سایر منابع:
سایر خبرها
لجن پراکنی کردن علیه شورای نگهبان حقیقتاً یک کار غیر اسلامی، غیر شرعی، غیر قانونی و غیر انقلابی است
ها آمدند در تلویزیون گفتند نمیشود. امروز ملاحظه میکنید که شده؛ همه اعتراف میکنند که شده. سرعت پیشرفت کشور از متوسّط سرعت پیشرفت علمی دنیا چندین برابر بیشتر بود؛ البتّه ما چون خیلی عقبیم، این سرعت پیشرفت باید سالها ادامه پیدا کند تا برسیم به آن خطّ مقدّم. لکن [این سرعت] بیشتر بود و الان کم شده؛ این کم شدن را هم من هشدار دادم [امّا] یک عدّه ای اعتراض کردند. امروز یا دیروز در خبرها خواندم که وزیر ...
واکاوی مواضع موسوی خوئینی ها بعد از سال ها
اتفاقی که برخی معتقدند با زندگی سیاسی موسوی خوئینی ها گره خورده است. لقب پدر معنوی را از همان وقت گرفته است و حالا می گوید تنها با دانشجویان همراهی کرده است. او در کانال تلگرامی خود نوشته است: من رهبر دانشجویان نبودم، همراه و مشاور آنان بودم. این اقدام تصمیم خودشان بود. آمدند و از من خواستند و گفتند شما بروید با امام در میان بگذارید؛ اصل کار به نظرم پسندیده و جالب آمد و با آنان همراهی کردم ...
قتل فجیع نوزاد 2 ماهه به دست پدر + جزئیات
از بررسی های مقام قضایی با مشاهده مدارکی که فکر نمی کرد در طول دو ساعت جمع آوری شده باشند به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: همسرم معتاد بود که از او طلاق گرفتم و با این مرد 34 ساله افغانی ازدواج کردم ولی او گاهی بنیامین را کتک می زد. دیروز هم حدود ساعت پنج بامداد از خواب بیدار شدم و چای نبات برای پسرم درست کردم چرا که قصد استحمام داشتم و امکان داشت در این مدت پسرم از خواب بیدار شود. به ...
دختران قربانی تعرض، زنانی سرد که از خود و جامعه طلاق عاطفی می گیرند
اما من نمی توانم به آن اعتماد کنم چون به پدر،پسر عمو، پسر دایی و یا برادر شیری خودم هم اعتماد داشتم اما مورد تجاوز و تعرض آن ها قرار گرفتم. به همین دلیل آن ها کودکانی را تربیت می کنند که سرکوبگرند و نمی توانند حرف خودشان را بزنند و از ترس همیشه فرزندش را کنار خود نگه میدارد. متاسفانه این زنان حتی کمتر نزد روانشناس می روند و این درد عمیق روحی همیشه همراهشان هست حتی اگر به آن فکر نکنند. ...
گفتگوی خواندنی با چاق ترین مرد جهان که خودش را لاغرکرده
. بله، خیلی اتفاقات خوبی برایم افتاده. راه می روم، ولی هنوز با واکر. چند روزی است که مهره آخر کمرم مشکل پیدا کرده و استراحت می کنم، اما خوب راه افتاده بودم. دوره استراحت که تمام شود، دوباره راه می روم. با همین بالنی که در معده تان است قرار است همه اضافه وزنتان را کم کنید یا برنامه دیگری هم دارید؟ دکتر پازوکی که بالن را در معده ام گذاشت گفت حتما باید عمل بای پس انجام ...
پایان عشق نوجوان افغان به زن میانسال ایرانی
تنها زندگی می کردم و دلم می خواست با کسی حرف بزنم، با رامین ارتباط برقرار کردم، اما بعد متوجه شدم، رامین عاشقم شده است. او مدام می گفت من را دوست دارد و می خواهد با من ازدواج کند درحالی که 30سال از او بزرگ تر بودم و این اتفاق غیرممکن بود. یک روز به رامین گفتم دیگر نمی خواهم به این رابطه ادامه بدهم و از او خواستم دیگر با من تماس نگیرد؛ حالش خیلی بد شد و گفت نمی تواند من را ترک کند مدت ها باهم کشمکش ...
