سایر منابع:
سایر خبرها
ایفای نقش امام حسین(ع) در اولین تئاتر مذهبی بعد از انقلاب
هم به آن جا رفت و آمد می کردند. یواش یواش در آن جا هم درس می خواندم و هم درس می دادم و درس آقای مهدوی کنی را برای بچه های پایین تر تکرار می کردم. مثلا قرآن و بخشی از فقه را به ما درس می دادند و من هم هفته بعد آن را به بچه های پایین تر می گفتم. در اعیاد هم مراسم دکلمه و تئاتر داشتیم و برنامه های بسیار جذاب و خوبی بود.خاطره شریفی نیا از اولین دیدار شهید بهشتی شریفی نیا که با احساسی نیکو از مکتب ...
تقوی: دوست نداشتم از پدیده جدا شوم
حرفه ای فوتبالی چاره ای جز این کار نداشتم. من روز اولی که به پدیده آمدم چارچوب وظایق و حوزه اختیاراتم را مشخص کردم و قرار نبود محدودیتی در کار من ایجاد شود اما گذر زمان این داستان را عوض کردم. سعی کردم خودم را با شرایط جدید تطبیق دهم اما نهایتا به این نتیجه رسیدم که نمی توانم در تیم تاثیرگذار باشم و به همین دلیل استعفا دادم” *رضا مهاجری سرمربی پدیده چقدر در تصمیم شما تاثیرگذار بود؟ ...
همه چیز از شبی شروع شد که دیگر ستارگان را درآسمان ندیدم
. در همان زمان دانشسرای مقدماتی قبول شدم. به این صورت بود که در مقطع سوم راهنمایی، بدون گذراندن دوره دبیرستان به دانشکده می رفتیم و بعد از اخذ دیپلم، وارد آموزش و پرورش می شدیم و بعد از آن هم به عنوان معلم ابتدایی مشغول به کار. همین راه را انتخاب کردم و به دانشسرایی در اصفهان رفتم. تمام تابستان را هم در مدرسه غیرانتفاعی کاشان ریاضی و تجربی خواندم چون یکی از این رشته ها علاقه خودم و دیگری علاقه پدرم ...
من همیشه می گویم ازدواجمان از دو توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری ...
دایی هایم خبر آورد که علیرضا مجروح شده و به حرم امام حسین(ع) پناه برده و آنجا پیدایش کرده اند. دقیقاً همین خواب به نوعی برایم تعبیر شد. چون هنگام شهادت من شش روز از ایشان خبر نداشتم و دایی هایم به من خبر دادند که شهید شده است. بعد طوری رفتار می کرد که مطمئن بودم شهید می شود. حتی زمانی که داشت وسایلش را جمع می کرد و گفت می خواهم به سوریه بروم، من گریه می کردم و می گفتم تو اگر بروی شهید می شوی. ...
عینک بزنیم یا نزنیم؟
نمی دیدم! دکتر یک دفعه یک جوری نگاه کرد گفت: پسر! خودت متوجه نمی شدی که چشم هات ضعیفه!؟ گفتم: والا دکتر، چند سال پیش رفتم پیش یک چشم پزشک، گفت: فعلاً 25 صدم بیشتر ضعیف نیست و ارزش ندارد عینک بزنی، برو هر وقت ضعیف تر شد بیا. از طرفی آنقدر شایعات زیاد است که می ترسیدم عینک بزنم! به هر حال، دور عبارت رانندگی با عینک خط کشید و گفت بروم یک چشم پزشک که تعیین نمره کند و عکس با عینک و ...
عراقی ها حاجتشان را از مزار یک شهید ایرانی می گیرند
شهید پیدا شد. پیکر، سالم بود. یک کارت شناسایی عکس دار و یک مسواک تاشو داخل جیبش بود. با مسواک خودش خاک صورتش را کنار زدم. عکس با صورتش مطابقت داشت. راحت می شد فهمید که تازه محاسنش درآمده است و هنوز هفده سال نداشت. مشغول کار خودمان بودیم که متوجه شدیم عبدالامیر به صورت تشهد نماز، دو زانو نشسته و به کف پای شهید دست می کشد و به صورت خود می مالد. سرش داد کشیدم که: حرام. عبدالامیر. تو که می ...
