سایر منابع:
سایر خبرها
عکس/ دختران منطقه محروم زیلایی/ پیرتر از سن شان
قصه زندگی دختران منطقه محروم زیلایی، با کار شروع می شود. با بنه چینی، با جمع کردن هیزم، با چوپانی و بالا و پایین رفتن مداوم در دل کوهستان. نداری اما اینجا بیشتر از همه روی سر زن ها و دخترها سایه کرده؛ از همان روزهای کودکی پابه پایشان آمده و خیلی زود پیرشان کرده. آن قدر که 25 ساله باشند و پیر؛ 30 ساله باشند و پیر./ تصاویر از جام جم ...
مدیرانی که از مفاد جلسات خبر ندارند / آزادی 135 زندانی در کهگیلویه و بویراحمد / دخترانی که از شناسنامه ...
بزرگ که با فاصله از هم در دل کوه های بلوط پوش شهرستان بویراحمد قرار گرفته اند؛ روستاهایی که زیر سایه فقر نفس می کشند. پشت دیوار خانه های این منطقه، قصه زندگی دخترها اما یک قصه دیگر است. دخترها اینجا زود بزرگ می شوند، زودتر از هم سن و سال هایشان در دیگر شهرها، حتی زودتر از شناسنامه هایشان. آن وقت یکی می شوند مثل مینا نژدی اهل روستای آب بلوط پایین، که 26 ساله است اما شبیه هیچ کدام از 26 ...
روایت خانواده قربانیان نهنگ آبی از روزحادثه
به گزارش جام نیوز، خانواده های هر دو قربانی می گویند دخترها "با شروع مدرسه با یکدیگر دوست شده بودند. هر چند مادربزرگ هایشان همسایه هستند و به تازگی گاهی به کتابخانه می رفتند". یکی 16 ساله و دیگری 15 ساله و هر دو 29 روز پیش، سال تحصیلی را در کلاس نهم یکی از مدارس متوسطه اصفهان آغاز کرده بودند.به گزارش خبرنگار ایسنا، حادثه ساعت 11 و 38 دقیقه ظهر شنبه اتفاق افتاده و آموزش و پرورش اصفهان اعلام کرده ...
گریه نمی کنیم بچه که نیستیم
واقع از زن دوم هستند و الان کودک با یک پدر 80ساله مواجه است که کمترین حوصله را برای ارتباط صحیح و عاطفی دارد. گروهی دیگر، یکی از والدین شان دچار امراض صعب العلاج هستند و در کنار فقر، زندگی سختی را سپری می کنند و ویژگی مشترک همه آنها فقر مادی است. 3- فقر ثروتمند ها بدون نوبت می روند استان روحانی قصه ما استان محرومی است؛ خصوصا منطقه دهدشت. بعضی روستاها صعب العبور ...
قصه کوتاه کودکانه، راسوی مهربان
...: در بیشه شاپرک ها، راسوی مهربانی زندگی می کرد که هر شب، به تماشای ماه می نشست. او، مهتاب را خیلی دوست داشت و هر روز، منتظر می ماند تا شب فرارسد و دوباره به تماشای زیبایی آن بنشیند. یک شب که مثل شب های پیش، نشست به تماشای ماه؛ شروع کرد به درددل کردن و گفت: ای ماه، تو چه قدر پرنور و مهربان و زیبایی. اگر شب ها، نور زیبایت را بر بیشه نمی انداختی، همه جا تاریک بود و موجودات کوچک جنگل ...
داستان نویسنده شدن
ابراهیم سلیمی کوچی بدن هر آدمی بهترین شاهد تاریخ زندگی آن آدم است. تن آدم ها می تواند قصه مسیری را که پشت سر گذاشته اند، بگوید. من در سمت چپ چانه ام، جای یک زخم بخیه خورده کج و کوله دارم. آن قدر کج و کوله که انگار دختربچه بازیگوشی آن را روی صورت پهن آدمک نقاشی اش کشیده است. یک خط اریب و چهار هاشور کوچک که مثل میله های نرده یک مزرعه دورافتاده، روی خط اریب لم داده اند. زخم زیر چانه ام ...
