سایر منابع:
سایر خبرها
واکنش یک سرمایه گذار مهابادی به انتقاد پیرامون نبود واحدهای تولیدی در منطقه
انسانی یک قوم را به سخره میگرفتند. این را همه ی همدوره های بنده دیده و از دیدن آن رنج کشیده اند. روزی در باغ دوست صمیمی خود در مرند، به همراه جمعی از دوستان غیر کرد، دعوت بودم. در لابلای شوخی و خنده ی دوستان، آوای دلنشین زبان مادری را از چند کودک در حال بازی شنیدم. به گمانم رسید که در باغ مجاور، روز تعطیل را سپری میکنند. مشتاقانه به دوستم گفتم که همسایه شما، از همشهریان من هستند ...
ویژگی های اخلاقی امام هادی(ع)
فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.(10) خیران اسباطی نیز در زمینه آگاهی امام از اسرار می گوید: نزد ابوالحسن الهادی(ع)، در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسی) چه خبر داری؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیشتر و نزدیک تر است. اما الآن حدود ده روز است که او ...
حجت الاسلام فرجادی: امام جماعت باید فحش بخورد و متلک بشنود/ امروز روحانیت دچار گم شدگی هویت شده است/ ...
او بگویید که متدین نیست. همه حرف فرجادی این است که امام جماعت باید به سمت مردم برود. او تعریف می کند: وقتی به مسجد رفتم بودم، عمامه ام را درمی آوردم و پرچم های مناسبت شهادت را خودم نصب می کردم. برای مراسم شهادت امام صادق(ع) به یکی گفتم که من امام جماعت فلان مسجد هستم و پول هم ندارم، می آیی روضه بخوانی؟ گفتم کل مسجد ما 12 تا لامپ 100 دارد و یک موکت. گفت؛ آره. آن وقت ها توی محل ...
شهیدی که از بچگی، رهبر انقلاب او را می شناخت/ روزی که دختر بی حجاب بهشهید کاوه سیلی زد
... ده : یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی ،چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این ...
مرد قصه های کودکی
.... اغلب تنها بودم، چون بیماری پدرم موجب می شد کودکان روستا، من یا او را ریشخند کنند. ولی ذهن قصه پردازی داشتم. خاطرم هست که سقف حمام روستایمان گچ بری هایی داشت که بعضی جاهایش ریخته بود. من در ذهنم آنها را شکل خرس و گرگ و لاک پشت می دیدم و با این شخصیت ها برای کودکان روستا قصه می بافتم. با این حال، همان طور که گفتم تنها بودم و تنهایی هایم خاص خودم بود. هنوز هم بازی های جمعی را بلد نیستم چون همواره ...
شهیدی که حاج قاسم را مجذوب خود کرد+ معجزه ی پیراهن شهید
) فعال شد و در راهپیمایی ها شرکت کرد. پس از پیروزی انقلاب بعد از مدت کوتاهی از آموزش و پرورش به جهاد سازندگی مامور شد و در قسمت سوادآموزی جهاد کار می کرد. وی برای سوادآموزی به روستاهای دور افتاده سفر می کرد و علاوه بر سوادآموزی به ارشاد و هدایت مردم روستا می پرداخت. این معلم انقلابی، شهید سید علی مهدوی نام دارد. سید علی همان معلم جهادگری است که عمر پر برکت خود را در راه اسلام صرف کرد. مهدوی پس ...
جدال با محرومیت در "خانقاه"
تا مشکلات مردم را از نزدیک ببینند. ابوطالبی گفت: این جای سوال است که چرا مسئول نباید حیطه کاری استحفاظی خود را بعد از این همه سال نبیند؟ و جا دارد مسئولین بیشتر کار کنند. وی به بیان خاطره ای از چگونگی اقدام به ساخت این مسجد در روستای خانقاه پرداخت و تصریح کرد: شخصی در این روستا به نام شهریار کریمی که دامدار است چندی پیش برای افتتاح مسجدی در دهستان الیاسان دو روستا پایین تر ...
