سایر منابع:
سایر خبرها
قتل زوج جوان توسط شاگرد
منجر شد. متهم اظهار داشت: پس از آن مقتول با من تماس گرفت و حرف های رکیکی درباره همسرم زد وگفت اگر جای تو بودم این زن را طلاق می دادم. آن روز تمام شد در حالی که به خاطر صحبت های مقتول اعصابم به هم ریخته بود. متهم به قتل زوج طبسی افزود: ساعت 15 روز بعد آماده شدم تا سر کار بروم، چون به علت گرمای شدید هوا در طبس کار من بعدازظهر شروع می شد. وقتی به محل ساختمان رسیدم مقتول پایین ...
قتل زوج جوان به خاطر عصبانیت
واریز کرد تا اینکه همسرم با مقتول تماس گرفت که چرا پول را مثل همیشه به خودم ندادی که همین موضوع به درگیری لفظی بین آنها منجر شد. متهم اظهار کرد که پس از آن مقتول با من تماس گرفت و حرف های رکیکی درباره همسرم زد و گفت اگر جای تو بودم، این زن را طلاق می دادم. آن روز تمام شد درحالی که به خاطر صحبت های مقتول اعصابم به هم ریخته بود. متهم به قتل زوج طبسی در ادامه اعترافاتش گفت که ساعت 15 روز بعد ...
ماجرای کودک آزاری هولناک
برای احقاق حق کودک 6 ساله گرفتم پرونده ای تشکیل شد و در شعبه 213 دادسرای مشهد مورد رسیدگی قرار گرفت. هم اکنون نیز مادر و ناپدری نوید با صدور قرار قانونی تا زمان رسیدگی به پرونده آزاد هستند و به یکی از شهرستان ها نقل مکان کرده اند و من دیگر از آنان خبری ندارم. شاکی این پرونده درباره چگونگی ماجرای ازدواج پدرش و یک زن جوان نیز به خراسان گفت: حدود 8 سال قبل پدرم دچار بیماری شد و ما برای او ...
با این 10 نکته خواستگار قلابی و کلاهبردار را بشناسید
از من خواستگاری کرد و من که بیصبرانه منتظر شنیدن این جمله بودم، به او جواب مثبت دادم. وی افزود : من حرفهایش را باور کردم و قرار شد در اولین فرصت مراسم عروسیمان را جشن بگیریم، اما خبر نداشتم همه اینها نقشهای برای کلاهبرداری است. بعد از گذشت مدتی از این ماجرا او به بهانه ای طلاهای مرا گرفت من هم با خیال راحت طلاهایم را به او دادم تا اینکه به یکباره ناپدید شد و دیگر جواب تلفنهایم را نداد. هرچند هیچ ...
جانبازی که برای روحانی رقصید؛ می رقصم تا زنده بمانم!
کتابها و نمایشگاه های ارائه و چاپ شده است. پدرم چند ماه بعد من را به همراه مادرم و خواهرم به عراق برد اما بعد از چند سال نتوانستم آنجا زندگی کنم هر چه باشد آنها دشمن ما بودند و برای من زندگی در آنجا سنگین بود و برای همین به سردشت برگشتم. دوران کودکی سختی داشتم. به فوتبال علاقه مند بودم اما وقتی چند دقیقه بازی می کردم نفسم می گرفت. یادم هست وقتی کلاس راهنمایی بودم همکلاسیهایم مرا معتاد می ...
همه گفتند “به تو چه ربطی داشت”
. شهرداری شهریار، منو میشناخت، گذشته منو دیده بود، امروزم میدید. کاری به من نداشت وقتی تو خیابون بساط میکردم اما 8، 9 میلیونی که ذره ذره با دستفروشی جمع کرده بودم بعد از پیچیدن خبر گورخوابا از دستم رفت. تبریزی می گوید پس از انتشار خبر گورخواب ها، بارها از سوی برخی اهالی و متنفذین محلی مورد بازخواست قرار گرفته که چرا نام نصیرآباد را با ماجرای گورخواب ها بر سر زبان ها انداخته است. دراین میان حتی بعضی ...