پای صحبت 2 روحانی که یکی از آن ها راننده کامیون است و دیگری در کارگاه صنعتی کار می کند
.... در طول 24 سال زندگی مشترک صاحب دو دختر و یک پسر شده ایم و همسر و سه فرزندم همگی حافظ کل قرآن هستند. همسرم در قم مسئول گروه تواشیح تسنیم است که دوسال قبل در رقابت های کشوری اوقاف به مقام قهرمانی رسیدند. زندگی از دیدگاه من وقتی با هدف توحید و عمل به وصیت پیامبر اکرم (ص) که همه را به قرآن و اهل بیت دعوت کردند باشد یک زندگی ایده آل و موفق خواهد بود. طی این سال ها همیشه سعی کردم قوانین راهنمایی و ...
دستگیری مردی که با انتشار عکس های پسران و دختران در تلگرام باج خواهی می کرد
خودم راه اندازی کرده بودم، قرار می دادم و مطالبی دروغین در کنار عکس ها می نوشتم. بعد از آن با شماره تلفن افراد تماس می گرفتم و تهدید می کردم اگر پول درخواستی ام را به من نپردازند عکس هایشان را در کانال های تلگرامی و دیگر شبکه های اجتماعی منتشر می کنم که می ترسیدند و 300 تا 600 هزار تومان به من می دادند. در حال حاضر تحقیقات تخصصی از این فریبکار ادامه دارد. 17302 ...
زنگ خطر خودکشی در پادگان های ایران
مدام یک جمله را تکرار می کرد که هنوز هم صدای خودش توی گوش من است؛ اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست. دو ماه بعد، من قسمت بهداری بودم و صدای تیر آمد که عادی بود. یک مرتبه سروصدا بالا گرفت و گفتند آمبولانس بیاید؛ توپخانه به بهداری نزدیک بود. من همان شب شیفت بودم. با یک بهیار رفتیم ولی امرلله مرده بود، ما سوارش کردیم و رفتیم بیمارستان. یک درصد هم فکر نمی کردم که این آدم خودکشی کند؛ عادی بود نه خیلی ...
راز اسیدپاشی به مادرشوهر ثروتمند/ پای میوه فروش محل در میان است
فرنگیس گرفته می شد. روز گذشته مرد میوه فروش و ماهرخ برای ادامه تحقیقات به دادسرا منتقل شدند. در این جلسه ماهرخ سکوت اختیار کرد و حرفی نزد، اما مرد میوه فروش در رابطه با آشنایی اش با زن میانسال گفت: پنج سال است که میوه فروشی دارم و از دو سال قبل هم ماهرخ مشتری ام شد. البته نمی دانستم همسر دارد. چندباری هم که به مغازه آمد از مشکلات مالی اش برایم گفت. برای کمک به ماهرخ سفارش سبزی می گرفتم ...
بنی صدر خودرا برای هدف دیگری به امام نزدیک کرد
.... بعد هم نماز مغرب و عشا را به ایشان اقتدا کردم. سفر خاطره انگیزی بود. یکی از خاطرات جالب این سفر زمانی اتفاق افتاد که در تدارک این سفر بودم. درآن دوره مشکل شناسنامه داشتم و به اداره ثبت احوال مراجعه کردم. مأمور مربوطه با من شرط کرد که چون به عراق و دیدن امام می روی، اگر قول بدهی سلام مرا به ایشان برسانی، کارت را درست خواهم کرد! این سخن آن مأمور نشان می داد که تا چه حد بدنه اداری کشور از رژیم ...
مرد بی رحم فرزندش را به دیوار کوبید!
و چای نبات برای پسرم درست کردم چرا که قصد استحمام داشتم و امکان داشت در این مدت پسرم از خواب بیدار شود. به همین دلیل به همسرم گفتم: وقتی بنیامین بیدار شد و گریه کرد، چای نبات به او بدهد تا ساکت شود! ولی چند دقیقه بعد از داخل حمام ناگهان صدایی را شنیدم که انگار شیئی محکم به زمین افتاد البته حدود سه بار این صدا را شنیدم! وقتی هراسان بیرون آمدم، دیدم پسرم بی هوش است و دستانش به یک طرف می ...
