سایر خبرها
خاطراتی کوتاه از شهیدی که مزارش بوی گلاب می دهد
می رفت و چیزی نمی گفت. یک دفعه در جبهه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد، پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض بشه، بهت راز اینه که همه مریض بشن. یکی یکی بچه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود. شب عاشورا شب عاشورا بود. احمد تعدادی از بچه ها را جمع کرد و گفت: حُر در شب ...
داستان آشنای آتنه !
زندگی 20 سال گذشته آتنه هستیم. زندگی گذشته او، به قول خودش مانند سیم بکسل به او چسبیده و او را می کشد و زندگی حالش را تحت تاثیر قرار داده است. هر روز یک موضوع جدید عیان می شود، یک روز پدر غصه دار می شود، یک روز رگ غیرت برادر می جنبد. خلاصه! کوهی از معضلات از بی آبرویی در گذشته تا بدهی سنگین فعلی، همه و همه اطرافیانش را درگیر کرده است. تا اینجا هر قدر سریال جلو می رفت به نظر بنده بیننده، داستان ...
گفت وگو با خانواده تعدادی از شهدای حادثه مجلس
در مجلس را پیش رو دارید. سیدمحمدحسین تقوی، فرزند شهید سیدمهدی تقوی از رزمندگان و غواصان دوران دفاع مقدس پدر متولد سال 1349بود و زمان شهادت 47 سال داشت. ما شش برادر و خواهر هستیم. ایشان در کسوت روحانیت بود و مشاور آقای دلیکانی نماینده مردم شاهین شهر. پدر در دوران دفاع مقدس حضور داشت و از نیرو های لشکر 10 سید الشهدا(ع) بود و در گردان تخریب فعالیت می کرد. غواص هم بود. اگر بخواهم از شاخصه ...
شب نشینی در منزل پدری شهید مدافع امنیت
امام حسین (ع) یکدانه نبود؟ که با این حرفش ساکت شدم. نیمه های شب صدای گریه هایش از اتاقش شنیده می شد؛ به او می گفتم پسر مگر از خدا چه می خواهی که اینطوری گریه می کنی که جواب می داد شما دعا کن تا دعاهای من به اجابت برسد و من هم از خدا می خواستم هرچه که خیر در دنیا و آخرت است به همه جوانان و به ایشان بدهد. من پسرم را به امام زمان (عج) تحویل دادم و چون شنیدم به جنگ با داعش رفته و ...
خیره شدن در چشمان مرگ
از تب وجود ندارد، یا اینکه اگر هم چنین تصوری وجود داشته باشد، کم رمق و باورنکردنی است، چراکه تب برای خودش دنیایی ست. با لباس خواب و ملحفه هایی خیس از عرق، از خواب بیدار می شوم. عرق خجالت آور و شرم آور است، چیزی است که باید پنهان نگاه داشته شود؛ تب هم چیزی شرم آور است. با دکترها مشورت می کنند، آنتی بیوتیک تجویز می شود. به بیمارستان می روم و از بیمارستان بیرون می آیم. پدرم که ...
من هیتلر هستم! /خصوصیات هندوانه شیرین به هنگام خرید را بدانید/بوی سیری که حکم یک عمر خانه نشینی ...
جویی در مصرف برق، از سال 2013 دیگر چراغ های برج به صورت 24 ساعته روشن نیستند و از ساعت یک نیمه شب خاموش می وشند! راز و رمز خرید یک هندوانه شیرین چیست؟ تیتر 20 : با شروع فصل گرما بازار خرید هندوانه و خوردن آن در بعدازظهر و پایان یک روز کاری گرم می شود، از این رو بسیاری از مردم دنیا به فکر خرید یک هندوانه شیرین و خوش رنگ هستند تا از خاصیت فراوان آن بهره کافی را ببرند. هندوانه در ...
بسته شعر/ نفس آلوده نفسم که هوا می خواهم
نیازم به سخاست هم بلایم بده هم کرببلا حرفی نیست درد با عشق حسین بن علی عین دواست سید محمد میر هاشمی ای ترنم دلها لا اله الا الله ذکر هر دل شیدا لا اله الا الله ترجمان توحیدی سد موج تردیدی ای ترانه ی زیبا لا اله الا الله کعبه ی وصالی تو وصف ذوالجلالی تو ای حقیقت دنیا لا اله الا الله نغمه های ربانی آشکار و ...
توان موشکی ایران با همت شهیدطهرانی مقدم چگونه شکل گرفت؟
معرفی کن که اون ها را تحویل بگیره و این مجموعه رو تا اومدن شما ساماندهی کنه. مقدم گفت: من امیرحاجی زاده رو پیشنهاد می دم. هم جوونه، هم خیلی فعاله... صفوی، حاجی زاده را می شناخت. گفت: خیلی عالیه. بچه خوبیه اسم مجموعه هم شد تیپ حدید ؛ و به این شکل اولین گام های تشکیل تیپ موشکی سپاه برداشته شد. سیزده نیروی توپخانه ، برای گذراندن آموزش بکارگیری موشک راهی سوریه پنج شنبه سوم آبانماه ...
