سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی نامه شهید علمی
ایمان و نهایت خلوص قلب هاست. شهادت مردن تحمیلی نیست، انتخاب آزادانه و آگاهانه است؛ خلوت عاشق و معشوق است.شما می توانید در ادامه شرح کوتاه زندگی یکی از شهدای دفاع مقدس را در ادامه بخوانید: شهید بابا علی علمی سال 1346 اول فروردین به دنیا آمد در یک خانه روستایی متوسط به دنیا آمد. کودکی شهید خوش قیافه بود، وضع مالی خانواده خوب نبود. تنها نان آور خانواده پدر مرحومش بود. ولی رفته رفته به یاری ...
نیکی کریمی دستمزدم را نداد و در اینستاگرام بلاکم کرد!
فیلم سینمایی دیگر بازی کنم که نقش خودم را در آن فیلم دارم و بدلکار یا مربی شخص دیگری نیستم. تجربه تلخی که از این فیلم داشتم، سبب شد تا قید همکاری با دیگر بازیگران را بزنم و خودم بازی کنم. شفیعی در مورد رفتارهای نیکی کریمی با خود می گوید: (کریمی) یک مدت من را در اینستاگرام بلاک کرده بود و پس از مدتی آنبلاک کردند. هیچ پاسخی به من ندادند اما فکر می کنم از اینکه گفته بودم من بدلکار او هستم ...
ماجرای ازدواج دو امیرکبیری با توسل به شهید خلیلی/ باند پرواز رسول اتاق و کتاب هایش بود
27سالگی شهید می شود و کادوی تولدش را از سید الشهدا می گیرد؛ شهادت . قرار را پشت تلفن می گذاریم برای ساعت 11. از برخورد پدر پشت تلفن پیداست با روی گشاده پذیرای هر سوالی خواهند بود. روز قرار که می رسد داخل ماشین تمام حواسم پیش چشم های مادری است که نمی دانم چگونه با آن ها مواجه شوم. جلوی درب خانه که می رسیم واحد شهید خلیلی از باقی واحد ها به واسطه عکس خندان چهره آقا رسول متمایز شده و پدر قبل از ...
سیری در گفتار و کردار صادق آل محمد(ص)/ محبوب ترین نزد خدا کیست؟
این گونه اندوهگینی و چرا رنگت دگرگون شده است؟ گفتم: فدایت شوم، بنی عبّاس و حکومتشان را می بینم و این مال و این تسلط و این قدرت و جبروت را. اگر این همه در دست شما بود، ما هم با شما در آن سهیم بودیم. امام فرمود: ای مفضّل، بدان که اگر حکومت در دست ما بود جز سیاست شب (نگهبانی شبانه و حراست مردم و اقامه حدود و حقوق الهی) و سیاحت روز (تلاش روزانه و سیر کردن و رسیدگی به مشکلات مردم و اقامه عدل و دفع باطل ...
بزرگترین درس پیامبر(ص) برای امت اسلامی اخلاق است / جستارهایی از مرحوم آیینه وند و دلشاد تهرانی در وصف ...
دیگر ستون درد و دل بود، کسی گناهی کرده و طلب مغفرت می خواست یا مساله شخصی داشت، به پیامبر(ص) مراجعه می کرد.او ادامه داد: پیامبر به قدری منظم بود که وقتی به نماز می ایستاد به صف های پشت سر می گفت منظم بایستید، در میان شما خلل و نفوذ نباشد، صفوف باید در یک خط مستقیم باشد و نامنظم نباشد . پیامبر این چنین مسلمانان را منظم می کرد. پیامبر(ص) در خانه هم بسیار منظم بود، اهل خانه می دانستند که پیامبر در ...
3 ماه مراوده جلال با یک زن را وقتی فهمیدم که سر زده به خانه ام رفتم و ..!
ماه بیشتر طول نکشید و من با یک مراسم آبرومندانه وارد زندگی مشترک شدم و مدتی بعد در حالی باردار شدم که هیچ گونه مهارت های خانه داری و آداب تربیت فرزند را نمی دانستم به همین دلیل سه ماه آخر دوران بارداری را به منزل پدرم رفتم تا از بروز حوادث ناخواسته پیشگیری کنم. در این میان زندگی ام را با خیالی آسوده به دست همسرم سپردم چرا که او اعتقاد داشت نباید مزاحم خانواده ما شود! از سوی دیگر همسرم ...