با مته به صورت او زدم
خاطر صحبت های مقتول اعصابم به هم ریخته بود. متهم به قتل زوج طبسی در ادامه اعترافاتش گفت که ساعت 15 روز بعد آماده شدم تا سر کار بروم، چون به علت گرمای شدید هوا در طبس کار من بعدازظهر شروع می شد. وقتی به محل ساختمان رسیدم، مقتول پایین چاه بود که همان ابتدا به خاطر حرف هایی که به همسرم نسبت داده بود، درگیری لفظی بین ما شروع شد و من هم از بالا چند بلوک سیمانی به داخل چاه انداختم و بعد از آن پاکت سیمان ...
رانده از گور، مانده در بیابان
خواب هستند، شب ها را در بیابان های اطراف نصیرآباد می گذرانند. به جای اینکه واسه ما خوابگاه بزنن واسه مردها زدن. اونوقت اون همه زن، سرما و گرما باید تو دره و بیابونا بخوابن. شب ها از ترس سگ ها خوابمون نمیبره ولی چاره ای نیست. یه عده به خاطر جا میرن با این و اون ولی من این کاره نیستم. فرخنده به عکس هایی که به چند نفر دیگر از دوستانش که بعد از ماجرای گورخواب ها شناخته شدند، اشاره می کند و می گوید ...
30 سال زندگی با کابوس جنایت
، برایم خسارت آور بود. شاید باورتان نشود مغازه سوپرمارکت زدم و به خاطر بدهی 250 هزار تومانی افتادم زندان و این زندان رفتنم به خاطر بدهی ادامه داشت. بچه هایم تحصیلکرده هستند اما نمی توانند کار پیدا کنند و من تصور می کنم همه اینها به خاطرخون به ناحق ریخته آن زن است. بعد از آن هرگز به آن محل برنگشتی؟ برگشتم اما سال ها بعد، ولی از آن خانه دیگر چیزی نمانده و خانه جدید ساخته اند. چند فرزند داری؟ دو پسردارم که سرنوشت آنها را هم تباه کرده ام. اما امیدوارم خدا و خانواده مقتول مرا ببخشند. منبع: روزنامه ایران ...
مسجدی که یک محله را اداره می کند
جایی که اگر در یک ظهر سوزان گذرت به خیابان مسجد بیافتد حضور زنان جوان که همراه نوزاد و کودکان کوچکشان برای شرکت در نماز جماعت آمده اند توجه ات را جلب می کند و دیدن بچه های 4 تا 15 ساله ی که توی حیاط مسجد دور هم جمع شده اند و با طلبه ها بازی و صحبت می کنند دلت را شاد می کند. توی هزاره هشتم پردیسان با هر خصوصیت اخلاقی، عقیده و تیپی که باشی گذرت به مسجد می افتد، یا به نمازها و سخنرانی هایش، یا به کلاس ...
ملکه ای که چهل روز شاه ایران شد
تبریز بود و در آن زمان تنها 12 سال داشت. مراسم ازدواج در حضور فتحعلی شاه قاجار در تهران برگزار شد و عروس و داماد جوان بعد از ازدواج به تبریز رفتند تا زندگی مشترک را آغاز کنند؛ زندگی مشترکی که بر خلاف عباس میرزا و فتحعلی شاه با پیچیدگی خاصی رو به رو شد و او را در میانه جنگ با خانواده قرار داد. حاصل این ازدواج 2 فرزند یکی دختر به نام عزت الدوله و دیگری پسری به نام ناصرالدین میرزا بود که از سوی ...
قصه های جن و پری ننه آقا
راجع بود به جن و پری و دیو و اشباح مهیب و دخالت آنها در کار و مقدرات مردم و صدمه و آزاری که مخصوصا شبها بر خلق وارد می سازند . او سپس به پیامدهای شنیدن چنان قصه های هراس آور اشاره داشته، از رخدادی یاد می کند که باورهای ذهن او را نسبت به قصه های کودکی تغییر می دهد این قصه ها مرا از تاریکی و شب می ترسانید و در روحم اثر بسیار هولناک باقی میگذاشت و تا زمانی که در دارالفنون علوم طبیعی نخوانده بودم فوق ...
