سایر خبرها
با من از کویر بگو...
شریعتی را چه می دانید؟ عفت شریعتی: من دو سال و نیم از ایشان کوچک تر بودم. واقعاً همه همّ و تلاشش این بود که اگر نیازمند و ناتوانی هست به او کمک کند. همواره دکتر از ما می پرسید کدام یک از دانش آموزان درسشان بهتر است. یک شب گفتم که علی رضا نامی هست که خیلی درسش خوب است ولی متاسفانه بودجه کافی برای ادامه تحصیل ندارد. فردای آن روز، بلند شدم دیدم که دکتر در رختخوابش نیست و موتورگازی مان هم داخل ...
3 گناهی که کی روش در رئال مادرید مرتکب شد/ امضای پیش قرارداد برای سرمربیگری من یونایتد
منچستریونایتد آسان نبود. من سرمربی بودم اما در این تیم به عنوان دستیار مشغول به کار شدم. با این وجود می دانستم که به باشگاه بزرگی رفته ام. کی روش در خصوص اول تجربه حضورش در منچستریونایتد یادآورد شد: روز اول حضورم در تمرینات منچستریونایتد را به خاطر می آورم. به دفتر سرالکس رفتم و گفتم که باید چه کار کنم ؟ که او پاسخ داد از من می پرسی، چرا من باید بدانم؟ من تو را به این خاطر انتخاب کردم که ...
چند نکته درباره زیر پای مادر سریال پرمخاطب این شب ها/ داستانی که اسیر جملات و کلیدواژه های خاص شد!
آدم ها برمی گیرد و افتادن به دام مونولوگ و دیالوگ. اینکه فیلمنامه خودش را غرق در کلمات کند همان ادا درآوردن هایی که گفتم. الان زیاد به چشم نمی آید چون در خدمت خودِ داستان است. اصلا بگذار نویسنده نمه ای نیز خودش را به رخ بکشد. تو زجرآورش نکن بقیه اش مهم نیست. لااقل مثل دیالوگ اشکان و آتنه در آن سکانس مثلا عاطفی باغچه نشود؛ خدایی خیلی بی ریخت بود و می رفت که از این سریال های آبکی بشود. ...
چگونه خیابانی در تهران به نام شریعتی شد؟
نظر فکری و اسلامی عنصری مشکوک می دانستند. بنابراین از روز چهلم شریعتی این پرسش در ذهن نقش بست که آیا اصلا باید برای علی شریعتی مراسم بزرگداشت برگزار کرد یا خیر؟ *دختر شریعتی از حضورش در نوفل لوشاتو می گوید یک سال و نیم بعد از وفات علی شریعتی من به همراه خواهر و برادرم در جنوب فرانسه زندگی می کردیم. در همین روزها بود که نوفل لوشاتو، مرکز رفت و آمد اپوزیسیون ایرانی داخل و خارج ...
آخوند چینی
لازم را دیده ام؛ مثلا مدتی زبان فرانسه را آموختم، اما وقتی دیدم تعداد طلبه هایی که مسلط به زبان فرانسه باشند کافی است، تصمیم گرفتم زبانی را بیاموزم که نیاز بیشتری به آن احساس می شود. بعد از انجام تحقیقاتی مایل شدم زبان چینی را هم یاد بگیرم. آن زمان در اصفهان ساکن بودم و در سال هفتم طلبگی تحصیل می کردم. همان موقع بود که سازمان تبلیغات اسلامی یکی از استادان طراز اول زبان چینی را به اصفهان فرستاد تا به ...
امروز مداح ها جای دکتر شریعتی را گرفته اند
سروش هم آن روزها جوان بود و هرگز نگاه امروزش را آن زمان نداشت و این حرف ها را آن روز نزد، بلکه حالا که سال ها گذشته و رسیده به امروز؛ او زاویه ای انتقادی به موضوع گرفته است و می گوید دین را ایدئولوژیک کرده اند و اگر دین ایدوئولوژیک شود انحصاری می شود و نمی توانی برداشت آزادانه از آن داشته باشی. واقعیت این است که نگاهی که دکتر شریعتی به دین داشته در دوره خودش جواب می داده و آن روزها همه به دنبال ...
