سایر منابع:
سایر خبرها
شهید مزاری مردی که ضاربش بعد از ترور او گریه می کرد
اشاره به فعالیت های گسترده فرهنگی موسسه شهید مزاری در استان سیستان و بلوچستان خاطرنشان کرد: اعضای این موسسه فقط من را راهنمایی نکردند بلکه تا مدت ها پیگیر کار سوژه من بودند. در ادامه عبدالرضا مزاری به نحوه ترور پدرش پرداخت و گفت: شهید علی مزاری جلوی درب منزل و دیدگان مادرم ترور شد و شهادت مظلومانه ای داشت؛ بعد از شهادتش افراد زیادی به خانه ما مراجعه می کردند و می گفتند بی کس شدیم و آن ...
حیات دوباره اسلام در عهد جاهلیت جدید به برکت امام خمینی (ره) است/ کسانی که با ولایت نیستند در تشییع ...
موسی الرضا پرتانیان کربلای امام خمینی تاریخ ساز است به جبهه آمدم تا خود را امتحان کنم، امید است که بتوانم انسان باشم، دانشگاه این جاست، دانشگاه انسانیت دانشگاه مستضعفین و این جا هر روز عاشور است و حسین زمان ما، امام خمینی(ره) رهبر و فرمانده قوا است، به هیچ چیز نمی اندیشم و از هیچ چیز هراسی ندارم و فقط خدا حاکم بر قلوب است. تاریخ به وسیله این کربلاهای ایران که امامش خمینی ...
خاطرات ناگفته احمد هاشمی رفسنجانی از آیت الله
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از شفقنا متن این گفت و گو به شرح زیر است: خود را لطفا معرفی فرمایید؟ احمد هاشمی بهرمان، متولد در قریه بهرمان هستم، قریه بهرمان که اکنون به نام شهر خوانده می شود، در 60 کیلومتری استان رفسنجان است. پدرم مرحوم حاج میرزا علی هاشمی بهرمان و مادرم ماه بی بی هستند که از معتمدین بهرمان در زمان خودشان بودند. پدرم 9 فرزند داشت، 4 دختر و 5 پسر که پسر دوم ...
دختری که پدرش را کشت از قصاص گریخت
یک زن ودختر بود به مأموران گفت: امروز مادر و دختری را که خانه شان کمی دورتر از اینجاست، دیدم که جسد را در کوچه انداختند و فرار کردند. من آنها را می شناسم. نام آن دختر زهراست و 15 سال دارد. بدین ترتیب مادر و دختر دستگیرشده و در بازجویی های ابتدایی به قتل اعتراف کردند. زهرا گفت: مدتی قبل با پسری دوست شده بودم و می خواستم با او ازدواج کنم اما پدرم مخالفت کرد، برای همین نقشه قتلش را با مادرم ...
دختری که پدرش را کشت از قصاص گریخت
شاهد رها کردن جسد توسط یک زن ودختر بود به مأموران گفت: امروز مادر و دختری را که خانه شان کمی دورتر از اینجاست، دیدم که جسد را در کوچه انداختند و فرار کردند. من آنها را می شناسم. نام آن دختر زهراست و 15 سال دارد. بدین ترتیب مادر و دختر دستگیرشده و در بازجویی های ابتدایی به قتل اعتراف کردند. زهرا گفت: مدتی قبل با پسری دوست شده بودم و می خواستم با او ازدواج کنم اما پدرم مخالفت کرد، برای همین ...
زوجی عاشق که 60 سال پیش ارتباط ماهواره ای داشتند
نامه های من نشود. زن: وقتی نامه آمد فهمیدم از چه کسی است. مرد: وقتی نامه می نوشتم دیگر 20 سالم بود. منتظر پایان دوران تحصیل بودم. نگران این بودم که مبادا همسرم به کسی بله را بگوید. پدرم نامه نوشت به پدر ایشان و با نامه خواستگاری کرد. وقتی ایشان برایم نامه نوشت فهمیدم که پدرش با ازدواج ما موافق است. مرد: زمانی که نوجوان بودم و قصد داشتم ازدواج کنم، همیشه پیش خودم فکر می کردم که ...
ویلایی ها؛ زنان در متن دفاع مقدس
رزمنده ها را به نمایش می گذارد و این به باورپذیرشدن فیلم کمک شایانی می کند. در این فیلم با خانم خیری مواجه هستیم که درواقع نقشش، مدیریت امور پشت جبهه در ویلاهاست. در بسیج آموزش استفاده از ماسک و... می داده درسش را رها کرده و به منطقه جنگی آمده که همراه همسرش باشد. خانم خیری حتی از احساس خرسندی درونی خود وقتی هایس خبر شهادت همسرش را نیاورده بود، احساس عذاب وجدان داشت و خود را مؤاخذه می کرد. از طرفی ...
