سایر منابع:
سایر خبرها
تعرض گروهی به دختر 17ساله در مقابل چشمان همسرش
به پلیس گزارش نمی دهند اما چند روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم در خانه تنها بود که برای سرکشی به دیدنش رفتم و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به ...
تعرض به دختر 17 ساله در مقابل چشمان نامزدش
روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم در خانه تنها بود که برای سرکشی به دیدنش رفتم و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به خانه نگذشته بود که این جوان همراه ...
نخبه ام اما مهاجر
داخل افغانستان هیچ اعتباری نداشتند؛ هیچ اعتباری. بعد از سه سال از طریق یکی از دوستان شنیدم راهی وجود دارد که بتوانم مدرک تحصیلی معتبر بگیرم تا بتوانم ادامه تحصیل بدهم. *چطور می شد این مدرک را به حالتی قابل قبول برای آموزش و پرورش تبدیل کرد؟ – آموزش و پرورش امتحانی از ما گرفت که اگر قبول می شدیم، به ما دیپلم می دادند و من این کار را کردم و قبول شدم. این امتحانات سختی ...
ما فراموش شدگان رادیو هستیم/ گزارش های قدیمی را نابود کرده اند
رادیو داشتم. خاطرم است چون مادرم بسیار مذهبی بود در ایام محرم و صفر رادیو را جمع می کرد و شنیدن رادیو در خانه ما ممنوع بود. حال آن روزهای من دیدنی بود! زمانی که تست دادم و وارد رادیو شدم همه اهالی و قدیمی های رادیو را از صدایشان می شناختم حتی مثلا مهدی شرفی را که از تهیه کنندگان قدر رادیو بود به خوبی می شناختم و به همین دلیل خیلی زود با اهالی قدیمی رادیو اخت شدم. *حضور شما در رادیو چه ...
عدم حمایت مسئولین و قول های بی ثمر، شرکت تعاونی زرین دشت فراهان را از پای درآورد/کارآفرینِ تنها در ...
مشکلات مرا رفع کرد. رحمتی ادامه داد: با وجود این مشکلات باز هم به امید حمایت مسئولین و بهبود شرایط کار را ادامه دادم؛ ولی شرایط تغییر نکرد و هم اکنون نزدیک به دو سال است که مجموعه برای فروش گذاشته شده است. در این چند سال تمام تلاشم را برای احیای این مجتمع کردم حتی پدر و مادرم که از خانواده ایثارگران هم هستند تمام سرمایه سال ها زندگی خود را برای بهبود شرایط کاری من صرف کردند. وی گفت ...
تهدید دختر 16 ساله و تقاضای رابطه نامشروع
هستم و لازم است در رفت و آمدم از خود مراقبت کنم به خاطر ترس از آبرویم مجبور به پاسخگویی و گفت و گو با وی شدم. چند روز بعد دوباره مهران در هنگام برگشت از مدرسه برایم مزاحمت ایجاد کرد و به به بهانه های مختلف سر راهم قرار گرفت و از من می خواست که با دوست شوم تا بعد از آشنایی بیشتر به خواستگاریم بیاید اما من به پیشنهادش جواب منفی دادم. مهران اما دست بردار نبود و هر روز موقع ...
یک دختر بچه کوچک با پیراهن صورتی و موهای فرفری . دخترکی یک و نیم ساله که عکس پدرشهیدش را بالای سرش ...
داشت به ایشان نگاه می کرد. من رو به ایشان گفتم، خیلی دوست داشتم شما توی گوش دخترم اذان بگویید اما الان شش ماهه شده است و دیر شده... حضرت آقا هم فرمودند که نه...چرا دیر شده باشد... اصلا هم دیر نیست. بعد همانجا رهبر توی گوش حلما اذان گفت و من این صحنه را که دیدم آرام شدم. چرا اصرار داشتید این اتفاق بیفتد خب حلما پدر ندارد، رسم است که بعد از تولد پدر توی گوش فرزندش اذان بگوید، اما ...
تعرض به دختری 17 ساله در مقابل چشمان همسرش
گزارش نمی دهند اما چند روز بعد متوجه شکایت آنها شدیم و تصمیم گرفتیم که فرار کنیم. نامزد دختر نوجوان نیز به بازپرس پرونده گفت: همسرم در خانه تنها بود که برای سرکشی به دیدنش رفتم و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به خانه نگذشته ...
واکنش علیخانی به دعوا با همکاران پشت صحنه ماه عسل
...، به دوستانم تذکر دهم تا آرامش برنامه بهم نخورد. علیخانی در ادامه در مورد دوری ده ساله اش از سفره افطاری خانه تصریح کرد: ده سال است که پای سفره افطاری در باکس ماه مبارک رمضان بودم و این خیلی افتخار بزرگی است که در این لحظات ناب افطار در کنارمردم روزه دار برنامه ای را اجرا کنم. این بسیار ارزشمند و از بی نظیرترین سعادت هایی است که احتمالا از دعای خیر پدر و مادرم دارم. مجری ...