رامین پرچمی: جلوی حضورم در خندوانه را گرفتند / ارشاد اجازه بازی در نقش پلیس خوب را نداد
.... فردای آن روز که از زندان بیرون آمدم حس کردم خیلی بد شده که قول داده ام و ناگهان خبری از من نشده؛ به آقای چاری زنگ زدم عذرخواهی کنم که گفت بیا شهرک دفاع مقدس، هنوز کسی جایگزین تو نشده است. رفتم سکانس هایم را بازی کنم اما آن فیلم هیچ وقت ساخته نشد. همان روز یکی از بازیگران کار؛ کسی به اسم امیر زریوند بود؛ به من گفت می توانی تئاتر کار کنی؟ آقای چاری گفت من اجازه اش را از ارشاد گرفته ام و مشکلی ...
تفسیر آیات 183 تا 185 سوره بقره
می خوانده ، و در نمازش چه می گفته ؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستوری دیگر نداده ، پس معلوم می شود آن جناب قبل از سوره علق نمازی داشته و کسانی بوده اند که آن جناب را از نماز نهی می کرده اند، و از نهی خود دست بردار نبوده اند، مگر اینکه بگویی منظور از این نمازگزار شخصی دیگر غیر از رسولخدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، و این حرف بطلانش ر وشن است ، برای اینکه در آخر سوره به خود آن ...
بچه های جنگ در گیر و دار بازی های سیاسی گم شدند
پسرها را می داد و بعد از آن (ششم ابتدایی) می گفت بروید روی پای خودتان بایستید. به تهران که آمدم، مغازه ای که در آن مشغول به کار شدم، در کنار یک مسجد قرار داشت و من بعضی روزها برای نماز به آنجا می رفتم. یک روز آقای معتمدی از من پرسید، پسرجان تو که در مسجد نماز می خوانی، از چه کسی تقلید می کنی؟ گفتم تقلید چیست؟ گفت تو باید یک رساله بگیری و مقلد شوی. پرسیدم حالا چه رساله ای بگیرم و از چه کسی ...
ویسی: یک تیم درهم و شلخته را تحویل گرفتم/ تیم های قدرتمند از پیش برنده بودند رئال و بارسا نباید بازی می ...
.... اگر تیم قهرمان را تحویل گرفته بودند و در حال حاضر شرایطمان به این شکل بود، خودم می رفتم، اما من یک تیم درهم و شلخته را تحویل گرفتم. همین تعداد امتیاز را هم که گرفتیم با تلاش بازیکنان بوده است که با همه وجود بازی کردند. مدیرکل و استاندار می دانند که ما نیاز به بازسازی داریم. تیم ما 20 تغییر داشته است. به مغازه ای برای خرید رفتم که از من پرسید چرا شرایط به این شکل است، به او گفتم تو وقتی ...
امید حجت: نگاه من جهانی است؛ مثل اصغر فرهادی
صحنه می رفتم. از آن به بعد تصمیم گرفتم فعلاً به کارهای خودم بپردازم. برای همین تصمیم گرفتم دیگر سراغ تولید آلبوم شخصی خودم بروم که سال ها است در فکر آن هستم. دو کنسرت هم در سِمَت خواننده برگزار کردم ولی ادامه دار نبود. * بعد از آن هم تصمیم گرفتید یک آلبوم انگلیسی زبان منتشر کنید. حالا چرا با کلام غیر ایرانی؟ کم کم به ذات خودم برگشتم؛ گفتم که در کودکی انگلیسی می خواندم و به من می گفتند آنها ...
تصاویر:سفرنامه غرب اروپا(قسمت آخر)نکته جالب خانم های فرانسوی
گویم و گفت هدایت ومن گفتم بله هدایت وبعد آدرس وشماره ایی را به فرانسوی گفت. شماره رانفهمیدم. با انگشت نشان داد. آدرس وشماره ایی را که اوگفت با آن چه من ازتوی نقشه درآورده بودم تفاوت داشت. خواستم این را به اوبگویم ولی با چه زبانی؟ بعدهم باخودگفتم لابد مأمورگورستان بهترازنقشۀ اینترنتی که معلوم نبود درست باشد یا غلط، می داند. به طرف آدرسی که مأمور داد رفتم. هرچه گشتم بازاثری ازقبرهدایت نیافتم. ...
