سایر منابع:
سایر خبرها
سه فرزند شهیدم استاد من بودند + عکس
پلاتین دارم 6 تا از مهره هایم را فیکس کرده و برایم پلاتین گذاشته اند. 5 بار هم جراحی مهره داشته ام. یک جراحی دیگر هم در راه دارم. این حادثه تلخ در سال 66 اتفاق افتاد؛ یک خواهر دیگر هم داشتم که ازدواج کرده بود و یک پسر 3 ساله داشت. او شب در خانه ما خوابید. قرار بود بعد از ظهر آن روز به سمت شهرستان حرکت کنیم. 12 اسفند سال 66 بود که تقریبا موشک باران تهران شروع شده بود. خانه ما 17 اسفند موشک ...
صبح صبحانه بعثی ها را خوردم و شب گلوله شان را!
. آنها هم حرف گوش کن تسلیم شدند! خیلی زود بچه ها از راه رسیدند و با کمک هم دست اسرا را بستیم و به عقب منتقل شان کردیم. من نوجوان بودم و فرز و چالاک. بعد از تحویل اسرا سریع تر از بقیه بالای کله قندی رسیدم. علی حامدنیا (شم آبادی) هم از طرف دیگر بالا آمده بود. ناگهان متوجه یک عراقی شدم که به سمت بچه ها نشانه رفته است. از پشت سر یک خشاب کامل روی عراقی خالی کردم. علی هم نارنجکی انداخت. نزدیک بود من ...
مادر آبستن ایران به چه می اندیشد؟
یا پسرم از تمام لحظات زندگیش لذت ببره. کاری که اکثر ما یادش نگرفتیم. آدم باید آزادگی رو بلد باشه کاری که حتما به بچه ام یاد می دم. من آزاده بارش می یارم. حتما خودش می تونه مسیر درست زندگی شو پیدا کنه آزادگی؛ چرا به این فکر نکرده بودم. صورت گرد با موهای فر مینا با لبخندهای ملیحش هنوز تصویر ذهنیم است. حتما مادر خوبی خواهد بود. حتما همین طور است. گویی دوست داشتن و دوست داشته شدن کیمیای آدم های این روزهاست که می خواهند نسل بعد در حسرت آن نباشد و زندگی در صلح و آرامش را تجربه کند. آرزویی که خداکند برآورده شود. ...
سه فرزند شهیدم استاد من بودند
.... خواهر شهیدان کارگری: دو سه شب قبل تر پدرم خرید عید بچه هایی که شهید شده بودند را کامل انجام داده بود اما خرید ما که زنده مانده بودیم هنوز انجام نشده بود. پدرم وقتی برگشت، دید نه خانه زندگی اش مانده و نه بچه هایش. پدر و مادرم آواره شده بودند و تا مدتی چادر زده بودند که مراسم ها را انجام بدهند. من بیمارستان بودم و مادر و پدرم هم برای مدتی به شهرستان رفتند. مادران شهیدان ...
روایتی دردناک از مهاجرت تحقیر آمیز به اروپا
سمت تایلند حرکت کردیم. یک هفته ای که آنجا بودیم خیلی خوش گذشت. بعد از بازگشت فقط به تایلند فکر می کردم. به شهربازی، فروشگاه های بزرگ و مدرن... با دوستم هر روز خاطرات سفر را مرور می کردیم و برای دیگران هم تعریف می کردیم. بعد از چند روز خواهرم بار دیگر به من گفت: می خواهی ایران را ترک کنی یا نه؟ من هنوز کاملاً از جو سفر خارج نشده بودم. تلفن رابط را گرفتم و با او صحبت کردم. بعد از دوبار صحبت ...
طباطبایی: روحانیت سیاسی نباشد؛ طعمه سیاسیون می شود/ چرا در نمازجمعه بین مردم و مسئولان میله می کشند؟
آنها ورق می زد اما انتقاداتش نسبت به رفتارهایی که به نظر او نادرست بود موجب شد تا دیگر حضورش در ساختمان جام جم کمرنگ شود. به خانه اش که حجت السلام سید مهدی طباطبایی که می رسم تازه نمازش تمام شده است، قبل از آنکه مصاحبه شروع شود درد دلش باز شد؛از راه و منشی می گوید که اشتباه است و نتیجه آن جز پسرفت در بسیاری از زمینه ها نیست؛ گپ و گفتی ک به بحث بر سر جایگاه روحانیت رسید. سید مهدی ...
