سایر منابع:
سایر خبرها
بم را دوباره ساختند اما نه برای ما/ پای درد دل زنانی که 14 سال پیش معلول شدند
... ناهید را که کمرش بشدت آسیب دیده بود، بعد از این همه تقلا و تلاش، به بیمارستانی در کرمان رساندند: گفتند باید استراحت کنی اما استراحت نکردم، کم کم پاهایم فلج شد و نتونستم راه بروم. با این همه مصیبت فلج هم شدم، ضایعه نخاعی. کلی طول کشید تا با این مشکل کنار بیایم، کنار آمدم. افسرده شده بودم تا آمدم اینجا. الان بهترم، کار می کنم. اینجا کلاس های توانمندسازی برای مان برگزار می کنند. بعد از زلزله صاحب ...
گفت و گوی دوستانه با زهرا اشراقی و ناگفته هایی از بیت امام
هم تلاش کردند که به قم بازگردند، اما نشد. به یاد دارم همان روزهایی که در تهران ماندگار شده بودیم، یک نفر با پالتو و کلاه مشکی به منزل ما آمد. بابام نبود و من ترسیده بودم. [آن مرد پالتوپوش] به من گفت که دختر کوچولو به بابات بگو آزادی؛ می توانی بری قم . بعدا که بزرگ شدم با خودم گفتم این چه نوع پیغام رساندن بود که به یک بچه شش ساله بگویند بابات آزاد است! هنوز هم برایم جالب است! بعد از این ...
روایت زنان زندانی از تجربه زیسته خود در زندان و پس از آزادی
وقتی زندان افتادم، همه چیزم رو از دست دادم؛ اعتبارم، آبروم، همکارهام، دوست هام و فامیل هام یک جور دیگه روی من حساب می کردن. با این اشتباهی که من کردم، آبروم رو از دست دادم. یک ماه اول پدرم اصلاً نیومد ملاقاتم... بدترین چیز توی زندان بی ملاقاتیه. دخترایی بودن که خانواده اون ها رو طرد کرده بود. به نظرم آدم هرچقدر هم که مجرم باشه، نباید خانواده ها اون ها رو تنها بذارن. اون هایی که بی ملاقاتی بودن، بعضی وقت ها از فشار زیاد خودکشی می کردن. یک نفر جلوی من خودش رو از بالای پله ها انداخت پایین، یا با شیشه خودشون رو می زدن. حس خودکم بینی، جلب توجه، عدم تحمل مشکلات، همه باعث خودکشی می شه... ...
مداحی که 11 سال بر تخت بیماری است/ روضه خوان شمیران فقط "یاعلی" می گوید+عکس و فیلم
کنج اتاق پذیرایی و بالای کمد چوبی، 2 قاب عکس جمع و جوری که مداحی حاج حجت کسری را در یکی از هیئت های محله حسن آباد نشان می دهد، خودنمایی می کند. بین این 2 قاب عکس، شعر زیبای حاج ابوالقاسم ژولیده، که در وصف حاج حجت کسری سروده، قرار دارد. در چند بیت اول این شعر آمده است: عبد حسین بنده دنیا نمی شود/ دنیای ما بدون تو معنا نمی شود/ آن سینه ای که زخم شهیدان کربلاست/ هرگز دچار زخمه عقبا نمی شود ...
هنرمند باید بیننده را به نقطه صفر در ارتباط با اثر خود هدایت کند
از نقاشان سنتی و از چیره دست ترین هنرمندان در نقاشی ایرانی بود که بعدها به نقاشی قهوه خانه ای معروف شد. او شاگرد اساتید بزرگی چون محمد مدبر بوده و نام مستعار خودش نیز حسن اسماعیل زاده بود. زیرا می خواست یاد و خاطره پدرش را که اسماعیل نام داشت، به این ترتیب حفظ کند و پای کارهایش هم این اسم را امضا می کرد. من با رنگ و بوم نقاشی بزرگ شدم و 15 ساله بودم که آستر نقاشی های پدرم را کار می کردم و بعدها ...
