سایر منابع:
سایر خبرها
رؤیاهایم را می فروشم
دارایی اش را برای آن زن به جا گذاشت به این شرط که فروفریدا به دیدن خواب هایش برای خانواده ادامه بدهد تا به انتها برسند. من برای مدتی بیش از یک ماه در وین ماندگار شدم و در شرایط طاقت فرسای دانشجویان دیگر سهیم بودم و به انتظار پولی لحظه شماری می کردم که هیچ وقت به دستم نرسید. دیدارهای فروفریدا که با دست و دلبازی توأم بود با آن غذاهای بخور و نمیر برای ما جشن به حساب می آمد. یک شب که آبجو مرا ...
مافیا در لیگ به روایت یک کشتی گیر
گرفتن من هست. برای چه باید خودم را خراب کنم؟به سرمربی تیم گفتم آقا مصطفی یعنی چی؟ تو تیم را خالی کرده ای که ببازیم. خب من روی تشک نمی روم تا راحت تر اینکار انجام شود که گفتند جان بچه ات کشتی بگیر و من مجبور شدم قبول کنم. وی افزود: ما در اوزن پایین اصلا روی برد حساب نمی کردیم و از اوزان 74 به بعد بردمان قطعی بود. قبل از مسابقات وقتی به من زنگ زدند و پیشنهاد دادند اصلا نمی خواستم قبول کنم اما به ...
تمام آثارقیصر امین پور رنج های او را بیان می کنند
را بشناسم احساسات و عواطف او را بشناسم و هسته مرکزی هر فرد احساس و عواطف او است. به این ترتیب اگر بفهمم چه احساسی دارید گفتار و کردارتان برایم قابل فهم می شود و شاید برایتان عجیب باشد ولی باورهای شما هم برایم قابل فهم می شود. علم 90 احساس و عواطف را برای انسان برشمرده ولی برای این نظریه ای که گفتم 12 احساس و عاطفه نقش اساسی دارند. این استاد فلسفه ادامه داد: دو تا از این احساسات بیم و ...
شهادتی که در روضه امام حسین رقم خورد
، هرطور که شما می خواهید، من راضی هستم. روز شنبه ساعت هفت غروب تیر به سر فرزندم می خورد و دم صبح به شهادت می رسد. وی خاطر نشان کرد: در عالم خواب دیدم، محمد مرتب دست به خود می گیرد و می گوید مامان سرم درد می کند من یک قرص دستم بود و مرتب می دویدم تا به محمد قرص بدهم، اما نخورد. صبح که از خواب بیدار شدم، به پدر محمد گفتم، محمد از ناحیه سر تیر می خورد و به شهادت می رسد و خوابی را که دیده ...
گفت وگو با مهمان 300 کیلویی "برنامه ماه عسل" درباره روش لاغری اش(عکس)
دارد و 31 سال سن. من 326 کیلوگرم هستم و 57 سال دارم. چقدر امیدوارید که به وزن طبیعی برگردید؟ من تا دیروز منتظر مرگ بودم، ولی الان منتظر روزهای خوب زندگی ام هستم. من می خواهم زیر سایه خدا و چهارده معصوم(ع) زندگی خوبی داشته باشم. 9 ماه آفتاب را ندیده بودم، چند روز به چند روز غذا نمی خوردم، ولی الان ورزش می کنم، آدم های خوب کنارم هستند و همه حمایتم می کنند. البته به حمایت بیشتری ...
حالا درک می کنم مادران شهدای گمنام چه کشیده اند
بودید؟ بله، باخبر بودم و به شدت ناراحت و نگران. همانطور که علی برای کمک به امنیت کشور می رفت، من به همراه خواهرش با ماشین در خیابان ها می گشتیم تا شاید علی را در جایی از دور ببینیم. دخترم می گفت مامان شما که نمی دانی کجا است؛ او همه جا می رود، من هم می گفتم همین که بروم ببینم کجا اتفاقی افتاده، شاید همان جا علی را ببینم و می خواهم اگر اتفاقی بیفتد من هم باشم. هر کجا که می گفتند شلوغ ...
متاگپ | محمد محمدی: با احترام به پرسپولیس با افتخار استقلالی ام/ تعریف آقای پروین از 100 تا مدال المپیک ...
