سایر منابع:
سایر خبرها
تیتر عکس مجید این بود: فاتح در تفکر فتح قدس است
این موضوع را گفتم و از ایشان خواستم بیشتر مراقب باشد. اهل کجا هستید؟ ما اهل جهرم هستیم. سه خواهر و دو برادر. برادرم شهید عبدالمجید متولد 1345 آخرین فرزند خانواده بود. در روند جریان انقلاب من و برادرم همپای یکدیگر در صحنه حاضر بودیم. در راهپیمایی ها شرکت می کردیم و هر زمان که پیام امام خمینی از فرانسه می رسید گوش می کردیم و منتشر می کردیم تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. پدر و مادر ...
نیمه شب وارد خانه شدم و با کفش های یک مرد غریبه روبه رو شدم/ او مادر و خواهرم را آزار می داد
برادر کوچک شایان به اداره پلیس رفت و ماجرای قتل برادرش را اعتراف کرد و گفت: شب از نیمه گذشته بود که وارد خانه شدم و با کفش های یک آدم غریبه جلوی در خانه روبه رو شدم. از مادرم ماجرا را پرسیدم که او گفت برادرت به همراه دوستش در خانه هستند. به سراغ شان رفتم و دیدم که در حال مصرف شیشه اند. به برادرم گفتم پاشو از خانه مان برو بیرون اینجا جای این کارها نیست. او نیز عصبانی شد با چاقویی در دست، دست های مرا ...
همه لاله کاشتند و ما نرگس ...
اما خانه پدرم چرا. نرفتم گفتم شب شام خانه مادرشوهرم دعوت هستیم. دوباره خواهرم شب به دنبالم آمدند، شوهرم خواب بود، گفتم شوهرم خوابیده، بچه کوچک اذیت می کند، نمی توانم آنها را بیدار کنم. خانه من سه یا چهار، چهارراه بیشتر با خانه پدرم فاصله نداشت و خانه پدرشوهرم وسط خانه من و پدرم بود. شب بود اما روز شد وی ادامه داد: دو ساعت بعد به خانه پدرم موشک اصابت کرد. ساعت 10 و ربع شب بود ...
حسین رفیعی: معلم بداخلاقی هستم!
... شما برای اینکه در اوج بمانید، چه کردید؟ اول خواست خدا و لطف مردم بوده است. اما من از روز اولی که وارد این کار شدم، نگاهم به کار در تلویزیونی هنرجویی بوده و هیچ برنامه ای برای معروف شدن نداشتم. بلکه کاری داشتم که از انجام آن لذت می بردم. دیپلم و لیسانس را در رشته هنر گرفته ام و همه عمر و زندگی ام با هنر سر و کار داشته ام. رشته تحصیلی ام نقاشی بوده و آتلیه دارم، کمبودی برای دیده ...
رویارویی بدل های مسی و رونالدو در ایران!
جاهای دیگر نفرستادم. من این عکس را برای سایت "ورزش سه" فقط فرستادم و پیش خودم گفتم اگر قرار باشد دیده و پخش شود در از طریق همین سایت دیده خواهد شد. به هر صورت من عکس را برای این سایت فرستادم و فردای آن سریع با من تماس گرفتند و گفتند آب دستت است بگذار زمین و به دفتر "ورزش سه" بیا. من هم سریع رفتم و عکس و فیلم از من گرفتند و آنجا عکسم منتشر شد و چرخید. بعد از آن به چند مجله و روزنامه و خبرگزاری هم ...
مربی آموزش نظامی بودم/ نوازندگانم از شهیدان مفقودالاثر شدند
آنجا می آمدند و مقام اول را همیشه آبادان و خرمشهر البته بعد از تهران کسب می کرد. آقای سبزی رهبر ارکستر بود و توان نواختنِ حدود 24 ساز را داشت. ساز اصلی او هم فلوت کلیدی بود که من هم در حد ابتدایی فلوت کلیدی و جاز می نواختم. اکنون هم می نوازید؟ 37 سال است که دست به ساز نزده ام. من به دنیای موسیقی با دلم نگاه می کنم. مادرم خیلی با موسیقی مخالف بود و می گفت بچه به دنیا نیاوردم ...
