سایر منابع:
سایر خبرها
کدام وزیران به پاستور نمی روند؟
خدایم عهد کردم، گفتم خدایا، جانم، حیثیتم و آبرویم را با تو معامله می کنم و به میدان می آیم. کاهش آراء به دلیل کمبود یارانی صدیق به دنبال انتشار این سخنان روز گذشته ابتدا روزنامه جمهوری اسلامی، در یادداشتی با اشاره به سخنان رئیس جمهوری در مراسم افطار مذکور نوشت: متاسفانه به رغم اینکه همه مردم ایران زمین به یک نسبت از خدمات دولت بهره مند بوده اند، آمار آرای دکتر روحانی در هفت ...
نرگس کلباسی: انگلیس رهایم کرد اما ایران ناجی ام شد
... هیچ نکته منفی نداشت. من در بدترین شرایط از سرکنسول ایران پیغامی دریافت کردم و همین راه را برایم باز کرد. ساعت 12 شب بود و اصلا تحمل نداشتم که تا صبح صبر کنم. می خواستم همان لحظه با او صحبت کنم. چند روز بعد آنها آمدند. برای من مثل ابرقهرمان بودند مثل روزی که در گوشه ای گرفتار شدی و منتظر رسیدن قهرمانی هستی که تو را نجات دهد. منتظر ورود ماشین سرکنسولگری به داخل حیاط بودم که به همه همسایه ها ...
دنیای رنگ به رنگ سینمای مستند روی پرده نقره ای
فارسی بلد نبودند. حدود 3 ماه وقت گذاشتم تا بتوانم از اهالی روستا ترکی یاد بگیرم. بعد به تدریج توانستم به بچه ها فارسی یاد داده و دو سال به آنها درس دهم. بعد از گذشت 40 سال کاملا از این بچه ها بی خبر بودم. تا این که یک روز به شکل سرزده به روستا رفتم. با خودم فکر می کردم الان دانش آموزانم حدود 50 سال دارند. وقتی به روستا رفتم متوجه شدم حتی یک نفر از آنها دیگر در آن روستا زندگی نمی کند، همه شان دسته ...
ذره بین
زندگی به ترکیه بروم اما خانواده ام مخالف بودند. همیشه سر این موضوع با آنها درگیری داشتم. آخرین بار وقتی دعوا بین من و پدر و مادرم بالا گرفت، عصبانی شدم و وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم. جایی نداشتم که بروم. درحال پرسه زنی در خیابان های تهرانپارس بودم که عزیز جلویم سبز شد. او افغانستانی و کارگر ساختمانی بود. خیلی زود با هم دوست شدیم. وقتی به او گفتم جایی برای خواب ندارم مرا به یک ساختمان نیمه ...
بابای بلا، مامان ناقلا
.... اینجوری دلم خنک میشه. وقتی چشم های گردشده ام را دید، ادامه داد: خب چیکار کنم؟ هی بریزم تو خودم که سرطان بگیرم؟ من هم باید حرصم رو خالی کنم دیگه یه جوری. حالا بهت یاد میدم چه جوری نامحسوس بزنیشون چند سال تمام داشته بچه های نازنینم را می زده و من خبردار نشده بودم. وقتی بچه ها خوابیدند نشستیم و مثل دوتا آدم بالغ مذاکره کردیم. پسر مال من شد و دختر رسید به زنم. از آن روز به بعد هر کدام مان حق داشتیم فقط یکی از بچه ها را بزنیم. فکر کنم به همین خاطر است که حالا دخترم فقط من را دوست دارد و پسرم حاضر نیست تف هم توی صورتم بیندازد و عاشق مادرش شده. ...
آیت الله خامنه ای چگونه به رهبری انتخاب شدند؟
افرادی که مطرح شدند حضرت آیت الله خامنه ای را واجد شرایط دانستند و به او رای مثبت داد و در حقیقت او را به عنوان کسی که فقیه عادل دارای بینش سیاسی و اجتماعی است و شجاع و مدیر و مدبر است به مردم معرفی کرد تا در مورد بازنگری قانون اساسی تصمیم گرفته شود و پس از تصویب خبرگان و رای مردم به عنوان متمم قانون اساسی اعلام شود. پس از آن خبرگان نظریه خود را که به احتمال قوی همان حضرت آیت الله خامنه ای باشد ...