...> مرسی از دعوتتون، خوشحالم در خدمتتون هستم. شما خیلی بی حاشیه بودید با این که هم استقلال بودید هم پرسپولیس، کجا این مدیریت و یاد گرفتی که بتونی همه چیز و با هم داشته باشی؟ طبیعتا همین جوری که می دونید میگن بچه هر چی یاد می گیره از خانواده یاد می گیره. به لطف خدا تو خانواده ای بزرگ شدم که بیشتر دنبال اخلاقیات بودن و همیشه به من می گفتن ادب و اخلاق و رعایت کن و تا الان سعی کردم درس ...
سالروز شهادت حسین فهمیده،رهبر 13 ساله و ققنوس کوچک+مداحی
ابتدایی جنگ تصمیم می گیرد که به جبهه برود و با متجاوزان بعثی عراق بجنگد . زمزمه رفتن خود را در خانواده و بین دوستانش می اندازد . در یکی از همان روزها خود را به یکی از دوستانش می رساند و با او خداحافظی می کند .او که از خانه به بهانه گرفتن نان ، مبلغ 50 تومان گرفته بود پول را به دوستش داده و از او می خواهد که نان بخرد و به منزل آنها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می ...
با صمد و روزهای آرامش؛ مصائب زمستان88
باشگاه های بی پول و شکست خوردن در مسابقات پی درپی. صمد مرفاوی، همانی بود که زمستان 88 در کنار او در مکه مکرمه، داشتیم اشک هایمان را با دیوار خانه خدا قسمت می کردیم. همسفر حج قسمت شده از لیگ قهرمانان آسیا، نشسته بود داخل غرفه ای به مصاحبه و من از حضورش خبر نداشتم. چرخ هایم را زده بودم و داشتم کج می کردم تا به دفتر روزنامه بیایم که بچه های غرفه های دوست و همکار صدایم کردند. ظاهرا خبرنگاری از رادیو دنبال ...
دروغ و ادبیات داستانی در ایران
...! این مشاهیر جعلی ادبیات به اینکه به نام “نقد هنری” هر داستانی را که ببینند با خواندن چند سطر به صورت سرسری تنها ظرف چند لحظه چند ایراد وعیب روی آن می گذارند افتخار می کنند و این حماقت را نشانه استاد بودن خود می دانند.ایرادها و نقدهایی ناشیانه که اثبات می کند این عزیزان هنوز حتی اصول داستان نویسی را نمی دانند.اما اگر شما یک نقد بسیار مختصر و صحیح از آثارشان بگیرید به شدت ناراحت می شوند و ...
زندانیانی که با بخشش به زندگی بازگشته اند
: هرهفته می رفتم ملاقات. سکته کردم، کمرم صاف نمی شد. یک هفته ای همه موهایم سفید شد. نه اینکه فکر کنی فقط برای جان پسرم این کارها را کردم، واقعاً دلم سوخته بود. از ته دل می خواستم خانواده اش ببخشند، هنوز از خدا می خواهم ما را ببخشند. آن خانواده عزیزش را از دست داده. خلاصه پدرمقتول قبول کرد دیه بگیرد و ببخشد. خانه شان را فروختند؛ بچه های جمعیت امام علی(ع) هم کمک کردند برای جمع آوری دیه و بخشش. ...
خاطراتی که با محمدهادی ورق می خورد
سوریه کنار هم نشسته بودیم. ناگاه پرسید: سارا من چند ساله هستم؟ به شوخی گفتم: 35 سال! نه 36 سال! خندید و گفت: نه جدی بگو. من الان چند سال ام است؟ گفتم: امسال دی ماه دیگر 29 ساله می شوی. این را که گفتم با حالت تاثر و افسوس چهره اش درهم رفت. زیر لب گفت یعنی من به 30 سال رسیده ام؟!!! تعجب کردم. پرسیدم چطور مگه ؟ این همه آدم های 40 و 50 ساله. همانطور که در خودش فرو رفته بود گفت، آخر من کاری دارم که هنوز ...
روایت موسوی خویینی ها از تسخیر سفارت آمریکا: امام گفت بگویید خوب جایی را گرفتید؛ محکم نگه دارید/ بازرگان ...