جنایتی که در بسترِ رفاقت و اعتماد رخ داد / یاد گرفتم زود تصمیم نگیرم
. حامد: امان نمیداد. مادر: با خودش فکر کرده بود که این ها می خواهند به عروسی بروند و پول توی خانه دارند. می خواست پول را بردارد و برود. حامد: در همان حین یک چاقو هم به ران پایم زد. یک چاقو هم به کمر مادرم زد. من رفتم بیرون و افتادم. اون هم فرار کرد. نیروی انتظامی آمد و بعدش هم آمبولانس آمد. یک عمل در همان روز اول در بیمارستان روی من انجام دادند. در هفته های اولیه هم دو ...
شاهد عینی که با حاج احمد هم سلولی بود
جنگ بود خانواده ها نجابت به خرج دادند و چیزی نگفتند یعنی اعتراضی کنند حتی هلال احمر و جاهای دیگر پیگیر این قضیه 4 نفر بودند، چون خانواده ها می گفتند ما دیدیم تعداد زیادی اسیر خودمان داریم نمی شود به اینها بپردازیم، از همان زمان 18 سال پروندۀ این 4 گروگان دست یک نفر بود و بعد از 18 سال که ما رفتیم پیگیری کردیم تازه خانواده 3 گروگان دیگر متوجه شدند که 18 سال پرونده دست یک نفر بوده که بعد اعتراض ...
می خواست پشت به پشت هم برویم تا بیت المقدس!
. اینگونه می شود که بین رفتن جواد و ابراهیم فقط شش، هفت روز فاصله می افتد! ابراهیم به سوریه که می رسد ابتدا به زیارت حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) می رود و بعد راه حلب را در پیش می گیرد. از حلب هم با اتوبوس راهی مقری می شود که بچه های لشکر از جمله جواد آنجا بوده اند. حبیب می گوید: وقتی رسیدیم مقر، برق نبود. یک عالمه خانه کنار هم، کنار هم چیده شده بودند. به تک تک این خانه ها سر زدم تا جواد را پیدا کنم ...
شیشه عمر مادر پیر و تنها به دست پسرش شکست
.... کارم را که نجاری بود به خاطر همین اعتیاد از دست دادم. چطور می توانم به ازدواج فکر کنم. از کار اخراج شدی؟ بله. کارفرمایم زمانی که متوجه اعتیادم شد، مرا اخراج کرد تا در محل کارش دزدی theft نکنم. بعد چه کردی؟ چند جا کارهای مختلف انجام دادم از سرایداری و نظافت گرفته تا کارهای دفتری. بعد از مدتی که کارفرماهایم می فهمیدند معتادم، نمی توانستند به من اعتماد کنند و اخراجم می ...
کامبیز دیرباز: بهروز وثوقی، اسطوره من است
. سعی می کنم فراموش کنم. الان اگر فکر کنم یادم می آید و می توانم به تو بگویم اما ترجیح می دهم که به آن فکر نکنم. آینده و موفقیت های آینده را عشق است. کسی هست که از دستش زیاد عصبانی باشی؟ نه. اگر گله ای هست از پدر و مادرم دارم که چرا زودتر مرا به دنیا نیاوردند که بتوانم شش تا گل پرسپولیس به استقلال را ببینم. (خنده) دوستی نزدیک با سامان و پژمان علاقه مندان و ...
روایت خنجر رفیق در برنامه ماه عسل
. خیلی رفیق باز بودم. یک نفر پیدا کردم از دوستانم و او را وارد کار خودم کردم. در کنار خودم هم به او حقوق می دادم. گاهی این دوستم در خانه ما می ماند. یک روز که عینکش شکست و چشمانش ضعیف بود، به او گفتم شب را در منزل ما بماند فردا به شهریار برود. می خواستم برایش عینک بخرم. هنگامی که شب در خانه ما خوابید. شب متوجه شدم، با یک چاقو روی گردنم است. به او گفتم مرا داری می کشی. توجه نکرد. ضربه های مختلف به ...
ترانه مرگ بر اسرائیل کارکرد تاریخی- فرهنگی دارد/ موسیقی انقلابی باید اثر گذار باشد/ مدعیان شعار زنده باد ...
شود . شما ببینید مثلاً جهاد که یک نهاد انقلابی است برنامه ای را به مناسبت روز کارمند می گیرد و از نیروهایش تجلیل می کند. چیزی که تا حالا بوده در بین برنامه یک خواننده پاپ می آمده و آهنگی را می خوانده، مبلغی را می گرفته و می رفته. چون آهنگ دنبال اثر گذاری نبوده پس اثری را هم نداشته، اینکه مدیر اداره جهاد اصرار داشته باشد خواننده انقلابی برای برنامه اش بیاورد می تواند واقعاً به رشد بچه هایی که ...