شرط فرزندان برای بخشش قاتل مادر
به گزارش تهران نیوز ،این جنایت سال 92 در آپارتمانی واقع درحوالی خیابان شهید بهشتی تهران اتفاق افتاد. وقتی کارآگاهان جنایی به محل قتل رسیدند با جسد زن جوانی روبه رو شدند که در اتاق پذیرایی به لوله گاز بسته شده بود وپیکرش غرق خون بود. همزمان با شروع تحقیقات پلیسی، فریدون 48 ساله- شوهرمقتول-به عنوان عامل جنایت بلافاصله دستگیر شد. متهم وقتی پای میز محاکمه ایستاد گفت: چند وقتی بود که به ...
حکایت یک فرمانده عاشق از کابل تا حلب +تصاویر / می گفت بی بی زینب من را نگاه می کند، چطور بمانم؟!
اینکه یک کاری را شروع کند زمزمه اش را سر زبان بیاندازد. حالا این تصمیم قلبی سید حسین، برای روحینا یک حسرت بزرگ را به جا گذاشته ، حسرتی که از همان روز شهادتش گوشه قلبش نشسته : وقتی شنیدم شهید شده ، خیلی دلم سوخت، به خودم گفتم روحینا تو با این مرد هشت سال زندگی کردی، اما هیچوقت او را نشناختی. الان برای خودم دلم می سوزد ، می گویم کاش زودتر او را شناخته بودم. برای روحینا ، تا ...
کودکی ام در خانه مقوایی گذشت
و شیک ترین مجلات آن روز ها و نخستین مجله ای بود که یونیفرم گرافیکی داشت. من خیلی کوچک بودم یک بار هم دربان آنجا راهم نداد و گفت: برو با بابات بیا . دفتر مجله در میدان توپخانه، پشت اداره گذرنامه بود. صبح ها مدرسه می رفتم و بعد از آن در مجله مشغول می شدم. سپید و سیاه تحریریه بزرگی داشت و آدم های بزرگی هم در آن کار می کردند. درست است؟ بله... نصرت رحمانی، احمد شاملو، فریدون مشیری ...
سرداری که به زابل رفت و برنگشت
نگران حال حاجی شدم که نکند دوباره لرز کرده باشد. آن شب، در نبود حاجی، من هم به بچه ها گفتم، همان رختخواب را بیاورند و کنار بخاری بیاندازند. وضعیت خاصی برایم پیش آمده بود، خوابم نمی برد و بی علت، گریه می کردم. فکر اینکه کسی خبر شهادت همسرم را برایم بیاورد، آزارم می داد. نزدیک صبح، تازه خوابم برده بود که خانم صالحی به همراه خانم خوارزمی آمد تا خبر شهادت حاجی را به من بدهد، ساعت 6 صبح بود ...
از شاد کردن حیدر کرار با خوردن یک کاسه لوبیا تا تردد نیمه شب دختران
سپس پیاده شده و چند ایستگاه ایست و بازرسی بدنی و از اثاث همراهمان را پشت سر گذاشتیم. سرانجام در قسمت بیرونی دیوار حفاظ حرم کوله پشتی ها و گوشی های تلفن را در یک جا قرار دادیم و دو نفر مسئولیت آن را پذیرفتند تا به نوبت نگهبان آنها باشند و قرار شد بعد از نماز ظهر و عصر همگی در آن مکان برای حرکت به سوی کربلا آماده باشیم. برای انجام یکی دو تا مصاحبه و تماشای اوضاع و احوال به دوستان گفتم یک ساعت ...
لیلا؛ مادری که همچنان چشم به راه مسافر زلزله است
اهل محل که بهمن 10 ساله مجروح را در روزی که ما را به رشت و بعد از آن به تهران بردند، دیدم. من حال خوبی نداشتم استخوان هایم شکسته و خونریزی شدید داخلی داشتم و تنها چیزی که از این کودک معصوم یادم هست درد کشیدن و از درد پیچیدن به خود بود که من هر چند لحظه یک بار به او خیره می شدم و خودم از حال می رفتم. بهمن کوچک، آخر او شاید هنوز به درستی اسم مادر و پدر یا نشانی محل را نمی دانست که برای کسی ...
مرد خیر چگونه دستش به خون شوهر سابق یک زن مطلقه آلوده شد
دادم تا مقطع راهنمایی را به پایان رساندم ولی بعد از آن دیگر به دبیرستان نرفتم و درگیر امور ساخت و ساز شدم. در یکی از همین روزها بود که مرد نیکوکاری مقابلم قرار گرفت و توجه مرا به خودش جلب کرد به طوری که از آن مرد نیکو سیرت خیلی چیزها یاد گرفتم، آن قدر شیفته او شده بودم که تصمیم گرفتم با یکی از بستگان نزدیک وی ازدواج کنم. آن مرد هم که به من اعتماد زیادی داشت واسطه این ازدواج ...