نشان تاجِ بی نشان
. اولین زمزمه های استاد با نواهای آمیخته از نغمه های پدر و روحانیون اصفهان و صدای خوانندگان در قالب روح کودکیش خود را نشان می دهد و باعث می شود که به واسطه داشتن صوت خوش در قالب قرائت قرآن و اقامه اذان این هنرِ هم انس با وجودش، آشکار شود. استاد که همچون پدرش، به حوزه و لباس روحانیت روی آورده بوده، اولین خاطره را که باعث می شود پدرش به صدای او پی ببرد و اولین استاد پسر شود را چنین توصیف می کند: یک روز ...
عمویم مرا در اختیار مردان پولدار می گذاشت / ثریا 24 ساله به پلیس گلستان چه گفت؟
ثریا دختری 24 ساله دیپلمه ای است که با مراجعه به واحد کلانتری یکی از شهرستان های گلستان زندگی و مشکلات خود را مطرح کرده است. به گزرش گروه رکنا، او می گوید: پدرم اعتیاد داشت و من از همان بچگی شاهد دعواهای مکرر پدر و مادرم بودم. او مشروب مصرف می کرد و آنقدر مادرم را می زد که بر اثر مشت و لگد از هوش می رفت. مادر ثریا برای خرج و مخارج ما در خانه های مردم کار می کرد و به سختی پول در ...
غبار غم از چهره خانواده ای بزداییم...
قرض و بدهی. حامد ادامه می دهد: پدرم چند سالی است دار فانی را وداع گفته و بعد از فوت پدرم، من به عنوان سرپرست و نان آور خانواده و امید خواهر و برادر نابینایم شدم. علاوه بر درد جدایی از خانواده در حال حاضر خودم نیز از ناحیه ی چشم دچار مشکل شده و به دلیل بیماری قند در بیمارستان بستری هستم. هر روز بر بار غم هایم افزوده می شود غم اینکه خانواده ام با مشکلات مالی چه می کنند. مادر حامد ...
همرزم شهید: ماجرای خواندنی رجزخوانی سردار مرادخانی برای تکفیری ها/ در زیر آتش سنگین دشمن گفت: رهبر گفته ...
و گفت برایشان ولیمه آبرومندی بگیرید. بار دوم هم شب زنگ زد و نگران کم و کسری خانه بود. روز بعد به شهادت رسید. نحوه عملیات و شهادت سردار از زبان همرزمش نماز مغرب تازه خوانده بودیم که سردار نقشه عملیات را آورد در اتاق ما و روی زمین پهن کرد. و تعدادی از بچه ها دور نقشه جمع شدند و دور سردار دایره زدند. سردار چند روزی بود به عنوان فرمانده به جمع ما اضافه شده بود. قبل از اینکه او ...
دوست نداشت نازپروده تربیت شویم /آقاجان در نفوذ به قلب ها معرکه بود
بود ولی با همه ی سختی هایش برای ما این گونه بود که انگار داریم به اردو می رویم و هیچ اعتراضی از طرف بچه ها نبود. *خاطره ی تبعید پدر به بانه را یادتان هست؟ آذر 55 بود و من دانشجوی سال اول مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بودم . یک روز از دانشگاه آمدم خانه و دیدم چادر شبی در اتاق پهن است و رختخواب و کتاب های پدر وسط آن است و سربازی هم با یک اسلحه گوشه ی اتاق ایستاده. به مادرم گفتم ...
یادی از مشهد قدیم و کتابفروشی های پنجاه سال پیش
خود کتابشناس و دارای مجموعه قابل ملاحظه ای نسخه خطی بود و با من در درس کفایه و خارج اصول مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی هم درس بود. یک روز که دیوان منوچهری را از منزل آورده بودم تا به یکی از دوستان امانت دهم ، شاید به سیدعبدالحسین رضائی نیشابوری ، اصغر آقای اصغرزاده گفت : این قدر که تو داری به طرف منوچهری می روی ، می بینم که طلبگی را رها کنی و بروی دکتر در ادبیات شوی و تز دکتری ات را درباره منوچهری ...
دختر دانش آموز می خواست کمک خرج پدرش باشد اما آبرویش را به باد داد
درباره حقوق هم صحبت می کنیم اما زمانی به خود آمدم که او با چرب زبانی مرا فریب داده و نقشه شیطانی در سر داشت. کاری از دستم ساخته نبود و او با تهدید چاقو، مرا مورد آزار قرار داد. سپس عنوان کرد از این صحنه های شیطانی، و عکس تهیه کرده است. از آن روز به بعد کابوس های شیطانی رهایم نمی کند و مانده ام چگونه ماجرای این رسوایی را برای پدر و مادرم بازگو کنم حالا هم... اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
شهیدی که در قبر به درخواست مادرش چشمانش را باز کرد!