گفت و گو با بهنام بانی ، ستاره ی این روزهای موسیقی پاپ
...، با خانواده خودم وارد یک مغازه شدیم خواستیم خرید کنیم دیدم موزیک من پلی است. فروشنده هم من را نمی شناخت. آمدیم داخل و بعد از این که خرید کردم گفتم نمی خواهید به ما تخفیف بدهید؟! گفت برای چه؟ گفتم موزیک ما را دارید گوش می دهید. بعد گفت چقدر خوب است و ما خیلی این کار را دوست داریم و هر روز در مغازه گوش می دهیم و ... این انرژی را به من داد. خیلی انرژی خوبی است وقتی تو می دانی کاری که ...
حوزه هنری نباید در مقابل انحصارطلبان منفعل عمل کند
همیشه باید یک گروه سینماروی همیشگی داشته باشید، یک گروهِ تئاتر رو همیشگی داشته باشید. این برآورد و داشتن آمار بدین معنی است که من سینمادار می دانم در کشورم یک میلیون عشق سینما دارم که هر فیلمی بگذارم می آیند نگاه می کنند. صدهزار نفر تماشاگر تئاتر دارم همیشه نگاه می کنند، شما می توانید برنامه ریزی کنید بگویید حداقل درآمد من در سال مثلاً فلان تعداد تماشاگر فیلم دارم و بعد بر اساس نیاز مخاطبان ...
قرار بود بروم ادابازی، نامه آمد نمی شود!
بخوانم به دلیل مشکلی دیگر که سوءتفاهم بی ربطی بود؛ افتادم زندان و هفت ماه آنجا بودم و دوباره این قضیه قطع شد. فردای آن روز که از زندان بیرون آمدم حس کردم خیلی بد شده که قول داده ام و ناگهان خبری از من نشده؛ به آقای چاری زنگ زدم عذرخواهی کنم که گفت بیا شهرک دفاع مقدس، هنوز کسی جایگزین تو نشده است. رفتم سکانس هایم را بازی کنم اما آن فیلم هیچ وقت ساخته نشد. همان روز یکی از بازیگران کار؛ کسی به اسم امیر ...
صدای سیلی های افسر نگهبان دوران سربازی ام هنوز در گوشم می پیچد /یکسال تمام پشت درب صدا و سیمای استان می ...
و سیما برای ما بگویید؟ از خدمت مقدس سربازی که برگشتم به صورت مداوم برای کنکور درس می خواندم، اون موقع دیپلم داشتم و خیلی سخت تلاش می کردم تا در کنکور قبول شوم. به سختی در خانه می تونستم درس بخوانم و معمولا به کوه های نزدیک آبادی که مشرف به خانه مان بود، می رفتم. هوا اون موقع خیلی بیشتر از الان در زمستان سرد بود، خصوصا در سپیدار. حتی باپوشیدن چندین لباس گرم هم به ...
گفتگو با داوود نماینده گوینده و صدا پیشه تلویزیون
خود را کشف کردید و متوجه صدای خوب خود شدید که با این صدا می توانید موفق شوید؟ **سال 47 که اول دبیرستان بودم در زنگ زبان انگلیسی آثار شکسپیر را در کلاس خواندم. دبیرمان گفت که تو چرا نمی روی دوره فن بیان را بگذرانی چون استعدادش را داری و صدای خوبی هم داری. من گفتم: فن بیان دیگر چیست؟ معلم مان گفت: نمی دانی؟ گفتم نه. این گذشت البته همان روز معلم زبان به دفتر مدرسه که می رود به ناظم مدرسه می ...
کلاس های استاد شفیعی کدکنی...+ عکسی جالب و دکلمه
شود و انگشت اشاره اش را به سمت چند دانشجوی دکتری می گیرد: همان کتاب شش جلدی ای را که گفتم بخوانید. دقیق بخوانید چون با تمام دقت هایی که خودم کردم، امتحان خواهم گرفت. چشم هایش پشت عینک کائوچویی درشت تر به نظر می رسند. حرفش را یکباره قطع می کند. گویی یاد دغدغه ای افتاده. رو می کند سمت یکی از دانشجوها: - آرش! کارت درست شد؟ - آقای دکتر جلسه افتاد هفته بعد. خنده ای ...
برگ هویت فاطمه قلب بزرگ اوست
. چند بار هم به حیاط مدرسه رفتم و از پشت پنجره بچه ها را در حالی که کتاب هایشان را باز کرده بودند تماشا کردم. همیشه دوست داشتم درس بخوانم اما به خاطر نداشتن شناسنامه هیچ مدرسه ای مرا ثبت نام نمی کرد. زهرا 4 سال از من کوچکتر است و در همسایگی ما زندگی می کنند. از همان کودکی باهم دوست بودیم و باهم بازی می کردیم. او 5 برادر و یک خواهر دارد. در این سال ها هیچ گاه ایرانی نبودن من ...
