سایر منابع:
سایر خبرها
نحوه شهادت شهید مصطفی کاظم زاده
ناراحت بودند، جلویم را گرفتند و گفتند: - چرا مصطفی لوس بازی درمیاره؟ هر چی بهش میگیم بیا با ما عکس بگیر، قبول نمی کنه. میگه بعدا. گفتم: الان میگم. رفتم داخل سنگر و از داخل کوله پشتیم دوربین عکاسی کوچکم را آوردم. مصطفی را صدا کردم و گفتم: مصطفی، بیا چند تا عکس با هم بگیریم که گفت: نه دیگه الان وقت عکس گرفتن نیست. با تعجب گفتم: یعنی چی؟ مگه عقبه که بودیم تو ...
ماجرای صحبت های درگوشی یک شاعر با رهبر انقلاب
...: مرزها سهم زمین اند و تو اهل آسمان / آسمان شام یا ایران چه فرقی می کند این بیت، شاه بیت شعرهای سید محمدمهدی شفیعی است که نامش را چند سال پیش بر سر زبان ها انداخت. به گزارش باشگاه خبرنگاران جالب این جاست که شعر مذکور در دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب توسط شفیعی خوانده شد. با سید مهدی شفیعی که طلبه باسوادی است و شعرهای خوب زیاد دارد به گفت و گوی مفصلی نشسته ایم. از شعر امروز و نقد ...
شاتر برای شلیک به قلب محرومیت+تصاویر
اینجا به بعد من تنها بودم. اما می دانستم که وقتی مشکلات را می بینم نباید غر بزنم. نبایدگله و شکایت بکنم. می دانستم که از راه غر زدن به جایی نمی رسم. همینجا بود که تصمیم گرفتم هرچقدر که از توانم برمی آید حتی اگر یک نفر باشم و تنها باشم، تلاش کنم. با خودم گفتم شاید از دست تو برای رفع تمام مشکلات مناطق محروم کاری برنیاید اما به اندازه خودت می توانی تلاش کنی. وارثین هم از همینجا شروع شد. جرقه کار هم از ...
علی نصیریان؛ از تئاتر باربد لاله زار تا امروز
مسیری که طی کرده اند تا به عنوان ادم های درجه یک آن کشور شناخته شده اند. ممکن است در کشوری سرآمدان اهل علم باشند یا اهل سیاست یا هنر. ما در ایران این شانس را داریم که مهم ترین و محبوب ترین آدم ها برای مردم این سرزمین اهل علم و هنر هستند. یعنی اگر کسی بخواهد ایران را با سرآمدانش تعریف کند به عنوان مهم ترین فاکتور هنردوست بودن این مردم را پیدا خواهد کرد به دلیل محبوبیتی که اهل هنرش دارند و البته اهل ...
گفتگو با راننده اسنپی که به زن 27 ساله تجاوز کرد
رو درمی آوردم. هیچ کجا کار نیست، تنها جایی که می تونستم کار کنم همین اسنپ بود. خب فکر نمی کردی اگر این خانم شکایت کنه، پلیس پیدات می کنه؟ به خدا حالم خوب نبود. قرص هایی که بهشون اعتیاد دارم من رو از خود بی خود میکنه. نمیدونستم چه کاری می کنم. اگر تو حال خودم بودم، هیچ وقت این کار رو نمی کردم. آخرین بار کی این خانم رو دیدی؟ چند روز پیش برای مواجهه حضوری ...
باید فرهنگ و هنر از زیر سلطه سیاست خارج شود
را برطرف کنم. ** با وجود جاذبه ای که برای حرفه روزنامه نگاری قائل هستید اما آن را هم بعد از یک دهه رها کردید! آن زمان نویسندگانی همچون مارکز و همینگوی می گفتند که اشتغال کوتاه مدت به روزنامه نگاری خیلی خوب است اما ماندن در آن منجر به آن می شود که فرد احساساتی مانده و در سطح نگه داشته شود. البته هیچگاه نتوانستم از جاذبه این شغل بگریزم، چراکه روزنامه نگاری به من اجازه می داد تا با ...
گروه ولشدگان ؛ چیزی بین علیزاده و شهرام شب پره!