داماد برای رهایی از دست دختری که قبل از ازدواج با او رابطه داشت، دست به قتل زد
فراموشی سپرده شد تا اینکه یک روز به طور اتفاقی با آیدا روبه رو شدم و او فهیمد که دنبال کار هستم. همان موقع مدعی شد به کمک یکی از آشنایانش می تواند شغل مناسبی برایم پیدا کند و بدین ترتیب بار دیگر ارتباط تلفنی ما از سر گرفته شد. اما آیدا هر بار با یادآوری عشق گذشته با اصرار از من می خواست از همسرم جدا شوم و با او ازدواج کنم ولی من که عاشق زندگی ام بودم چند بار از او خواستم گذشته را فراموش کند که بر سر ...
وقتی پسر عمه ام از من درخواست بیشرمانه کرد ...
من هم با توجه به اینکه یک محصل هستم و لازم است در رفت و آمدم از خود مراقبت کنم به خاطر ترس از آبرویم مجبور به پاسخگویی و گفت و گو با وی شدم. چند روز بعد دوباره مهران در هنگام برگشت از مدرسه برایم مزاحمت ایجاد کرد و به به بهانه های مختلف سر راهم قرار گرفت و از من می خواست که با او دوست شوم تا بعد از آشنایی بیشتر به خواستگاریم بیاید اما من به پیشنهادش جواب منفی دادم. مهران اما ...
پسر جوان 13 سال زیر تیغ
از نظر حقوقی در مورد حکم وجود دارد و به همین خاطر مرا از پای چوبه دار برگرداندند که بعد در دادگاه دوم از اعدام نجات یافتم. برای آینده ات چه برنامه ای داری؟ می خواهم کار خوبی پیدا کنم و یک عمر دستبوس مادرم و پدر رنج کشیده ام باشم. من 13 سال از جوانی ام را پشت میله های زندان هدر دادم آن هم به خاطر یک حماقت و یک تصمیم عصبی که باید جبرانش کنم. من نباید دوستم را می کشتم و از این موضوع خیلی پشیمانم و شرمنده خانواده اش هستم! ...
آیا گرسنگی را فراموش می کنی
کم یاد می گیری چطور صداها را بهتر کنی. راستی فکر می کنی بتوانی با تکه چوب های باقیمانده از میزی که مشغول ساختش هستی، یک جعبه ابزار برای من بسازی؟ خیلی به آن احتیاج دارم. تو هم غذاخوردن را فراموش می کنی؟ مادرت همیشه مرا برای خوردن غذا صدا می زد، نه یک بار، چندین بار. می دانی چرا؟ چون من این قدر حواسم جمع کاری بود که داشتم انجام می دادم که غذا خوردن را فراموش می کردم و اصلا متوجه گرسنگی ...
هوندا هزار پرسپولیس! +عکس
غلام فتح آبادی. آخرین روز با پرسپولیس؟ تاریخش یادم نیست، اما بازی با تیم اکباتان بود. دیر رسیدم به رختکن پیش از مسابقه پروین به من گفت عباس، این آخرین بازی تو برای پرسپولیس است. من هم رفتم داخل زمین و بعد از بازی از همه خداحافظی کردم. بدون دورزدن استادیوم و بدون این که دو تا شاخه گل دستم بدهند در 33 سالگی از پرسپولیس جدا شدم. حس خداحافظی؟ همیشه عین جت ...
به زنم گفتم به ماموریت می روم اما با نگار دوست صمیمی اش به کیش رفتم
من و همسرم هم در این میهمانی شرکت کردیم، میهمانی بیشتر شبیه پارتی بود و افراد حاضر هم پوشش و آرایش مناسبی نداشتند، من برای اینکه از آن محیط فاصله بگیرم در راهروی سالن به تابلوی نقاشی خیره شدم چند دقیقه نگذشته بود که ناگهان متوجه نگاه هوس آلود یکی از دوستان همسرم به طرف خودم شدم، برق نگاهش مرا مجذوب خودش کرد، کمی به اطراف خودم نگاه کردم و وقتی دیدم همسرم حواسش به دوستانش است به طرف دوستش رفتم، نگار ...
تقاضاهای عجیب و بسیار زننده شوهر از زن جوانش
عهده من خارج بود. بارها سعی کردم با حرف مجابش کنم اما کوتاه نمی آمد به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. راستش طلاق در خانه ما تعبیر وحشتناکی داشت. به همین خاطر خانواده ام به شدت مخالفت کردند. آنها حتی به تهدید خودکشی من توجه نکردند و چون دیدم هیچ راهی ندارم قرص خریدم و با حل کردن آنها در آب اقدام خودکشی کردم اما مادرم فهمید و زود به دادم رسید. بعد از این اتفاق مجوز طلاقم از سوی پدرم صادر شد. اما از ...