جنگجوی آذربایجان و حکایت عکسی که ماندگار شد / نگاهی به روایت بی بی سی از شهید حسن جنگجو و تلاش برای ...
...> و اما روایت بی بی سی از حسن جنگجو که این روزها دوباره دست به دست میشود؛ آلفرد یعقوب زاده، عکاس جنگ و خالق عکس معروف شهید جنگجو، 4 سال قبل و در برنامه تماشای بی بی سی، ماجرای عکس جنگجو را چنین روایت می کند: "مشغول پیشروی بودیم ، تو اون گل و لای ، خیلی خیس بودم، چشمم به این بچه افتاد، آموزش نظامی نداشت. به جبهه اومده بود و بهش اسلحه داده بودن و در اون شرایط نمی دونست چی به چیه؟ حس کردم خیلی ترسیده ...
می گفتند او شهید نیست؛ از سربازی هم می ترسید!
می آید یک بار نذر کرده بود اگر عملیات موفقیت آمیز باشد، پدرش و مرا به پابوسی امام رضا ببرد. 15 روز مرخصی گرفت و با هم رفتیم مشهد. روزی سر کوچه مان چند نفر ایستاده بودند و درباره سعید- یکی از بچه های محله- که سرباز بود و شهید شده بود، بحث می کردند. می گفتند او شهید نیست؛ حتی از سربازی هم می ترسید. من این را که شنیدم خیلی ناراحت شدم و تا به خانه رسیدم، موضوع را به حسن گفتم. گفت مادر ناراحت نباش ...
تلاش شهید آقابابا شیرازی در ترویج فرهنگ مهدوی/ برگزاری جشن تولد در شب هفت شهادت
تصریح کرد: شهید امین در آخرین سفرش که سفری بی بازگشت بود برای انجام یک اردوی جهادی در منطقه گیلانغرب رهسپار شد و پیش از سفر به نزد من آمد و گفت مسئله ای که وجود دارد این است که من تا این لحظه حتی روستا و مکانی را که قرار است به آنجا برویم در نقشه پیدا نکرده ام؛ او در مراجعه به همسر و خانواده او برای کسب اجازه کمی با مخالفت آنها مواجه شده بود اما توانست با این قول که از این اردو زودتر از دفعات بعد ...
اگر طالقانی زنده بود.../ اگر پدر زنده بود جلوی تسخیر سفارت آمریکا را می گرفت و اگر به آن جا هجوم نمی ...
مهدی طالقانی: من جاهایی گفته ام که کمی به فوت مرحوم طالقانی مشکوک شده ام، چون چیزهای عجیب و غریبی هم در فوت ایشان پیش آمد. مثل این که تلفن خانه ایشان قطع می شود. هم تلفن آن جایی که ایشان جلسه و نشست داشت، قطع می شود و هم تلفن خانه ای که در آن زندگی می کرد، با هم یک شبه قطع می شود! خودرویی که قرار بود صبح تا غروب، شب تا صبح در خدمت ایشان باشد را می فرستند برود. ایشان مشکل پیدا می کند و می گوید قلبم درد می کند، درحالی که اطراف شان 6 تا بیمارستان بود اما هیچ کسی را برای نجات ایشان نمی آورند ...
لذت حضور در مسجد علی علیه السلام و جلسات علمی و جذاب ایرانیان مقیم آمریکا
عروسی و مشاوره و کتابخانه و یک طبقه کامل با 12 کلاس بعنوان مدرسه معارف اسلامی (مدرسه جعفریه) که یکشنبه ها برای بچه های کلاس اول تا دوازدهم تشکیل می شه. ما شبهای قدر و عاشورا برای سخنرانی و برنامه های مذهبی، بالتیمور دعوت بودیم، ولی دوستان نیوجرسی می گفتند حدود 3-4 هزار نفر در مراسم مسجد شرکت می کردند. امام جماعت مسجد، سیدی پاکستانی الاصل و متولد امریکاست که قم درس خوانده و همین ...