اتحاد خبر : این ها ولشدگان موسیقی ایرانی اند که دوست نداشتند بروند رپ بخوانند که حرف دلشان را بزنند. از کودکی موسیقی ایرانی کار می کردند، اما دوست داشتند مثلا به معشوقه دخالت گرشان هم بگویند: به تو چه؟ آخ به تو چه؟ ای صنم؟! پس همین کار را کردند. به گزارش چلچراغ؛ موسیقی طنز بعد از دوره ای کوتاه در دهه های آغازین همین سده رو پایان، در موسیقی ایرانی چندان سابقه نداشته. حالا ...
بختیار رحمانی: اکثر فوتبالیست ها بی معرفتن
. اون کارها فوتبال ما رو زیر سوال می بره. من ناراحت شدم و هرچی هم گفتم می ذارم پای بازی به یاد موندنیشون و گلی که به استرالیا زدن چون بزرگ فوتبال ما بودن ولی اون رفتار در شان ایشون نبود. آخرش هم سیاه جامگان موند تو لیگ و ایشون رفتن. من اگر بحث سربازیم پیش نمیومد شما مطمئن باشید هیچ جایی نمی رفتم. من توی اهواز راحت بودم و فولاد خونه من بود. بعد از اون قهرمانی 25 نفر از بازیکنای تیم رو ...
بانوی شجاع بندری از رانندگی اتوبوس تا تریلی
ما را خواهد کشت! اما پس از یکبار سفر، دفعات بعد دوست داشتند که با من بیایند و من رانندهشان باشم چون بااحتیاط رانندگی میکردم. چند سالی هم سرویس شرکتهای کشتیسازی و اداره بندر بودم... پسرها در تابستان به کمکم می آمدند.از سال 1384 کاربر روی تریلی را آغاز کردم. اوایل پسران و همسرم همراهم بودند اما از سال 88 تا امروز به تنهایی میروم. وقتی روی تریلی کار می کردم مادرم از فرزندانم مراقبت میکرد حالا دو سال ...
شایان مصلح: به من بگویید کربلایی شایان!
...، معرفی ات می کنیم. خلاصه 70- 60 هزار تومان دادم و در کلاس استقلال شرکت کردم. در کلاس همه مربیان می گفتند شایان از همه تیم یک سر و گردن بالاتر است. اما برخلاف قولی که اولش دادند، نه من و نه هیچ کدام از بچه های دیگر را به تیم فوتبالی معرفی نکردند. خلاصه دوباره برگشتم به رودبار و فوتسال. پس چطور برگشتی استقلال و با پایه های استقلال قرارداد بستی؟ چند سال بعد رفتم آکادمی ...
پریود نامنظم بعد از زایمان، چرا اینطوری شدم!
...: با سلام خدمت کارشناس محترم، من پنجم آبان ماه زایمان کردم، بعد از اون قبل از چهل روز خونریزی من قطع شده،و از اونجایی که طبق تاریخ اگه حامله نمی بودم باید پریود میشدم همون حوالی،درست در زمان مقرر حدود یک هفته بعد از چهلم پریود شدم،دوره های بعدی من با عقب و جلو زدن بیشتر شبیه لک بینی بود تا پریودی،و حساب تاریخش رو هم دیگه نداشتم تااینکه ماه پیش دوباره پریود به لحاظ حجم و مدت زمان ...
اصولگرایان به خدا و امام حسین (ع) نزدیکترند
روز آنها را خواست. به او که همیشه راست می گفت یک هدیه داد و تشکر کرد و گفت انشالا خوشبخت و سعادتمند شوی. او که همیشه دروغ می گفت را هم آورد و نصیحتش کرد که دروغ فایده ندارد و خدا عاقبتت را بخیر کند. اما به او که گاهی راست می گفت، گاهی دروغ، گفت خدا انشاالله جوان مرگت کند، خدا انشاالله تو را به زمین گرم بزند. آن پسر گفت پدر چرا نفرینم می کنی؟ تو الان برادر دروغگویم را نوازش کردی! پدر در جواب گفت ...