برقرار شد، گفتم من الآن داخل سفارت آمریکا هستم، همراه دانشجویانی هستم که وارد اینجا شده اند (و هدف دانشجویان را هم توضیح دادم)، شما به اطلاع امام برسانید؛ اگر این کار را نادرست میدانند، همین حالا جواب دهند و اینها می روند بیرون. ولی اگر با اصل کار مخالف نیستند، منتها نمیدانند این دانشجویان چه کسانی هستند، خدمتشان از قول من بگویید که من اینها را می شناسم و تأییدشان می کنم. اینها همه، هم مطیع شما و هم ...
پای درس اخلاق بزرگان
گشته بودند و وقتی به دشت آمدند دیدند پای درختی خوابیده ام. مادر و معلمم خیلی تشر زدند که چرا اینجا آمده ای و... برادرم گفت: ببینیم علت این فرارها چیست؟ وقتی از من پرسید گفتم: حقیقت این است که من به ادبیات علاقمندم و به دروس دیگر مدرسه علاقه ای ندارم. برادرم گفت: بسیار خب! برویم خانه! کتاب نهج البلاغه را به من داد و گفت: روی این کتاب کار کن! جرج جرداق می گفت: کتاب را به من داد و من شیفته آن کتاب شدم ...
سلفی با ماکسیما پس از باخت در شرط بندی!
راننده اش سوئیچش را داخل خودرو جا گذاشته بود. به سرعت دو نفری سوار خودرو شدیم و سرقت کردیم. چرا خودرو را رها کردید ؟ ما با خودرو عکس سلفی گرفتیم و از طریق تلگرام برای دوستمان فرستادیم و گفتیم که شرط را انجام دادیم به همین دلیل خودرو را رها کردیم. اما شما پول ها و وسایل داخل خودرو را هم سرقت کردید ؟ بله واقعیتش پول ها را با هم تقسیم کردیم و دو دستگاه موبایل را شهروز برداشت و به یک مالخر فروخت. چقدر سهم تو شد ؟ حدود یک میلیون تومان. پس شرط بندی بهانه بود ؟ نه. من به شهروز گفتم سرقت نکند، اما او لوازم داخل خودرو را سرقت کرد. ...
قیصر قافیه اندیش نبود
...> این مسیح مهربان، زیر نام قیصرم ای فزون تر از زمان، دور پادشاهی ام ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم و چه زیباست، کشورگشایی قیصر!!... من از قیصر آموختم، تا روح، لطیف نشود به حقیقت حیات نمی رسد. درد در شعر قیصر، معنای عمیق و حقیقی دارد. چون درد جسم و روح را سالیان سال با دل و جان خود لمس کرده است. قوم و خویش من همه از قبیله غمند عشق ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (457)
نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. دیدی چه زود همه چی تموم شد...(آخرین قابلمه ی نذری را از فریزر درمی آورد) 2. یه سری به جای 15هزارتومن 150تومن ریختم به کارت رفیقم بعد پولمو برنمیگردوند، میگفت اشتباه خودته پای اشتباهاتت بمون فکر کن زندگیه.پشمام ریخته بود. 3. هیچی بدتر از این نیست که تو ذهنت یه دست ...
پاسخ پیامبر به خلیفه دوم در دفاع از سلمان فارسی
می خواهم شما میل بفرمائید، حضرت خود دست به سوی آن دراز نکرد ولی به اصحابش فرمود شما بخورید من با خود گفتم این یک نشانه، پیامبر(ص) از قبا به مدینه رفت، من مقدار دیگری تهیه کردم و به خدمتش رفتم عرض کردم من به شما علاقه مند شده ام این صدقه نیست، بلکه هدیه است حضرت خود و اصحابش از آن خوردند با خود گفتم این نشانه دوم، طولی نکشید او را در تشییع جنازه به ظرف بقیع یافتم، اصحابش گرداگردش را گرفته بودند به ...