فرمانده ای که آیت الله خامنه ای را معلم خود می دانست
نیرو کم داریم. شهریور 57 به اتفاق اقارب پرست برای طی دورۀ دانشکده فرماندۀ ستاد پذیرفته شدیم. اقارب پرست در تهران با مقامات روحانی در ارتباط بود که این ماجرا را به ما هم نمی گفت. دکتر پیشگاهی فرد داماد حضرت آیت الله مفتح، در خاطراتش گفته است یک روز که رفته بودم منزل پدر همسرم، اقارب پرست را آنجا دیدم. پرسیدم همشهری ما اینجا چه می کند؟ فرمودند ایشان رابط ما با انقلابیون ارتش است. من که ...
به نوشتن پناه بردم
که سخت است و برای آن باید از جان و روان مایه گذاشت. در کودکی لبریز از احساسات بودم که گاهی نمی توانستم آنها را بیان کنم.یادم هست در مجلسی بودم که فردی به یکی از اعضای خانواده ام توهین کرد و من که سنم کم بود شهامت پاسخگویی به او را نداشتم، از آن مجلس که بیرون آمدم از پدرم جدا شدم و گریان و دوان دوان به خانه رفتم و از خدا خواستم به من نیرویی بدهد که بتوانم حرف بزنم ! آن اتفاق استارت ...
بررسی پرونده جادوگری در فوتبال
زاید روی گلزن و شوت زن خوبی است. پس از آن بازی شاید 500 هزار نفر در خیابان ها خوشحالی می کردند و 2 تا 3 ساعت طول کشید به خانه برسیم. دنیزلی درباره مشاوره گرفتن فاتح تریم از او برای حضور در استقلال گفت: با او صحبت کردم اما به فاتح تریم گفتم با هم به تهران می رویم چراکه من با مردم ایران آشنا هستم. خدا می داند به تریم برای حضور در استقلال چه گفتم. او درمورد ارزیابی اش از وضعیت تیم ...
از دنیزلی و امید سینگ تا جادوگری
پرسپولیس ورزشگاه را ترک کرده بودند ولی بعد از گل دوم به استادیوم برگشتند. دنیزلی در توصیف بازی ایمون زاید عنوان کرد: باید بگوییم او گلزن خوبی است؛ تعریف بازیکن خوب متفاوت خواهد بود؛ ایمون زاید تمام فکرش به گلزنی است و شوت زن خوبی بود؛ بعد از آن بازی با استقلال شاید 500 هزار نفر در خیابان ها خوشحالی می کردند و دو، سه ساعت طول کشید به خانه برویم. سرمربی اسبق پرسپولیس در خصوص صحبت کردن ...
گفتگوی خواندنی با مادر شهید مدافع حرم دهه هفتادی/ ماجرای نذر آب برای رفتن به سوریه
گفت چه زن و چه مرد باید به شخصیت خود نگاه کند و لباس بپوشد. لباس انسان شخصیتش را نشان می دهد. معتقد بود که زن و مرد باید از نگاه نامحرم پرهیز کنند و عفت کلام داشته باشند. به احترام به بزرگ ترها را نیز خیلی تاکید داشت. احترام پدر و مادر را به چه شکل نگه می داشت؟ عباس روی حرف ما، حرف نمی زد و به همه شکل احترام ما را نگه می داشت. چقدر روی ولایت فقیه حساس بود؟ برای ...
گزارش برنامه نود(96.08.15) با دنیزلی، سینگ و جادوگری!
اینکه 5-4 هزار نفر از هواداران پرسپولیس ورزشگاه را ترک کرده بودند ولی بعد از گل دوم به استادیوم برگشتند. دنیزلی در توصیف بازی ایمون زاید عنوان کرد: باید بگوییم او گلزن خوبی است؛ تعریف بازیکن خوب متفاوت خواهد بود؛ ایمون زاید تمام فکرش به گلزنی است و شوت زن خوبی بود؛ بعد از آن بازی با استقلال شاید 500 هزار نفر در خیابان ها خوشحالی می کردند و دو، سه ساعت طول کشید به خانه برویم. ...