افشاگری های تکان دهنده پدر مهرداد اولادی
.... می گفت: پس کمتر کار و بیشتر استراحت کن. اگر پول بخواهی من به تو می دهم. در دوران بیماری ام می گفت: اگر زن و بچه داشتم تو را به تهران می بردم و درمانت می کردم ولی من گفتم آنجا چه کسی به داد من برسد؟ اینجا (قائمشهر) خواهر و مادرت از من پرستاری می کنند، اما آنجا کسی را ندارم. همین بی کسی باعث شده نتوانم حق پسرم را بگیرم. مهرداد را دو سال و نیم به امارات فروختند، یک سال بعد بازیکن آزاد ...
ازدواج ورزشی به من کمک کرد / آب دریاچه آزادی پایین رفته است
که حدود 200 متر بود و من در 15 سالگی و با 6 ماه تمرین در این شرایط وارد تیم ملی شدم و از آن زمان تاکنون که 7 سال گذشته، همیشه عضو تیم ملی بوده ام. زمانی که به تیم ملی رویینگ دعوت شدم این رشته 2 سال بود که وارد ایران شده بود. رویینگ بعد از دو و میدانی بیشترین شرکت کننده در المپیک را دارد. ملی پوش 22 ساله قایقرانی ایران درباره مشخصات رویینگ گفت: قایق های روئینگ بلند و کم عرض با پاروهایی ...
چگونه می توان گورخواب، کلاش و یک تروریست انتحاری بود
لامبورگینی دست روی موضوع روز جامعه و خبرسازی یعنی گورخواب ها و پلاسکو گذاشته بودید که به نظر می رسد با استقبال هم مواجه شد؛ بعد از این نمایش سراغ تئاتر دیگری با محوریت یک موضوع اجتماعی می خواهید بروید؟ فعلا کاری را شروع نکرده ام ولی تئاتر بخشی از ذهن من است. الان دارم روی متن کار می کنم. طرحی دارم که هنوز نفهمیدم باید چه کارش کنم چون لحن اش را پیدا نکرده ام. موضوعی است که خودم زیاد دوست ...
شهریه های میلیونی و انصراف دانشجویان نخبه افغانستانی از تحصیل
روم بعد که حالم بهتر شد با خودم گفتم اشکالی ندارد، همین رشته هوشبری را می روم. وقتی وارد دانشگاه شدم، دیدم شهریه من با کسی که بدون کنکور می آید فرقی نمی کند و باید ترمی دو میلیون 500 هزار تومان می دادم. بعد از دو سال انصراف دادم. به هیچ صورتی برایم پذیرفته شده نبود که کارشناسی هوشبری بخوانم، چون دیدم زندگی ام به آن سمتی که می خواهم نمی رود و افسردگی گرفته بودم، از طرفی برایم مقدور نبود که 10 میلیون ...
شهید سلمان اسماعیلی
بکنند و حالا چند کلمه ای با خانواده ام دارم و آن این است که من این لباس مقدس را پوشیده ام که مدافع اسلام و قرآن باشم و هر آن امکان شهادت من هست. اگر در این راه شهادت نصیبم شد و به عهدی که با خدا بسته بودم وفا کردم و به لقاءا... پیوستم، حقوق من به پدرم می رسد و فرزندان و عیالم تحت نظر ایشان می باشند و اگر همسرم نخواستند بعد از من در خانه ام بمانند، هر آنچه شرع مقرر داشته می توانند سهم ببرند، ولی ...
کشاورز؛ کوله باری از تجربه و هنر
خانه ها هم همیشه بحث نقالی داغ بود. تئاترهایی هم به زبان ارمنی اجرا می شد که از همان زمان برایم بسیار اثرگذار بود. حتی برای اولین بار سالن تئاتر به صورت جعبه ایتالیایی در جلفای اصفهان ساخته شد که هنوز هم وجود دارد. ادیان مختلف بدون آنکه برخورد قومی با هم داشته باشند زندگی می کردند و تئاتر می گذاشتند. من به کودکستان مریم می رفتم و مدیر آنجا فردی بود به نام گراویدار که زبان ایتالیایی و ...