دعا در حق خانواده شوهر
کاری هم خودش نمیکنه حتی استکان چایی شو باید یه نفر برداره ببره.سبزی خوردن چیه؟واسه نهار سبزی خوردنشو اگه دخترش پاک نکرد میده بیرون واسش پاک کنن که ظهر بشوره بخوره.فقط صبح تا شب داره قرآن میخونه،نماز میخونه یا خواب.گهگاهیم اون وسطها میاد عین خانم بزدگها بقیه رو کنترل میکنه. توی خونه اش بچه کوچیکها حق بازی کردن و دویدن و داد زدن ندارن.همه چی باید در آرامش و سکوت باشه. با احدی هم حرف نمیزنه.یه مبل ...
جوانان مرزنشینی که زیبایی حرم را تنها در عکس ها دیده اند
از حال می روند و شاید هنوز صحن و سرای حرم را در خواب می بینند. مهدی یکی از هم نوجوانان مرزنشین سربیشه است که شش خواهر و برادر هستند و خودش فرزند چهارم خانه است و خواهرانش هم مثل او تاکنون به مشهد و زیارت امام رضا(ع) نرفته اند! مدتی است خواب زیارت امام رضا (ع) را می دیدم و این شد که امام رضا (ع) حاجتم را برآورده کرد اما خواهرانم به من گفته اند هرگاه دستت به ضریح امام رسید در ...
گوشه ای از کرامات و معجزات امیرالمومنین علیه السلام (2)
به راه خود ادامه داد و لحظه ای از خط علی(ع) خارج نشد، و دعای علی(ع) در وجود او دیده می شد، او هم دلی پاک و نورانی داشت و هم تا دم مرگ، در راه راست گام برداشت. - شهادت عمرو بن حمق جابر بن عبدالله انصاری گفت: رسول خدا(ص) سریه ای را (به منطقه ای) گسیل داشت و به آن ها فرمود: در فلان ساعت از شب به زمینی می رسید که حرکت شما در آن سرزمین به طول نمی انجامد. پس وقتی که بدانجا رسید، به سمت چپ ...
نوشیدنی مرگبار پدر برای پسر
ترک اعتیاد متادون مصرف می کند؟ نه او همه چیز می زند. از تریاک شیره گرفته تا حشیش و شیشه و بنگ، وقتی هم که چیزی برای مصرف پیدا نکند، شربت متادون می خورد. و حرف آخر؟ الان سه روز است که من بازداشت شدم. پسر 4ساله ام از دست رفته و شوهرم که حتی به خودش زحمت نداده پیگیر کار من باشد. محسن آن قدر بی غیرت است که در این چند روز پیگیر کار من نشده است و حتی زمانی که به او گفتم بچه ها را با هم به بیمارستان ببریم، قبول نکرد و گفت خودت برو. وقتی به او گفتم علی در بیمارستان تمام کرده است، انگار نه انگار. اعتیاد همه چیز محسن را گرفته است. ...
دوست داشتم دست هایش را لمس کنم اما دست هایش سوخته بود
که حرف می زدم، می ریختم روی صورتش . دلم می خواست دست هایش را لمس کنم، اما نمی شد، دست های محسن سوخته بود . گفتم: من و مرضیه منتظر شفاعت تو می مانیم. شب زیارت آقا ابا عبدالله(ع) است. تو را می برند کربلا. برای ما هم دعا کن. دو رکعت نماز خواندم و بعد هم زیارت عاشورا. خواستم که برای مرضیه دعا کند. گفتم و گفتم تا اینکه حس کردم سبک شدم . حرف های آخرین دیدار را یادآوری کردم. پشت در گفته بود که منتظر ما می ماند. حتی داخل آمبولانس به محسن گفتم که یادت باشد، من و تو با هم هستیم تا آخرش و از عمه سادات خواستم که به من صبر عنایت کنند . ...
سرداری که آرزویش نابودی اسرائیل بود
همان هنگام دیدم کتابی که از روی آن سؤال طرح شده بود روی همان میز است، در همین حین که وسوسه شدم برای باز کردن کتاب و نوشتن جواب ها پیش خودم فکر کردم که حتماً به من اطمینان کرده است که کتاب را اینجا گذاشته؛ با خودم جنگیدم و گفتم هیچ چیزی بهتر از پاکی و صداقت نیست و سؤالاتم را نوشتم تا تمام شد و در همین هنگام بود که دیدم از پشت پرده بیرون آمد و من را نگاه کرد و گفت شاگرد اول واقعی تو هستی و می خواستم ...