ناگفته های پزشک معدنچیان یورت
...، خوب معلوم بود نداره دیگه. همه شون هم دو تا سه تا بچه داشتن با یک میلیون تومن حقوق. با یک تومن که زندگی نمی چرخید. اینا واقعا زیر خط فقر بودن. به منشی مطب گفته بودم از کارگرای معدن ویزیت نگیره. 24 اردیبهشت، جسد بی سر و دستِ مرادعلی را در گورستان وطن دفن کردند. مرادعلی 37 سالش بود. قربانعلی آن روز تا غروب کنار قبر بچه اش ایستاد و دعا خواند و اوایل شب، برگشت خانه. از مرگ مرادعلی یک ماه گذشته. *اعتماد ...
زوج عاشقی که تعجب احسان علیخانی را بر انگیخت! (عکس)
اشاره کرد که ما در آن زمان ارتباط ماهواره ای داشتیم به این معنا که هر دو نفرمان هر شب ساعت 8 به حیاط می آمدیم و به ماه نگاه می کردیم و انعکاس نگاه یکدیگر را از ماه دریافت می کردیم. ارتباط این خانم و آقا ادامه داشت تا این که وقتی خانم 21 ساله و آقا 24 ساله شدند زندگی مشترک خود را آغاز کردند و هنوز هم اعتقاد دارند که باگذشت 63 سال روز به روز علاقه آن ها نسبت به یکدیگر بیشتر می شود و هیچ ...
عروس 17 ساله تنها 15 روز در خانه داماد دوام آورد / او چند ماه بعد به حامد بله گفت
نخستین پرونده فاطمه 17 ساله دانش آموز دبیرستانی، 7 سال قبل به اتهام قتل عمدی همسرش حامد به قصاص محکوم شد. وی در اعترافات خود گفت: قبل از اینکه به اصرار خانواده ام با حامد- مقتول- ازدواج کنم در عقد پسر عمه ام بودم اما این ازدواج فقط 15 روز دوام داشت و به خاطر اختلاف شدید به شکل توافقی از او جدا شدم. بعد از این جدایی خانواده ام مدام می گفتند چون در شهرستان زندگی می کنیم و تو یک زن مطلقه ...
ارتباط تلگرامی با دختر جوان با سقوط از ساختمان به مرگ ختم شد
، سپیده کارمند یک شرکت خصوصی در حوالی میدان رسالت بود و من چند بار در هفته پس از اتمام کار سپیده، دنبالش می رفتم و با هم بیرون می رفتیم، سپیده زیاد گریه می کرد، با خانواده اش مشکل داشت و زیاد دوست نداشت که در منزلشان باشد. وی ادامه داد: بعدازظهر شنبه (13 خرداد ماه جاری) مانند همیشه دنبال سپیده رفتم و تا حدود ساعت 8:30 شب با هم بیرون بودیم، سپس او را به منزلشان سمت جوادیه رساندم که گفت ...
نوجوانی که خواهان دعای والدین برای شهادت بود
به گزارش گروه رسانه های بی باک، محمد قائمی پور در رمضان سال 1348 در راور به دنیا آمد. وی مدرسه را تا راهنمایی ادامه داد و سپس وارد حوزه علمیه قم شد و تا دو سال در حوزه درس خواند. محمد در سن 16 سالگی به جبهه رفت و سرانجام در دی ماه 1365 به فیض عظیم شهادت نائل آمد. خاطرات مادر شهید قائمی پور از فرزند شهیدش: شب جمعه ماه رمضان بود. گفتم: اسمش را یا محمد می گذارم و یا محمدعلی ...
استراتژی شکست خورده منصوریان
اکبر غمخوار عباس انصاریفردو بقیه...اما یک بار نگفتیم فلان مدیرعامل کیسه کشه یا نیست.......البته مهم نیست شما چی فکر می کنین چون اگه فکر می کردین طرفدار کیسه نمیشدین...پرسپولیس تو لیگ قهرمان میشه..عابدینی و فدراسیون قهرمان می کنن..کیسه می بازه افتخاری اومده تیم و نابود کنه....همه مقصرن جز اون هوادار احمقی که بنر روز شمار برای داچعلی زد پرسپولیسیا این کیسه کشو ول کنید . همگی به کمپین ...