5 کتاب جذاب و متفاوت درباره حماسه فتح خرمشهر
کم به زندگی زیر سایه جنگ عادت می کردیم و به خاطر همین، روز سی و یکم شهریور هم فرقی با بقیه روزها نداشت. مصدق طبق معمول سر کار رفت و مهری هم پس از سه ماه تعطیلی راهی مدرسه شد. من اما در خانه ماندم و چه خوب شد که ماندم و مادرم تنها نماند. ساعت بین ده و نیم، یازده صبح بود که با صدای غرش ده ها هواپیما، سراسیمه بیرون دویدیم. شاید بیست یا سی هواپیما همزمان در آسمان خرمشهر پرواز می کردند... ...
گزارش کامل استیضاح وزیر راه در صحن علنی مجلس /سومین حضور آخوندی در کارزار رای اعتماد بهارستان
عزیزان است، اما واقعاً بعداً این حرف منطقی را به حرف دیگری تبدیل کردند و مطرح شد که وزیر گفته این مصدومان بیمه هستند و بیمه پول آنها را می دهند و واقعاً بنده از این انعکاس خبر تعجب می کنم. وی تصریح کرد: بلافاصله بعد از این اتفاقات بنده توضیح دادم آنچه که بنده گفتم به این موضوع تاکید داشت ما وظیفه خود را انجام داده ایم و برای خدمت رسانی به مردم هیچ منتی وجود ندارد و وظیفه دولت و هر وزیری ...
اعترافات یک فرمانده عراقی به کابوس های بعد از خرمشهر
با یک گلوله که به قلبشان اصابت کرده بود، به هلاکت رسیده بودند. به همین دلیل، در خرمشهر دست به پاکسازی و حذف نیروهای انقلابی و مخالف عراق زدیم. اوضاع ما بعد از شکسته شدن محاصره آبادان بدتر شد و آرام و قرارمان را از دست دادیم. به خصوص وقتی که گزارش هایی مبنی بر نفوذ بعضی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را، به داخل خرمشهر شنیدیم، دیگر آب خوش از گلویمان پایین نمی رفت. فرماندهی را از ...
ماجرای سفر سردار شهید ایلامی، عبدالرضا اسماعیلی به خرمشهر آزاد شده
اسلامی وارد نشود. او برای کسانی که به هر نحوی منشأ خدماتی برای جمهوری اسلامی بوده اند احترام زیادی قائل بود. در چنگوله در اثر اصابت گلوله ی 906 به نزدیکی شان، ترکش خورده بود. پشتش زخمی بود، می گفت درد ساده ای بیشتر نیست. می دانستم که دارد پنهان کاری می کند برای همین به اصرار من، آن را نشانم داد. گفتم: این چه پشت دردی است. این که حسابی زخمی شده. گفت: پیش کسی نگو، چون مادرم نمی ...
سرداری که مصداق حیات طیبه بود
بلند صلوات فرستاد و زد پشت سید علی موسوی و او را بغل کرد و بوسید و خسته نباشی و دستت درد نکنه گفت و خیلی خوشحال شد. مدیرکل حفظ آثارو ارزش های دفاع مقدس استان البرزدر ادامه گفت: بعد من به حاج حسین گفتم، برادر منصور آمد و نوشته را دید و رفت داخل. گفت: خب چیزی نگفت؟ گفتم، نه ، فقط خندید و گفت: بلاخره کار خودتان را کردید؟ من احساس کردم از قبل هماهنگ نشده بود. گفت: مگر خبر نداری؟ گفتم: نه ...
ناگفته هایی از زندگی مسئولین از زبان خودشان
و برایش بند می گذاریم. یک عالمه خوشحال شدیم که کفش هایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بند هایش خیلی فرق داشت با کفش های دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چاره ای نداشتیم. کتاب خاطرات مقام معظم رهبری درباره امام خمینی(ره) مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی خاطرات رهبری انقلاب را از متن بیانات ایشان استخراج و تدوین ...