روحانی جوانی که حامی سگ ها شد : عبارت ولگرد برای سگ های شهری ناجوانمردانه است
بسیار از سگ می ترسیده است، اما یک اتفاق دلیلی شده تا او حالا موسسه ای برای حمایت از سگ های بیمار داشته باشد. خودش می گوید: یک روز در تهران داشتم قدم می زدم که چشمم خورد به توله سگی که بیمار کنار خیابان افتاده بود. به نظر می رسید از گرسنگی به این حال افتاده است. همان موقع رفتم از مغازه یک پاکت شیر خریدم، در حالی که اصلا نمی دانستم شیر برای این توله خوب است یا نه. با هر گرفتاری شیر را دادم به ...
رمضان در جنگ + تصاویر
: پسرم باهوشه. منتها حساس، آنقدر حساس که مجبور شدم با همه فامیلام قطع رابطه کنم. خانواده شوهرم که اصلاً قبول نمی کنن بیماری این بچه رو. صد بار شنیدم پشت سرش حرف های بد می زنن حتی تو چشمم نگاه کردن گفتن ببین چه گناهی کردی که این بچه این جوری شد. چند بار رفتم مدرسه گفتم این پسر بیمار اعصاب و روانه، همه ترسیدن، گفتند خانم دست پسرت رو بگیر و ببر. درحالی که این پسر خیلی بی آزاره. تا میگی مشکل اعصاب و ...
حمله موشکی سپاه یاد چه کسی را زنده کرد +عکس
...، خندیدند و برخی هم به تمسخر گرفتند و گفتند که نه توپی وجود دارد و نه توپخانه ای، اما برای توپخانه فرمانده گذاشته اند! اخوی ما همان موقع گفت توپ های ما آن طرف است و اشاره کرد به نیروهای صدامی. چند روز بعد عملیاتی شکل گرفت که با انجام موفقیت آمیز آن، موفق شدند یک گردان توپخانه ارتش رژیم صدام را به غنیمت بگیرند و با همین توپ های غنیمتی، توپخانه سپاه شکل گرفت. ایشان در همان زمان موفق شد سازمان ...
آرزوی آجر و ماسه ای حاج حسن/ تنهایی اش در خانه 5متری جا نمی شود
جلوی چشم بود. پرسیدم این مغازه مال خودتان است؟ به درون مغازه تهی نگاهی پرمعنا انداخت و پاسخ داد: مال خودم که... سرقفلی هست. نمی دانم اگر اینجا را نداشتم چه می کردم... نمی دانم! من هم با او گرم تر شده بودم. اصلا بنظر نمی آمد آدمی بداخلاق باشد. گفتم حاج حسن... راستی مکه رفته ای؟ لبخندی به لبان خود نشاند، به آسمان نگاه کرد و گفت: مکه رفته ام. آن زمان ها که حال وضعم بهتر بود با نوه ام رفتم ...
گفت وگو با حامل نامه آیت الله کاشانی به مصدق
شدیم فردا صبح در خیابان اصلی قزوین فریاد بزنیم: مرده باد قوام، زنده باد دکتر مصدق تا عده ای آدم های کنجکاو جمع شدند. بعد اتوبوس کفن پوشان کرمانشاه آمد که آنها را هم نگه داشتیم و به این ترتیب گروهی را تشکیل دادیم. این اصلا کار آسانی نبود، ولی از اینکه دکتر مصدق داشت ملت را گول می زد، اصلاً خبر نداشتیم و باور هم نمی کردیم. *شما در چند روزی که قوام مشغول سر و سامان دادن به وضعیت سیاسی خود ...
21 آبان 94 روزی که زمان ایستاد
... خانم مرادی می گوید: 18 ساله بودم که عمه ام به خانه ما آمد و از علاقه مندی حمید آقا صحبت کردند و از من خواستگاری کردند. ابتدا جواب من منفی بود، چون ایشان با ادامه تحصیل من مخالفت کرده بودند و من همان سال در دانشگاه قبول شده بودم. اما بعد حمید آقا شرایط را پذیرفتند. 19ساله بودم که مجددا به خواستگاری من آمدند و من هم به خواستگاری ایشان جواب مثبت دادم و ما در مهر ماه سال91 به عقد هم درآمدیم و ...
