم را هم از دیگران گرفته بودم! گفتم من آمده ام پیشرفت کنم و پولی هم برای خودم دربیاورم. پس این اولین تیمت بود؟ - بله. حسین آقا پول از من نگرفت و مرا به تیم برد و من در آنجا درخشیدم. بعد کاپیتان تیم را دنبال من ...
قصاص برای تازه داماد متهم به قتل
متهم در سال 89 با مأموران تماس گرفت و مدعی شد همسرش در خانه به قتل رسیده است. این مرد جوان که جلال نام دارد، به پلیس گفت: روز حادثه هنگامی که از محل کار به خانه برگشتم، با جسد خونین همسرم، هستی، روبه رو شدم. خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم. بلافاصله با مادرم تماس گرفتم و به او گفتم هستی به قتل رسیده است و بعد از آن با پلیس 110 تماس گرفتم. این در حالی بود که مأموران پلیس ...
خفاش شب گیلان: از تمام زنان متنفرم!
من عاشق فرد دیگری بوده است. اینها را که فهمیدم، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. حتی نقشه قتل کشیدم .حتی یک بار می خواستم همسرم را خفه کنم که دخترم گریه کرد و با صدای او همسایه ها هم به خانه ام ریختند و همسرم را از زیر دستم بیرون کشیدند. به خاطر اینکه دخترم بی سرپرست نباشد، بی خیال شدم و گفتم می روم اما طلاقت نمی دهم. در اولین قتل ترسیده بودم او از نخستین جنایت خود می ...
پایتخت بدریخت، شهر بدقواره و شهرداری بدحساب
شهر می خورد. مینوچهر با اشاره به این که وقتی وارد جوادیه شدم دیدم مردها و زن ها همه سطل به دست دارند برای آوردن آب مقدار زیادی راه می روند، افزود: آن روز هوا بارانی و سرد بود بطوریکه من بسیار متاثر شدم. کنجکاوی کردم معلوم شد در خانه های جوادیه که صدی 90 بیش از 30 متر وسعت ندارند و بقیه از صد و پنجاه متر تجاوز نمی کرد، چاه های آب در فاصله دو متری مستراح ها حفر شده بود و می بایست از این ...
گفتگو با قاتل سریالی زنان گیلان
درمورد دومین جنایتش می گوید: در قتل دوم دیگر ترس قتل اول را نداشتم. فاصله قتل دوم تا اول به سال نکشید و چند ماه بود. در آن زمان از آستانه اشرفیه چوب خریده بودم و به سمت رشت می رفتم. یک زن برایم دست تکان داد. تا سوار شد به راحتی با او طرح دوستی ریختم. همان روز به من گفت بیا به مادرم نشانت بدهم. او شماره اش را به من داد و بعد پیاده شد. روز بعد اتفاقی او را دیدم. قرصی از کیفش بیرون آورد و به من داد ...
وقتی زندان جو بحرین تبدیل به مقر نظامی شد
ادامه پیدا کرد. مجموعه این شکنجه ها حدود سه ماه یا بیشتر ادامه داشت. در این مدت ما از خوابیدن و تماس و ملاقات با خانواده و دسترسی به لوازم بهداشتی و دارو منع می شدیم. من حتی به مدت یک روز کامل و بدون اینکه غذایی دریافت کرده باشم، مجبور به ایستادن بودم. علی عبدالحسین الوزیر سن: 27 سال من در روز 14 مارس 2015 به ساختمان مدیریت زندان احضار شدم و نیروهای پلیس اقدام به ...
رازهای پشت پرده زندگی وحید خزایی
ماموران پلیس دستگیر شدم. خانه مجردی داشتی؟ – خیر، با اعضای خانواده ام زندگی می کردم. آن روز را خوب به یاد دارم. به سرعت وارد ساختمان شدم و به سمت واحدمان رفتم که ناگهان زنگ در به صدا درآمد. در را باز کردم، پلیس ها را دیدم که دستبندی به دستم زدند و گفتند آقا وحید پلیس فتا پلیسی است که حواسش به همه چیز است. بعدها متوجه شدم نیروهای پلیس در لابی ساختمان و در قسمت اتاق سرایداری چندین ...