قاتل: برای سرقت پول و طلا مرتکب قتل شدم
. برای آخرین بار بعد از درگیری لباس ها و وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم. آن روز در خیابان قدم می زدم که با محمد آشنا شدم. او هم تبعه افغان و در یک ساختمان نیمه کاره مشغول کار بود. وقتی از اختلاف با پدر و مادرم برایش صحبت کردم، مرا به ساختمان نیمه کاره برد و قرار شد چند شب پیش او بمانم. در آن مدت با محمد صحبت کردم و به او گفتم قصد رفتن به ترکیه را دارم. او نیز استقبال کرد و گفت مقداری پول و طلا ...
کاش به تعداد موهای سرم پسر داشتم فدا می کردم
و جفتمان بعد از یکی دوساعت همدیگر را بغل کردیم و گفتیم این دعای مادرمان است که ما را نگه داشته است. بعد از این مجروحیت دوباره در جبهه حاضر شد؟ پاییز 62 حاجی به لبنان اعزام شد. هنگام رفتن به داود گفت تو باید مراقب خانواده باشی. یک ماهی نگذشته بود که داود در یکی از نهادها استخدام شد. شب کار بود و صبح به من گفت مادر لشکر حضرت محمد رسول الله(ص) می خواهد نیرو اعزام کند و من هم می خواهم بروم ...
جای پای پوتین
خورده و زیر و رو شده است. خاک را کنار زدم و دستمال حاوی کلت و فشنگ را پیدا کردم و بدون سر و صدا رفتم و گل جای پوتین را هم درآورده و داخل دستمالی دیگر گذاشتم. صبح که آفتاب زد، با نماینده ولی فقیه، نماینده ژندارمری و نماینده شهربانی تماس گرفتم و خواستم که به آنجا بیایند، آنها خواستند که من به شهر بروم، که نپذیرفتم و موضوع را سربسته اطلاع دادم و آنها هم آمدند. وقتی ایشان آمدند و جریان را شنیدند و با ...
شما به کمتر از دکتری فکر نکنید!
ندارم که بگویم هر استادی که در هر دانشگاه یا مؤسسه آموزش عالی درصدد بصیرت افزایی شاگردان خویش باشد، گامی مؤثر در راه اسلامی کردن دانشگاه ها برداشته است. سالها پیش در دوره ای که من دانش آموز بودم و تنها شانزده بهار از زندگانی ام گذشته بود در دبیرستان ما مدیری وجود داشت که جا دارد به تعبیر زیبای حافظ درباره او بگویم: هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو ...
مجاهدین بخشی از سخنان خود را از زبان گودرزی گفتند
گودرزی وارد دوره طلبگی این مدرسه شد. اینطور نیست؟ بله، او در سال 53 به این مدرسه آمد و من در اسفند همان سال دستگیر شدم و تا نیمه دوم سال 56 در زندان بودم. موقعی که بیرون آمدم، ارتباط من با بسیاری از این گروه ها قطع شده بود. ظاهراً گودرزی در آن فاصله به سازمان منافقین پیوسته و گرفتار افکار انحرافی شده بود و از آنجا که آدم جسور و پر شوری هم بود، حسابی روی او کار می کردند. در زندان ...
دولتی سازی بزرگ / چگونه 24 بانک دولتی و خصوصی دولتی شدند؟
. من در پاریس که بودم مجلات اقتصادی ایران مخصوصاً مجله اتاق بازرگانی را می خواندم و می دانم که تمام صنایع مونتاژی هستند. من در جواب ایشان گفتم: اگر من به جای شما بودم قبل از اینکه هیچ گونه اظهارنظری بکنم 20 روز می رفتم به تهران و شهرستان ها از چند نوع صنایع مختلف بازدید می کردم و بعد اظهار نظر می کردم. برای مثال آیا صنایع نساجی نخی ایران صنایع مونتاژی هستند که پنبه داخلی را به پارچه حاضر شده برای ...