وقتی مطلقه شدم در یک مغازه مشغول به کار شدم تا اینکه سر و کله امیر پیدا شد و..!
هوایم را دارد و نمی گذارد مشکلی پیش بیاید. بعد از یک سال، با برگزاری جشن عروسی، به خانه خودمان رفتیم. زندگی سرد و بی روح ما عمری نداشت. شوهرم با شک و تردید بیش ازاندازه اعصابم را خط خطی می کرد. بد اخلاقی هایش روزبه روز بدتر می شد. می سوختم و می ساختم. اما یک روز آن چنان کتکم زد که مرگ را به چشمانم دیدم. پدر و مادرم وارد عمل شدند و طلاق گرفتم. نگرانی و دغدغه خانواده ام بعد از ...
خیانت اجباری دختر جوان
به گزارش شما نیوز ، فرشته هستم، 21 ساله و سه فرزند دارم، در فرهنگ ما رسم بر این است که دختران را در سن پایین شوهر می دهند و متاسفانه این فرهنگ غلط تا کنون ادامه داشته است. دختران خانواده ما نیز از این قاعده غلط مستثنی نبودند. 12ساله بودم که پدرم مرا شوهر داد، سن کمی داشتم و هیچ از زندگی و رابطه زناشویی نمی دانستم، حتی زمان ازدواج به سن بلوغ هم نرسیده بودم. شوهرم 6 سال از من بزرگتر بود ...
داستان طلبه ای که در کنسرت ها آواز می خواند (عکس)
که داشت مؤذنی و قرائت قرآن مجید به او واگذار شده بود؛ یک روز که پدرش در خانه نشسته بود صدای لطیفی به گوشش رسید چون خوب دقت کرد دانست این صدا از حنجره پسر دوازده ساله اش است که از مدرسه به خانه آمده است جلال را نزد خود خواند و به او گفت تو خوب می خوانی و باید بخوانی جلال که تصور نمی کرد پدرش در آن موقع در خانه باشد و صدای او را بشنود ابتدا قدری ناراحت شد ولی به تشویق پدر شروع به خواندن کرد به طوری ...
نیکی کریمی دستمزدم را نداد و گفت به کسی نگویم که ...
دیگر بازی کنم که نقش خودم را در آن فیلم دارم و بدلکار یا مربی شخص دیگری نیستم. تجربه تلخی که از این فیلم داشتم، سبب شد تا قید همکاری با دیگر بازیگران را بزنم و خودم بازی کنم. شفیعی در مورد رفتارهای نیکی کریمی با خود می گوید: (کریمی) یک مدت من را در اینستاگرام بلاک کرده بود و پس از مدتی آنبلاک کردند. هیچ پاسخی به من ندادند اما فکر می کنم از اینکه گفته بودم من بدلکار او هستم ناراحت شده ...
راز گور مخوف/زن جوان از قتل همسرش میگوید
بعد از ماجرای چاقوخوردگی به من مشکوک شده بود و مدام مرا تهدید می کرد. این گونه بود که من قرص سمی را از یک عطاری در چناران خریدم و تصمیم گرفتم خودم کارش را تمام کنم. از قبل با ق و یکی از برادرانم هماهنگ کرده بودم. صبح روز 8 بهمن ماه سال 92 وقتی همسرم دخترانم را به مدرسه برد و به منزل بازگشت من بلافاصله قرص سمی را پودر کردم و داخل لیوان شربت ریختم و به همسرم دادم. او بعد از خوردن شربت ...
+18 / انواع جن ها را بشناسید/ اسامی جن ها و آسیبی که به انسان میرسانند
خود در آورم به طوری که در هر محفلی که حضور داشتم عده ای از ارواح و جنود جن حاضر بودند و دستوراتی را که به آن ها می دادم اطاعت می کردند. در آن ایام در یکی از اتاق های طبقه فوقانی منزل پدرم در شهر تبریز زندگی می کردم در آن اتاق ظروف قدیمی زیادی وجود داشت از جمله دو عدد ظروف مرغی عتیقه شبیه به هم و بسیار گران قیمت که در دو طرف آینه قرار داشت. یک روز که از خانه خارج شده بودم ...