گفتگوی خواندنی با جانبازان عملیات بیت المقدس در شهرستان بن
به هر دکتر مراجعه کردم تا معالجه اش کنم ،از همه جواب رد شنیده بودم و نامید از همه جا شدم. مادر دختر می گفت که یک شب جمعه دلم بسیار گرفت و وقتی از همه جا نا امید شد بودم ،گفتم که فرزندم را به گلزار شدا می برم و از شهدا می خواهم برای دخترم از خداوند طلب شفا بکنند. وی افزود : مادر دختر وقتی وارد گلزار شهدا می شود ، قبور شهدا رو یکی پس از دیگری طی می کند وتا می رسد به قبر شهید ...
آرزو دارم مدافع حرم باشم/شهدای در خون غلتیده خرمشهر هنوز در یادم هست
به علت این حمله از هوش رفتم به همین دلیل مطالب زیادی را به خاطر ندارم. بر اثر حمله دشمن سمت راست بدنم مورد اصابت ترکش قرار گرفت اسدی در ارتباط با خاطرات خود در بیمارستان شهر اهواز گفت: بعد از گذشت 4 روز که در بیمارستان به هوش آمدم، تازه متوجه شدم به علت مجروحیت به بیمارستان اهواز منتقل شده ام، در این حمله ترکش به گوش، چشم و پای راستم اصابت کرده و دچار موج گرفتگی شده بودم ...
گویی همه آماده شهادت هستند، نه جنگ!
صبحگاه بچه ها حدود 20 کیلومتر را میدویدند و آموزش های لازم را توسط فرمانده گردان می دیدیم. خلاصه بعد از چند روز ما را به آبادان بردند، وارد آبادان که شدیم ازخوشحالی داشتیم بال در می آرودیم، چرا که کاملا نزدیک عراقی ها شده بودیم و دشمن در اطراف ما بود. با ورود ما به آبادان ظاهرا ستون پنجم به عراق خبر داده بود که نیروی زیادی وارد منطقه شده است، لذا نیمه های شب بود که عراق با ...
رزمندگان با نیت فتح خرمشهر پیشانی بند هایشان را می بستند/ تجهیزات جنگی نبود اما رزمندگان با سلاح ایمان ...
و معنوی در جبهه ایجاد شد یک تلنگر بزرگ به ما زده شد که راستی قرار است چه شودو متوجه شدیم عملیات سنگینی در پیش رو است بچه ها خودشان را برای عملیات بزرگی آماده می کردند. نوبت من شد و دست گذاشتم یک پیشانی بند برداشتم نوشته بود یا امام سجاد و همه صلوات فرستادند آمدیم که حرکت کنیم همان پیرمرد دست گذاشت روی شانه ی من و گفت اخوی بچه کجایی؟ گفتم شوشتر گفت انشاالله بعد عملیات ببینمت گفتم حاجی چه ...
گفت و گو با محمد رحمان نظام اسلامی
.... یادم است که در دوران مقاومت و قبل از سقوط خرمشهر یک روز شهید بهنام را دیدم که در حیاط مسجد نشسته بود و با سرنیزه کلاشینکف داشت زمین را می شکافت. به لهجه جنوبی از او پرسیدم چه شده است و آیا ناراحتی؟ او خبر داد که عراقی ها سیدصالح موسوی را کشته اند و با همان غیرت نوجوانانه اش قسم خورد که انتقام سیدصالح را خواهد گرفت. بعد از مدتی من جهت پیگیری مراحل خوابیدن شدن برادرم که مجروح شده است بود، به ...
ناگهان نقاشی کردن در 84سالگی
را بازگو می کردم. مادرم هم از من می خواست برایش طراحی کنم که او رنگش بزند و من در ابتدا این کار را نمی کردم چون معتقد بودم که خودش و تخیلاتش را آشکار کند اما این باعث اضطرابش می شد. بنابراین مجبور شدم سریع چیزهایی را بکشم که این خارش ها را پشت سر بگذارد و بعد پرستارهای مادرم به من نهیب می زدند که مادر نمی گذارد ما بخوابیم چون تا دو یا سه نقاشی می کرد و از آن طرف هم مادرم مدام از من می ...