بهنام بانی حقایقی را به زبان آورد+عکس
با روحیات من سازگار نیست و خودم فضای پاپ را بیشتر ترجیح می دادم. البته در آن چند جلسه خیلی چیزها یاد گرفتم و الان هم خیلی به من کمک می کند ولی خیلی وسیع بود و احساس کردم در پاپ نسبت به سنتی راحت تر می توانم فعالیت کنم. مدت خیلی محدودی هم نزد مرحوم استاد محمد نوری تمرین کردم. تقریبا چهار جلسه که در همان چهار جلسه هم خیلی چیزها را از ایشان یاد گرفتم. آواز سنتی را هم نزد استاد تولایی کار ...
از مالاریا تا المپیک در 10 ماه
خودم می گفتم لندن چقدر زیباست. فکر می کردم دیگر هوای تازه وارد ریه هایم نخواهد شد. باید دوباره راه رفتن یاد می گرفتم. وقتی به بخش منتقل شدم، سعی کردم در اتاقم چند دور راه بروم اما با پرستارها دعوایم شد چون می گفتند باید در تخت بمانم و استراحت کنم. اما من باید راه می رفتم، باید به خودم حرکت می دادم و فعالیت می کردم. زمان تمرین زمستانی بود و به جای بیمارستان باید در زمین دو و ...
ماجرای آیه وجعلنا... و رهایی از تیر خلاص
تانک نزدیک من بود که تکان نمی خورد، من داخل جوی زمین کشاورزی افتاده بودم، تانک ها رفت و آمد می کردند با نگاهم آنان را تعقیب می کردم و سرم را حرکت می دادم. تانکی که کنار من بود را می دیدم ولی به آن توجهی نمی کردم، اما افسر عراقی که بالای تانک بود کاملا منطقه را می دید و توجه اش به من جلب شده بود، می دید هر تانکی از کنار من عبور می کند من با تکان دادن سر به آن نگاه می کنم، نزدیکی های عصر ...
دلنوشته هایی که دوستت دارم را فریاد می زنند
... می ترسم قاصدم توی باران خیس شود. قاصدم سرما بخورد. مثل آن وقت که سرماخورده بودی و من همه تجربیات مادرم را با اطلاعات خودم و کتاب هایم روی هم ریختم تا کاری کنم که حال تو زودتر خوب شود. وقتی نهایت تلاشم را به دستت دادم و گفتم هدیه است؛ تو لب و لوچه ات را آویزان کردی و گفتی: آخر شلغم هم هدیه می شود؟ می خواستم بگویم وقتی ران ملخ هم هدیه است، شلغم هدیه نیست؟ آهسته گفتم: بگذار پای دوست داشتنی که آدم ...
معرفی رذائل و فضائل قوه غضب/ راه رسیدن به فضائل و راه علاج رذائل
،(عذرمی خواهم) این آقایان گفتند: قرهی، دیوانه ای، دنبال یک افغانی آمدی؟! من خیلی ناراحت شدم. البته مشهد بود و آن ها برای زیارت هم آمده بودند. بعد از مدّتی دوباره خدمت آقا رفتم، اوّلین جمله ای که به من گفتند، این بود: آقا، بعضی باید بفهمند، شما برای چه یک عدّه را همین طور می آوری که بعد برگردند و به شما بگویند: دیوانه ای؟! (من چیزی از صحبت آنان به آقا نگفته بودم، آقا خودشان فرمودند). این ها مدّعی هستند ...
خاطره بازی با ناصر ابراهیمی، رفیق علی پروین
خودمان بودیم و نیمه دوم میرفتیم آن سمت. از آن زمان من همیشه بلند می شدم و میادم به بازیکنان تذکر می دادم. با سه نفر همیشه در ارتباط بودم. دروازه بان، مدافع میانی و هافبک وسط. چند وقت بعد نیمکت ها را بردند کنار زمین و ما مربیان هم جق بلند شدن نداشتیم اما من همیشه میرفتم. در مسابقات آسیایی چند بار کنار زمین رفتم که ناظر بازی چند بار بهم تذکر داد. حتی یادم است رییس AFC هم بارها به من گفت کنار زمین نرو ...
