سایر منابع:
سایر خبرها
4حضور پسر به جای یک دختر در قرار تلگرامی/ نقشه آدم ربایی به خاطر انتقام
وقت پیش در یک تصادف جانش را از دست داده. بعد از آن آشنایی ما شروع شد و او با همین حرف ها فریبم داد و یک روز گفت که می خواهد مرا ببیند. اصلا فکرش را نمی کردم که او نقشه ربودن مرا در سر دارد و حالا هم نمی دانم چرا چنین نقشه ای کشیده بود. دستگیری با اظهارات پسر جوان، قاضی رستمی بازپرس شعبه چهارم دادسرای ویژه سرقت تهران دستور بازداشت پرستو را صادر کرد. از سوی دیگر شماره پلاک ...
ادعایی عجیب در مورد خفه گی و فریدون جیرانی
حتی یک نشست هم با من درباره جزییات نقشم برگزارنشد. حتی پیشنهاد دادم با هزینه خودم اشخاصی مثل آتیلا پسیانی را برای تمرین کنار خودم بیاورم. مدام از جیرانی پیگیر قراردادم می شدم ولی هربار با بهانه ای مرا رد می کرد. شب بعد در هتلی برای آغاز پروژه جشن گرفته شد. عوامل درکنار هم عکس می گرفتند ولی جیرانی از عکس دونفره گرفتن با من فرار می کرد. ما باهم رفاقت داشتیم و قرار شد که دونفری دنبال سرمایه ...
اجیرکردن دختر برای زنده کردن طلب 10 میلیونی
خوب است. مدتی قبل از طریق تلگرام با دختری به نام شهره آشنا شدم. اولین پیام را او برای من فرستاد و مدعی شد شماره مرا از طریق گروه تلگرامی که من عضو آن هستم به دست آورده است. شهره دختر زیبا رویی بود و من به او علاقه مند شدم و به همین دلیل پس از چند روز ارتباط پیامکی، پیشنهاد ازدواج دادم. شهره قرار شد با خانواده اش مشورت کند و بعد به من خبر بدهد تا اینکه امروز تماس گرفت و برای آشنایی ...
دام تلگرامی دختر جوان برای آدم ربایی
او را به محل قرار کشاندم. دستگیری مردان نقابدار با اعتراف های دختر جوان، طراح نقشه آدم ربایی توسط کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی بازداشت شد و به جرمش اعتراف کرد. کیوان در بازجویی گفت: مدتی قبل درجریان خرید و فروش یک ملک با شهرام آشنا شدم. قرارها بین ما گذاشته شد و شهرام 10 میلیون تومان از من پول نقد گرفت و در ازای آن چکی به عنوان ضمانت داد. اما بعد از مدتی زیر قرارمان زد و وقتی پولم ...
منطقه کردنشین عراق پس از همه پرسی
پرسی باور نداشتم. در میدان سرا با انور آشنا می شوم. کنار دکه مطبوعاتی روی جدول نشسته و سیگار می کشد. بی توجه به آن همه روزنامه. انور تنها نیست، شانه به شانه او ده ها مرد، خیره به جایی نامعلوم نشسته اند، انگار منتظر کسی باشند که به کارگری نیاز دارد. بی مقدمه می روم سراغ همه پرسی. انور می گوید: همه پرسی و استقلال طلبی و رفراندوم و چه و چه همه اش مسخره بازی است. همان یک تکه نانی هم که داشتیم ...
ماجرای کمک امام زمان (عج) به زن تازه مسلمان
...> وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم. تمام وجودم می لرزید و بی اختیار اشک می ریختم و گریه می کردم. روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا ...
خانم پلیس روان شناس مشاور
مشاوره آرامش. پلیس جوان اتاق آخر سمت چپ را به من نشان می دهد. ایشان هستند خانم فرقانی. درهای سفید و خورشید ندیده مرکز می درخشند همچون ماه. دو زن با کودکانشان آمده اند برای مشاوره. پلیس جوان در اتاق را باز می کند. صدای قیژقیژ در به سکوت سالن می خندند. برای مصاحبه آمده اند. فرقانی می گوید: مراجعه کننده دارم. کارش را به مصاحبه ترجیح می دهد. می نشینم بر روی صندلی های آهنی وسط سالن و محو عکس های قاب شده ...