پایان خونین عشق پسر 23 ساله به زن شوهردار
؟ 23 ساله هستم. هفت سال پیش به تهران آمدم و در یک رستوران مشغول کار شدم. پسر عمویم رحیم مرا به تهران آورد.به خاطر وضعیت مالی نامناسبی که داشتم، برای کار به تهران آمدم. من سومین فرزند خانواده هستم و سوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. دو خواهر دارم که یکی از آنها ازدواج کرده است. در ماه چقدر درآمد داشتی؟ ماهی یک میلیون تومان. نصفش را خرج خودم می کردم و بقیه اش را برای خانواده ...
وقتی به خانه اش رفتم پیامک هارا به شوهرش نشان دادم و......
مجروح کرد که پس از انتقال به بیمارستان مداوا شد. امیر به غرب کشور گریخت، اما یک ماه بعد به دام پلیس افتاد. انتهای عاشقی کجاست؟ این که هر کاری را به خاطر عشقت انجام دهی. غیر از این؟ منظور از عشق می تواند هر چیزی باشد. چیزی که آدم برای به دست آوردنش هر کاری انجام دهد، طوری که دیگران به خاطر داشتن آن به آدم حسادت کنند. آخر عشق تو به کجا رسید؟ ...
وقتی به خانه اش رفتم پیامک هارا به شوهرش نشان دادم و......
نیز بشدت مجروح کرد که پس از انتقال به بیمارستان مداوا شد. امیر به غرب کشور گریخت، اما یک ماه بعد به دام پلیس افتاد. انتهای عاشقی کجاست؟ این که هر کاری را به خاطر عشقت انجام دهی. غیر از این؟ منظور از عشق می تواند هر چیزی باشد. چیزی که آدم برای به دست آوردنش هر کاری انجام دهد، طوری که دیگران به خاطر داشتن آن به آدم حسادت کنند. آخر عشق تو به کجا ...
گفت وگو با کارگردان فیلم مهتاب سینمای سکون را دوست ندارم
فیلم می گیرد، درحالی که امیر معقولی پشت دوربین است. فیلم مرا یکی از بااخلاق ترین و حرفه ای ترین آدم های سینمای ایران گرفته است. من مدیون او هستم که پذیرفت و اعتماد کرد که با ما کار کند. امیر فیلمنامه را که خواند، از من پرسید شما می توانید این فیلم را بسازید؟ پاسخ مثبت مرا که شنید، گفت: من فیلمنامه را خواندم. فیلمنامه خیلی وحشی است و من این فیلمنامه را دوست دارم. او آمد و خیلی هم مایه گذاشت. این که ...
قانون هفتم روابط موفق - قبل از جدی شدن رابطه زیاد سوال کنید
... بعضی از زمینه هایی که می توانید سوال هایی از نامزد یا همسر آینده خود کنید تا مطمئن شوید اشتباه نخواهید کرد عبارتند از : 1- سابقه خانوادگی و چگونگی روابط میان اعضای خانواده او : مثال: چون نخستین بار است که یکدیگر را ملاقات می کنیم می خواهم کمی درباره خودم صحبت کنم. من در... بزرگ شدم. پدرم ... بود. می توان گفت مادرم هم خانه داری سنتی بود اما حالا که ما بچه ها همگی بزرگ ...
درگیری و قتل به خاطر متلک به یک دختر
پراید بودند، سر راهمان پیچیدند، آنها به لیلا متلکی گفتند. آریا با دست به من اشاره کرد ماشین را نگه دارم؛ اما من به حرف او توجه نکردم و به راه خود ادامه دادم. راننده ماشینی که آریا در آن نشسته بود، پایش را روی گاز گذاشت و ما را تعقیب کرد. آنها جلوی راه ما را گرفتند و من مجبور شدم ماشین را متوقف کنم؛ اما قبل از اینکه آنها از ماشین پیاده شوند، دنده عقب گرفتم که ماشینم با گاردریل برخورد کرد؛ ولی ...
پایان خونین عشق پسر 23 ساله به زن شوهردار
نیز بشدت مجروح کرد که پس از انتقال به بیمارستان مداوا شد. امیر به غرب کشور گریخت، اما یک ماه بعد به دام پلیس افتاد. او در گفت وگویی، جزئیات بیشتری از حادثه را بازگو کرده است. آخر عشق تو به کجا رسید؟ دارم اعدام می شوم. چند سال داری؟ از کی به تهران آمدی؟ 23 ساله هستم. هفت سال پیش به تهران آمدم و در یک رستوران مشغول کار شدم. پسر عمویم رحیم مرا به ...