خواهر، برادر متهم به قتلش را بخشید
کردند تا اینکه پسر 19ساله او 2روز بعد به اداره پلیس رفت و به قتل پدرش اقرار کرد. او گفت: مادرم 3 ماه پیش به خاطر رفتارهای بد پدرم فوت شد. درواقع از دست پدرم دق کرد. از همان زمان در فکر انتقام از پدرم بودم چراکه او را مقصر اصلی مرگ مادرم می دانستم. تا اینکه شنیدم پدرم قصد ازدواج دارد. همین شد که نقشه قتل او را کشیدم. وی ادامه داد: روز حادثه (14مهرماه) سراغ پدرم رفتم. او در حال استراحت بود که ...
بخشش قاتل پدر از سوی خواهر
به گزارش جام جم ، رضا 19 ساله، 14 مهر امسال پدرش را در خواب در خانه شان در خیابان طوس تهران با ضربه های چوب و چاقو به قتل رساند و برای فاش نشدن ماجرا، جسد او را در کمد دیواری دفن کرد. بعد هم با شکایت دروغین گم شدن او را به پلیس گزارش داد، اما بعد از چند روز دچار عذاب وجدان شد و خود را تسلیم پلیس کرد و جسد مقتول در خانه کشف شد. متهم در جریان تحقیقات قضایی پلیسی گفت: چهار ماه پیش مادرم ...
ناگفته های پسر اسطوره پرسپولیس دو هفته پس از درگذشت پدر
هر جا میخواست برود، با من تماس میگرفت و من از هرکس دیگری به او نزدیک تر بودم. *چه کسی بیشتر همدم شما در دوران بیماری و از دست دادن ایشان بود؟ دوران بیماری که پدر اجازه ندادند کسی خبردار شود و فقط من، مادرم و خواهرم میدانستیم که البته بیشتر کارها به عهده ی من و مادرم بود و بعد از رخ دادن اتفاق حمید استیلی و علی پروین خیلی حمایت کردند و آقای استیلی مانند یک برادر بزرگتر در مراسم ...
چرا برخی از مجرمان بعد از سال ها عذاب وجدان تسلیم قانون می شوند؟/این خون پاک نمی شود
. اواسط اردیبهشت ماه سال جاری هم مرد جوانی با مراجعه به دادسرای مشهد به کودک آزاری و قتل یک دختربچه 5ساله اعتراف کرد. این مرد که عذاب وجدان را دلیل اصلی معرفی خود عنوان می کرد، در اعترافاتش به بازپرس گفت: روز حادثه در خانه بودم که با همسرم بحثم شد. چند روزی بود که بیکار بودم و همسرم بر سر این مسأله با من مشکل داشت. وقتی دعوایمان شد، رقیه از خواب پرید. او جیغ می کشید و گریه می کرد. عصبانی شدم و ...
سینگ: هند پیشنهاد داد اما عرق ایرانی دارم
بهبهان زیر نظر آقای زکی پور در سوپر لیگ استان کار کردم و بعد شاگرد آقایان مایلی کهن، خطیبی، مکوندی، پورموسوی و ... بودم؛ بعد از اینکه گهر منحل شد به ما رضایت نامه نمی دادند؛ شرایط خانوادگی ام طوری بود نمی توانستم هر روز برای رضایت نامه سراغ آنها بروم چون قرارداد سه ساله داشتم اما در نهایت مجبور شدم تمام مبلغ قراردادم با نفت مسجد سلیمان را به آنها بدم و از این تیم بروم. هافبک پارس جنوبی جم ...
ستاره زنده زنده در حمام خانه پدری جان داد! / پزشکی قانونی رازی را بر ملا کرد
ناگهان حالش بد می شود و پدر و مادرش او را به بیمارستان منتقل می کنند. همزمان با انتقال جسد زن جوان به پزشکی قانونی، مأموران تحقیقات درباره این حادثه را ادامه دادند. مادر ستاره درباره حادثه گفت: ستاره پس از جدایی با ما زندگی می کرد. من و پدرش با او مشکلی نداشتیم و با روی باز او را پذیرفتیم. روز حادثه ستاره به حمام رفت و دقایقی بعد مرا صدا زد و گفت حالش بد شده است و از من خواست به او آب بدهم ...