روحانی شهیدی که زحمت تشییع پیکرش را به احدی نسپرد
بابیان قول شهید پیش از شهادت که (زحمت تشییع جنازه ام را هم به مردم نمی دهم) خاطرنشان کرد: بعد از تلاش های بسیار سپاه برای برگشت پیکر ایشان به ما اعلام شد که تلاششان در این زمینه به جایی نرسیده، البته پیش از آن هم بنا بر قول شهید با خود می گفتم بعید است برگردد. زمانی که برای بزرگداشت شهدای مدافع حرم به دیدار رهبری شتافتیم، حضرت آقا بنا بر روایتی فرمودند (روز قیامت برخی اجر دو شهید را می برند و چنان ...
اگر طالقانی زنده بود...
تشکیلات نهضت آزادی شدند. این قضیه مبارزه تا سال 57 ادامه داشت. سال 57 به دلیل این که مبارزات گسترده شد و مرحوم طالقانی یک وجهه کشوری پیدا کرد؛ به طوری که مردم از همه جای ایران به ایشان مراجعه می کردند، به پیشنهاد مرحوم بازرگان که گفتند شما دیگر نمی توانید در چارچوب یک تشکیلات حزبی بمانید و بهتر است از حزب جدا شوید، ایشان گفتند که من علاقه مند به نهضت آزادی هستم، دوست شان هم دارم ولی دیگر عضو نهضت آزادی ...
ناگفته های یک مامور اطلاعاتی سپاه
به مبانی بسیار قدرتمند و حیاتی رسیده بود که اصلا فرصت توضیح نداشت و فقط عمل کرد. دستورات مبارزه با تروریسم کور و جانیان بین المللی از این مبانی است. امام به قول ما طلبه ها “دفع دخل مقرر” کرد که بدانید اینها در آینده چه خواهند کرد. امروز شما ورژن های بعدی اش را در منطقه می بینید که چه خون هایی دارند می ریزند. آن روز رسانه آنقدر در اختیار نبود که همه ملت ایران متوجه بشوند که در هر ساعت چه ...
جست و جوی ر یشه های گمشده کولبری غیرقانونی و مبارزه با قاچاق در بانه و سردشت
آن ها بار بیاورند. ایوب که 29 ساله است و دو بچه نه و دو ساله دارد می گوید: پنج شش سال است کولبری می کنم، در تمام این مدت یکی دو بار اتفاق افتاده که کوله هایمان را گرفته اند اما غیر از آن مشکلی نبوده، اشکالش این است که کار هر روز نیست. روزهایی که کار هست، بین 60 تا 100 هزار تومان در روز پول درمی آوریم . ایوب در مورد کولبر شدنش می گوید: زمین های روستایمان رفت زیر آب سد، پولی که به ما دادند ...
دلجویی پدرانه نماینده ولی فقیه از دو خانواده شهید
بمباران دشمن با وجود این که قد نسبتا کوتاهی داشت افرادی که زخمی می شدند را بر دوش می کرد تا به پشت خط بیاورد که در همین حین در حال عبور از آب، در داخل آب می افتد و چون کسی از او خبر نداشت 12 روز داخل آب بود و منطقه زیر گلوله باران دشمن بود. درویشی افزود: شب شهادت سعید، همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) بود که من خواب دیدم در روستای مان رفته ام و از درب مسجد تا قبرستان روستا یک منبری برپا ...
دردسر بزرگ برای محسن مسلمان؟!!
به پیروزی دست یافتیم. او در خصوص درگیری ها در بازی رفت ایران و قطر عنوان کرد: من وسط دعوا قرار گرفتم و با برخی قطری ها در یک تیم بودیم؛ به مسؤولان قطری حاضر در ورزشگاه دست تکان می دادم و می گفتم من دعوا نکردم (با خنده). مدافع استقلال تهران اضافه کرد: در برخورد با مهاجم چین در دیدار رفت مصدوم شدم؛ ولی اتفاقی بود که افتاد و خدا را شکر توانستم با قدرت برگردم. منتظری ...