ببر مازندران
به گزارش ایمنا ، نسل ما اما قصه گوی خوبی نیست. هرچقدر خوب قصه شنیدیم راویان خوبی برای قصه ها نشدیم، که اگر چنین نبود فرزندان امروز سرزمینمان به جای جویدن آدامس ها و شکلات های خارجی و دلواپسی برای سرنوشت مرد عنکبوتی و شِرِک، شوریِ نخودچی و شیرینی کشمش های خانگی را در دهان مزه مزه می کردند و دل به داستان های شاهنامه بزرگ سپرده و در خیالشان پا به پای قهرمانان کلیله و دمنه و مرزبان نامه و مثنوی قد می ...
قصه برای کودکان، تولد نیکی
خوابش برده بود. نیکی توی رختخواب داشت با خودش فکر می کرد: امروز 10 ساله شدم. نگار هم 5 ساله شد. ما هر سال بزرگ تر می شویم. همه سعی کرده بودند برای ما هدیه هایی مناسب سن مان بیاورند و این یعنی اینکه ما با تغییر سن مان، به وسایل متفاوتی نیاز داریم. بعد به نوشته بابابزرگ روی سبد گل فکر کرد. بابابزرگ نوشته بود: امیدوارم عمرتان مثل گل نباشد. مگر عمر گل چقدر است؟ عمر گل خیلی کوتاه است. شاید 3، 4 روز. آهان، منظور بابابزرگ همین بوده است که هر چند رسم دنیا این است که هر کدام از ما یک روز به دنیا می آییم و یک روز می میریم، اما خدا کند که عمر طولانی و شادی داشته باشیم. ...
زندگی زیر پُل خودکشی
تدبیر24 دخترها گاز می دهند؛ با همان مانتو، مقنعه و کوله پشتی ؛همان لباس هایی که باد تکانشان می دهد وقتی آدم خودش را از یک پُل در اصفهان پرتاب کند پایین. تصویر مادری را از پشت سر می بینید و یک صفحه از قرآن روبه روی شماست و یک دست هم دعاوار سقف بیمارستان را نشانه رفته و همه این باورهای مذهبی آمیخته با اعتقاد به شفا، روبه روی دختر نوجوانی است که می گفتند در آخرین مرحله یا همان چالش بازی اینترنتی نهنگ آبی همراه یک ...
عشق مرد زن دار به زن شوهردار دردسرساز شد
نوآوران آنلاین - پسر بچه سه ساله اش را در آغوش گرفت و دستبد به دست از خودروی کلانتری مهدی شهر پیاده شد. پشیمان و شرمسار از گناه بزرگی که زندگی اش را از هم پاشیده و مصیبتی که بر سرش آمده، سخن می گفت. زیاده خواهی من، "سعید" را مجبور می کرد تا دو شیفت کار کند. او شب ها تا دیروقت کار می کرد و وقتی به خانه می آمد از شدت خستگی، نای حرف زدن هم نداشت. این داستان چهار سال زندگی ...
جنگ به سراغم آمد ، این من نبودم که به عنوان نویسنده به دنبالش بروم
زود خالی می شد در آن صورت، شاید به جای آرمان خواه ناکام امروزی غرق می شدم در خیلی از چیزهایی که دیگران غرق شدند. بگذریم. نویسنده قصه های سبلان تصریح کرد: اولین سوغاتی که از ادبیات داستانی شوروی به دست من رسید، مجموعه ای بود به نام "کودکان و جانواران". با وجود اسم نچسبش، این کتاب را به شدت دوست داشتم. چیزی بود بین خاطره و داستان و در آن، از طبیعت و حیوانات سخن به میان می آمد. محل وقوع ...
فیلم زرد ؛ اندیشه ای تلخ از واقعیت های جامعه
ما را یاد موقعیت های مختلف در فیلم های دیگر می اندازند و اصلا ضعف نیست. از موقعیت نمایشی گریزی نیست، شما مشخصا الگویی داشته اید؟ نه، صادقانه بگویم من یک دغدغه داشتم و از روی دست کسی ننوشتم همه تلاشم این بود قصه را درست بنویسم و فیلم آبرومندی بسازم؛ حالا اینکه قدر موفق بوده ام، بحث دیگری است. نکته بارز دیگر فیلم، ویترین کامل آن است. بازیگرانی مطرح انتخاب کرده اید که ...