ترک تدریجی اعتیاد با درمان حمایتگر
....آرزو داشتم سایه ای را به دنبالم حس نکنم. تا اینکه یکی از همان شب ها توسط گشت پلیس، روانه بازداشتگاه شدم. بعد از آزادی پدرم مرا به زور کتک به یک مرکز اقامتی ترک اعتیاد برد. یک ماه آنجا بودم. اما چه شد؟ اولش شدم : سمیرا هستم 21ساله - یک مسافر ؛ بعد چی؟ دوباره شروع کردم. کمپ ها به هیچ دردی نمی خورند. بیشترشان به فکر جیب خودشان هستند. تا حالا 4بار بستری شده ام . بالاخره بعد از چند هفته ...
آقای خودم، خانم خودم؛ دربارۀ پدیدۀ وصلت با خود
جای آن برج دستمال توالت هایی که پشت سرم روی هم چیده و هر لحظه محتمل بود سقوط کند و به جای کُپۀ لباسهای کثیف بچه ها، روی صورت خودم معطوف شوم. حتی نمی خواستم یک ثانیۀ دیگر به چشم های خودم خیره شوم؛ تن ها چیزی که قصد داشتم آغوش داغی بود که بتوانم صورتم را در آن غرق نمایم و گرمای دست هایی که مرا محکم در بر بگیرد، آغوش و دست های کس دیگری، مثل همسرم، مادرم یا دوستم اِلی. همین حس چند روز بعد ...
خاطرات رانندگی بازیگر زن سینما و تلویزیون +عکس
...> از فردای روزی هم که 18 سالم شد رفتم شهرک آزمایش امتحان دادم.آیین نامه اصلا نخوانده بودم و فکر می کردم سریع قبول می شوم ولی سه بار رد شدم! شهر هم زود قبول نشدم ولی پشتکارم خوب بود، دقیقا 10 روز بعد از رد شدن می رفتم برای امتحان مجدد! تا بالاخره گواهینامه را در 18 سالگی گرفتم. فردای روزی که گواهینامه ام آمد مادرم اجازه داد پشت فرمان ماشینش بنشینم. توی سر بالایی گاندی ...
72سال عاشقی با نقاره
. من نمی توانم از حرم و این خانه دل بکنم؛ سال هاست اینها به هم وصلند. سواد خواندن و نوشتن ندارم. 4 برادر و 2 خواهر داشتم. مادرم خانه داری می کرد و کار پدرم در آن زمان، ساختن زنجیر و افسار برای اسب ها بود. 72سال است که صبح و عصر در خدمت نقاره خانه غریب الغربا امام رضا(ع) هستم. هر روز نقاره می زنم؛ به غیر از ایام عزا در ماه های محرم و صفر و ایام شهادت ائمه اطهار(ع) که نقاره خانه تعطیل است. در روزهای ...
وام مسکن به جانبازان زیر 25 درصد تعلق می گیرد
جانباز20درصدم .سال60عضورسمی سپاه شدم و با تمامی مشکلات وقت من و همسرم که آن هم عضو رسمی بود زندگی را باهم پشت سر گذاشتیم. مدت 63ماه حضوردر دو جبهه را دارم، جنگ با صدامیان وپ شت جبهه با منافقین . شب و روز خواب و آرام نداشتیم. دارای سه فرزند هستم. تا اینکه همسرم با بیماری اعصاب مواجه شد و از طرف دیگر سند خانه را در گرو بانک برای وام گرفتن دوتن ازجانبازان قرار دادم،که متاسفانه نتوانستند بپردازند. بانک ...
زیدآبادی: آن هایی که می گفتند به روحانی رای بدهید، مقصرند
مالی در زندان ماندیم که مورد من طولانی تر بود. هفده مرداد 1379 روز خبرنگار مرا دستگیر کردند. قرار بود به عنوان عضو هیات ژوری نمایشگاه مطبوعات، به مراسم پایان بروم و اسامی را اعلام کنیم که دستگیرم کردند. تا هیجده بهمن ماه سال 1379 در بازداشت بودم. سه روز بعد رفتم خانه محمد بسته نگار و همه دوستان ملی مذهبی بودند و قرار بود گزارشی از زندان بدهم، باز آمدند و همه را دستگیر کردند. آن جمع بیست و ...