پدر موشکی ایران را بیشتر بشناسید + تصاویر
زیر و رو می کند. باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات موشکی به این کشور بود، به طوری که در جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچه های حماس علیه صهیونیست ها مدیون همین آینده نگری ایشان بود که رزمندگان حزب الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزب الله توانست سیستم موشکی اش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان ...
ماجرای دیدار 26 مرداد 32 کاشانی با طیب حاج رضایی!
ماجرا را برای مرحوم مادرم تعریف می کند و می خوابد. یکی از خصائل خیلی خوبی که مرحوم پدرم داشت اینکه خیلی تیزهوش و کم خواب بود. یعنی اگر گربه راه می رفت او از خواب بیدار می شد. همان شب احساس می کند صدا می آید، بلند می شود و از پشت پرده پنجره نگاه می کند و می بیند در حیاط پر از سرباز است. در را باز کرده و بیرون می آید و می گوید که چرا یواشکی آمدید؟ زنگ می زدید، من در را باز می کردم. به آنها ناسزا می ...
دیوانه وارترین فیلم های ترسناک دهه هشتادی که باید تماشا کنید
...، ست پیس ها خنده دار هستند و دیالوگ ها به یادماندنی؛ انصافا به این تکه دیالوگ نگاه کنید؛ هربرت وست خطاب به دکتر هیل: تو هیچ وقت به خاطر کشف من شناخته نمی شی. کی می خواد حرفِ یه سر سخنگو رو باور کنه؟ برو یه کاری توی سیرک واسه خودت پیدا کن . و جفری کومبس آن قدر جدی این جمله را به زبان می آورد که انگار بگو مگو کردن با یک سرِ سخنگو، خیلی عادی است. شاید برای او باشد، اما این فیلم برای تماشاگرانش ...
قصه و غصه من با مرحوم دکتر!
رفته به مظلومیت تاریخ!". تو دورانی که "روشنفکری عمومی" مد بود، شریعتی چنان تاثیری در جامعه داشت که حتا بند کش های ده آقام میشناختنش و خودم از دهن یه فعله که به "اوس علی" مشهور بود و صابکار، کرده بود تو پاچش و پولشو نداده بود شنیدم که می گفت:" خدا بایمرزه دکتر رو خوب می گفت:علی تنهاست!" همه چیزشریعتی به دل می نشست و وان دلبری که شریعت سنگلجی و محمد نخشب نداشتن، دکتر داشت، آنقدر خوش تیپ بود ...
چیزی برای ترسیدن نداریم
خوب بخورند؛ اما حالا هیچ چیز نیست. رؤیای همان روزهای ترسناک و زوزه های بمب ها را هر شب در خواب می بینیم. هیچ چیز از روزهای رمضان قبل باقی نمانده است. اینجا هیچ بوی غذایی نمی پیچد. اینجا هیچ کس سفره نمی اندازد. ما به اینجا تعلق نداریم. ما هنوز دلمان سوریه، دلمان شهر و دلمان خانه های خودمان را می خواهد. بچه های ما اینجا ریشه ای ندارند. دلتنگ صدای اذان مسجدها هستیم. دلتنگ عبادت در مسجد در کنار همسایه ...
یادی از پدر موشکی ایران به بهانه حمله موشکی موفقیت آمیز علیه تروریست های داعش
که قلب تل آویو را زیر و رو می کند. باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات موشکی به این کشور بود، به طوری که در جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچه های حماس علیه صهیونیست ها مدیون همین آینده نگری ایشان بود که رزمندگان حزب الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزب الله توانست سیستم موشکی اش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم ...
فضائل و اعمال دهه پایانی ماه رمضان
دیگری از جابر بن عبداللَّه انصاری نقل شده است که در جمعه آخر ماه رمضان به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: این روز، جمعه آخر ماه رمضان است، با آن وداع کن و بگو: اللهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیامِنا ُ...[63]؛خدایا قرارش مده آخرین دیدار ما از روزه مان در ماه رمضان ... [64] رسول خدا صلی الله علیه و آله در ادامه فرمود ...
بسته خبری یکشنبه 28 خرداد ماه 1396
سمت آن امامی که خدا او را معین کرده، رفتند، سعادتمند می شوند. اگر هم نرفتند، خودشان ضرر می کنند. در بحث امامت فقط یک انتخاب وجود دارد. مانند همین نماز؛ خدا نماز را واجب کرده است. حال هر کسی مختار است که نماز را بخواند یا نخواند. ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [16.06.17 20:31] [ Photo ] احیاء شب قدر در نبل و الزهراء کودکان شیعه مظلوم سوری در کنار ...
می خواست روی موشک هایش بنویسد ساخت شیعه!