بهناز شفیعی: ترامپ هم نتوانست مانع پیشرفتم شود !/آمریکایی ها پیشنهاد دادند بمانم/یک خیابان را بستند تا ...
سوار بودم. اصلا قبل از اینکه حرفه ای وارد موتورسواری شوم موتور آپاچی داشتم. خانه مان هم که در البرز است و در خیابان های البرز و تهران موتور سواری می کردم و همه هم من را می شناختند. من روزی پنج،شش ساعت موتورسواری می کردم. واکنش مردم با دیدن شما چطور بود؟ برای خیلی ها موتورسواری خانم ها غیرمنتظره است. واقعا همینطور است. واکنش ها آنقدر جالب بود که می خواهم دوربین گوپرو روی موتورم ...
سیلی سپاه به داعش با 6 موشک/ پدر موشکی ایران را بشناسید + تصاویر
برادر شهید از شکل گیری توپخانه سپاه پاسداران برخی دوستان زمانی که شنیدند یک جوان متعهد به عنوان فرمانده توپخانه انتخاب شده، خندیدند و برخی هم به تمسخر گرفتند و گفتند که نه توپی وجود دارد و نه توپخانه ای، اما برای توپخانه فرمانده گذاشته اند! اخوی ما همان موقع گفت: توپ های ما آن طرف است و اشاره کرد به نیروهای صدامی. چند روز بعد عملیاتی شکل گرفت که با انجام موفقیت آمیز آن، موفق شدند یک ...
پای مصنوعی ام ترکید و ترکش هایش به شکمم خورد!
مبنی بر گردان و گروهان و تیپ در آن شکل نگرفته بود. آن موقع همه به صورت گروهی در دارخویین بودند و از هر شهر و استانی هم آنجا پیدا می شد. همان موقع جذب گروه تخریب شدید؟ بله؛ وقتی وارد دارخویین شدم با شهید موحددوست که خودشان از بچه های گروه تخریب بودند، آشنا شدم. این بنده خدا به من گفت که گروه تخریب نیاز به دو نیرو دارد، اگر می خواهید مقدمات امر و معرفی شما را فراهم کنم. من بودم و ...
برای جنگیدن در سنگرهای خالی آمدیم/ وقتی گفتمان عدالت طلبانه روی زمین مانده، چرا بدنبال سینما بروم/ تا ...
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: نادر طالب زاده با وجود مصائب و مشکلات جسمی که برایش سال گذشته پیش آمد، در شب های مبارک ماه رمضان، مثل یک جوان بیست چند ساله برنامه راز را با انرژی صد چندانی اجرا می کند. با این پیرکهنه کار عرضه هنر انقلاب و اهرم موثر جریان رسانه های انقلابی در پشت صحنه برنامه راز، به بهانه حضور پر شورش، گپ کوتاهی زدیم. سرویس فرهنگ مشرق - شما به عنوان پرچمدار جریان متفکر ...
فرزند شهیدم ثمره قرآن و نان حلال دست های آبله بسته ام بود
را عمل می کنیم، بعد از 40 روز خانم دکتر از آمریکا آمد و بدن پدرم را گچ گرفت. قلب شکسته پدر و اجابت ضامن آهو در خواب قبل از اینکه من و مادرم به مشهد بیاییم، در زمانی ک پدرم دو ماه تنها در بیمارستان بود، وقتی هم اتاقی های پدرم ملاقاتی زیادی داشتند، یک نفر به پدرم می گوید شما غریبه هستید که کسی به دیدار شما نمی آید، در همین حال قلب پدرم می شکند، شب امام رضا(ع) در خواب به او می ...
کسی که خدا را پیدا کرد، همه چیز را پیدا کرده است
...،نقل کرده است که وقتی وارد خاک کربلا شدیم، این جوان شروع کرد بلند بلند گریه کند و بغض راه گلویش را گرفته بود و نمی توانست جلوی گریه را نگاه دارد. بالاخره به او گفتم چه شده است؟ گفت اینجا کجاست؟ گفتم وارد خاک کربلا شده ایم. گفت امام حسین سلام الله علیه به همۀ ما مشرّف باد گفت. گفتم جوان از کجا به این حالت رسیدی که مشرّف باد امام حسین را بشنوی؟ قضیه را نقل کرد که جوان گنهکاری بودم و حالت توبه ...