محسن امیریوسفی گفت می خواهد از زندگی همسرم فیلم بسازد/ پیمان قاسم خانی می دانست نمی توانم تنها زندگی ...
تواند با زندگی و منشش روی جوان ها تاثیرگذار باشد باید کاری که می کند را عنوان کند تا شاید بانی خیر شود حتی به سبب تقلید یک سری طرفدار جوانی که دارد. به شرافتم قسم می خورم من اگر زن گمنامی بودم خیلی از کارهای خیرم را دوست نداشتم کسی بداند . به نظرم امام حسین تنها کسی است که باید عشقش را داد بزنیم و بعد از مقتل خوانی این به من ثابت شد که باید در این مورد تو حرف بزنی و بگویی. فکر می کنم بعد ...
قاتل تبهکاری که به خاطر ترس از زنش دروغ ناموسی گفت
کردی؟ اگر رفت و دیگر نیامد چه می کنی؟ من هم چون مطمئن بودم که بهروز نمی تواند فرار کند از مافوقم خواستم تا فردا به من وقت بدهد.فردای آن روز بهروز رأس ساعت 8 صبح به اداره آمد. ابتدا اسم و فامیلش را پرسیدم و بعد در حالی که از کارهایش تعریف می کرد به یکباره از او پرسیدم: پانسمان دستت را تازه باز کرده ای؟ تو مراسم ختم احمد که دستت پانسمان بود. در پاسخ گفت: چیزی نشده. از شما ممنونم که دیروز ...
خاطره بازی با ناصر ابراهیمی، رفیق و یار علی پروین
و اوت را روی سر افشین پرتاب کرد. افشین هم با سر انداخت برای علی کریمی و او هم گل زد. من آنقدر خوشحال بودم که اول برای آقای صفایی فراهانی دستی تکان دادم و دوتا پشتک زدم. بعد هواداران من را صدا زدند و من هم با آنها خوشحالی کردم. *شما هم یکی از افرادی بودید که در آن بازی وارد دعوا شدید! نه من فقط رفته بودم آن دو تا را جدا کنم و بقیه فکر کردند منم رفتم که دعوا کنم. بعد از بازی ...
ناگفته های زندگی قاتل ملیکا +عکس
همه می گوید برای همین با دستانم خفه اش کردم. سپس برای این که کسی متوجه قتل نشود، جنازه را همان جا خاک کردم. مادر رضا اعترافات پسرش درباره هزینه تعمیر دوچرخه را رد می کند و مدعی است: پسرم هیچ پولی بابت تعمیر از من یا پدرش نخواسته بود. چند روز بعد هم وقتی او را در بازداشتگاه دیدم، پرسیدم تو ملیکا را کشته ای؟ گفت نه. زمانی که رفته بودم آب بخورم، مردی را دیدم که از انباری محل فوت ملیکا بیرون ...
طنز؛ خانوم قِری شوم شاهزاده سوار بر اسب شدن بلدی؟
. رفتم یه لباس آباژورلازم پوشیدم و بهش گفتم مرد من، به جای اون موبایل به من نگاه کن. اونم ابرو انداخت بالا بالا و... باز حضور نابالغان و مراجعه به کانال . من اگه باشم یه سینی چای پرت می کنم جلوش به تبعیت از مرحوم خیرآبادی میگم خُبه خُبه، خوب با اون تلگرام خاک بر سرِ خانمان سوز خلوت کردی، بعد هم موبایل رو با صاحبش از پنجره پرت می کنم بیرون. اصلا چرا کانال آقایون فری نداریم، یعنی مردایی که همش ...
تجاوز برادر به خواهر در تهران باعث قتل شد
...: من سحر را زن خودم می دانستم، قبل از قتل، او را با مهریه یک بیسکوییت صیغه کرده بودم. قبلا ماجرای برادرش را برایم تعریف کرده و گفته بود وقتی هنوز کودک بوده،مقتول یک بار در خانه، یک بار در کوه و چندبار دیگر به او تعرض کرده. خیلی به هم ریختم. در اینترنت سرچ کردم و از چند نفر پرسیدم، فهمیدم مجازات این کار اعدام است. دختر چشم هایش را بسته بود که با خطاب قاضی (مستشار دادگاه) به خود آمد ...