تولیداولین شمش مس سرچشمه چگونه اتفاق افتاد؟
چین را با چند تریلی آجر نسوز فرستادند سرچشمه. ظرف یک هفته آجرهای جدید جایگزین شد و دوباره کنورتور را گرم و راه اندازی کردیم. چهل و هشت ساعت شخصا در واحد ذوب نشسته بودم و شبانه روزی کار را انجام می دادیم. بالاخره ساعت 9 صبح سوم خرداد سال 61 بود که اولین شمش مس را در میان اشک های شوق بچه ها تولید کردیم.یک ساعت بعد خبر آزادسازی خرمشهر اعلام شد. ما می خواستیم سالروز ...
مدال دار فتح خرمشهر
...:2271||تاریخ:3خرداد1396 روزنامه شهر آرا:وقتی می گوییم: خرمشهر همگی مان نا خود آگاه بی هیچ تأملی به یاد پیام حضرت امام خمینی (ره) می افتیم: خرمشهر را خدا آزاد کرد. و همین طور پیامی که مجری تلویزیون بعد از 578 روز اشغال خرمشهر خواند: شنوندگان عزیز! توجه فرمایید! خونین شهر، شهر خون، آزاد شد. . در این بین نمی توان از ایثار و رشادت های افرادی یاد نکرد که سال ها عمرشان را در این راه داده اند ...
آهن خمینی نشکست
به تعداد کم نیروها و گرفتن محور اصلی اهواز-خرمشهر در فتح خرمشهر اضافه کنیم به حقیقت این جمله که امام خمینی(ره) گفتند خرمشهر را خدا آزاد کرد بیشتر پی می بریم. ** خرمشهر آزاد شد ابتدا ماجرای سوم خرداد را قاسمی برایم بازگو می کند: بعد از 3 روز و قبل از آزادسازی خرمشهر که در خط مرزی ایران و عراق بودیم درست یادم هست آفتاب طلوع کرده بود سرم را گذاشتم روی زمین کمی استراحت کنم که متوجه شدم ...
گفت وگو با بدل های ایرانی مسی و رونالدو
...> چند وقتی می شود که در جامعه با یک پدیده بسیار جالب مواجه شده ایم. در ایران دوپدیده ای ظهور کرده اند که از نظر ظاهری شباهت زیادی به ستاره های بارسلونا و رئال مادرید دارند که این مسأله حتی باعث شهرت جهانی آنها شده است. درست است که بالاترین افراد همان اشخاص خلاق، با اراده و پرتلاش هستند که برای خود شهرت، محبوبیت و ثروت دست و پا می کنند، اما انگار با تبدیل شدن به چهره ها هم می توان به شهرت و بعد از ...
پیام شهدای حماسه آفرین فتح خرمشهر
بیائید راه را برای ظهورش باز کنید شاید آقا به ما نظری کرد. مسلمانان سرانجام روزی می رسد که مرگ به سراغتان می آید پس چه بهتر شما به سراغ آن بروید. دنیا همه اش امتحان است و شیطان یک لحظه از وسوسه هایش دست بر نمی دارد و من پیام خویش را گفتم و این شمائید که باید رسالت شهدا را بردوش گیرید و پیامش را به جهانیان برسانید. مواظب باشید روی در روی امام زمانتان قرار نگیرید. شهید ...
آیت الله سید ابوالحسن نوری مهری ؛ پیر مدافعان خرمشهر
نوری می افزاید: در حالی که فردای پس از دیدار با امام، تهران را به مقصد جبهه ها ترک می کردیم، اعلامیه مهم معظم له را از رادیو شنیدیم که فرمودند در نبرد با صدامیان متجاوز جنگ را جدی بگیرید . آیت الله نوری مهری پیر مدافعان خرمشهر ،در روز چهارم خرداد بهمراه عده ای از رزمندگان و اهالی شهر خرمشهر بدلیل پیروزی در عملیات الی بیت المقدس در روز آزادی خرمشهر در مسجد جامع تجمع کرده بودند که عراقی ...