به مناسبت 8آبان روز نوجوان +فیلم
حضور داشته است. او با اشاره به دلاورمردی های دانش آموزان در کنار دیگر رزمنده ها گفت: وقتی که به جبهه اعزام شدم دانش آموز دوره راهنمایی بودم ودر عملیات والفجر 10 در منطقه شاخ شمیران شاهد بودم که شهید محمد صالحان که از شهدای استان ایلام است، با شجاعت تمام به سنگر نیروهای بعث عراق حمله کرد و سه تن از آن ها کشت و در همان مکان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. حدود سه دهه از جنگ تحمیلی می گذرد اما ...
ما در محاصره ایم، دعا کنید
و برایم عادی بود. اما آن شب فرق داشت. رفتم سراغش و پرسیدم چی می نویسی. خندید. گفت برو ساکم را بیار. آوردم . دوباره شروع کرد به نوشتن. کنجکاو شدم. رفتم سراغ سررسید. دیدم بدهکاری هایش را نوشته. گفتم شما همیشه ماموریت می رفتی هیچ وقت بدهی نمی نوشتی. نگاه کرد و طفره رفت از گفتن. همسر می رود تا کت سید را بیاورد. دستش را داخل کت می کند و یک نایلون سیاه می بیند. پاسپورت داخلش بود. دیدن پاسپورت تعجبش را ...
روایت کودکان کار از تعقیب و گریز با مأموران
دهند در بهزیستی چه خبر بود؟ پاسخ می دهد: اولش اسم مان را پرسیدند و آدرس خانه و شماره تلفن. بعد هم یک خانم دکتری آمد معاینه کرد وهی ازم پرسید مریضی داری؟ سرفه می کنی؟ شب ها کجا می خوابی؟ غذا چی می خوری ؟ مکثی می کند و ادامه می دهد: زرنگی کردم، شماره تلفن آقا شاپور را دادم گفتم بابامه، آقا شاپور هم به بابام گفت و بابام اومد من و برد خونه. توی راه کتکم هم زد. می پرسم شاپور چه نسبتی با شما دارد؟ می گوید: شاپور توی واوان همه بچه ها را اجاره می کند برای من که بزرگم(13ساله) روزی 25هزار تومان به بابام می ده، برای داداش کوچیکم که 9ساله است روزی 15هزار تومان و ... . ...
خلق رحیمِ ارباب مردم
عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند. وقتی به دیدن ایشان می رفتم، می فرمودند: ای کاش من شما را می دیدم و خودم خدمت می کردم البته این جمله انحصاری نبود بلکه با همه این چنین بودند. نان ، ماست ، دوغ و پنیر! او زندگی بسیار زاهدانه و خالی از تجمل داشت. قوت غالبش نان، ماست، دوغ و پنیر بود. از غذاهای پختنی کمتر استفاده می کرد و مال قابل توجهی هم نداشت. از عواید املاک و ارث پدری به ...
فقط توحید محور رفع نزاع است/ صلح یک راه دارد/ نحوه درگیری پیامبر(ص) با جبهه طاغوت
کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا (اسراء/71) ما در قیامت مردم را با امامشان صدا می زنیم؛ زیرا در آنجا آدم هیچ عنوانی ندارد. در محشر می گوییم که امت امیرالمؤمنان یا امت حضرت موسی بیایند. روایتی در کتاب الحجه کافی از وجود مقدس نبی کرم(ص) است که از ایشان سوال شد: یا رسول الله مگر شما امام همه نیستید؟ فرمود: من پیغمبر همه هستم ولی خدای متعال ائمه ای از اهل بیت من قرار داده که سران کفر به آنها ظلم می ...
ارباب رحیم
که یک روز صبح زود دیدم که در خانه ما را می زنند، رفتم ببینم کیست،دیدم مرحوم خان است ، گفتم: " آقا بفرمایید داخل" گفتند: رحیم دیشب خواب دیدم عمامه ای شده ای، آمدم ببینم نکند شده باشی البته این را با خنده می گفتند. چون بعضی به ایشان ایراد می کردند که آقا چرا شما که در سلک روحانیت هستید، عمامه ندارید؟ مثل استادشان کلاه پوستی می گذاشتند. آن آقا گفت: اگر خدا در روز قیامت از شما بپرسد که چرا این کار را ...
