سایر منابع:
سایر خبرها
از شاگرد اولی در مدرسه تا زندگی در میان زباله ها
شاید باورش خیلی سخت باشد، باور اینکه یک روز در خیابان، معتاد کارتن خوابی را ببینی که به نظرت خیلی آشنا می آید و بعد احساس کنی این آدم همان بهترین دوست 15 سال پیش توست!!! به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛آن روز خیلی خسته بودم. کارهایم به شدت زیاد شده بود و من هم تمام مدت پای کامپیوتر بودم. همین خستگی باعث شد به جای اتوبوس، سوار تاکسی بشوم و برخلاف روزهای گذشته که در ایستگاه پیاده می شدم ...
بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین می کرد/هاشمی گفت با ساواک صوری همکاری کن/ماجرای دیدار با خواهر رجوی ...
به گزارش دیار آفتاب ؛به نقل از خبرگزاری تسنیم - عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی : قرار مصاحبه را در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در خانه اش گذاشتیم. قبل از اینکه برسیم، مقابل منزل اش منتظر ما ایستاده بود. مصاحبه از ساعت 10 صبح آغاز و تا 4 عصر به مدت 6 ساعت ادامه پیدا کرد؛ گرچه موضوع مصاحبه دهه 60 بود و محور آن، عملکرد جلادان آن دوره یعنی منافقین، اما نمی شود با عضو شورای عالی فرماندهی سپاه در اوایل ...
عرفان پور: شعرهایِ راه بندان را در راه بندان های تهران سرودم
مجبوریم یک تاکید روی نخواندیم که ماضی ساده است داشته باشیم، سه بار در قافیه تکرار می شود، به نظرم برای آقای عرفان پور خوب نیست چون سایه به او خشوع کن به چیزی خشوع کردن به نظر بنده حتی این مقدار فاصله گرفتن از طبیعت زبان هم خوب نیست ، اگر من باشم سخت گیری بیشتری می کنم. حال و هوای بیدلیِ راه بندان پس از اتمام صحبتهای حمیدرضا شکارسری، محمدامین اکبری مجری و کارشناس برنامه نیز به ...
یک شهید: مثل پرنده پر کشیدم و رفتم به آسمان
، همه آن چه را دیده بودم، عینا بر کاغذ نگاشتم: بنام حضرت دوست صبحگاه روز شنبه، هفتم اسفند ماه سال 1372 هجری شمسی مصادف با پانزدهم رمضان المبارک 1414 هجری قمری و روز ولادت با سعادت امام حسن مجتبی (ع) قبل از ساعت 6 صبح، در عالم خواب، شهید عزیز مصطفی کاظم زاده را که در شب جمعه 22 مهر سال 1361 در جبهه سومار به شهادت رسید، دیدم. در آن دیدار او به بعضی سوالات پاسخ گفت که برای خود من بسیار ...
من، داود رشیدی بچه خیابان ری کوچه آبشار...
...، اما من هم بیکار ننشستم و دست آخر قبول کرد که به عنوان بازیگر و کارگردان استخدام شوم. با استاد سمندریان هم همان جا آشنا شدم. ارتباط خوبی با هم داشتیم. علی حاتمی در همین دوره در کلاس های من شرکت می کرد و او را از این طریق شناختم. علی، این خصلت را داشت که خجالت نمی کشید. وقتی از بچه ها می پرسیدم که چه کسی حاضر است اجرا کند، او تنها کسی بود که اعلام آمادگی می کرد. رابطه ...
حاضر به مناظره با وزیران فرهنگ دولت روحانی هستم
در یک نظر سنجی یک ماه بعد از انتخابات 10درصد مردم هنوز آقای رئیسی را نمی شناسند! *تشکل جمنا چطور، به نظر در انتخابات 96 شکست خورد و حتی لیست موسوم به خدمت برای شورای شهر آنها نیز نتوانست موفقیتی در کارنامه خود به ثبت برساند. به طور مشخص، دلایل شکست جمنا چه بود؟ برنامه های آتی آنها برای فعالیت های سیاسی و انتخابات های آینده چیست؟ از زمان اعلام موجودیت جبهه مردمی نیروهای انقلاب ...
گلچینی از زیباترین اشعار حسین منزوی
کتاب در بخش شعر جهان جایزه فروغ فرخزاد؛ که در آن دوران جز و معتبرترین جوایز ادبی ایران بود، را به دست آورد . پس از انتشار این کتاب در صدا و سیما مشغول به کار شد و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی کرد . در همین دوران منزوی بسیاری از ترانه ها و تصنیف هایش را ساخت و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت . وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی ...
کابینه تغییر نکند، اتفاقات دولت دوم احمدی نژاد رخ می دهد
منافع حزبی است. کشور شرایط خطیری دارد، چه از نظر داخلی و ملی و چه از نظر فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی. - حق الناس بودن رای مردم بعد از سال 88 بود که رهبری با هوشمندی کامل بیان کردند یا دغدغه دوقطبی شدن جامعه را داشتند و اعلام کردند. سال 88 اتفاق ناگواری بود. هیچ اصلاح طلبی نمی خواست چنین شود. - من مطلبی عرض می کنم؛ انتخاباتی که هنوز برگزار نشده و 29 خرداد است و قاضی سعید مرتضوی ...