از تمیز کردن خانه های مردم تا رسیدن به شهرت ملی توسط قارنلی+تصاویر
... * از تحصیلاتتون بگین؟ کلاس اول تا پنجم ابتدایی در مدرسه حاج قلی کیا تحصیل کردم. مقطع راهنمایی را در یکی از مدارس شهرستان بندرترکمن پشت سر گذاشتم. مقطع دبیرستان را نیز در یکی از مدارس شهرستان کردکوی گذراندم. همچنین برای ادامه تحصیل وارد یکی از دانشگاههای گرگان شدم. * از چه سالی وارد هنر شدین؟ از 16 سالگی وارد هنر شدم. * نخستین ...
پدر و پسری که برای شهادت از یکدیگر سبقت گرفتند
، گفتیم مگر توی فرودگاه نگفتی همراهت آمده، گفت کارش در سوریه گیر کرده. دیگر مادرم آرام و قرار نداشت، از پدرم خواست هرچه هست بگوید. صبح زود بعد از نماز بود که پدر به مادر گفت مهدی به آنچه می خواست رسید. قبول شهادت مهدی و اینکه در انتظارش بودیم اما پیکرش بازنگشت خیلی سخت بود. شهید رسول جعفری در کنار تابوت پسر ناراحتم که هر بار سالم به خانه برمی گردم/ مهدی در مسابقه ...
آقای خودم، خانم خودم؛ دربارۀ پدیدۀ وصلت با خود
...، می خواستم هر چه زودتر بیرون بروم. حتی نمی خواستم یک ثانیۀ دیگر به چشم های خودم خیره شوم؛ تن ها چیزی که می خواستم آغوش گرمی بود که بتوانم صورتم را در آن غرق کنم و گرمای دست هایی که مرا محکم در بر بگیرد، آغوش و دست های کس دیگری، مثل همسرم، مادرم یا دوستم اِلی. همین حس چند روز بعد نیز بر من غالب شد، زمانی که شروع کردم به خلاص شدن از دست پیوندهایی که دیگر به کارم نمی آمد ...
قاتل: راننده به پدرم فحش داد، او را کشتم!
جام جم از انگیزه اش برای قتل گفت. چه کاره هستی؟ چند سال آبدارچی شرکت بودم که به دلایلی بیکار شدم و بعد با دستفروشی هزینه زندگی ام را تامین می کردم. ازدواج کرده ای؟ سال 84 ازدواج کردم، اما مشکل داشتم و صاحب بچه نشدیم و همسرم طلاق گرفت. نزد خانواده ات بازگشتی؟ پدرم فشارخون و دیابت داشت. مادرم با دادن نان خامه ای باعث شد حال او بد شود و ...
دختر دنیای قانون و تبصره که وارد دنیای فرش شد!+عکس
تا در زمینه تخصصم کارم را در شمال ادامه بدهم، اما سهمم پاسکاری بین دانشگاه ها شد. قصه دادگستری ها هم به همین منوال بود و ناآشنایی و عدم استقبال از سابقه و تخصصم، عایدی جز افسردگی برایم نداشت. عادت به زندگی در کلانشهری مثل تهران و بیکاری دست به دست هم دادند تا افسردگی بر من غلبه کرد. دوران سختی بود و خانواده ام تمام تلاش خود را می کردند تا به این بیماری من خاتمه بدهند. مادرم یکی از افرادی بود که ...
از تبلیغ دین در مناطق محروم تا رجز خوانی در خرابات شام
دانست و با عشق به شهادت رسید؛ من اشک همسر و فرزند میرزا محمود را پس از شهادت ندیدم ولی من به عنوان یک پدر هیچ زمان نمی توانم جلوی گریه خودم را بگیرم و صبور باشم. رجز خوانی با شمشیری که غنیمت گرفته بود فرزندم شمشیری را در دوره دفاع از حرم به غنیمت گرفته بود و با آن رجز خوانی می کرد و به همسر خود گفته بود که من شهید می شوم، اگر جانباز شدم به خانواده ام نگویید که در سوریه مجروح ...