گزارش کامل برنامه نود با مسلمان، منتظری و قدوس
دعوت شدم؛ روز گذشته مادر بزرگم را در ایران دیدم؛ بازیکنان ایران رابطه خوبی با من دارند و خوب و بد را می گویند. وی درباره انتخاب ایران و نرفتن به تیم ملی سوئد گفت: از انتخابم قطعا رضایت دارم ولی ناراحت هستم چرا زودتر به تیم ملی ایران نیامدم؛ اشکان خیلی به فکر من بود و علیرضا جهانبخش، گوچی و ... دوستانم هستند؛ به علیرضا حقیقی گفتم در بازی پیش رو در لیگ سوئد به او گل می زنم؛ تیم آنها خوب ...
فوتبالیست های حاشیه نشین!
تمریناتم با بچه ها را در این بیست و سه سال ادامه دادم که یک روزی یک چشمی بیاید و آنها را ببیند، مطمئن بودم که یک روزی یک نفر از این جاده رد می شود و تمرینات ما را می بیند، استعداد این بچه ها را می بیند. بارها به بچه ها گفتم که ما با جدیت تمرین می کنیم تا زمانی که استعدادهای مان دیده شود. پنج نسل در میدان (زمین) فوتبال ما رشد کردند، زمینی که سنگلاخ است و شرایط مطلوبی ندارد و ما خودمان با دست صافش ...
گفت و گو با صاحب یکی از خاطره انگیزترین تصاویر جنگ+عکس
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری صدا و سیما؛ به نقل از روزنامه جوان، هیچگاه فکر نمی کردم بهانه آشنایی ام با سید گردان 505 محرم تصویری باشد از فرزند او که با لباس پاسداری و آرپی جی در دست تصویر ماندگاری را به ثبت رسانده است. کمی بعد از انتشار این تصویر در فضای مجازی، با سید حسن آدینه فرزند شهید سید علی نور آدینه آشنا شدم. این تصویر مربوط به 33 سال پیش در راهپیمایی 22 بهمن ماه 1363 است که در این ...
ناکوکی ساز اوقات بچه های روستایی از فراغت مسئولان و خانواده ها
قرار گرفت است در دامن خود پناه داده اند، می رسید. در این روستا که در طول سال میزبان صدها گردشگر خارجی و داخلی است، بدنبال مکان های فرهنگی و ورزشی برای کودکان و نوجوانان می گشتم که صدای گرفتم، گرفتم نوجوانان در کنار رودخانه توجه ام را جلب کرد. پایین رفتم و خودم را به کنار رودخانه همان جایی که صدا را شنیده بودم، رساندم با دیدن تور ماهیگیری در دست های پسران نوجوان متوجه شدم که منظور آنها ...
وقتی فهمیده ی آذربایجان به آشپز گفت بده بنی صدر بخورد!/ پاسخ حسن 14 ساله به سوال پرستاری که پرسید چرا از ...
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از آناج، او را همه با عکس اش می شناختند. عکس اش را در همه جای دنیا دیده اند. نوجوانی با یک تفنگ برنو در دست که در گل و لای سینه خیز می رود. محل عکس مسجد سلیمان است و زمانش اسفند 59٫ یعنی شش ماه بعد از آنکه ولگردهای تکریت دور صدام حسین حلقه زدند و رقصیدند و هلهله کردند تا قائد الرئیس اولین گلوله توپ را به طرف ایران شلیک کند و پنج ...
گزارشی از بیماری خاص با ظاهری متفاوت
. البته من بعد از چند سال با مردی آشنا شدم، مردی که مرا با همه مشکلاتم پذیرفت و با هم ازدواج کردیم. می دانید وقتی خدا می خواهد به آدم هدیه ای بدهد آن را در میان مشکلات بزرگ برایمان می فرستد. برای من هم همین اتفاق افتاد و باعث نجاتم شد. هرچند که همسرم مجبور شد به خاطر من با خانواده اش قطع ارتباط کند؛ چرا که آنها مرا قبول نمی کردند. البته شرایط خانوادگی مان هم خوب نبود. مادرم دچار مشکلات روانی بود و ...