اینجاهنوز هم بوی بهار می دهد/ گفت وگویی با سیدجواد ، معروف ترین عطر فروش ایران را دوباره بخوانیم
... جوی باران و چتر بید و عطر یاس، طراوتت می بخشد هر زمان از روز و شب که پای در آن نهی، از سنگفرش چند صد ساله تا خشت خشت گنبد نیلوفری اش همه تو را می کشاند به خلوتی از یک عبور بی کران. این جا بازار رضای مشهد است، هیچ ایرانی نیست که به زیارت امام رئوف آمده و لحظه های پس از آن را با خنکای روح بخش و جریان زندگی این مکان تقسیم نکرده باشد. کسی نذرش به نخود مشگل گشا و برشهایی از ...
شهر به احترامتان، تمام قد ایستاد
باران هم اشک می ریزند. تا کاروان را دیدند به سمت کاروان حرکت کردند. وقتی تریلر ایستاد مردم به دور آن موج می زندند و صدای هق هق گریه بود که آهنگ زیر صدای ضجه های مادران بود.عجب حال و هوایی بود. مادری عصازنان خود را به کاروان رساند. پیر و فرتوت بود و اشک می ریخت. قد خمیده اش به تابوت شهدا نمی رسید گفت: چه کنم بچه هایم ببخشید دست من بهه تابوت نمی رسد حلال کنید خیلی دلم می خواست تابوت شما را ...
سریال مگره ؛ سریالی برای طرفداران داستان های جنایی
تمام این کتاب ها هیچ کدام به اندازه رمان سگ زرد به دلم ننشست. در میان تمام کارآگاه هایی که در دنیای ادبیات جنایی می شناسم، کمیسر مگره برای من چیز دیگری است. وقتی فهمیدم قرار است از روی مگره ها سریال بسازند، خوشحال شدم. فکرش را هم نمی کردم که برای بازی در نقش مگره روآن اتکینسون را انتخاب کنند. نه اینکه با او زاویه ای داشته باشم؛ نه، اتفاقا هنوز که هنوز است از تماشای قسمت های کوتاه مستر بین ...
پدرام کشتکار: زحمات زیادی در موسیقی کشیدم ولی همه را آب برد!
جای سوال بود که چه طور من از راه نرسیده، این طور تأثیرگذار شده ام. در ادامه، توجه شادمهر عقیلی به سمت من جلب شد و آلبوم دهاتی را با هم کار کردیم. تنظیم آلبوم دهاتی بیش از دو هفته طول نکشید. * از قبل با محمد اصفهانی یا شادمهر عقیلی آشنایی داشتی؟ حتی صدای آنها را هم نشنیده بودم! آلبوم فاصله و دهاتی با فاصله کمی منتشر شدند و بعد از دهاتی با خشایار اعتمادی در آلبوم های طعنه و لیلا کار کردم. او ...
عبدالله ناصری:روحانی قبل از تحلیف سال 92 به آیت الله هاشمی گفته بود رحمانی فضلی را معرفی نمی کند، اما ...
حوزه انتخابیه بسته شد در اکثر حوزه ها تا ساعت 3،4 صبح رای گیری داشتیم. مهم این بود که حوزه بسته شود. این بار ریختند بیرون و من شاهد فردگریانی بودم که از حوزه دست خالی بازگشت. اینها به چه معناست؟ این دوره وزارت کشور علاوه بر مواضع سیاسی خود ناکارآمدی خود را در اجرای انتخابات نشان داد. بنابراین حتما باید عوض شود. در بحث کهن سالی کابینه دور اول چطور؟ این شرایط نباید در کابینه دوم تغییر کند ...
صندلی پدر بزرگ
اتاقش بشیم. حالا چی شده که نگران بابابزرگ شدی؟ نمیدونم از وقتی بیدار شدم دلشوره دارم. شاید خواسته یه روزم که شده دست از قانون مداری برداره و تا ظهر بخوابه. بعد از تمام شدن حرف مریم آشپزخانه را ترک کردم و روی اولین مبل نشستم. دستم را زیر چانه ام زدم و به صندلی خالی خیره شدم. *** عینکم را بالا دادم و به ساعت خیره شدم. 10 دقیقه به 10 بود ...
سکه های احتمالی
نوع جدیت. یک نوع انضباط شکستنی که با خودم حمل کردم، آمدم. اصلا چه سال ها که من حمّال خودم بودم! چون جهان من های فراوان برایمان آفریده اما ما تصمیم گرفتیم همین باشیم. یک آدم دست به سینه و سربه زیر با لذتی حماقت بار زیر گروه خوب ها . درحالی که باید از خودم می پرسیدم چرا داد نزنم؟ چرا بلند نشدم گاهی روی صندلی بایستم؟ یا با برگه های کتابم هواپیماهای کاغذی نساختم، همه را یک جا پرواز ندادم؟ فقط یکی از ...