غذا خوردن آلمانی
...> راستش درست نمی دانم . نمی دانی ؟ چند سال است که ازدواج کرده ای ؟ سه سال . باورم نمی شود. یک هفته هم نمی شود بدون دانستن این موضوع خانه داری کرد. هیچ وقت ازش نپرسیده ام . راستش خیلی به غذا اهمیت نمی دهد. همه در سکوت نگاهم می کردند و با دهان های پر از هستة گیلاس سرتکان می دادند. زن بیوه دستمالش را تا کرد و گفت : انگار در انگلستان چیزهای خیلی بدی را از پاریس ها تقلید می کنید. چه طور یک زن می تواندشوهرداری کند، آن وقت بعد از سه سال زندگی مشترک هنوز نداند غذای مورد علاقة شوهرش چیست ؟ ...
گفت وگو با متجاوز به 8 زن و دختر تهرانی+فیلم
دستگیر شوم و اعدام؛ می خواهم هرچه زودتر این زندگی تمام شود. مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی کند. فایل آن را از اینجا دانلود کنید: video/mp4 یکی از قربانیان این متجاوز گفت: من هرچه به اون التماس کردم که با من کاری نداشته باش قبول نکرد. گریه می کردم و می گفتم که اگر دستگیر شوی اعدامت می کنند اما او می خندید و می گفت حکم اعدام من خیلی وقت هست که صادر شده و ترسی ندارم. اقدامات جسورانه و شیطانی این فرد در حالی انجام شد که وی حتی در مقابل عکس گرفتن یکی از قربانیانش از پلاک خودرو، مقاومتی نشان نداده بود. ...
قصه مردی که 2 هزار و 658 جلد کتاب نفیس به کتابخانه ملی اهدا کرد/ من و کتاب ها یک نفر بودیم
. خیلی از آنها را در مدرسه خوانده بودیم. کتاب هایی که در ارتباط با فرهنگ بود برایم جالب بود، چون از کودکی با فرهنگ فرانسه سروکار داشتم. اما هیچ وقت به این عنوان که مجموعه ای جمع آوری کنم، کتاب نخریدم، همه شان برای خودم بود. هرجا که بود و سفر می کرد در کتابفروشی ها می گشت و کتاب هایی را پیدا می کرد که خیلی های شان دیگر چاپ نمی شدند. کتاب های کمیاب، آنها که برگ های شان از گذر زمان شکسته و پاره ...
قصه قبل از خواب کودکان، تیتو کوچولو
مجله شهزراد:اسم من تیتو است. من یک خرگوش کوچولو هستم که یک خواهر و برادر دوقلوی کوچولوتر از خودم دارم. اسم خواهر و برادر من تیتی و تیباست. ما 3 تا با مامان و بابا زندگی میکنیم و خانه مان لابه لای ریشه های یک درخت بزرگ است. همیشه صبح تا شب بابا میرود دنبال غذا و مامان توی خانه مواظب ماست. همیشه همه چیز مرتب است. اما امروز یک کمی با بقیه روزها فرق داشت. صبح زود مامان ما را بیدار کرد و ...
دختر کشته شده به شدت درگیر چالش های اینترنتی بوده است
برای ن مهیا بود، ما شب ها همیشه با خانواده جمع می شویم و شاد هستیم، همیشه از دخترم می پرسم که در مدرسه یا خانه مشکلی ندارد و همیشه گفته نه. خانه ع را به راحتی می توان پیدا کرد، جایی حوالی پل چمران، محله ای است که اکثرا با هم فامیل هستند و همه از قدیمی های محل و از یکدیگر شناخت دارند؛ خانه ع را می توان از حجله ای که سر کوچه است، شناخت. اولین بنرهای تسلیت نصب شده اند مثل همه خانه هایی که ...
ارتباط پنهانی تازه داماد با یک زن مشکل ساز شد!
. راستش را بخواهید همسرم در دوران عقد اصرار داشت یک گوشی تلفن همراه هوشمند بخرم. او حرفش را به کرسی نشاند و خودش مرا وارد فضای مجازی کرد. در مدت کوتاهی به تمام سوراخ سمبه های فضای مجازی سرک کشیدم و متاسفانه آن قدر پیش رفتم که اسیر هوا وهوس های شیطانی شدم. من با زنی ارتباط برقرار کردم. تعهدات زناشویی را زیر پا گذاشتم. نامزدم متوجه شد و می خواست مرا سر عقل بیاورد. قول دادم دست ...