زنم بهم کم محلی کرد و تو خیابان با یکی دیگه آشنا شدم و کشتمش+عکس
خانه مجردی زندگی می کند. دوبار در خانه دوست مهناز به دیدنش رفتم اما آخرین بار مرا به خانه خودش در خیابان سهروردی شمالی دعوت کرد. من به دیدن مهناز رفته بودم که با هم بحث کردیم. او حرف هایی زد که برایم آشنا بود. این حرف هارا قبلا هم از همسرم شنیده بودم. به همین خاطر کنترل اعصابم را از دست دادم و در یک لحظه او را خفه کردم. وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. من برای اینکه پلیس را گمراه کنم لپ ...
پس لرزه های مثبت یک حادثه شوم؛ - جارزنی - برای جذب در اسنپ متوقف شد
، فرصت بیابد. این بخش از اعترافات راننده متجاوز را بخوانید تا اوضاع دستتان بیاید: اون روز حشیش کشیده بودم و توی حال خودم نبودم... [در پاسخ به این سوال که "چطور توی اسنپ استخدام شدی؟"] اولش کار می کردم ولی بعد از اینکه برگه سوءپیشینه رو تحویلشون ندادم، برنامه ای که توی گوشی داشتم قطع شد. رفتم دفتر اسنپ و اونا گفتن باید سوءپیشینه بیاورم ولی چون سابقه داشتم بهشون نگفتم. توی راه برمی گشتم که ...
روایت هایی از زندگی و مرگ - سهراب سپهری -
خلوت او سرک بکشیم. هر چند که هنوز بسیاری از پرسش ها باقی است و ما همچنان تشنه دانستن بیشتر هستیم. طفل پاورچین پاورچین... گفت وگوی ما در خانه همایون دخت، خواهر بزرگ تر سهراب و با سخنان او آغاز می شود: سهراب بچه سوم بود. اول برادر بزرگ ترمان بود، بعد من و بعد سهراب. وقتی به دنیا آمد، دو سالم بود و خودم هم کوچک بودم و خیلی چیزها را به یاد نمی آورم اما یادم می آید سهراب شیطان ...
بزرگان عرصه مداحی با مداحان جوان مدارا کنند
جلوه گاه شهدا واقع در زیر پل شهید محلاتی می رفتم. با آقارضا رشیدی به آن جا رفته بودیم که حاج مجید هم حضور داشت. با او دست دادم و دستش را فشار دادم. تا دستم را کشیدم گفت: شما همیشه این جوری دست میدید؟ گفتم بله. گفت: شاید دست یک نفر ضعیف باشد. بعد به هیئتمان آمد و من در حال خواندن یک نوحه عربی بودم. حاج مجید با لباس سینه می زد. بعد از هیئت خیلی من را تحسین کرد و گفت می شود باز هم برایم ...
تجربیات افراد قبول شده در آزمون استخدامی وزارت نیرو 96
کنیم بعد شش ماه باید ازدواج کنی ها). فرض کن الان بگیم استخدامی. چه کاری واسه مجموعه ما میکنی؟؟ (8 دقیقه) نفر چهارم و آخر : مکالمه انگلیست خوبه؟ What is a power generation Station? Coud you introduce yourself? What’s your favorite sport team? منم تا حدودی خوب و کامل جواب میدادم. در آخر تشکر و قدردانی. (5دقیقه) در مجموع حدود نیم ساعت. نقاط ضعف خودم رو اینجور ...
همون بهتر آدم نباشد ا نفهمد کوجا چه خبره س
بشیر اسماعیلی حجی گوگرد چی در این ایام در مرخصی به سر می برد. وقتی دوباره بعد از چند هفته رفتم سراغش دیدم حسابی چاق و سر حال شده. گفتم حجی انگار خیلی خوش می گذشته بهت. گفت آره د. از هفت دنیا راحت بودم. نه دیگه تیلیویزیون می دیدم. نه روزناما را می خوندم. نه لبی رودخونه می رفتم که بیبینم آب نداردا دلم از حلقم بیاد بالا. شومام که نبودی هی بوگوی کوجا چیطور شده سا اعصابما کیک مال کونی. آقا ...