نقش موثر نیروهای اصفهان در عملیات رمضان
من علاقه مند بودم در دهه اول محرم در جمع رزمندگان تیپ امام حسین علیه السلام و خصوصا شب تاسوعا و عاشورا عزاداری کنم. به عقیده شما در جنگ چه چیزی بود که الآن نیست؟ پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی نیروهای انقلابی نیروهای مخلصی بودند که هم در انقلاب و هم در جنگ و هم در مبارزه با ضد انقلاب و درگیری های مسلحانه در خیابان ها با منافقین و...با کمترین امکانات جنگیدند و پیروز شدند. چون ...
کعبی: حاضر بودم جایم را به مبعلی بدهم
داشتم چون بازیکنان جوان 19 -18 ساله را می دیدم که از بازی مقابل حسین کعبی انگیزه زیادی داشتند اما من امسال دنبال اثبات خودم نیستم. دوست دارم دوباره در لیگ بازی کنم آن هم به خاطر بی احترامی که به من شد اما یک عده باید بدانند که اگر چند سال دور بودم به خاطر بی احترامی آنها بود. من همیشه گفتم و هر جا باشم از علی نظرمحمدی سپاسگزارم که به من اعتماد کرد. من دو، سه سال را به خاطر بی انصافی بعضی ها از دست ...
انسان دوستی، سرمایه معنوی بچه های جهادی گروه “منتظران ظهور”/ ماجرای توصیه یک شهید به دستیار دندان پزشک
نمی کنید الا کامپوزیت! بعد کامپوزیت در دستش را چهارقسمت می کند و می گوید: همین کامپوزیت کار تو را راه می اندازد! شما که اسراف نمی کنید، کاش در دندان پزشکی هم اسراف نمی کردید. فردای آن شب، آن دستیار به سراغ من آمد و گفت: شما چنین دکتری در کادر خود دارید؟ گفتم نه! کمی هم پرس و جو کردم و متوجه شدم چنین فردی در اعضای گروه نیست. 5 شنبه بود و ما برای برگزاری دعای کمیل به مدرسه راهنمایی روستا ...
عاشق سمیه شده بودم که فهمیدم او با دوستم هم ارتباط دارد و ...
خواست مزاحمشان نشوم و ارتباطم را قطع کنم. قطع کردی؟ بله، اما نهم عید بود که دوباره زنگ زد و گفت همه به خاطر این ماجرا اذیتش می کنند و شوهرش طلاقش نمی دهد. از من خواست به خانه اش بروم و به شوهرش بگویم ارتباطمان در حد خواهر و برادری بوده است. من هم با یکی از دوستانم رفتم. او تصور کرده بود من به خواست او عمل می کنم و برای حفظ زندگی اش دروغ می گویم. برای کمک به سمیه ...
پایان خونین عشق پسر 23 ساله به زن شوهردار
روز بعد با هم قرار گذاشتید؟ 10 روز در تلگرام با هم در ارتباط بودیم تا این که در تجریش به ملاقات هم رفتیم. همانی بود که فکر می کردی؟ بله، من گفتم شما لیاقت بیشتر از من را داری، اما او گفت از مرامم خوشش آمده . وقتی ارتباطمان قوی تر شد، گفتم قصدم ازدواج است و چیزی هم ندارم برای دوستی خرج کنم. البته چند سری 400 هزار تومان هزینه خرید لباس و این جور چیزهایش شد. او هم گفت ...
نقش نهادهای ناپیدا در بحران موسسات مالی
شورای پول و اعتبار به بانک مرکزی رفتم،یکی از قدیمی ترین و سرشناس ترین اعضای اتاق را مقابل در ورودی بانک مرکزی دیدم.با این فکر که احتمالا ایشان منتظر کسی هستند،پیاده شدم تا حال و احوالی بپرسم. بعد از احوال پرسی،پرسیدم این جا چه می کنید؟ گفتند منتظر شما بودم.تعجب کردم و با ابراز شرمندگی گفتم چرابادفترهماهنگ نکردید؟ گفتند:نمی خواستم در اتاق، شما را ملاقات کنم. ایستاده به حرف های ...