زکی پور: العین کار خاصی نمی کرد
آی اسپورت- میلاد زکی پور جزو بازیکنانی بود که بعد از شکست تاریخی استقلال از العین، در اینستاگرام از هواداران تیمش عذرخواهی کرد. او هنوز هم نتوانسته خاطره آن شب تلخ را فراموش کند و می گوید با یادآوری گلهای خورده تیمش از خواب می پرد. روبراه شده ای؟ ای بابا! هنوز می خواهم از خانه بیرون بروم، یک حس بدی دارم. از امارات مستقیم به شمال برگشتی؟ نه! یک روز تهران ...
پشت پرده بازی نکردن معروف در ایتالیا
خوبی دارد و می تواند بازی کند. او حتی به رختکن هم آمد و لباس تیم ملی خود را پوشید. بچه ها در حال آماده شدن بودند که سعید یک بار دیگر جلوی دهانش را گرفت و با حالت تهوع به دستشویی رفت و تب و لرز شدید گرفت. آنقدر تب و لرز بالا بود که چند کاپشن روی او انداختند تا کمی دمای بدن او متعادل شود. او در رختکن ماند و سایر بازیکنان به زمین آمدند. * تماشای بازی از راه یوتیوب به ناچار سعید در ...
همرزم شهید: ماجرای خواندنی رجزخوانی سردار مرادخانی برای تکفیری ها/ در زیر آتش سنگین دشمن گفت: رهبر گفته ...
. رفت و چهارم فروردین مجروح شد. منتها به ما نگفت مجروح شده و در همان سوریه هم ماند. در زمان جنگ به خاطر مجروحیت هایش هفت بار عمل کرده بود. دو بار فکش را، یک بار بینی اش را سه بار گوشش را و یک بار هم پایش را. حالا دوباره پایش مجروح شده بود و همان سوریه عمل کرده بود. به هرحال چون 16 اردیبهشت امسال عروسی برادر کوچکش بود، من قبلش تماس گرفتم و گفتم برگردد، چهارم اردیبهشت 94 برگشت و تازه آنجا متوجه شدیم که ...
فیش های حجی که خرج دستگاه دیالیز شد
مشکلات و سختی های بیماران دیالیزی آشنا شدم. هربار که وارد بخش دیالیز می شدم و چشمم به این بیماران می افتاد ، با خودم می گفتم کاش می شد کمک شان کنم. یعنی تصمیم گرفتید که به این بیماران کمک کنید؟ ناظمی: بله به قول شاعر : شکسته استخوان ، داند بهای مومیایی را....من چون درد این بیماران را از نزدیک دیده بودم ، به این فکر افتادم که یک جوری کمک شان کنم و با مشورت همسرم به این نتیجه رسیدیم ...
گل، وید، اسید و حشیش موجود است
... اعتیاد احسان اما به گل ختم نمی شود، شیشه کشیدن از شب هایی شروع شد که با بچه ها قرار گذاشتند حسابی درس بخوانند، احسان می گوید: اول یاشار گفت شیشه که بکشیم تا صبح خوابمون نمی بره که هیچ، تا دو روز بعدش هم می تونیم مثل بنز کار کنیم، یکی از دوستام هم می گفت دخترا واسه تناسب اندام شیشه می زنن. من دفعه اول مثل سگ ترسیده بودم، اما فازش عجیب بود. هی می گفتن بی جنبه نباشی، نه گل معتادت می کنه نه ...
اعتراف های تلخ جوان انتقام جویی که با آتش زدن خانه، 2 نفر را کشت/ پسر 22 ساله پدر و مادرش را به ضرب ...
به پا کرده است. بدین ترتیب بار دیگر تحقیقات تخصصی از پسر جوان دردستورکارقرار گرفت تا اینکه این بار به آتش زدن خانه اعتراف کرد. جمشید زمانی که در مقابل بازپرس جنایی ایستاد گفت: شب حادثه امیر حال خوبی نداشت و سوار بر موتورسیکلت به سراغم آمد و با قمه ای که در دست داشت ضربه ای به من و ضربه ای به پرویز زد. از کاری که کرده بود بشدت ناراحت شدم و بلافاصله موضوع را به پلیس 110 خبردادم. به دنبال ...