نوجوان 13 ساله قربانی تست مواد برای برادر معتاد!
ناخالصی زیادی هستند و از سوی دیگر هم می خواستم او را معتاد کنم تا کارهای مرا به پدرم گزارش نکند. روز حادثه هم قرار بود که پدرم دنبالم بیاید و من باید مواد مصرف می کردم، به همین خاطر وقتی مادرم صبح برای شست و شوی لباس ها داخل حمام رفت، من هم از فرصت استفاده کردم و مقداری کراک را آماده کردم. چند دود به برادرم دادم و بقیه را خودم کشیدم که احساس کردم حالم خوب نیست، با این وجود پدرم به دنبالم آمده بود ...
حکایت های ناگفته از گنج یابی در بیابان
...، دیدم همراهم یک سنگ بزرگ بالای سر گرفته و می خواهد روی سر من بکوبد، اما شانس با من بود، یک مار از داخل گودال خزید و حواسش را پرت کرد و من در این فاصله توانستم فرار کنم آنها جویندگان گنج اند، ماجراجویانه می گردند به دنبال رازهای گران قیمتی که سال ها و قرن ها پیش به رسم امانت به دست کوه یا زمین سپرده شده اند. از همان روزگاران که سکه ها و مجسمه ها و قدح ها به بهانه های مختلف در کنار جسدی ...
دلایل طلاق های زودرس و ازدواج های نارس چیست؟
. او می گوید: همسرم گاهی با موبایل حرف می زد یا چت می کرد و ریز ریز می خندید و وقتی من می آمدم زود قطع می کرد. او گوشی خود را رمزدار کرده بود طوری که فقط با اثر انگشت باز می شد. یک بار که به او خیلی مشکوک شده بودم گفتم قفل موبایلش را باز کند تا ببینم با چه کسانی چت کرده، اما او قبول نکرد و سر این موضوع دعوا کردیم و من نتوانستم خودم را کنترل کنم و کتکش زدم و موبایلش را شکستم. حالا او از ...
گزارش عجیب؛ پیراهن رئال در خانه پیکه!
آی اسپورت - روز جمعه 7 آوریل (18 فروردین) بود که شکیرا ترانه جدیدی را به نام عاشق شدم راهی بازار کرد که این ترانه یک ویدئوکلیپ ویژه هم دارد که در آن از انیمیشن ها و شخصیت های کارتونی متفاوتی استفاده شده است. این خواننده کلمبیایی این روزها در فیلمبرداری ویدئوکلیپ جدیدی مشغول است که در این ویدئوکلیپ، یک چهره آشنا را نیز شاهد خواهیم بود: جرارد پیکه، شوهر شکیرا. فیلمبرداری این کلیپ در شهر بارسلونا در ...
راه جانبازی ادامه دارد
خداحافظی شیرزنی که سه مرد را یکی یکی به جبهه فرستاده است. شاید فقط یک خط دربارۀ این خانواده خوانده باشم اما می توانم تصاویر زیادی از گوشه گوشۀ زندگی این افراد تصور کنم؛ لحظۀ وداع، ماه ها دوری و چشم انتظاری و... بنابراین به فاصلۀ یک روز، قرار مصاحبه را می گذارم. وارد خانه که می شوم، همراه با تماشای سادگی خانه، دیدن تصویر قاب گرفتۀ پدربزرگ باعث می شود آهی از دلم برخیزد و پیش خودم بگویم: به اینجا هم دیر ...
صدایی که شهید شده است
دخترش و از او می خواهم یک جمله درباره پدرش بگوید. نگاهی به پدر می اندازد. حاج محمود هم به زهرایش چشم می دوزد. سکوت معنی داری بین پدر و دختر برقرار می شود. زهرا سرش را پایین می اندازد و بالاخره زیر لب با صدایی لرزان می گوید: پدرم یک فرشته است زهرا که انگار مهارتی خاص در فرو خوردن بغض های چندین ساله دارد باز هم به روی درد های کهنه اش سرپوشی می گذارد و ادامه می دهد: پدر برای ما یک معلم است. معلم ...