زنم نمی دانست که 30 سال با یک قاتل زندگی می کند تا اینکه مریم پا پیچم شد و ...(عکس)
خانه خواهرم بود و تنها چند روز بود که او را دیده بودم. زمان قتل چند سال داشتی؟ 16ساله بودم که دستم به خون آغشته شد. آن روز خانه خواهرت چه می کردی؟ مدتی بود که با پدرم اختلاف داشتم و پدرم مرا از خانه بیرون کرد، چون جایی برای زندگی نداشتم تصمیم گرفتم به خانه خواهرم بروم. چه شد که به فکر سرقت افتادی؟ یک روز با خواهرم سرگرم صحبت بودیم که در بین حرف هایش شنیدم که یک ...
کلید خانه مجردی زیر آجر بود وقتی وارد خانه شدم ...
تا برادرم آزاد شود! به همین خاطر با یکدیگر درگیر شدیم تا این که پدر یکی از آن ها گفت بعدازظهر بیایید تصمیم بگیریم! ولی آن ها همان روز فرار Escape کردند تا این که 5 سال بعد دوباره افرادی در این پرونده جنایی به همراه آن 3 نفر دستگیر شدند که یکی از آن ها من بودم. چندین ماه بعد با سپردن وثیقه آزاد شدم و با اصرار مادرم با یکی از بستگانم ازدواج کردم اما چند روز قبل در حالی که تحقیقات پلیس در این پرونده جنایی ادامه داشت دوباره مرا برای بازجویی های بیشتر به پلیس آگاهی احضار کردند تا... ...
ماجرای دختربچه 11 ساله ای که به حجله محمود 30 ساله رفت + عکس
قانونا من زن او بودم. نورا قبل از این که پسرش ایحاب را در 13سالگی به دنیا بیاورد، در طی یک سال دو سقط جنین ناخواسته داشته است. دخترش احلام وقتی 14ساله بود و شهاب پسر دیگرش وقتی 15ساله بود به دنیا آمدند. همه حاملگی هایش پرخطر بودند. رفتار الاحدام بسیار تند شده بود. نورا می گوید: وقتی مرا می زد به هیچی فکر نمی کرد، حتی وقتی که حامله بودم. اگر پدرش در خانه نبود حتی بدتر هم می زد. حضور پدرش ...
هنوز صدای زیارت عاشورایش را می شنوم
... مادر ادامه می دهد: هر روز تماس می گرفت و با من و پدرش صحبت می کرد؛ ما مرتب با هم در تماس بودیم .روزی که شهید شده بود ساعت 10 صبح با برادرش تماس گرفته بودند و خبر شهادتش را داده بودند، من به حسینیه نزدیک منزلمان رفته بودم .در حال نماز بودم که متوجه شدم دو خانم که آن ها را نمی شناختم در حسینیه مرا صدا می زنند. آنها از طرف دوستان جواد خبردار شده بودند و آمده بودند تا خبر شهادت جواد را به ...
جامانده ای که به پرواز شهادت رسید+تصاویر
او در سالن انتظار آماده رفتن بود ولی حمید به همکارش می گوید که من می روم.... رفت و به آرزویش رسید. تسنیم: ماجرای سقوط هواپیما توسط موشک آمریکایی ها را چگونه متوجه شدید؟ دزفولی: آن موقع روزهای خیلی سختی برای من بود. من همان زمان برادر همسرم مفقود الاثر شده بود و درگیر این موضوع بودم. مجتبی هم برادر همسرم بود و هم پسر عمه ام و جدای از اینها دوست صمیمی ام هم بود. گفتن این خبر به ...
گرامی داشت مرحوم علی معلم در اصفهان با اشک و لبخند همراه شد
پدرش خاطراتی را تعریف کرد. همسر علی معلم گفت که ایمان هنوز تلفن همراه ندارد چون پدرش معتقد بود هرچیزی سر زمان خودش باید تهیه شود. امید معلم پسر بزرگتر علی معلم گفت: پدرم هر چه مسن تر میشد کودک درونش زنده تر و لطافت شخصیتش بیشتر میشد. * صلح جو: یکی از خصلت های اخلاقی علی خندیدن و خنداندن بود طهماسب صلح جو دوست علی معلم با بیان اینکه یکی از خصلت های اخلاقی علی ...