مانیفست ایران برای سرمایه گذاران / پیش شرط های ورود سرمایه
فقط از آفریقا درد، گرسنگی و دربه دری را نشان داده اند. رئیس انجمن دوستی ایران و آفریقا با طرح این سوال که اگر درد، گرسنگی و دربه دری در آفریقا وجود دارد، پس اروپایی ها در آنجا چه کار می کنند، گفت: روزی دو اروپایی را در آفریقا دیدم که از آنها پرسیدم شما در اینجا چه کار می کنید و در پاسخ به من گفتند که مزرعه نمونه می سازیم. بعد از آن متوجه شدم که منظورشان از مزرعه نمونه کشت برون مرزی است. ...
مناظره امام صادق(ع) با زندیق مصری هنگام طواف
هستی؟ از ملوک زمین است یا آسمان و نیز به من بگو پسر تو بندة خدای آسمان است یا بندة خدای زمین؟ هر جوابی که بدهی، محکوم خواهی شد ، [و او خاموش ماند!]. هشام گوید: به زندیق گفتم: چرا پاسخ نمی دهی؟ از سخنم برآشفت. امام7 فرمود: چون از طواف فارغ شدیم، نزد ما بیا. زندیق در پایان طواف، نزد امام7 آمد و در مقابل آن حضرت نشست و ما هم پیرامون او نشستیم. امام به زندیق فرمود: قبول داری که زمین ...
نقش حج در نگرش اقتصادی فرد مسلمان /مقاله
این دو فقر وگناه را از بین می برند؛ همان گونه که دم آهنگر، ناخالصی آهن را از بین می برد. [3] (عاملی، 1372ش، ج11، ص123). حج گزار هیچ گاه فقیر و بی چیز نمی شود. [4] (مجلسی، 1403ق، ج96، ص12) امری سریعتر در بی نیازی و از بین برنده فقر، جز پیوسته و مدام انجام دادن حج این خانه سراغ ندارم. [5] (محمد ری شهری، 1375ش، ج1، ص535). کسی که سه حج انجام دهد، هیچ گاه فقیر نمی شود.[6] (عاملی ...
کاوه صباغ زاده: در پی آن بودم تا شیوه غلط مدیریت سینما را در فیلمی ثبت کنم/ مهدی صباغ زاده: بی عدالتی ...
نمی شد تا برای تولید ایتالیا ایتالیا نگرانی نداشته باشم؛ من حقیقتاً نگران بودم که این فیلم چگونه از آب در می آید. فیلمنامه این فیلم به گونه ای بود که در آن نمی شد همه جزئیات را متوجه شد و من هم به عنوان یک تهیه کننده نمی توانستم همه چیز را از ذهن کارگردان بیرون بکشم. نه اینکه چون پسرم کارگردان این فیلم بود این را بگویم من همیشه این اخلاق را دارم و معتقد هستم کارگردان یک اثر به خودش ربط دارد که چه ...
از زیادی جواب ها در عذابیم
مپنا رسیدیم. یک دهه بعد ما یک اعشار دیگر هم بالاتر آمدیم و اجرای پروژه های میلیارد دلاری را با مدیریت ایرانی در پتروپارس آغاز کردیم. یعنی زمانی که شما آمدید پتروپارس؟ بله شانس با من یار بود که درست در این مقطع وارد شدم منتها ظرف مدت کوتاهی تبدیل شدیم به یک کارگاه خیلی بزرگ که فرهنگ های مختلف در آن حضور داشتند. ما از نروژ و انگلیس و هلند کارشناس و متخصص داشتیم تا مالزی و کره ...
ورود کودکان به چرخه کار، ممنوع
نگران بودم. آن موقع برای خودم خوشحال شدم که بچه کار نیستم ولی برای آنها ناراحت شدم. تصمیم گرفتم پول هایم را جمع کنم و به آنها کمک کنم. مادر دو نفر از بچه ها که در جمع حضور دارند، از تجربه حضور فرزندانشان در جمع کودکان نیکوکار می گویند. مادر طاها عنوان می کند: طاها از این کار خیلی خوشحال بود. دوست داشت در کلاس های مؤسسه خیریه شرکت کند. فرم را پر کردیم و خیلی خوشحال شدم از اینکه ...