اختلاف با همسر، انگیزه مرد برای رابطه نامشروع
فروشی کار می کنم. هشت سال پیش ازدواج کردم و یک فرزند دارم؛ سال ها بود که با همسرم اختلاف داشتم. او همیشه از من دوری می کرد و من مانند یک مرد مجرد در خانه خودم زندگی می کردم. از این شرایط خسته شده بودم. به صورت اتفاقی در خیابان تخت طاووس با غزال آشنا شدم. او کارگر جنسی بود و برای این کار صد هزار تومان پول می گرفت، بعد از آشنایی با غزال سه بار با او رابطه داشتم. این مرد درباره روز حادثه به ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش دوم)
...؛ به خانه که برگشتم وضعیت آن پیرزن را به خانم گفتم . مقداری از موکت های خانه را برای پوشاندن کف اتاق بردم و از آن روز به بعد قرار گذاشتم که هر شب برای غذا دادن به پیرزن به او سر بزنم. مدتی به همین منوال گذشت. یک روز که مثل همیشه برای سرزدن به او رفته بودم متوجه شدم که او در نفت غوطه ور است. من معمولاً سعی می کردم که این موارد را خودم حل کنم ولی چون پولی در بساط نبود مجبور شدم که به یکی از ...
آدم ها دوست دارند سرشان به سنگ بخورد
می گویند. اما صدای شما باید ویژه تر باشد که به رادیو رفتید و سال ها گوینده این رسانه بودید. نه! اصلا صدای ویژه ای نداشتم و زمانی که امتحان دادم، دو بار رد شدم. صدایم کاملا معمولی است. شاید عوامل دیگر بیشتر از صدا برای کار کردن در رادیو اهمیت داشت. مثل چی؟ برای موفقیت در رادیو باید بجز صدا ویژگی های دیگری هم داشته باشی؛ مثل دانش و آگاهی که نتیجه مطالعه ...
هفت سکانس مرگ از هفت اردوگاه مرگ + تصاویر
باید وارد عمل شد. تا جایی که بتوانم از دولت خودم کمک های مردمی می گرفتم و برای آنها غذا تهیه می کردم. حرف روی کاغذ به درد نمی خورد باید دست را روی زانو زد و برای کمک به این آوارگان یا علی گفت. تسنیم: کجا و چه صحنه هایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟ زندی فر: سه صحنه بود؛ اولی، یک نوزاد 6 5ماهه که کمر و باسن او سوخته بود، و بعد فهمیدم او را سوزانده اند. یک صحنه دیگر هم در ...
رئیس فتنه روی جورابش چه نوشته بود؟
آقای شفیق که در آن جلسه حضور داشت، مدرسه رفاه را پیشنهاد کرد که در اختیار خودمان بود. ** شما در مدرسه رفاه در زمان قبل از انقلاب چه سمتی داشتید؟ نه بنده مسئولیتی نداشتم. آن زمان هم همینطور؛ یعنی من مسئولیت پول جور کردن از مرحوم حاج حسین اخوان و هیأت فرش فروش ها را داشتم. بیشتر پشت صحنه بودم نه در جلوی صحنه. من نه هیچ کجا عضو هیأت امنا شدم و نه چیز دیگر. اخیراً بعضی جاها بعد ...
قتل زن جوان بعد از 3 روز شکنجه توسط شوهر | زن صیغه ای راز قتل هوو را لو داد
با هم مشکلاتی داشتیم اما هیچ وقت قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه او از خانه پدرش به خانه خودمان آمد؛ ناهید هم در خانه بود من به خاطر اینکه بدون اجازه من از خانه پدرش به خانه آمده، عصبانی شدم و گفتم باید با من تماس می گرفتی و خودم دنبالت می آمدم؛ سر این موضوع با هم جروبحث کردیم و ملیحه جلوی ناهید با من بدرفتاری کرد و می خواست با حالت قهر خانه را ترک کند برای اینکه جلوی این کارش را بگیرم او را کتک ...