کمین دختر فراری در مسیر مردان هوسران + عکس
را خوردم، خواب سنگینی به چشمانم نشست. همزمان روشنک خواست وارد کوچه ای شویم که خانه اش در آنجا است، وقتی ماشین را در کنار کوچه پارک کردم، دیگر چیزی نفهمیدم و نمی دانم چند ساعت داخل خودرویم خوابیده بودم. این پسر ادامه داد: وقتی از خواب بیدار شدم، هوا تاریک شده بود و وقتی خواستم ساعت گوشی موبایلم را ببینم، متوجه شدم کیف پول، ساعت، زنجیر طلا و گوشی موبایلم از سوی دختر جوان به سرقت ...
شرمنده مادران و همسران شهدا شدم/ زیباترین دوران زندگیم دهه 60 بود/ قرار نیست از فیلم جنگی نان دربیاورم
را بگویید برای خودتان می جنگیدید یا برای کسانی که در فیلمتان نشان دادید؟ قیدی: من اگر برای خودم در حال نبرد بودم، همان روز اختتامیه جشنواره فیلم فجر، به برج میلاد می رفتم و جایزه استعداد درخشان جشنواره را می گرفتم، مگر غیر از این است که همه به دنبال گرفتن سیمرغ هستند؟ به من که سیمرغ دادند و گفتند تو درخشانی!... پس من برای خودم نجنگیدم، من اگر کمی به فکر خودم بودم هرگز این کار را نمی کردم ...
بیعت با سیّد کامل!
خیلی جالبی بود، این دیدارها باعث شد که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی هم از مراجع و علما بازدید کند. یک جلسه خصوصی محرمانه با خود امام، برگزار کردند. یک روز قبل از ظهری بود که ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم منزل رفتیم منتهی داخل اتاق نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دو فری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سؤال کرد که ...
دستگیری مرد اسیدپاش پس از 3سال
متوجه شدم مرد فروشنده نسبت به همسرم نظر دارد. این موضوع را به همسرم گفتم و از او خواستم دیگر سر کار نرود اما او می گفت باید کار کند و اگر هم حرفی زده می شود چون رئیسش گفته بنابراین نمی تواند چیزی بگوید. این مسئله باعث شد درگیری شدیدی بین من و همسرم ایجاد شود و من هم همسرم را طلاق دادم.اما به مرد شاکی گفته بودم این کارش را تلافی می کنم و هرطور شده او را به روز سیاه می نشانم. بعد از اینکه از همسرم جدا ...
مادر او را نذر امام حسین (ع) کرده بود/ قلب، دست، پهلو، پا و چشم شهید با اصابت گلوله ها آسمانی شدند
. خانواده از اینکه به این دانشگاه برود، نگران بودند. اما عبدالحسین دل همه را قرص کرد و از علاقه زیادش به نظام و دفاع از کشورش گفت. عبدالحسین بار اول در مصاحبه دانشگاه در قسمت کمیسیون پزشکی به دلیل مشکل قلبی رد شد. وقتی برای معاینات به پیش پزشکی حاذقی رفتند، این موضوع را نپذیرفت و شخصا پیگیر کارهای پزشکی شهید یوسفیان شد. تا اینکه قسمت این بود عبدالحسین به آرزوی دیرینه اش برسد و لباس مقدس سبز ...
دوست نداشت نازپروده تربیت شویم /آقاجان در نفوذ به قلب ها معرکه بود
مسجد خوانده شود. عبایش را روی زمین پهن می کرد و روی آن نماز می خواند و من هم در چند روز اولتنها مأموم او بودم. بعد از دو ماه که از حضور ما در آن جا گذشت تعمیرات لازم در مسجد مانند موزائیک کف انجام شد و دیگر موقع نماز، جمعیت در آن پر می شد. علی الخصوص قشر جوان. خاطرم هست دو سه روزی از حضور ما در آن روستا گذشته بود که پدر یک شب بعد از نماز به نوجوان ها و جوان هایی که اطراف مسجد ایستاده بودند گفت بچه ها ...