اخلاق بود روحیه ی شهادت طلبی وایثار گری قوی در وی دیده میشد .او در سال های جنگ پیک لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بودند. ایشان همچنین فرمانده حوزه 251 منطقه 17 که آن زمان حوزه 15 شهری محسوب می شد بود.علی اکبر برای دفاع از ناموس و وطن خویش و مقابله با دشمن به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت و سرانجام در تاریخ 1363/03/09 در منطقه مریوان ودرعملیات والفجر4 به مقام شهادت نائل شد . برادر شهیدش علی ...
طلبه ای که برای بچه ها قصه می خواند
ها به لحن کلامش که با اشتیاق برایشان قصه می خواند آشنا هستند، می گوید: پدر و مادرم بی سواد بودند، اما شوهرعمه ام در کتابخوان شدن من تاثیر زیادی داشت.من دانش آموز راهنمایی بودم و ایشان معلمی با بیست سال سابقه تدریس،هرگاه خانه ما می آمد از یک کتابی که خوانده بود حرف می زد و برای من هم کتابی می آورد، فرد دیگری که در کتابخوان شدنم تاثیر داشت آقای محمدرضا محبی فر بود که فامیل و هم محله ای بودیم، جوانی ...
شهیده بمباران شیمیایی رژیم بعث که سختی های زیادی را متحمل شد
دهد که خون پاکشان را در راه آزادگی و استقامت از آن فدا کردند تا درخت انقلاب ریشه هایش را بگستراند. شهیده حدیقه مردوخی از جمله این شیرزنان است که در نهم مهرماه سال 44 در خانواده ای متدین در روستای بوریدر از توابع شهرستان مریوان دیده به جهان گشود. پدرش محمدسلیم و مادرش ستاره نام داشت، پدر و مادری از تبار سوختگان طریقت عشق و دلدادگی، بالندگی که در عشق ورزیدن به فرزند سنگ تمام ...
اسلحه ای که از زمان جنگ تا به امروز بر زمین نیافتاده!
.... با افتخار سرتان را بالا بگیرید و بگویید که فرزندمان در راه اسلام به شهادت رسید. مادرم در معراج شهدا زمانی که پس از 31 سال با پیکر علی وداع کرد، گفت: خدا را شاکرم که پسرم به خانه برگشته است. خدا می داند که دو فرزندم را فدا کردم، ولی هنوز برای حفظ اسلام کاری نکردم. علی در وصیت نامه اش نوشته بود که پدر و یا برادرم اجازه ندهد که اسلحه من در جبهه بر روی زمین بماند و سنگر جبهه را ...
پسر طیب: پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
کند اما به او پیشنهاد می دهند اگر در دادگاه تجدیدنظر اعلام کند برای راه انداختن قیام 15 خرداد از امام پول گرفته، آزاد می شود اما طیب زیر بار پذیرش این پیشنهاد نمی رود و نهایتا روز 11 آبان جلوی جوخه اعدام قرار می گیرد و به شهادت می رسد. در همین رابطه بیژن حاج رضایی میهمان کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین بود. پسر طیب حاج رضایی با لباس سیاه وارد کافه خبر ما شد. علامت سوالی که در میانه مصاحبه به ...
15 خرداد انقلاب سفید را به انقلاب اسلامی بدل کرد
می کند که کسی از منزل خارج نشود. رژیم پول گلوله ای که عزیزان مردم را با آن ها شهید کرد از خانواده ها گرفت وی در ادامه گفت: پس از روز 15 خرداد تا 48 ساعت از پدرم خبری نشد، مادر و خانواده همه جا به دنبال ایشان گشتند و در نهایت به واسطه یکی از مأموران پاسبانی که گویا آن روز در خیابان حضور داشت متوجه شهادت پدر شدند، حتی این مأمور تأکید می کند که دیگر دنبالش نگردید چرا که شهدای روز ...
بازخوانی یک گفت و گو با بهمنش/ این مرد...
استاد بهمنش می شود؟ این آقا(اشاره به بهرام افشارزاده) هر جا نباشد آنجا پا نمی گیرد، من کلک نمی زنم، ولی این طرز تفکر من است. *شما در دو و میدانی، کشتی، فوتبال و رشته های دیگر بودید، بعد از شما هیچ کس دیگری نتوانست به آن سطح محبوبیت برسد؟ چه می شود کرد؟! من مادرم از دست رفته، پدرم از دست رفته. این مرد ... *آخرین باری که فوتبال دیدید و حس خوبی داشتید را ...