درباره آزادگی یک آیت الله
دوی ما، و اینکه ممکن است فرصت این دیدارها از دست برود، عامل مهم دیگری بود. دیدار پس از 35 سال انجام شد و بسیار خوب و خاطره انگیر بود. ایشان مطالبی را در مورد حقیر مطرح کردند، که اگرچه تعریف بود اما مرا شرمنده و متعجب کرد. تعجب از آن جهت که ایشان حتی درباره من با آن سوابق اختلافی، چنین دیدگاه ها و مواضعی دارند. ایشان گفتند تمام مدتی که شما زندان بودید، من برای شما دعا می کردم. همه می دانند که مرحوم ...
رفتگر پاکدست به خاطر بی پولی روانه زندان شد!
تلفنی به سرکارگر خبر دادم و از ترس اینکه مبادا کیف پیدا شده کسی را وسوسه کند، خیلی سریع با کلانتری محل تماس گرفتم. چند روز بعد مردی میانسال با خودرویی گرانقیمت به همان محل پیدا شدن کیف آمد و سراغم را گرفت که حدس زدم صاحب کیف است. رفتگر پاکدست با یادآوری خاطرات آن روز می گوید: مسئولان شهرداری پس از دریافت این خبر، مراسمی ترتیب دادند و از من با 100 هزار تومان هدیه تقدیر کردند. مدیرانم هم ...
انکار اسیدپاشی روی مادر شوهر
هما که برای خرید میوه به مغازه ام آمده بود آشنا شدم. او همیشه از مشکلات اقتصادی خانواده اش می گفت و من هم به او سبزی می دادم تا سرخ کند و بفروشد. فکر می کردم شوهر ندارد به همین دلیل به او کمک می کردم. مدتی قبل هم به من گفت که دو پسر موتورسوار مزاحم او می شوند و من با آن دو نفر درگیر شدم. وی ادامه داد: هما مبلغ زیادی به من بدهکار بود و به همین خاطر گوشی اش پیش من امانت بود تا بدهی اش را ...
اخاذی با عکس های دختران و پسران
...> با افزایش شکایت ها مأموران پس از جست وجوهایی موفق به شناسایی و دستگیری جوان تبهکار شدند که او پس از انتقال به پلیس فتا مورد تحقیق قرار گرفت و به اخاذی از دختران و پسران جوان اعتراف کرد. اوایل برای تفریح عکس های خصوصی دختران و پسران را از تلگرام و اینستاگرام سرقت می کردم و بعد با دستکاری عکس ها، آنها را در یک کانال تلگرامی غیراخلاقی که خودم راه اندازی کرده بودم، قرار می دادم و مطالبی دروغین در کنار ...
به امیدِ پیروزی واقعی، نه در جنگ که بر جنگ*
هایشان نمی آید. از این نظر این تئاتر، بسیار جالب بود. نکته دیگر آن تم آخرش، نقد خشونت بود و خیلی به نظر من جالب بود. من یادم است همان سال ها هم چنین بحث هایی مطرح بود؛ نه به صراحت، اما بعد از آزادی خرمشهر، در این جبهه ها و بین کسانی که درگیر جنگ بودند، حالا بدون اینکه تصریح کنند، این بود که چرا یک تکاپویی نمی شود که جنگ پایان پیدا کند. البته فضای ایدئولوژیک خیلی قوی در جریان بود که در این ...
صندوق ها را حجره ای اداره می کنند
محمد مساعد: همان ابتدای گفت وگو به ساعتش نگاه می کنم و می گویم: عوضش کردید انگار؟ لبخند می زند و می گوید: بله، این آن ساعت معروف نیست. آن رولکس را 35 سال پیش خریده بودم و دیگر با آن بند تولید نمی شود. البته این یکی هم مارک است... . این آغازی می شود برای گفت وگو با مدیر سابق بزرگ ترین هلدینگ زیرمجموعه صندوق بازنشستگی کشور که در آخرین روزهای سال گذشته پس از حواشی زیادی که به دلیل ظاهر شیک و البته ...