پاره های تنم 16، 17 و 18 ساله بودند
درباره شهیدان هستیم که آقا محمد باقریکی دیگر از برادران شعبانی وارد اتاق می شود . فرصت را غنیمت می شمارم و از محمدباقر درباره نحوه شهادت غلامرضا می پرسم .محمد باقرمی گوید: بعد از شهادت عباس و حبیب ا... برادر کوچک ترمان غلامرضا که هنوز 16سال بیشتر نداشت برای اعزام به جبهه ثبت نام کرده بود ،ولی به دلیل سن کم ،او را به جبهه نمی فرستادند اما او دست بردار نبود و هر روز به محل ثبت نام می رفت ...
گفت و گو با پسر ویدئوهای طنز در اینستاگرام+تصاویر
کسی خانه نبود و من داشتم با صدای اوج در خانه تمرین می کردم که یک لحظه پدرم در را باز کرد و نگاهم کرد. چیزی نگفت ولی از نگاهش معلوم شد از من نا امید شده و آقم می خواهد بکند. وقتی تلویزیون رفتم پدرم می گفت همه جوان های مردم به خاطر موفقیت تلویزیون می روند تو به خاطر جنگولک بازی دعوت شدی! (می خندد) اما مادرم پست هایم را دنبال می کند. هرجا می رود گوشی اش را در می آورد و به همه نشانم می دهد و آبرویم را ...
گفتگوی خواندنی با بنزسوار معروف
...، در حالی که همه آرزوی داشتنش را دارند، کارخانه بنز با سابقه چهل و چند سال مشتریانش را نگه می دارد و تولدشان را تبریک می گوید، آن وقت در ایران که بیش از دوبرابر قیمت واقعی آن را به عنوان مالیات می دهیم، چرا باید فحش بشنویم؟ شما فرض کنید عده ای سی سال هر روز که از خانه بیرون می آید، بخواهند درباره قیمت پیراهن شما حرف بزنند و دائما متلک بیندازند! خودتان چه حسی پیدا می کنید؟ مگر کسی که با زحمت شخصی ...
مردی که پایش را در خاکریز دشمن جا گذاشته ...
دانست و ادامه داد: بهترین لحظات عمرم همین لحظات است چراکه اگر جانباز نمی شدم شاید به خیلی از موفقیت های ورزشی نمی رسیدم. جانبازی؛ بهترین فاکتور و امتیاز زندگی ام است نائب قهرمان مسابقات دوچرخه سواری در پاسخ به این سوال که از سختی های بعد از جنگ برایمان بگویید، اظهار کرد: درست است که مشکل راه رفتن دارم و فشار به پاهایم وارد می شود. شاید اگر سالم بودم هیچ وقت قهرمان دوچرخه سواری و ...
نوای دلنوازی که مرا مدهوش کرد/ همیشه مدیون امام رضا(ع) هستم
شد باز آمد بوی ماه مدرسه... بوی شادی های راه مدرسه... ؛ اما دیگر این صدا برای من غریب بود. چون وارد فضایی جدید شدم؛ فضایی که خیلی ها آرزوی رسیدن به آن را داشته و دارند. روز اول برنامه های کلاسی را به ما دادند، اولین کلاس ما نحو بود، وارد کلاس شدم، اول کمی تعجب کردم چون از 45 نفر تنها پنج نفر پسر بودیم و بقیه دختر. این اولین شوک تحصیلی ام بود که واقعا چرا تناسبی بین دختران و پسران در رشته های ...
نوعروس اصفهانی 2 روز بیشتر داماد را تحمل نکرد و طلاق گرفت / از همان شب عروسی داماد از من خواسته های ...