10 خاطره از زندگی امام خمینی (ره) / دارایی حضرت امام هنگام رحلت چقدر بود؟
روحانی با این تفکر که فرزند امام نیز به دلیل اعتقادات فلسفی پدرش نجس است، دستور آب کشیدن کوزه را داده بود. هرچند بعدها وی از کارش پشیمان شد و از دوستداران امام گشت. اولین تظاهرات آقا مصطفی در سال 1327 آیت الله کاشانی از مردم دعوت کرد که علیه اعلام استقلال اسرائیل در روز 30 اردیبهشت در تهران تظاهرات کنند. امام خمینی(ره) در جلسه درس خود به شاگردان گفت: هر کس می ...
سردار احمدیان دیلمانی: مرا با لباس سبز پاسداری دفن کنید
...> در طی تحصیل خویش با تعطیلی دانشگاه ها شروع انقلاب فرهنگی به عضویت سپاه شهرستان شیراز در آمد در بدو ورود مسئول روابط عمومی سپاه کوار شیراز و پس از اندک زمانی قائم مقام و بعد فرمانده سپاه منطقه کوار شیراز گردید و در اولین روزهای حمله بعثیان به میهن اسلامی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و مردانه رزمید و سرانجام با عشق خاص و بی نهایتی که نسبت به امام، ولایت و انقلاب داشت در تاریخ 15 اردیبهشت 1361 ...
بعد از امام روح ا لله(ره) نگران آینده انقلاب بودیم/ رهبری امام خامنه ای، آرامش را به دل های ایرانیان ...
) من 17 ساله بودم، در حال رفتن به مدرسه که از رادیو آقای حیاتی با بغض خبر رحلت حضرت امام(ره) را اعلام کرد، خانه ما را صدای شیون و گریه برداشت، آن روزها ما در شهر هرات زندگی می کردیم و به سختی از طریق تلوزیون تصاویر وداع مردم و تشییع جنازه تاریخی امام روح الله را نگاه می کردیم. اسلامی اذعان کرد: آن زمان من نوجوان بودم اما خوب به خاطر دارم که اکثر مردم علاوه بر غم از دست دادن امامشان ...
ایران سوگوارِ روح خدا؛ امت در تشییع امام قیام کرد
توکلی جعفری که زمان ارتحال امام(ره) 8 سال بیشتر نداشت و به همراه پدر و مادر خود برای وداع با بنیان گذار جمهوری اسلامی به مصلا رفته بود، در گفتگو با خبرنگار مهر شور و هیجان موجود در مراسم وداع را با دیدگاه بچه گانه خود توصیف کرد و افزود: مادرم مرتباً گریه می کرد، پدرم او را تسلی می داد، مصلا پر از جمعیت بود، مردم قصد بازگشت نداشتند، همه منتظر امام خود بودند، بالگرد حامل پیکر مطهر امام به قصد ...
آخرین ساعات زندگی امام(ره) چگونه گذشت؟
من چیز دیگری است. من باید اینجا بر احساسات خودم غلبه کنم. گرچه این احساس را همه ملت ایران داشتند و من هم جزو ملت ایران بودم، اما باید وظیفه ام را آن گونه که درست است، انجام می دادم. بنابراین به هیچ وجه به اتاق فرمان نگاه نکردم و خبر را خواندم. (گفت وگو با روزنامه مردم سالاری، سال 1391) روایتی از محافظ امام(ره) حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. در ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)/ حکایت جوان محصلی که سخت ترین شکنجه ها هم نتوانست ...
. زندگی ما اینگونه سپری می شد تا اینکه یک روز در نزدیکی روستایمان یک معدنی به نام معدن قلعه زری کشف شده بود، پدرم تصمیم گرفت به آنجا برود تا کار کند. زندگی در علم آباد همراه با کار و نبود امکانات ما در روستای علم آباد بودیم اما پدر هر دو ماه یک بار به ما سرمی زد، فاصله معدن تا روستای ما چند ساعتی راه بود، غم دوری پدر را در آن زمان که کودک بودم، حس می کردم، بعد از ...
داستان انحلال یک حزب / چه عواملی موجب پایان کار حزب جمهوری اسلامی را فراهم کرد؟
معتقد به مبانی اسلام پرورش یافتم و پدرم نیز یک پای ثابت مسجد بود و تا همین چند ماه پیش نیز عضو هیئت امنای مسجد محله بود که به علت کهولت سنی دیگر این افتخار از او سلب شد. مادرم هنوز عضو هیات امنای مسجد و مسئول خیریه مسجد محل است. در مهرماه سال 1357 وقتی به عنوان دانشجو وارد دانشگاه بیمه شدم، بلافاصله با دوستانی که علاقه مند به نهضت روحانیت و امام خمینی (ره) بودند، به صورت محرمانه اقدام به ...