معلم تا آخرین لحظه زندگی دغدغه سینمای کودک داشت/ کارهای ناتمام پدر را به اتمام می رسانیم
... طهماسب صلح جو عنوان کرد: معمولاً آدم ها را با صفاتشان به یاد می آوریم، علی معلم را با صفت هوشمندی و جسارت به خاطر سپردم، علی جدی ترین مسائل را نیز با خنده بیان می کرد، با رؤیاها به آینده فکر می کردیم و این لحظه در همان آینده هستیم، آینده ای که علی خیلی زود رفت و علاقه مندانش را غافلگیر کرد و من منتقدی شدم که جامعه به آن نیاز ندارد. وی بیان کرد: صفت هایی که در علی معلم دیدم آموزنده ...
اعتراف به قتل پدر برای نجات خواهر و مادر
همدستی دختر 20ساله و پسر 16ساله اش اقرار کرد. پس از آن پرونده برای رسیدگی و صدور حکم روی میز قضات شعبه دوم دادگاه کیفری قرار گرفت و متهمان مدتی قبل پای میزمحاکمه رفتند. درحالی که زن 40ساله پیش از این به قتل شوهرش اعتراف کرده بود اما در جلسه محاکمه مدعی شد قتل را پسرنوجوانش به تنهایی انجام داده و آنها بی گناه هستند. پسرنوجوان نیز در نخستین جلسه محاکمه مشارکت در جنایت را به تنهایی گردن گرفت. ...
قتل همسر به خاطر دهن لقی!
مرد 31ساله که مهرداد نام دارد، همسر 39ساله خود را به قتل رسانده است. مهرداد به مأموران گفت: دو سال پیش از طریق یکی از افراد فامیل با همسرم آشنا شدم. ابتدای رابطه با یکدیگر اختلافات زیادی داشتیم؛ اما پس از گذشت چند ماه به یکدیگر علاقه مند شدیم و ازدواج کردیم. همسرم انسان دروغ گو و دهن لقی بود. همین موضوع باعث شد اختلاف ما دوباره بالا بگیرد و پس از پنج ماه زندگی مشترک تصمیم به طلاق بگیریم؛ به همین ...
هر نفس یک آجر
چیده یکی از آرزوهای زندگی خود در لای سیمان های آن دفن کرده است، بیلچه سیمانی خود را روی شانه های خمیده خود بلند می کند و با خستگی تمام صاف می شود از کنار کوچه های باریک و اما پر از دنیای شادی های کودکان می گذرد ناگهان در ازدحام جمعیت بازار تهران گم می شود. فروشگاه های رنگا رنگ، بزرگ و کوچک با معماری تلفیقی از سبک مدرن و سنتی کنار هم قرار گرفته اند. یکی، دو پاساژ بزرگ در حال ساخت است و کاسب هایی که ...
یک عمر کبودی...
خونریزی داخلی داشت و شدیداً به خون احتیاج داشت. خون مناسب و آماده برای تزریق هم پیدا نمی شد. من و همسرم از طریق شبکه های اجتماعی فراخوان داده و درخواست کمک کردیم و از یکی از مراکز انتقال خون چند کیسه خون تهیه کرده و برای تزریق به بیمارستان کودکان آوردیم. اما کادرهای درمانی حاضر به تزریق خون نشدند. حتی همسرم رضایت نامه هم امضا کرد اما باز خون را تزریق نکردند. همسرم گریه می کرد و خود من هم دچار افت ...
در زیر سقف دودی اصلاً بحث خیانت را مطرح نکردم
پوران درخشنده از معدود کارگردانان زن سینمای ایران است که معضلات اجتماعی همیشه برایش مهم بوده و تلاش کرده آنها را مستقیما در فیلم هایش نشانه برود. درخشنده در دوازدهمین اثر سینمایی خود باعنوان زیر سقف دودی به مسئله طلاق عاطفی پرداخته است. این فیلم در جشنواره فیلم فجر مورد توجه منتقدان قرار گرفت و در اکران نیز موفق بود. گفتگوی ایلنا با پوران درخشنده درباره موضوع فیلم را بخوانید. ...