من رهبر دانشجویان نبودم
، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم؛ خواهش کردم که احمد آقا گوشی را بگیرند. پس از آنکه ارتباط برقرار شد، گفتم من الان داخل سفارت آمریکا و همراه دانشجویانی هستم که وارد اینجا شده اند (و هدف دانشجویان را هم توضیح دادم)، شما به اطلاع امام برسانید؛ اگر این کار را نادرست می دانند، همین حالا جواب دهند و اینها می روند بیرون. ولی اگر با اصل کار مخالف نیستند، منتها نمی دانند این دانشجویان چه ...
اعتراف بزرگ داور دربی/ حضور بازیکنی با 3 هویت در استقلال + فیلم
های داوری دربی اظهار نظر کنم و کارشناسان خبره کمیته داوران این کار را انجام می دهند، اما در مورد صحنه دقیقه 34 که به ربیع خواه کارت زرد دادم، باید بگویم از نظر من او امید ابراهیمی را هل داد و خطای بالای تنه دیدم. در واقع ناز کردن ربیع خواه را خطا گرفتم، اما تابع نظر کارشناسان داوری هم هستم. داور دربی 85 در پایان درمورد اینکه آیا از عملکردش در این بازی رضایت دارد یا خیر گفت: بهتر است ...
داستان جنگجویان خیابانی
قبرستان موتورسیکلت را بزرگ تصور کنید؟ شک ندارم تصورتان باز هم به مراتب کوچک تر از واقعیت است. رسید پارکینگ را به یکی از متصدی ها دادم و بعد از آن که چهارده هزار تومان هزینه پارکینگ را پرداختم، متصدی کارگری را صدا کرد تا موتورم را پیدا کند. کارگر پرسید موتورت را کِی گرفتند. گفتم یک هفته پیش. منتظر بودم در همان ردیف های ابتدایی دنبالش بگردد اما دست کم بیست سی ردیف عقب تر رفت. از کارگر پرسیدم مگر هر ...
دماوند برای همیشه خاموش شده؟
احتمال دارد آخرین گدازه های دماوند به بیرون آمده باشد. به اعتقاد من آخرین فعالیت آتشفشانی دماوند 4 هزار سال قبل نیست و قدیمی تر از 4 هزار سال قبل است. *گفتند که سن سنجی شده و آخرین فعالیت دماوند همین 4 هزار سال قبل است. -اگر به روش کربن 14، سن سنجی شده باشد درست است. اما با همه این صحبت ها نظر من همان است و دماوند، یک آتشفشان است که فعال نخواهد شد. *اشاره کردید که ...
لیلی رشیدی: دوست دارم مرا با عنوان دختر داوود رشیدی بشناسند
کردم و دوست داشتم متن بسیار خوبی را کار کنم. ابتدا فیلم "اسم" را دیدم و برایم خیلی جالب بود. بنابراین فکر کردم که حتماً نمایشش هم دیدنی خواهد شد. بعد از آن پیگیری کردم و دیدم که متن "اسم" در واقع یک نمایشنامه است و آن را خریداری کردم. ترجمه آن را هم به خانم حائری سپردم. متن که ترجمه شد، اول از همه آن را به آقای معجونی نشان دادم و آقای معجونی هم تأیید کرد که متن خوبی است. به آقای معجونی گفتم که دوست ...
سارقان در پوشش مامور اداره آب و فاضلاب طلا های همسایه را دزدیدند
:45 بود که زنگ خانه به صدا درآمد. تعجب کردم که چه کسی در این موقع از روز به خانه ام آمده است؛ آیفون را جواب دادم. مردی خودش را مأمور اداره آب وفاضلاب معرفی کرد و مدعی شد که برای نوشتن کنتور آب آمده است. درِ خانه را باز کرده و خودم هم به سمت حیاط خانه رفتم اما ناگهان دو نفر را مقابل خود مشاهده کردم؛ این در حالی بود که یکی از آنها صورتش را پوشانده بود. می خواستم فریاد بزنم که آنها مرا به سرعت به داخل ...