نمونه می دانستم. همیشه دعا می کردم که حاج حسن کسی است که سال های سال زحمت کشیده، تلاش کرده، از وجود خودش، از زندگی خودش، از بچه های خودش، از هر آنچه دوست داشته گذاشته برای کارش، از خدا می خواستم نتیجه اش عاقبت به خیری باشد و آن چیزی که خودش از خدا خواسته برایش فراهم شود. بعد از نماز مغرب و عشاء بود که خبر شهادتش را آوردند، خدا را شکر کردم، هیچ عکس العمل تندی نشان ندادم و این هم لطف خداست و فقط ...
از لوله کشی و تأسیسات تا ساختن شمشیر برای بچه های محل
بی تردید، در آغوش بگیریم و پاسدار این مرز رو به خدا باشیم. شهید محمدصالح اسماعیل آبادی از اهالی روستای اسماعیل آباد تربت حیدریه در خانواده ای مستضعف به دنیا آمد. وی که مادر خود را در دوران کودکی از دست داد. نتوانست به تحصیل بپردازد و درس نخواند. این شهید به همراه پدر، خواهر و برادر کوچکتر خود بزرگ شد و رشد یافت، پدر وی کشاورز بود و از آنجا که نمی توانست از فرزندان خود به خوبی پرستاری ...
آنهایی که با دست های بسته، اعجاز کردند
. می شود از راه حلال از دیوار تحریم ها عبور کرد. می شود اعجاز را برای مردمان این عصر و این نسل چنان ترجمه کرد که چشم قرن چهاردهم هجری شمسی و پانزدهم هجری قمری و حتی هزاره سوم میلادی، روشن شود.اکنون که این مطلب را می نگارم، شب احیاست و عاشقان لب به دعا خوانی می گشایند و جوشن می نوشند و کبیر می شوند وعارفانه به تسبیح خدا می پردازند، "سبحانک یا لااله الا انت" می خوانند، "الغوث" می کشند و "خلصنا من ...
حمله موشکی سپاه یاد چه کسی را زنده کرد +عکس
گونه روایت می کند: عملیات فتح المبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید می دادم، دیدم آقا رشید باخنده می گوید:مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه. گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی می کنیم. در عملیات فتح المبین (اگر اشتباه نکنم)148 قبضه انواع توپ های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم ...
آئین های رمضان در لرستان
استقبال این ماه عزیز می شتابند تا گرامی اش دارند، هرکسی می کوشد قدر بزرگی از دریای معرفتش بکشد تا تشنگی از وجود بزداید. عشق مردم این استان تا به جایی است که حتی کودکانی که هنوز قدشان به بالای تکلیف نرسیده روزهای گرم تابستان را پابه پای بزرگ ترها تاب می آورند و لب های تشنه و شکم های گرسنه را به غروب افطاری می رسانند تا بچه مسلمانی خود را تثبیت کنند و آن ها نیز خدای بزرگ را مهمان دل های کوچک ...
21 آبان 94 روزی که زمان ایستاد
ساعت نگاه می کردم. می دانستم کم کم به زمان خداحافظی نزدیک می شویم و ممکن است که تأخیر حمید، فرصت رفتن را از او بگیرد. حس می کردم که گریه های من همسرم را متزلزل می کند. می دانستم که این خداحافظی برای حمید هم سخت است. بنابراین سعی کردم خودم را کنترل کنم. دست هایم را از دست هایش بیرون کشیدم و به او گفتم: دیرت شده، برو! و شاید این کلمات سخت ترین کلماتی بود که تا آن روز ادا کردم. حمید را از زیر قرآن رد ...
گفت وگوهای تنهایی یک غواص شهید
مصطفی مواظبت کنی و اگه تو شهید شدی برای من جا نگهداری! گفتم: به به! چه عجب! خدا رو شکر که بالاخره نمردیم و حرف زدن اصغر آقا رو هم دیدیم. من که نمیگم حتما شهید می شم گفتم اگه شهید شدم. آن روز گذشت و کم کم بوی عملیات در مقر پیچید. بچه ها واقعا روز شماری می کردند. دقیقا یادم هست که دو روز قبل از عملیات بود. من به نزد او رفتم. بوی خوشی می داد. عطر گل محمدی زده بود و ...
مادری که چشم به راه پیکرشهیدش نیست
بچه ها را آن طرف بی قرارتر می کند. افتخار کن که چنین فرزندی را تربیت کرده ای که در راه دفاع از حرم زینب (س) به شهادت رسیده است. مادر شهید محسن کمالی دهقان از آن دست مادرانی است که با هر بار نگاه کردنش گویی آدم جانی دوباره می گیرد. مهربانی و خنده رویی اش در مصاحبه ای که چندی پیش درباره فرزند شهیدش داشتم قوت قلبی شد تا در طرح سؤالاتم از او راحت تر باشم. مادری که چشم به راه نیست مراسم با ...