اما کوتاه نمی آمد به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. راستش طلاق در خانه ما تعبیر وحشتناکی داشت. به همین خاطر خانواده ام به شدت مخالفت کردند. آنها حتی به تهدید خودکشی من توجه نکردند و چون دیدم هیچ راهی ندارم قرص خریدم و با حل کردن آنها در آب اقدام خودکشی کردم اما مادرم فهمید و زود به دادم رسید. بعد از این اتفاق مجوز طلاقم از سوی پدرم صادر شد. اما از وقتی جدا شدم بیشتر از اینکه شاد باشم غمگینم و روزی صد بار از اینکه خودکشی کردم به خودم لعنت می فرستم. زندگی ام مختل شده و به شدت افسرده ام و نگرانم تصمیم احمقانه دیگری بگیرم." رکنا ...
ماجرای کوله پشتی در صحنه قتل چه بود؟
پشتی را کنار جسد انداختم و به خانه ام رفتم تا این که توسط پلیس دستگیر شدم. گزارش خراسان حاکی است: در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی نیز 3 تن از وکلای مدافع متهم طی اظهاراتی به دفاع از موکل خود پرداختند و در پایان عنوان کردند که لایحه دفاعیه خود را به محضر دادگاه تقدیم خواهند کرد. سپس یکی از بستگان نزدیک مقتول با کسب اجازه از رئیس دادگاه به ماجرای اختلاف مالی بین متهم و مقتول اشاره کرد و گفت ...
راز کثیف جمجمه یک مرد زیر موزاییک های خانه زن وشوهر جوان
آگاهی فراخوانده شد. این زن زمانی که متوجه شد مرد راننده به قتل رسیده، گفت: از بودن شوهرم بی اطلاع بودم. شبی که شوهرم می گوید مرگ راننده بی گناه را رقم زده است، من در خانه نبودم و نمی دانم شوهرم چگونه و به چه انگیزه ای مرد میانسال را به قتل رسانده است. پس از شنیدن گفته های این زن، مطمئن شدم انگیزه این جنایت موضوع دیگری باشد. بنابراین دوباره از عامل جنایت تحقیق کردیم که این بار اعلام کرد ...
مروی بر دفتر زندگی یک بانوی قرآنی/ رویایی که تعبیر شد
از تلاوتش سیر نمی شدم؛ با اینکه ترجمه اش را متوجه نمی شدم، همین خواندن الفاظ را دوست داشتم و همانجا سر قرآن دعا می کردم و از خدا می خواستم که روزی قرآن با همه وجودم آمیخته شود. این حافظ قرآن کریم اظهار کرد: در آن زمان که سن کمی داشتم و حدودا سوم راهنمایی بودم، دعا می کردم و از خدا می خواستم که قرآن را مثل کف دستم بلد باشم و شاید دعای آن روزها که خالصانه و با دل پاک بود و دعای پدر و مادرم ...
خودکشی عروس جوانی که شوهرش از او درخواست های ناجور داشت/ فقط شش روز توانستم تحمل کنم!
ادامه داشت تا اینکه مادر شاهین تماس گرفت و قرار خواستگاری گذاشت. از لحظه ای که شاهین به خانه ما آمد، نه شاید بهتر است بگویم از وقتی مادرش تماس گرفت، حتی نگاه های خانواده ام معنی دار شده بود. وقتی یک بار او را دیدند دیگر حرفی جز وصف خوبی های شاهین در خانه ما نمی شد و مدام می گفتند من نباید ایراد بگیرم و بهتر از او پیدا نمی کنم و.... آنقدر گفتند که تسلیم شدم و در حالی که هیچ شناختی از شاهین ...
یکی نیست به آقای آشنا بگوید حرف نزن !
کردم چرخ زندگی نمی چرخد. من از ابتدا اهل کار بودم. متمول بودیم، ولی نمی خواستم از پدرم که تاجر و مهندس بود پول بگیرم و به او حساب پس بدهم. من از بدو تولد به دلیل شغل پدرم که تاجر خارجی بود مدت زیادی را در خارج از ایران بسر بردم. من و کاظم جلالی هر دو معلم بودیم. موضوع جویای کار بودن را به جلالی گفتم، وی نیز گفت که سعید مهدوی برای مرکز تحقیقات به دنبال یک فرد اهل کار و خدمت می گردد. نزد ...