خرمشهر؛ نماد مقاومت و پایداری
سرِ کبر و نخوت اعلام کرده بود خرمشهر به هیچ عنوان دست یافتنی نیست و اگر نیروهای ایرانی موفق به بازپس گیری خرمشهر شدند، او کلید بصره را به آنان اهدا خواهد کرد. روزنامه ابتکار در گزارشی با انتشار عنوان یک شهر خاطره از چکمه ها ، نوشت: در ساعت 2 بعد از ظهر روز 3 خرداد 1361 پس از 34 روز نبرد بی امان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد و عملیات بیت المقدس که در دهم اردیبهشت این ...
از تقاضای ایجاد رابطه اقتصادی ژاپن با ایران تا آزادسازی خرمشهر
نسوز فرستادند سرچشمه. ظرف یک هفته آجرهای جدید جایگزین شد و دوباره کنورتور را گرم و راه اندازی کردیم. چهل و هشت ساعت شخصا در واحد ذوب نشسته بودم و شبانه روزی کار را انجام می دادیم. بالاخره ساعت 9 صبح سوم خرداد سال 61 بود که اولین شمش مس را در میان اشک های شوق بچه ها تولید کردیم.یک ساعت بعد خبر آزادسازی خرمشهر اعلام شد. ما می خواستیم سالروز تولد امام حسین علیه السلام ...
امضای جوانان تازه پدر شده برای یک آزادی خدایی/ ذوالفقاری که به بیت المقدس ختم شد/ فرمانبرداری صیاد ...
مواجه می شود به طوری که برخی گمان می کنند به شهادت رسیده است، در نهایت او را به عقب باز می گردانند تا خبر آزادسازی خرمشهر را 20 روز بعد از جراحتش در بیمارستان بشنود و از خوشحالی سرم ها را از دستش جدا کند. اما شفیعیون در هر سه مرحله عملیات و تا لحظه آزادسازی خرمشهر حضور داشته، او که آن زمان از نیروهای اطلاعات و شناسایی بوده است، از نام اولیه عملیات آزادسازی خرمشهر و جلسه توجیهی اش با شهید ...
دختری که تیرباران شد، اما زنده ماند!
احتیاج به نیروی کمکی داشتند. مادر من یکی از کسانی که بود که آن روزها به غسال خانه جنت آباد رفت تا در شستن جنازه ها کمک کند. آنقدر اجساد زیاد بود که همه متحیر شده بودند. عده زیادی از آن ها گمنام دفن شدند. اگر سری به جنت آباد بزنید روی بعضی قبرها کلمه گمنام نوشته شده است. این ها بی نام ونشان دفن شدند و اکثراً شهدای اوایل جنگ هستند. سه روز اول مهر 64 زن و کودک در قبرستان خرمشهر دفن شدند. حتی ...
بی تردید دست خدا در کار بود
حاکم باشد، نباید با عنوان دفاع مقدس یاد کرد؟ آیا وقتی رزمنده ای بیست وچهار ساعت در اوج گرما، بی آب وغذا اسیری را با خود آورده و وقتی از کمپوتش به نفع دشمنی که اسیر اوست، می گذرد، آیا اسم این دفاع، دفاع مقدس نیست؟ ننه مریم اسطوره زنان خرمشهری خانمی به نام گلنار گلبی که در خرمشهر همه او را ننه مریم صدا می کنند، سی وچهار روز به همراه بچه هایش دربرابر دشمن مقاومت می کند، به نحوی ...
سمت هایی که شهید جهان آرا به زنان داد/ چرا شهید نگاه مثبتی به حضور زنان داشت؟
ها در حال ترک شهر بودند. هرکس سعی می کرد اندک وسایلی بردارد و خرمشهر را ترک کند به امید چند روز بعد که برمی گردد و کار و زندگی روزمره خود را از سر می گیرد. در این میان دختران و زنانی بودند که علی رغم مقاومت شدید خانواده ها حاضر به ترک شهر نشدند و نام خود را برای همیشه در زمره مدافعان خرمشهر ثبت کردند. زنان و دخترانی که عده ای از آن ها به شهادت رسیدند و عده ای دیگر نیز مجروح شدند. ...