ذره بین
. با ادعای این پسر تیمی از ماموران پلیس ماموریت یافتند تا راز این پرونده مرموز را کشف کنند. 2روز از این ماجرا گذشته بود که پسر جوان به جنایتی تلخ در خانه شان اعتراف کرد. رضا این بار در اعترافاتش گفت: 4ماه قبل مادرم به دلیل بدرفتاری های پدرم به کام مرگ فرو رفت و از همان زمان به دلیل کینه ای که از پدرم داشتم، تصمیم به قتل او گرفتم و مدت ها بود که به دنبال فرصت می گشتم تا نقشه ام را اجرا کنم. روز ...
کیخسرو پورناظری: پدرم گفت مردم قدر هنر را نمی دانند و به تو به چشم مطرب نگاه می کنند
مضراب می زد و سهراب آهنگ ها را. بدون اینکه حرفی بزنم؛ ساز دستشان دادم. خیلی هم آسیب زدند؛ تهمورس همان ویولونی که یادگار مادرم بود، دو تکه کرد. یک تار کوچک داشتم که اولین مشق های تار را با او کرده بودم که سهراب آنقدر آن را به در و دیوار زد که چند تکه شد. البته درستش کردم. در خانواده ی من کمتر شبی بود که نوازنده های گروه و دوستانمان در خانه مان نباشند. همه بودند. دوستانم قبل از شمس؛ بعد هم که ...
مادرها و پدرهایی که بوی نا می دهند!
را گفت که دلم بسوزد مهریه را ببخشم و مسئولیت حافظ را هم قبول کنم. از بس ناراحت بودم یک روز حافظ را جلوی خانه پدرش گذاشتم در را زدم و رفتم. دو ساعت بعد مادر رضا زنگ زد که بچه بی قراری می کند. رفتم و حافظ را آوردم خانه.” بعد از این اتفاق الهام تصمیم می گیرد تا به جای آن که جوانیش را وقف حافظ کند، بیشتر به خودش برسد: “جوان بودم، درخواست دوستی و ازدواج داشتم. یکی از خواستگارهایم رئیس شرکت ...
دسیسه های مختلف باعث شد متوسلیان آزاد نشود
بردند و به جای آن، 21 افسر سوری را آزاد کردند و یک مقدار سلاح نیز که ما می خواستیم به ما دادند و به این ترتیب دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ماند. بعد از این اتفاق با رضایی صحبت نکردید؟ بارها صحبت کردم. هنوز نیز به محسن رضایی می گویم که تو باعث شدی احمد آزاد نشود و این مبادله صورت نگیرد. بعدها به بهانه یادبود شهدای سد کرج(که به دلیل سیل، سد کرج نصف ساختمان تیپ نوهد از بین رفته ...
پیکری که آوردند پسرم نبود!/خدایا تا جوانم و خوش قیافه شهیدم کن
، خانه ما در مرکز رفت و آمد قرار داشت. ما سه نفر بودیم من، همسر برادر شوهرم و دختر خوسر آقا از صبح تا شب برای سربازها آب و چای می رساندیم. درست شب جمعه ولادت امام موسی کاظم(ع) بود که در طی روز کار زیادی انجام داده بودیم همان شب درد زایمان به سراغم آمد و محمد هادی را خداوند ساعت 9 شب به ما داد. که بعد از آن به دلیل جنگ به ایران مهاجرت کردیم. *اولین کتاب هایی خواند سه روز قبل از ...
تعریف بازیگری برای من در هدیه تهرانی خلاصه می شد
"گوزنها" و بسیاری از فیلم های قدیمی سینمای ایران (تقریباً 80 درصد) را با پدرم دیدم و دوست داشتم. دوره دبیرستان روی صحنه برای اجرای تئاتر جدی تر رفتی؟ دوره دبیرستان در شاهین شهر زندگی می کردیم و گروه تئاتری به نام پژواک داشتیم که آقای مهدوی مسئول بودند. هر روز بعد از مدرسه برای تمرین می رفتم و هر 3 یا 4 ماه یکبار یک کار اجرا می کردیم و تماشاچی هم داشتیم. نقش های متفاوت هم داشتی ...