جبهه عشق خون نمی شناسد
. در این موقع امدادگران رسیدند، دیگر صبح نزدیک شده بود، با کلاشنیکف چند تیر به در اول شک کردیم، چند تیر به در دوم، بعثی ها بیرون نیامدند؛ رفتم آن طرف خاکریز و به پنجره خاکریز نزدیک شدم، یک نفر پشت تیر بار بود، چند بار شلیک کردم، تیر بار چی افتاد؛ دوباره خواستم شلیک کنم که گلوله ام تمام شد؛ دویدم بالا و به آر پی جی زن گفتم تو شلیک کن... برادر زمانی حرفش که به اینجا رسید به دیوار چادر تکیه داد و نفس عمیقی کشید و سکوت کرد؛ با حالتی که معلوم بود می خواست داستان آن شب پر ماجرا را در همین جا قطع کند. ...
نثر ترجمه ای پیر مرا در آورده است!
از انسان بگیریم از جایی دیگر سر در می آورد. من همیشه گفته ام که بچه پولدارِ نویسنده ها تولستوی بود با آن همه زمین و امکانات، بقیه فقیر هستیم. برخی تصور می کنند همه نویسندگان همچون چخوف، کامو و املی برونته با بیماری مسری، فقر،بیچارگی، یتیمی و محرومیت رو به رو بوده اند. هر نویسنده ای که چیزی را می نویسد در حقیقت یک تجربه زیستی را دوبار انجام داده، کاری که بقیه آدم های عادی نمی کنند. یک روز با پسرم ...
باید از جاذبه های هنری در احکام گویی استفاده شود
... البته ناگفته نماند که صدا و لحن شما به اعتقاد بسیاری خیلی مؤثر بوده است. چهره ی شما از خاطرات دوران کودکی ماست؛ حدود سال های 69 و 70 که اولین بار چهره ی شما را از تلویزیون دیدیم. این ویژگی شخصی شماست؛ از نظر لحن، صدا و نوع بیان. فلاح زاده: حالا این یک نعمت خدادادی است و در دست من نیست. اما ما نباید خودمان را دست کم بگیریم. من نمی گویم همه ی حوزه ی علمیه بروند کارگردانی سینما بخوانند ...
من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور
انگلیس دهه 60 چطور بوده به آهنگی اشاره می کنم که بیتل ها بعدا سعی کردند آن را از سابقه کارشان حذف کنند. بیتل ها آهنگی دارند که در بخشی از ترانه اش می گویند معشوقه ام، من بیشتر ترجیح می دهم تو را مُرده ببینم تا با مرد دیگری. این را گفتم که بگویم نباید پدر را خیلی هم مقصر بدانیم. البته نمی خواهم پدرم را تبرئه کنم، اما به هر ترتیب من آن موقع نمی توانستم روی این ماجرا تاثیری داشته باشم. وقتی ...
دستور بنی صدر را اجرا نکردم دو ماه حقوقم را قطع کرد/ لاهوتی می گفت بنی صدر لیاقت رهبری دارد/ سپاه مگر ...
خیلی تندی، یکبار به او گفتم من برایت خیلی متاسفم، پدر خانمت پیش نماز است بعد تو آمدی برای ظالم خدمت بکنی، البته ایشان هیچ وقت خانمش را به مهمانی های ارتش نمی برد و حتی این افسر را به خاطر همین موضوع سینه خیز بردند در پادگان، (باخنده می گوید:) اما باز من به او می گفتم تو خیلی نوکر شاهی، این کارهایت برخلاف آیات صریح قرآن است و خیلی با او کلنجار می رفتم. یادم می آید یکبار در محرم بود، فکر ...
شاهو اصلانی: طرح پیشنهاد رشوه به داوران برای تغییر نتیجه بازی را رد می کنم/ عدم پرداخت به موقع دستمزد از ...
مصدوم شده بود، یک لحظه دیدم آقای پیام حیدری داور وسط بازی نقطه پنالتی را نشان داد من هم که صحنه را دیده بودم مطمئن بودم پنالتی نبوده، من هم فورا کنار کمک داور اول رفتم و گفتم اصلا پنالتی نیست لذا آقای حیدری را صدا زدم و گفتم به هیچ عنوان پنالتی نبوده و اگر هم هر عواقبی داشت من گردن می گیرم، داور هم پنالتی را لغو و دستور به ادامه بازی داد. خدا را شکر که بعد از پایان بازی تمام کارشناسان داوری اعلام ...