سکوت در پرونده حمله اسیدی به زن 73ساله
فروش به بازپرس مدیر روستا گفت: از 2 سال پیش با مه لقا آشنا شدم، او مشتری ام بود. او همسر نداشت و من در جریان این موضوع نبودم. گاهی در مغازه ام از مشکلاتش می گفت و این که از نظر مالی در مضیقه است. می خواستم به وی کمک کنم. به همین خاطر سفارش سبزی می گرفتم و به او می دادم تا پاک یا سرخ کند و از این طریق منبع درآمدی برای مه لقا به وجود آوردم. ارتباط مان نزدیکتر شده بود تا جایی که ادعا کرد ...
روزگار روزنامه نگار
بود که می رفت در یک خانه و چند نفر آن را می خواندند. حالا شما تیراژ صد هزار را در 6 یا 7هفت نفر ضرب کنید، ببینید چقدر آدم این مجله را می دیدند. خب اثرگذار بودیم و یک بهانه ای هم گرفتند و آن را بستندش. پس تیراژ پایین روزنامه ها به علت احتمال اثرگذاری آنهاست؟ ماجرایی که من گفتم به آن سال ها برمی گردد و درحال حاضر دلایل دیگری دارد. البته در همه جای دنیا تیراژ پایین آمده، ولی نه با این ...
دردسر ارتباط پنهانی با یک مرد غریبه برای نظافتچی زن یک مسافرخانه در مشهد
هم ارتباط داشتیم و آن مرد از نظر مالی به من کمک می کرد و برای انجام امور قضایی برای گرفتن طلاق از همسرم مرا یاری می داد. آرام آرام فرزندانم با قربانعلی خو گرفتند و به او عادت کردند. من هم که به او علاقه مند شده بودم به پیشنهادش برای ازدواج موقت پاسخ مثبت دادم چرا که او بیشتر مخارج زندگی مرا تامین می کرد ولی ازدواج ما پنهانی بود و همسر قربانعلی از این موضوع خبر نداشت. در همین اثنا دوباره همسر سابقم ...
حالا درک می کنم مادران شهدای گمنام چه کشیده اند
کمک به امنیت کشور می رفت، من به همراه خواهرش با ماشین در خیابان ها می گشتیم تا شاید علی را در جایی از دور ببینیم. دخترم می گفت مامان شما که نمی دانی کجا است؛ او همه جا می رود، من هم می گفتم همین که بروم ببینم کجا اتفاقی افتاده، شاید همان جا علی را ببینم و می خواهم اگر اتفاقی بیفتد من هم باشم. هر کجا که می گفتند شلوغ است، می رفتم که اگر اتفاقی افتاد من آنجا باشم. چطور شد علی آقا پاسداری ...
خداترس بود
؟ گفتم تازه به بازار آمده بود، که خریدم. خیلی ناراحت شد و گفت مگر همه ی مردم می توانند گلابی بخرند! بردار ببر خودت بخور. من از این ها نمی خورم. بعد من را نصیحت کرد و گفت پسرم سعی کن روش زندگی ات طوری باشد که مثل مردم حرکت کنی. آنچه مردم توانایی خرید آن را دارند همان را بخر. این موارد را رعایت می کرد و قناعت داشت. خیلی وقت ها به طلبه ها می گفت ناهار بمانند و به همان ...
شوهرم که سرکار رفت، پسر همسایه و دوستش داخل خانه آمدند و !!! + عکس
خارج شد؛ اما حدود ساعت 7:45 بود که زنگ در خانه به صدا در آمد. درحالی که بشدت ازشنیدن صدای زنگ تعجب کرده بودم ازپشت درپرسیدم چه کسی است؟ همان موقع هم شخصی خودش را مأمور اداره آب و فاضلاب معرفی کرد و مدعی شد که برای نوشتن کنتور آب آمده است. من هم در را باز کردم اما ناگهان دو نفر را که یک نفرشان صورتش را پوشانده بود در مقابل خود دیدم.جز دو فرزند دو و سه ساله ام کسی در خانه نبود. قصد فریاد ...