تولید سینمای ایران به سمت و سوهایی رفته است که ما آن را بلد نیستیم
: بعد از همکاری با بنیاد فارابی وارد بخش خصوصی شدم و با زنده یاد فواد نور فیلم های لنگرگاه و شکار خاموش را کار کردم. مجموعه آیندگان به تهیه کنندگی وحید نیکخواه آزاد برای شبکه دو ساختم و کارهایم ادامه پیدا کرد. به خاطر هانیه را تحت تاثیر مراسم عاشورای بوشهر ساختم وی درباره فیلم به خاطر هانیه توضیح داد: اوایل انقلاب یک سریال مستند در بوشهر کار می کردم و از مراسم عاشورا فیلم ...
خشونت یا محافظت؟!
، زیر ذره بین هستند؛ درست است پدر و مادرم دختر و پسرشان را به یک اندازه دوست دارند، منکر این موضوع نیستم اما رفتارشان روی من کنترل بیشتری داشته؛ وقتی ساعت 8 شب به خانه می آیم حتما از من می پرسند کجا بوده ام اما برادرم تا هر ساعتی بیرون باشد برایشان مهم نیست؛ رفتار و تصمیمات من در نهایت باید از یک فیلتر بگذرد و منطق آن ها این است که من دختر هستم! البته فکر نکنید با خانواده ام مشکلی دارم این ها بسیار ...
بار سنگین فقر بر شانه های نحیف کودکان کار
لمس کردم و دیگر نتوانستم که از دستشان فرار کنم. امید با اشاره به شرایط فعلی مادرش با بغضی کودکانه می گوید: دو برادر بزرگتر از خودم دارم که به تازگی ازدواج کرده و مادرم را تنها رها کرده اند؛ کسی نیست که خرج زندگی مادرم را بدهد و پدرم هم با زن دیگری دوباره ازدواج کرده است و از من و مادر و خواهرم سراغی نمی گیرد. می گوید: من کار می کنم و هزینه هایی مثل اجاره خانه، پول نان و پول ...
اصفهان قدیم به روایت یک پدر
...، مستخدمی داشتیم با نام اوس جلال ، ناظم وقتی دید من دارم فرار می کنم، داد زد : اوس جلال بگیرش . اوس جلال هم که بالاخره سنی از او گذشته بود نتوانست من را بگیرد، من از مدرسه فرار کردم و رفتم پشت بیمارستان کاشانی که نامش بیمارستان صدتختخوابی بود و بعد هم شد بیمارستان ثریا، پشت این بیمارستان پر از درخت بود و من داخل یکی از درخت های چنار که خالی بود رفتم و تا عصر آنجا قایم شدم. بعد وقتی مادرم فهمید ...
حاج احمد با شهادت بازنشسته شد
بهارستانه : اینکه می گوییم شهدا الگوی خوبی برای جامعه هستند، قرار نیست با انسان های خارق العاده ای رو به رو باشیم که هیچ اشتباهی مرتکب نشده اند. شهدا مثل همه ما، آدم هایی عادی بودند که مسیر کمال را طی کردند و در نهایت به شهادت دست یافتند. چند روز پیش که به منزل استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی رفتم، در گفت و گو با خانواده اش با مردی آشنا شدم که پدر و همسری مهربان برای خانواده اش بود اما چون هیچ ...
راز گاوصندوق پولدارنمای بی پول!
بود با او ازدواج کنم و راننده از ماجرای من و آن زن به طور کامل خبر داشت! گزارش خراسان حاکی است، متهم این پرونده جنایی در ادامه افزود: این گونه بود که من هم تصمیم به قتل زن عمویم گرفتم تا به راحتی به گاوصندوق دستبرد بزنم! همه برنامه و نقشه را راننده تاکسی تلفنی طرح کرد و ما روز حادثه به اتفاق یکدیگر به منزل زن عمویم رفتیم. او بیرون از حیاط ایستاد و گفت: وقتی شرایط مناسب بود تماس بگیر تا من هم ...