خادمان کوچکی که یک هیئت را می چرخانند
رنج پیمودن پله ها که تمام می شود، سرت را بالا می گیری، چشمهایت رو به لبخند دختر نوجوانی با چادر و روسری مشکی صاف و مرتب باز می شود و با صدایی مهربان می گوید: خیلی خوش آمدید بعد یک کیسه پلاستیکی دستت می دهد. هنوز لبخند خادم نوجوان توی چشمانت مانده که دومی کنار در ورودی با لبخند شیرین دیگری بدرقه ات می کند. گوشه ای می نشینی که سومی از راه می رسد تا از تو پذیرایی کند. اولین اشک روضه که روی ...
دیوانه دیوانه شدیم هم من و هم پنه لوپه
...> پیشنهاد بازی در این فیلم اول به من نشد. درواقع پیشنهاد اول به پنه لوپه رسید و این آغاز درگیرشدن من در این پروژه بود. سناریو را که خواندم دیوانه شدم. بگذار این گونه بگویم که هر دوی ما، هم من و هم پنه لوپه گرفتار اوهام و خیالاتی شده بودیم. تازه دو هفته بعد از پنه لوپه بود که فرهادی به من پیشنهاد داد. آیا در این مدت زمانی که از همکاری تان می گذرد، متوجه خصوصیاتی ویژه در او نسبت به دیگر ...
کوک ساز دل؛ با روایت مادر کوچکترین کماندوی اطلاعات عملیات دنیا
و مکتب تو شده است. اگر تو نیز عاشق رضا هستی شرایط را به نحوی پیش ببر که پدر رضا نسبت به اعزام به جبهه موافقت کند فردای آن روز پدر رضا از من خواست که اجازه بدهم او نیز در جبهه حضور پیدا کنند وقتی این موضوع را به پسرم گفتم من را در آغوش گرفت و دقایقی طولانی اشک ریخت. وی به فعالیت های رضا در دوران دفاع مقدس اشاره و عنوان کرد: رضا با وجود اینکه 12 سال بیشتر نداشت مین خنثی می کرد و با وجود ...
سرمایه از ناامنی می گریزد
کنند که وطن آنها آمادگی استقبال از فرزندان دور از وطن را دارد و اغوشش برای استقبال از آنها باز است، متاسفانه پروزه ایشان بعد از شش سال متوقف شده و شنیدم قصد تخریب آن را دارد که امید دارم چنین اتفاقی نیفتد. مصطفی هنرمند پاک و عارفی است که جامعه ایرانی کار افرین ایشان را قبول دارد، او کسی است که به صده ها تبعه خارجی زبان فارسی را تعلیم داده تا آنها بتوانند مثنوی معنوی و متون فارسی را بخوانند و با ...
بازگشت به جامعه
نفس عمیقی کشیدم و سینه ام را پر از هوا کردم، بهترین کاری که می توانستم در آن زمان بکنم همین بود. فارغ از این که این اتفاق چقدر دردناک بود، کشور ما نیاز داشت تا ببیند دموکراسی همچنان در سیستم سیاسی ما جریان دارد. دم عمیقم را با بازدمی عمیق همراه کردم، گله ها و ناراحتی بماند برای بعد. ایستاده در آستانه در، منتظر این بودم که سخنران بیل و من را برای حضور در جایگاه مشرف به مراسم سوگند صدا بزند. داشتم تصور می کردم که هر جایی می بودم به جز این جا، شایدبالی! که جای خوبی برای حضورم در آن لحظه بود. برای من و بیل به عنوان رئیس جمهور اسبق و همسرش رسم است که همواره در مراسم سوگند ریاست جمهوری شرکت کنیم. هفته ها با خودم کلنجار رفتم که در این مراسم شرکت کنم یا نه. جان لویس، عضو کنگره و قهرمان حقوق بشری در این مراسم شرکت نکرد چرا که گفته بود به نظر او انتخاب رئیس جمهور قانونی نبوده است و شواهد کاملاً واضحی از دخالت روسیه در انتخابات وجود دارد. برخی دیگر از اعضای کنگره نیز با او در بایکوت رئیس جمهوری که به ...