خواستن هایی که با فعلِ توانستن صَرف می شوند
انجام دهی که ارضا شوی؟ گفت نمی دانم، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده ام. گفتم از زندگی چه می خواهی؟ گفت نمی دانم. گفتم از چه چیزی ناراضی هستی؟ گفت از همه چیز. با آدمی آشنا شدم که رفتارش برایم تازگی داشت. طبعا هیچ کمکی از دست من برنمی آمد. روز بعد خانمی به گالری آمد و او هم گریه کرد. گفت من عاشق مردی بودم، با هم ازدواج کردیم و بچه دار شدیم و بعد همسرم فوت کرد. بعد از چند ماه همسر مردی شدم که 30 سال ...
گفتم هرگز اجازه نمی دهم به سوریه بروی!
.... خلاصه هرچه اصرار کرد اجازه ندادم و رفتم سر زمین های کشاورزی مان مشغول کار شدم. 3 روز بعد پدر علی گفت من اجازه دادم علی برود سوریه. علی مجبورم کرد و قسم داد به حضرت زینب(س). گفت: بابا اگر نگذاری به سوریه بروم روز قیامت جواب حضرت زینب(س) را چه کسی می دهد؟ اگر شما به گردن می گیری که باشد نمی روم . من هم با پدرش دعوا کردم و گفتم تو خودت در بستری چرا اجازه دادی برود؟ مگر ما غیر از علی ...
ثروت آفرینی از نقطه صفر
کافه ها را قانع کرد که در ازای نصف سود، اجازه دهد دستگاه در مغازه اش قرار گیرد. بعد از روز اول کار با اولین دستگاهشان چهار دلار پول خرد به دست آوردند. کمی بعد دستگاه های بازی را که با سکه کار می کرد، به هفت عدد رساندند؛ وارن خیلی زود هر هفته 50 دلار به خانه می برد. بافت در عین حال همواره ارتباطش را با بورس قطع نکرد و سعی می کرد نکات کاربردی را از دلالان کارکشته آن جا یاد بگیرد. وارن دو ...
سرقت موی زنان با بیهوش کردن آنها!
... همسایه ها هم می گویند کسی را ندیدند که داخل خانه شده یا از آن خارج شود. و این تنها حادثه از این قبیل نبود. روز بعد فقط چند متر دورتر از خانه سونیتا دوی، آسا دیوی هم هدف حمله ای مشابه قرار گرفت و موهایش را از دست داد. اما این بار گزارش شده که مهاجم زن بوده است. ساراج پال، پدرشوهر آسا دیوی می گوید که پس از این حادثه، او و دیگر زنان خانواده را نزد خویشاوندانشان در ایالت ...
پسران خردسال در دام سه جوان شیطان صفت
، خانواده پسر نوجوان به سرنخی رسیدند که آنها را به میلاد رساند. عموی پسربچه در حالی که عکس میلاد را در دست داشت آن را به زن جوانی در پارک نشان داد که او نیز با دیدن عکس بلافاصله میلاد را شناخت و گفت: چند روز قبل در پارک بودم که غلام کارتن خواب را دیدم که با زور پسرک را با خودش برد. پسربچه سعی داشت از دست مرد کارتن خواب فرار کند اما او به بچه اجازه نداد. چون هوا رو به تاریکی می رفت و غلام ...
مرتضی عاشق شهادت بود، می گفت من هم دوست دارم بروم. یک سال تمام به دنبال جلب رضایت من بود برای رفتن. ...
.... وقتی خبر آسمانی شدنش را شنیدید چه کردید؟ با شنیدن خبر شهادت مرتضی بی تاب شدم. وقتی همسرم گریه های من را دید، گفت وقتی به رفتن و جهادش رضایت دادی باید به این روز هم فکر می کردی. خودت راهی اش کردی پس بی تابی نکن. من هم آرام شدم. گفتم راضی شدم به رضای خدا، پس این همه بی تابی برای چیست؟! امروز بعد از گذشت دو سال از شهادت مرتضی صبور تر شده ام. وقتی دلتنگش می شوم فاتحه و صلواتی ...
آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!