معلمی از زبان یک معلم موفق بازنشسته
پوشانده بودند تا آفتاب اذیتشان نکند. یکی، دو تا از صفحات، مصاحبه من با رشد جوان بود و عکسی هم کنارش. برایم جالب بود که عکس و مصاحبه ام قبل از من به آنجا رفته بود. البته من چیزی نگفتم ولی یکی از دخترها دو، سه هفته بعد کشف کرد و خیلی زود دست به دست شد. در ترکیه هم روزی سر کلاس یکی از بچه ها پرسید: آقا اجازه؛ شما آدم مهمی هستید؟ گفتم: شاید! شغل مهمی که دارم و معلم هستم. دیدم همه می خندند. یکی از بچه ...
به بچه های کار قول این نمایشگاه را داده بودم
گالری گلستان نمایشگاه انفرادی داشتم و درست بعد از اختتامیه برای اولین بار به افغانستان سفر کردم. کشوری که هیچ شناختی از آن نداشتم و باوجود اینکه وانمود می کردم خیلی خوشحالم از سفرم، حقیقت این بود که خیلی بیشتر از آنکه بتوانم به زبان بیاورم از رفتن به آن سرزمین می ترسیدم؛ آن هم تنها بدون اینکه کسی منتظرم باشد و بدون هیچ گونه حمایتی. اتفاقا همین ترس بیشتر وادارم می کرد که به خودم اجازه ندهم که پا ...
می خواستم اعدام شوم!
تصمیم گرفتم زنان ودختران را بدزدم و... اما می دانی تجاوز تنها جرمی نیست که مجازات اعدام دارد؟ شهامت قتل را نداشتم. می دانستم که با کشتن یک نفر هم محکوم به اعدام می شدم. اما در خودم نمی دیدم که یک انسان را به قتل برسانم. من گلوی یکی از قربانیانم را بشدت فشار دادم ولی او را هم نمی خواستم بکشم. فقط چون مقاومت کرد چنین حرکتی کردم. ولی به محض اینکه دیدم حالش دارد بد می شود سریع دستم را ...
بلای شومی که برادر دوست نوعروس بر سر او آورد / فریبا همه چیز را به داماد گفت و !!!
... وقتی ماجرا را فهمیدی چه عکس العملی نشان دادی؟ شوکه بودم. باورم نمی شد. می خواستم حبیب و فریبا را با هم بکشم، اما چند شبانه روز به این ماجرا فکر کردم تا این که همسرم پیشنهاد قتل حبیب را مطرح کرد. من هم پذیرفتم. چطور نقشه قتل را اجرا کردید؟ من فریبا را مجبور کردم با حبیب تماس بگیرد و او را به باغ دعوت کند. او با حبیب تماس گرفت و گفت باید به باغ بیاید و در غیاب من ...
داماد 40 میلیون از عروس گرفت و فرار کرد!
؟ مثلاً نمی شد شما هم با او می رفتید یا صبر می کردید به وطن برگردد؟ شبنم آهی کشید و گفت: دیگر نمی تواند برگردد. پناهنده شده. قبل از ناپدید شدنش به من هم می گفت بیا با هم برویم. اما من می دانم درد تنهایی چیست. نمی خواستم بروم اسیر غربت شوم. یک روز صبح بلند شدم دیدم رفته. مدارکش در خانه نبود. چند هفته از او خبری نداشتم. تا اینکه به خانواده اش زنگ زده و خبر داده بود در ترکیه است. بعد از آن ...
خداداد عزیزی : مربی تیم ملی به من گفت به علی دایی پاس نده
روزهای خوب را ندید. من در 17 سالگی وارد ابومسلم شدم و ماهانه 2500 تومان حقوق می گرفتم که 2400 تومن را به مادرم می دادم و 100 تومان را خودم بر می داشتم. در سال های بعد شرایطم بهتر شد و در سن 19 سالگی که همه کاره ابومسلم شدم 50 هزار تومان پیش گرفتم. خداداد عزیزی به خاطره حضور خود در اردوی تیم ملی اشاره کرد و اینکه چرا اردوی تیم ملی را ترک کرد: زمانی که به اردوی تیم ملی آمدم ...