از پدرکشی پسر معتاد به شیشته و زلزله سفید سنگ تا مرگ 21 کارگر معدن در استان گلستان
شیشه اعتیاد دارم در روز حادثه، در حال کشیدن شیشه بودم که ناگهان پدرم بالای سرم آمد، ابتدا با صحبت قصد نصیحت مرا داشت اما من بدون توجه به حرف هایش، کار خودم را می کردم و همین موضوع باعث درگیری لفظی من و پدرم شد ؛ ناگهان پدرم در حالیکه بسیار عصبانی شده بود ، با یک چاقو به سمت من آمد ؛ پس از گرفتن چاقو ، چند ضربه به سمت او پرتاب کردم و زمانیکه پدرم روی زمین افتاد من نیز از شدت ترس از خانه خارج شده و ...
گفت وگو با مردی که اعضای بدن خواهرش را اهدا کرد
اطلاعی نداشتم و بعد که برای اهدای عضو رضایت دادیم، متوجه شدم. شما این تصمیم را به تنهایی گرفتید یا با دیگر اعضای خانواده هم مشورت کردید؟ من فرزند ارشد خانواده هستم؛ پدرم به رحمت خدا رفته و مادرم هم با من مخالفتی نمی کند. وقتی این تصمیم را گرفتم، رفتم گفتم مادر من این تصمیم را گرفتم و او هم موافقت کرد. بعد هم خواهر و برادرم را در جریان گذاشتم که آنها هم موافقت کردند. البته این را ...
وقتی پدرم اعدام شد...! / هادی پس از یک سال ارتباط راز زندگی ام را فهمید و رفت ...
مادر ام رشد کردم ولی گویی سیه روزی های من از همان دوران جنینی شکل گرفته بود چرا که هنوز 2 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که مادرم را نیز از دست دادم و رخت سیاه بی مادری را هم برتن کردم. مدتی بعد از آن که مرا تحویل شیرخوارگاه داده بودند، اقوام مادری به سراغم آمدند و من در حالی پا به خانه مادربزرگم گذاشتم که هیچ وقت خواهرم را ندیده بودم و از سرنوشت او اطلاعی نداشتم. در این دنیای بزرگ، من ماندم و ...
کتک کاری زوج جوان به خاطر قطع شدن اینترنت خانه
. من هم عصبانی شدم. یک شب وقتی کار خیلی واجبی با اینترنت داشتم، سرعت آن ضعیف و در نهایت قطع شد. خیلی عصبانی شدم و به او گفتم همه اش تقصیر تواست، اما ناگهان سعید مثل دیوانه ها شروع به کتک زدن من کرد. بعد از آن هم مودم اینترنت را از جا کند و از پنجره به بیرون انداخت. خیلی تعجب کرده بودم و فقط او را تماشا می کردم. سعید انگار دیوانه شده بود. او بعد از این که با من دعوا کرد از خانه بیرون رفت ...
استفاده از کلمه مافیا برای پزشکان دردناک است
هایی که بیمارستان قلب کار می کرد آمد بیمارستان ما و مشغول شدند و بعد از مدتی گفتند که بیمارستان قلب رزیدنت می خواهد. من به بیمارستان قلب مراجعت کردم و از این رشته خوشم آمد. وقتی که خواستم بروم جراحی قلب را ادامه دهم همه من را مسخره می کردند. می گفتند مگر کسی از جراحی قلب زنده بیرون می آید که توداری می روی آنجا تحصیل کنی. من هم زمان رشته جراحی پلاستیک هم قبول شدم و اتفاقاً یک هفته هم رفتم ببینم چه ...
افشای رازهای دخترتاجرپس ازجنایت
و مادرم ماندم. البته برای تحصیل به مالزی رفتم و بعد از گرفتن دیپلم به ایران آمدم و در رشته حقوق درس خواندم و لیسانس گرفتم. به فکر ادامه تحصیل بودم که با اسحاق آشنا شدم و همراه او راهی عراق شدم و زندگی مان را شروع کردیم. در این مدت در عراق زندگی می کردی؟ یک سال ایران بودم اما بعدش عراق بودم. برای چه به ایران آمدید؟ پدرم از ترکیه آمده بود و چون نمی دانست ...