اوج گیری طوفان های 120 روزه در سیستان و بلوچستان
کرده است. عمق درد و رنج مردم این دیار را نمی توان با نگارش چند سطر خط و گزارش و تهیه چند عکس و فیلم به تصویر کشید، وقتی نفس کشیدن برایت بسیار سخت می شود، وقتی از فرط بیکاری مجبوری بیل و تیشه بر دوش گرفته و به کارگری بروی که آن هم به علت تعطیل شدن فعالیت های ساختمانی و کارگری ناشی از گرد و غبار و توفان با جیب های خالی به خانه برگردی، آنگاه که شرمنده زن و فرزند شوی شاید گوشه ای از آلام مردم ...
چوبه دار؛ عقوبت آزار پسر نوجوان
مأموران گفت: چند روز قبل همراه خانواده ام به باغ خانوادگی مان در کرج آمدیم. امروز با مادرم بر سر موضوعی جروبحث مان شد و با ناراحتی از باغ بیرون آمدم که یک خودروی پیکان جلوی پایم توقف کرد و راننده و یک سرنشین آن با چاقو مرا تهدید و سوار خودرو کردند. درحالی که به شدت ترسیده بودم، هر 2 نفر مرا وحشیانه مورد آزار و اذیت قرار دادند. به گریه و التماس هایم هم توجهی نکردند. ساعتی بعد هم مرا سوار خودرو ...
مزایده لباس های زنانه برای دریافت مهریه
همان روزهای اول آشنایی به همسرم گفته بودم که مالک مغازه نیستم و با وجود تحصیلات دانشگاهی، درآمد زیادی ندارم. با این حال فکر می کردم عشق و علاقه در زندگی مشترک از همه چیز مهم تر است. اما خیلی زود فهمیدم که این زن اهل زندگی نیست و پُزدادن به فامیل و آشنا برایش از همه چیز مهم تر است. وضع مالی اش هم به خاطر دریافت مهریه از شوهر اولش است که تاجر بود و... قاضی چند دقیقه ای به حرف های زن و ...
دموکراسی به رنگ خون و ترور/ 300 شهید ترور شیعه و سنی دستاورد حقوق بشر آمریکایی
، در این قضیه هم گلوله ای به دستم خورد و چسبی را که با آن دست هایم را بسته بودند، باز کرد و احساس کردم دست هایم باز شدند. چند ساعتی به سینه روی زمین افتاده و تنگی نفس گرفته بودم. دست هایم که باز شدند به سرعت چرخیدم و با توجه به تجربه ای که در جبهه داشتم اول تست کردم و دیدم به سر و سینه ام گلوله نخورده است. صدای یکی از آنها می آمد که به دیگری می گفت: کجا می روی؟ متوجه شدم که عجله دارند بروند. آن ...
گفتگو با رضا رشیدپور از جزییات بیهوشی در برنامه حالا خورشید تا مصاحبه با بیل گیتس و اردوغان
. آن چند ثانیه آخر خنده ام گرفته بود چون شنیده بودم کسی که فوت می کند در لحظات آخر همه زندگی اش برایش مرور می شود و برای من هم همین اتفاق رخ داد و کل زندگی ام مثل یک فیلم جلوی چشمانم آمد حتی تصویر پدرم که سال 76 درگذشت و بسیاری از صحنه های دیگر را دیدم. خودم بارها فیلم را دیدم و یادم می آید آن چند ثانیه آخر نمی دانستم چه می گویم. می دانستم که روی فشار آنتن هستم و بعد خنده ام گرفت که چقدر جالب که ...
راننده سرویس دختربچه را به جای مدرسه به خرابه می برد و...
مدرسه سوال کردم اما آنان ایراد هرگونه ضربه به دخترم را رد کردند. مدام از دخترم در مورد رفتار راننده جنایتکار می پرسیدم، سرانجام با دادن هزار وعده و التماس، دخترم صحبت کرد و از هوسرانی راننده آژانس پرده برداشت. این مرد به مدت چند هفته دختر مرا مورد آزار و اذیت قرار می داد و به بهانه قطاربازی دختر 6ساله اش را به خرابه برده و او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده است به گونه ای که دخترم تا ...