از این بود که خداوند در زمین زینتی قرار داده تا مردم را امتحان کند و این زینت را بعد از مدتی زایل خواهد ساخت. در واقع درنگ انسان در دنیا و مشغول شدنش به این زینت ها شبیه وضعیت اصحاب کهف است که همان گونه که آنها چند صد سال گذر زمان را چون روزی یا یک نیم روز قلمداد کردند انسانها در قیامت هم کل زندگی شان در دینا را همچون روزی یا کمتر از یک روز به حساب می آورند ( کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ ...
سیاه پوشان چشم انتظار
! دیشب بی آن که بدانم قرار است چه بلایی سرم بیاید، سیاه پوشیدم. حالا دیگر برای همیشه سیاهپوش شده ام. یکی به من بگوید که از این به بعد بدون خانواده ام، بدون فرزندانم باید چه کار کنم. دخترم تازه دانشگاه قبول شده بود. می خواست درس بخواند. شب قبل در کنار هم خیلی خوشحال بودیم. به خاطر دخترم همگی کلی گفتیم و خندیدیم. حالا باید بدون آنها، بدون خانه و زندگی ام آواره شوم. ای کاش من هم همراه آنها مرده بودم ...
ناسازگاری کودکان با یکدیگر، خانه است یا میدان جنگ؟!
...: مادری هستم که با دو فرزندم (پسر و دختر) و همسرم در خارج کشور زندگی می کنیم. قبل از فرستادن پسرم که 2 سال دارد به مهد کودک و در خانه خواهرش رو اذیت می کرد. گازش می گرفت و هل می داد و یا با اسباب بازی به سرش می کوبید. به خصوص وقتی خواهرش به اسباب بازیش دست می زد. الان که به مهد کودک می ره خیلی بدتر شده. اول اینکه وقتی مهد کودک می برمش خیلی سخت جدا می شه و خیلی گریه می کنه. دوستاشو بی ...
راننده آژانس میانسال نادیای 27 ساله را در غیاب زنش به خانه برد و ..!
و به ساختمان برگشت بلافاصله پایین رفتم و با لکه های خون که روز زمین ریخته بود روبه رو شدم. همسایه ام همان موقع در حالی که یک گونی دیگر در دست داشت از خانه بیرون آمد و به محض روبه رو شدن با من شوکه شد. من همان موقع همسایه ها را خبر کردم تا مانع فرار Escape احمد شوند. به دنبال اظهارات این مرد پلیس به خیابان فداییان اسلام رفت و در بازرسی صندوق عقب خودرو احمد با جنازه مثله شده یک زن جوان ...
از خصوصی سازی سرخابی تا حضور بانوان در ورزشگاه با دادکان
تا کمی غذا بخورم وقتی در آنجا نشسته بودم چندین دختر ایرانی مقابل من نشسته بودند که آمدند با من گفت وگو کردند. من واقعا ناراحت می شدم می دیدم عرب ها می آیند و این دختران را با خود می برند. به راستی در این مملکت چه کار کرده ایم؟ اینها مسلمان نیستند؟ یک نفر مسلمان می شود 200 بار در تلویزیون نشان می دهند اما آیا شده ببینید چند نفر از مسلمانان مسیحی شدند و از این دین جدا شدند؟ و سوال آخر؛ بعد از 6 دهه زندگی، تعریف تان از محمد دادکان چیست؟ محمد دادکان:هیچ وقت به کسی ظلم نکردم و اگر ظلم دیدم گفتم. منبع: خبرورزشی ...
با 100 هزار تومان سرمایه برای 14 نفر شغل ایجاد کردیم/ فضای مجازی بستر مناسب کسب و کارهای خانگی است
کمک های مادرم، مادر همسرم و پسر ده ساله مان را نیز داشتیم. من بخش بزرگی از پیشرفتم را مدیون پسرم هستم، چون به خاطر ما از تمام کودکانه هایش گذشت. ما تا یک ماه پیش صاحب یک خانه آپارتمانی در مسکن مهر بودیم، فروختیمش و یک خانه ویلایی اجاره کردیم که انشاءلله بعد ازماه صفر به آنجا می رویم. برای پیشرفت کارمان این لازم بود. البته به زودی یک نفر به صورت مستقیم به عنوان همکار به خانواده زرخنی اضافه می شود ...