در آرزوی کتابخانه ای زنده
...، تعطیلی انجمن کتابداران بود: هنوز داریم ضربه 22 سال سکوت انجمن را می خوریم. فکر می کنم آن سال ها ناگهان با این مسأله مواجه شدند که 90 درصد کتابدارها خانم بودند. تحمل این همه زن درس خوانده و صاحب نظر آنها را گیج کرد. بحث که به کتابخانه مدارس می رسد، می گوید هیچ وقت در ایران موفق نبوده اند: مسئولان فکر می کنند هر کسی می تواند کتابخانه را اداره کند. هر جلسه ای باشد فضای کتابخانه گزینه ...
سوسن رشیدی؛ دختر عشایری، قهرمان کیک بوکسینگ ایران
خانواده ام اجازه ندادند ورزش کنم. خیلی دوست داشتم ورزش کنم و با خودم می گفتم خدایا چه می شود کمکم کنی من هم مثل بروس لی معروف شوم و همه من را بشناسند؟ همیشه از ته دل آرزویم این بود. هر روز می رفتم کرمانشاه درس می خواندم و برمی گشتم عشایر. یک سال بعد یک روز که با ایل آمدیم شهر، فهمیدم دخترخاله ام به باشگاهی نزدیک خانه شان می رود؛ من هم به بهانه مدرسه با او می رفتم باشگاه. یعنی مدرسه نمی ...
پاراگراف کتاب (141)
.... زنی با موهای قرمز | اورهان پاموک 12_ آزادم,حالا آزادم,در زنجیر هم آزاد بودم, چرا که هنوز برای من,آزادی محترم ترین چیز دنیاست. البته این باعث شد باده هایی را بچشم که دوست نداشتم, کارهایی بکنم که نباید می کردم و دیگر تکرار نکردم, داغ زخم های بسیاری بر جسم و جانم بماند، بعضی ها را برنجانم ...هر چند بعدها پوزش خواستم, چرا که پی بردم اجازه ی همه کار دارم, جز آن که کسی را ...
روایت ام البنین دفاع مقدس از شهادت عباس
، فکر کردم زلزله آمده بعدش فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. خواهر شهیدان کارگری: دو سه شب قبل تر پدرم خرید عید بچه هایی که شهید شده بودند را کامل انجام داده بود اما خرید ما که زنده مانده بودیم هنوز انجام نشده بود. پدرم وقتی برگشت، دید نه خانه زندگی اش مانده و نه بچه هایش. پدر و مادرم آواره شده بودند و تا مدتی چادر زده بودند که مراسم ها را انجام بدهند. من بیمارستان بودم و مادر و پدرم هم برای ...
عملیات محرم یادآور خاطرات تلخ و شیرین زیادی است
و به باقیمانده زخمی ها تیر خلاصی می زدند، خوشبختانه نیروهای دشمن وقتی بالای سرم رسیدند با مشاهده پیکر بی جانم تصور کردند من هم شهید شده ام و تیر خلاصی به من نزدند. مدتی بعد از هوش رفتم و دیگر متوجه چیزی نشدم. پس از گذشت چند ساعت، رزمندگان اسلام از طریق پل شناور به کمک نیروهای خودی آمده و عملیات را ادامه دادند. من نیز به همراه اندک مجروحین باقی مانده برای درمان به پشت جبهه فرستاده شدم ...
محمدرضا براری: اگر من هم علیه شان مصاحبه می کردم این بلا را سرم نمی آوردند
از من دفاع کند. در جلسه شورای فنی هم با وجود اصرار زیاد من ارزشی برایم قائل نشد. من خیلی برای تیم زحمت کشیده بودم و سهمیه المپیک گرفتم. خیلی از کشورها میلیاردها برای ورزشکاران شان هزینه می کنند تا مدال بگیرند ولی مرادی از دور نگاه می کرد. من با مرادی رابطه خیلی نزدیکی داشتم اما بعد از این اتفاق با خودم فکر کردم و باز هم ترجیح دادم خیلی جاها سکوت کنم. شاید سرمربی و کاظمی نژاد بگویند این تیم بدون ...