ابهام در پرداخت تسهیلات خود اشتغالی
برای دریافت وام خوداشتغالی 15 میلیونی اقدام کردم و با قرض، مغازه هم اجاره کردم و کارم رو شروع کردم اما بعد از مراجعه بازرس اعلام کردند شما چون کسب وکارت راه افتاده دیگه مشمول دریافت وام نیستی. من گفتم این مغازه را با قرض راه انداختم اما مسئول وام صراحتا گفت که ما مسئول پرداخت قرض مردم نیستیم و پرونده هم بایگانی شد. در بخش دیگری از نظرات کاربران، یاسر نوشته است: به غیر از صندوق مهر که آن هم سالانه ...
سرگذشت زنی که قربانی خون بس شد
گوشش می زدم که در کار بزرگ ترها دخالت نکند ولی من تا به حال از تو کار غیرمنطقی ندیدم. عبدالله گفت می خوام قبل از آنکه سودابه به خانه ام بیاید سربازی بروم. چون نمی خواهم تا آن زمان سودابه آواره شود. دانشگاه هم شرکت کردم و می خواهم درس بخوانم. تا برگشتنم از سربازی درس سودابه هم تمام می شود. تا آن زمان فقط می خواهم امانت پیش شما بماند. همه سکوت کرده بودند و منتظر حرف پدرم بودند. پدرم همان طور که تسبیحش ...
بولتن موسیقی و تئاتر: آواز پارسی به روایت ناظری ها/ به تئاتر آمدم تا نفس بکشم
هنرمندان بود. بعد از آن اکثریت موسیقی هایی که به گوش می رسید در دستگاه نوا و با کمانچه آلتو و دیگر سازهای سنتی در کنسرت های موسیقی روی صحنه رفتند. اما متأسفانه چون بعد این اجرا به فاصله زمانی بسیار کوتاه از ایران رفتم این اتفاق آن طور که باید ثبت نشد. در امریکا سعی داشتم سازهای موسیقی کلاسیک غربی را درکنار موسیقی ایرانی قرار دهم که نتیجه آن شکل گیری سمفونی رومی بود که به همراه استاد ناظری اجرا ...
از آیت الله بهجت می خواستیم نکته نغزی برای ما بگویند، می فرمودند: واقعاً پیغمبر، علی(ع) را تعیین کرده ...
می خواستند بعد از بحث کتک مفصلی به ایشان بزنند. پیغام دادند و آمدند. وقتی شروع به بحث کردند، مرحوم امینی در همه موارد می گفت من چیزی از خودم نگفته ام، یک تحقیق تاریخی کرده و آن ها را از منابع خود شما نقل کرده ام و هر مطلب را به کتاب های خودشان ارجاع می داد. فرزند مرحوم علامه می گفت: این گروه ابتدای بحث سختشان بود بپذیرند، اما وقتی مطالب را در کتاب های خودشان دیدند، چیزی برای گفتن نداشتند. یکی از ...
بولتن سینما و تلویزیون:نمی دانیم از سینما چه می خواهیم/ انیمیشنی که مهجور ماند و جهانی شد!
تان بودند. زمانی: می دانید چرا؟ چون ذهنیتی از سینما نداشتم و اصلا جهان خوب و بدهای بازیگری برایم مهم نبود. اما در ادامه وقتی جلوتر رفتم همه چیزی توی ذوقم خورد. به خودم گفتم یعنی چی؟ چرا دیده نمی شوم؟ می دانید! دیده شدن در کار ما واقعا مبحث مهمی است. من اصلا نمی توانم بفهمم چطور کسی می تواند در سینما بازی کند و بگوید اصلا برایم مهم نیست اجرایم دیده بشود یا نه! یکی از دوستان خیلی صمیمی من ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (404)
باقیمانده وقتم برای چند روز به شمال رفتم. 7. چرا تهرونیا که میان شمال فک میکنن اومدن باشگاه؟ همه جا با شلوار گرمکن و رکابی ان. لباستو بپوش مرتیکه. 8. دوستان، خودم دست کم پانزده- شانزده باری از فردوسی پور شنیدم که شاید این آخرین فینال بوفون باشه. می آید دوباره. غم مخور. یکی از دلایلی که نمیذارن تیم ملی فوتبال هندوستان بره جام جهانی 9. دیبالا بیشتر بنظر میاد یه ...