عشق مادری که آرام ندارد
روز زمستانی به حرم امام رضا(ع) رفتم. تا اذان صبح گریه کردم. موقع اذان به بیمارستان آمدم. گفتند بچه ات را به آی سی یو برده اند. به هوش آمده بود. آن زمان فلج کامل بود. گفتند به مرور زمان خوب می شود. گفتم جنازه اش را نمی خواهیم! هاجر خانم همسرش را سال 78 از دست داده است. وقتی راجع به همسرش حرف می زند، بی تفاوتی در تک تک کلماتش حس می شود. همسری که الان جای خالی اش زیاد احساس نمی ...
نیمروزی بیادماندنی با فرزندان خمینی در میان پابرهنگان شفت و یک اتفاق تلخ! + گزارش تصویری
: به هرحال ده روز دوری از خانواده و خطرات آن موجب نگرانی می شود اما وقتی از عشق خود برای آنها صحبت می کنیم آنها راضی می شوند، در واقع من 100 درصد به فرزند خودم در آینده اجازه می دهم که اردوی جهادی را تجربه کند. در ادامه خانم الله یاری که مسئول خواهران در این اردو است با بیان اینکه گروه جهادی قرارگاه شهدای گمنام در غالب چهار کارگروه بهداشت و درمان، فرهنگی، آموزشی و پشتیبانی فعالیت می کنند ...
در خانه سه مصیبت زده هرمزگانی چه می گذرد؟
رضایتنامه نداشت. مربی هاش بدون اجازه شیوا را بردند. چطور باید پیگیری کنم؟ مادرش و خودم رضایتنامه ای امضا نکردیم. غوغایی برپا شده هرکس چیزی می گوید، هرکس خواسته ای دارد وقتی که می فهمند که خبرنگارم همه شان به سمتم می آیند و می گویند از نداری، محرومیت و درد و رنج خانواده شیوا بنویسم تا وزیر آموزش و پرورش یا رئیس جمهوری بخواند و بفهمد که اینها چطور روز و شب می گذرانند. عمه شیوا دستم را می ...
روزنامه های دوشنبه
رضایتنامه ای امضا نکردیم. غوغایی برپا شده هرکس چیزی می گوید، هرکس خواسته ای دارد وقتی که می فهمند که خبرنگارم همه شان به سمتم می آیند و می گویند از نداری، محرومیت و درد و رنج خانواده شیوا بنویسم تا وزیر آموزش و پرورش یا رئیس جمهوری بخواند و بفهمد که اینها چطور روز و شب می گذرانند. عمه شیوا دستم را می گیرد و به داخل خانه می برد. دو اتاق کوچک که با پول کارگری به تازگی پدر برای بچه هایش ساخته ...
باطل السِحر
.... این که بخت دختری را ببندم... ننه ام می گوید طلسم دو لبه دارد، اگر به جا نباشد، دامن خودت را می گیرد. بلدِ همین کار است، اصلا من این کار را از ننه ام یاد گرفته ام. توی شهر ما همه خجسته خانم را می شناسند، خجسته خانمِ دست طلا... طلسم هایش برو برگرد ندارند. بچه با پشت دست چشمانش را می مالد ... حتما تعجب می کنی، منی که کار همه را راه می اندازم، توی کار خودم مانده ام. آخر طلسم رمال فقط برای دیگران ...
هیچ وقت به پول و درآمد فکر نکرده ام
سعی کردیم خدمات درمانی را به همه ارائه بدهیم و در زمان بازگشت نیز تعداد 200جلد از شناسنامه های بچه های بی سرپرست منطقه قلعه گنج را همراه خودمان به تهران آوردیم و در طرح اکرام، این شناسنامه ها را بین همکاران توزیع کردیم تا از این بچه ها حمایت کنند. زلزله ورزقان و نیاز مردم منطقه به خدمات پزشکی باعث شد تا این بار به آن دیار سفر کنیم. علاوه بر خدمات درمانی به بیماران و مردم زلزله زده مقدار زیادی لباس ...