دام تلگرامی فرنگیس برای مرد بدهکار
چهار مرد که صورت هایشان را پوشانده بودند در خودرویم را باز کرده و با زور مرا از ماشین بیرون کشیدند. آنها شروع به کتک زدن من کردند و قصد داشتند مرا سوار خودرویشان کنند که با سر و صدای من، مردم به دادم رسیدند، اما آنها خودرویم را به سرقت بردند. خودروی سوخته در خارج از شهر با شکایت مرد جوان در رابطه با اقدام به ربودن و سرقت خودرویش، کارآگاهان وارد عمل شدند و تحقیقات در این خصوص ...
خواب نوزاد کنار جسد مادر
ها در خیابان راه رفتم و در نهایت وقتی خسته شدم به خانه یکی از دوستانم رفتم. تقریبا یک شبانه روز از جنایت گذشته بود که به مادر منیر زنگ زدم و ماجرا را گفتم. بعد هم از ترس دستگیر شدن به تهران رفتم، اما از آنجا که خون مقتول همیشه دامن قاتل را می گیرد، پلیس مرا دستگیر کرد. من مطمئن بودم اگر به آن طرف دنیا هم فرار کنم باز هم دستگیر می شوم. همسرم زن خوبی بود و هر چند گاهی اوقات به او حق می دادم، اما پولی نداشتم که بخواهم به او بدهم. من قاتل شدم چون پول کافی نداشتم تا خواسته های زنم را برآورده کنم. سرهنگ مداحی – رئیس پلیس سابق آذربایجان شرقی ضمیمه تپش جام جم ...
شیر زنی که با 150 هزار تومان کارآفرین شد!
.... سرمایه اولیه شما برای این کار چقدر بوده؟ چه میزان خلاقیت و سرمایه گذاری را تلفیق کردید تا یک جوان موفق و کارآفرین شوید؟ ابتدای کار هیچ سرمایه ای نداشتم، تنها با 150 هزار تومان که آن هم برای اجاره زمین بود کارآفرینی را آغاز کردم. با توجه به اینکه سرمایه ای نداشتم نهال ها را از یکی از بانوان که توسط فنی وحرفه ای معرفی شده بود امانت گرفتم و قرار شد موقع برداشت محصول در قبال ...
نواد در آغوش مادر رده پیدا شد
در خیابان راه رفتم و در نهایت وقتی خسته شدم به خانه یکی از دوستانم رفتم. تقریبا یک شبانه روز از جنایت گذشته بود که به مادر منیر زنگ زدم و ماجرا را گفتم. بعد هم از ترس دستگیر شدن به تهران رفتم، اما از آنجا که خون مقتول همیشه دامن قاتل را می گیرد، پلیس مرا دستگیر کرد. من مطمئن بودم اگر به آن طرف دنیا هم فرار کنم باز هم دستگیر می شوم. همسرم زن خوبی بود و هر چند گاهی اوقات به او حق می دادم، اما پولی نداشتم که بخواهم به او بدهم. من قاتل شدم چون پول کافی نداشتم تا خواسته های زنم را برآورده کنم. ...
نماز شهادت را با دهان بسته خواندیم
این شهر بروند. به آنها گفتم که از چه مسیری باید عبور کنند. راه را به آنها نشان دادم و گفتم: ما راه را باز کردیم. مین یابی کردیم. بولدوزر راه را صاف کرده است . به عقب برگشتم. باران هم می آمد. همان جا بودم که خمپاره به کنارم خورد. بلند شدم و به زمین کوبیده شدم. موج مرا گرفت. حالت گیجی و منگی به من دست داد. پایم هم ترکش خورد . فقط یک لحظه متوجه شدم که تانک ها دارند رویم می آیند. شب ...
ناگفته های زنان تهرانی که سوار ارابه شیطان شدند / التماس کردم که رحم کن ولی...