ایران را سراسر اعتراض نکنیم!
نهضت سوادآموزی مثل جهاد سازندگی و بسیج و... از جمله نهادسازی های پساانقلابی بود که متکی به ظرفیت های خودجوش مردمی، به دنبال اهداف بلندپروازانه های بود که در شعار ایران را سراسر مدرسه کنیم ، تبلور داشت. همین رویه بلندپروازانه در چهل سال گذشته در دستگاه های اداری و اجرایی و قضایی کشور نیز، نه در شعار بلکه در برنامه و عمل تعقیب شده است که در عبارت ایران را سراسر اعتراض کنیم ، قابل خلاصه ...
روی دیگر زندگی امیرحسین که او را به نام قاتل ستایش می شناسیم
عصبی می شد. ما هیچ وقت باهاش کل کل نمی کردیم. روایت ها برای رقیه است؛ مادر امیرحسین. حالا همه جا قاتل ستایش صدایش می کنند. غم در خانه رقیه رقیق است. صدای خنده ها و شیطنت های نوه ها هست اما مرثیه روزمرگی ها زور بیشتری دارد. بعد از اون تشنج اینجوری شد؛ کلاس اول هم که بود از بچه ها جداش کردن و گفتن اعصابش به بقیه بچه های کلاس نمی کشه. نمی تونه با بچه ها تو یک کلاس باشه. کاری هم به کسی ...
ماجرای جالب شیعه شدن مرد آفریقایی و نامگذاری فرزندانش
خواندن دکتر ایرانی روی کودک مسیحی یک بار خانه یکی از دوستان نماز می خواندم پسرش آنتونی نام دارد کنار من ایستاده بود و به نماز خواندن من نگاه می کرد؛ وقتی نمازم تمام شد گفت شما چقدرعبادت شما قشنگ است گفتم برای همین نگاه می کردی گفت می خواهم من هم مثل شما یاد بگیریم و بعد گفت ما هم دعا داریم، ولی دعای ما با شما فرق دارد ما هفته ای یک بار در کلیسا با خدا حرف می زنیم ولی شما خیلی زود زود با خدا ...
داستان قبل از خواب کودکان، ماجراهای کرمولک و بهارک
شده همیشه مواظب خواهر کوچولوش است. دوست داری قصه های آن ها را بخوانی؟ ماجراهای کرمولک و بهارک این قسمت: یکی بود یکی نبود. در یک بعدازظهر خنک و زیبای پاییزی، کرمولک و خواهر کوچولوش کم کم از دوستان شان خداحافظی کردند و رفتند به سمت خانه. بهارک دست داداش کرمولکش رو محکم گرفته بود و دوست داشت خیلی زود به خانه برسد. کرمولک فهمید که بهارک نگران است. با مهربانی گفت: چی شده خواهر ...
لوریس چکناواریان: چه می گویید؟ من فقط بیست و چند سال سن دارم!
نگاهِ او دنیا را دید و برای چند لحظه هم که شده؛ فکر کرد که می شود این زندگی را دوست داشت. می شود آدم ها را هر اندازه هم که بد، بخشید و می توان دل شکسته شد و همچنان عاشق ماند. برای همه ی اینهاست که به مناسبتِ سالروزِ تولدش با او از همه چیز گفتیم جز موسیقی. موسیقی دانِ بزرگ حرف های مهم تری دارد: خب این گفت وگو برای هشتاد سالگی شماست. هشتاد ساله؟ چه می گویید؟ من فقط بیست و چند سال سن دارم ...
پولاد کیمیایی: جیرانی نقشم را خفه کرد/ حرمت اسم و خانواده ام را نگه نداشت
قرارداد خفه گی را امضا کردم و سر فیلمبرداری رفتم. پاشا که قرار بود نقش مسعود را بازی کند در عرض 48 ساعت به دلیل خستگی ناشی از سکانس پلان های سخت (تاکید می کنم که این اولین تجربه بازی اش بود) تعویض شد و به جای او نوید محمدزاده سرکار آمد. من اینجا با آقای جیرانی تماس گرفتم و گفتم الان که آقای نوید محمدزاده آمدند قصه ما تغییر می کند؟ و ایشان به من گفتند نه همه چی سر جایش است فقط در آخر فیلم به جای این که ...
نیمه پنهان ماجرای قتل ستایش
شد و به شدت پرخاشگر و همزمان گوشه گیر شد. مدرسه که می رفت معلم هاش می گفتن پای بچه تون کجه؛ می گفتم از بچگی اینجوری شده و نمی شه کاری کرد. اعصابشم کلا نمی کشید، خیلی زود عصبی می شد. ما هیچ وقت باهاش کل کل نمی کردیم. روایت ها برای رقیه است؛ مادر امیرحسین. حالا همه جا قاتل ستایش صدایش می کنند. 17 سال از کشاکش دردی که سه ماهگی امیرحسین را تلخ کرد می گذرد اما ردش باقی مانده؛ ردی که بر جسم ...
خواب نوزاد کنار جسد مادر
به گزارش جهان نیوز ؛ گاهی صحنه های جنایت به قدری دلخراش و تکان دهنده است که بعد از سال ها باز هم از خاطر انسان پاک نمی شود. قتل زن جوان به دست همسرش یکی از این صحنه ها بود. چیزی که دلخراش تر از قتل زن جوان بود، بچه چند ماهه او بود که ساعت ها در کنار جسد مادرش و در آغوش او به خواب رفته بود. زمانی ما از این ماجرا با خبر شدیم که زن میانسالی به اداره پلیس آمد و از تماس دامادش در مورد قتل ...
لجبازی نکن!
توش چه خبره. فقط دهنت رو باز کن، می خوام توشو ببینم. مادر پرید وسط و گفت: چه آقای خوبی! ببین چه قدر با تو مهربونن! زود باش، هرکاری می گن انجام بده، نمی خوان اذیتت کنن! با شنیدن کلمه ی اذیت دندان هایم را روی هم فشار دادم و خودم را خوردم تا از کوره در نروم، دوباره آرام و آهسته به دخترک نزدیک شدم. همین طور که صندلی ام را کمی جلوتر می بردم، ناگهان دخترک مثل گربه بدون اراده به سمت ...
جنجال بعد از خرید طلا
نگیرید دکتر مهیار، روان شناس در این باره می گوید: گاهی اوقات یک مساله و اختلاف کوچک در زندگی مشترک چنان بزرگ می شود که نمی توان راه حلی برای آن یافت. بعضی وقت ها زنان و مردان در زندگی مشترک هیچ مشکلی ندارند، همدیگر را دوست دارند، کسی در زندگیشان دخالت نمی کند، مشکلات مالی ندارند و درکل همه چیز بر وفق مراد است، اما در این میان یک اختلاف کوچک و جزئی زندگی شان را تحت تاثیر قرار می دهد. در این ...
حمید عسکری: به پسرم می گویم اگر می خواهی سرت بالا باشد، استقلالی شو!
موسیقی ما - یکی از هنرمندان محبوب که همیشه و هر جا از استقلالی بودن خود حرف زده کسی نیست جز حمید عسکری. خواننده پر طرفداری که همیشه حرف هایش را رک بیان می کند ،از استقلال خوب حمایت می کند و جایی هم که وقت انتقاد باشد ،انتقادهایش را به جا بیان می کند. با عسکری از قصه استقلالی شدنش تا برنامه هایش برای استقلالی شدن کارن کوچولو صحبت کردیم که می خوانید: * از چه سالی استقلالی شدی؟ ...
تربیت صحیح پسر بچه ها، چگونه؟
دارد ولی گاهی با او لجبازی می کند به شدت به کامپیوتر و کارتون های تلویزیون علاقمند است. به مادرش بسیار وابسته است و بدون او نه جایی می خوابد و نه جایی می ماند در مدرسه بسیار آرام است از نظر هوشی در سطح خیلی خوبی است نسبت به همسالانش و استعداد بسیار خوبی در زمینه نقاشی دارد. برای کوچکترین و بی اهمیت تین مسئله ای که باب میلش نباشد و یا انجام آن به دلایلی امکان پذیر نباشد زود گریه می کند به ...