ماجرای وحشتناکی گفت که برایش رخ داده بود. او مدعی بود که راننده یک دستگاه خودروی پراید سفیدرنگ وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و به زور به او تجاوز کرده است. زن جوان توضیح داد: ساعت 6بعدازظهر در خیابان دماوند منتظر تاکسی بودم که یک خودروی پراید مقابلم توقف کرد. مقصدم را گفتم و سوار شدم و روی صندلی جلو نشستم. تصور می کردم که مسافرکش است اما کمی بعد او وارد خیابانی فرعی شد. وقتی اعتراض کردم یک ...
گفت و گوی کاوه رضایی در مورد همسرش و زندگی در بلژیک
گفتم من اهل چالش هستم. در هر صورت همیشه وقتی باشگاه عوض می کنید، سخت است؛ اما این بار علاوه بر آن باید کشور، فرهنگ و زبان را هم عوض می کردم؛ ولی من خودم را برای سخت تر از اینها آماده کرده بودم. شما تا کنون کم باشگاه عوض نکرده اید. آیا قصد دارید با شارلروا ادامه دهید؟ من همیشه آرزوهای بزرگی داشته ام و برای همین از کشورم خارج شدم؛ ولی از این به بعد می خواهم در باشگاهی که هستم ...
نیکوهمت: عصر جمعه برای طلای جهان می جنگم
.... برای کسب مدال طلای دنیا سخت تلاش کرده و به این مهم دست پیدا خواهم کرد. وی افزود: مسابقه اول با نماینده کانادا با رنکینگ یک دنیا بود که به خوبی او را شکست دادم. دور دوم نماینده از رقیب یونانی زیاد شناخت نداشتم را از پیش رو برداشتم و دور سوم حریف روسی را شکست دادم که دو سال قبل در مسابقات جهانی اندونزی به او باخته بودم و اینجا انتقام آن شکست را گرفتم. دور بعد نماینده مصری با طلای ...
از جابجایی مدیران تا اعلام ساعت مرگ؛ ادعاهای یک رمال
آفتاب نیوز : تعریفش را شنیده بودم که هر چیزی را می داند و به راحتی از آینده ات خبر می دهد، خانمی که استاد دانشگاه است و در یکی از آرایشگاه های زنانه قزوین مستقر است و تنها وسیله اش دیوان حافظ و توسل به لسان الغیب است. شماره اش را می گیرم بعد از چند بوق ممتد، گوشی را برمی دارد: - جانم سلام، ببخشید می خواستم برام یک فال بگیرید - کی شما را معرفی کرده ...
حکم قطع دست برای دانشجوی دکتری به خاطر ورود به خانه نوعروس از بالکن + عکس
نوبت به متهمان رسید تا از خود دفاع کنند. نخستین نفر که پیش از دستگیری دانشجوی مقطع دکتری رشته معماری بود گفت: من فقط در 2سرقت حضور داشتم. آن زمان با اینکه دانشجوی دکتری بودم اما وضعیت مالی خوبی نداشتم و مجبور شدم دست به سرقت بزنم. من در این سرقت ها وارد هیچ خانه ای نشدم و فقط جلوی در کشیک می دادم. دومین متهم گفت: چند ماه قبل از این سرقت ها تازه از زندان Prison آزاد شده بودم اما چون کاری نداشتم ...
مرحوم حاج آقا مصطفی جلوی هیچ کس خودش را نمی باخت/ کسی نزدیک تر و در عین حال گمنام تر از مرحوم عراقی به ...
شهید صادق امانی بودم. مرحوم شفیق و حاج مهدی و آقای توکی بینا هم بودند. آن شب زیارت عاشورای عجیبی خواندیم و درباره اعدام منصور تصمیم گرفتند، اما بعد باز من دستگیر شدم و در جریان بقیه ماجرا نبودم. *آخرین بار امام را کی دیدید؟ یک سال مانده به رحلت ایشان، ملاقاتی داشتیم. مرحوم آسید محمد صادق لواسانی هم بودند. گفتگویی طولانی و دلپذیری بود. امام گفتند: آقای مروارید! شما برای من خاطره انگیز هستید و به این شکل از خدمات و همراهی های من تقدیر کردند. *با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. انتهای پیام/ ...