سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی تحصیلی دانشجویان خارجی در ایران
و بد است . ایران را به اندازه آمریکا دوست دارم بنیامین با اشاره به اینکه من از نظر هویتی نه در ایران هستم، نه در آمریکا، اظهار می کند: آمریکا را با همه مشکلاتش به خاطر اینکه وطن من است، دوست دارم؛ وقتی از آمریکا می رفتم می گفتم چقدرخوب شد و دارم این مشکلات و مردم بی سواد و بی فرهنگ را ترک می کنم، اما حالا که از آمریکا دور شدم متوجه شدم، من آمریکایی هستم چه آنجا را دوست داشته ...
بازیگران درخشان تاریخ سینما (44): کرک داگلاس
استفاده کرد. داگلاس با نام ایزی دمسکی بزرگ شد و در طول جنگ جهانی دوم بود که قبل از وارد شدن به نیروی دریایی ایالات متحده، بطور رسمی و قانونی نامش را به کرک داگلاس تغییر داد. در زندگی نامه ای که در سال 1988 با عنوان پسر کهنه فروش منتشر کرد، از دشواری هایی که او و والدین و شش خواهرش در سال های اولیه زندگی شان در امستردام نیویورک تحمل می کردند، نوشته است: پدرم، که در روسیه تاجر اسب بود، یک اسب ...
حس نفیس یک پدر در اهدای نفس فرزند
ماه سال گذشته مرا به اتاق عمل منتقل کردند. پزشکان می گفتند احتمال موفقیت عمل 50 درصد است اما من گفتم اگر 10 درصد هم شانس داشته باشم می خواهم این پیوند انجام شود. به خانواده ام وصیت کردم اگر اتفاقی برای من افتاد همه اعضای بدنم را به بیماران نیازمند اهدا کنند. بعد از عمل پیوند وقتی به اتاق ICU منتقل شدم در کما بودم. بخوبی به خاطر دارم که در همان حال چهره محمد جواد را دیدم. او درحالی که لباس مشکی به تن ...
فرجام شوم شوهرکشی
زندگی مشترک با یکدیگر مشکلی نداشتیم اما پس از گذشت چند ماه درگیری و اختلافات ما زیاد شد. او از من درخواست های غیر منطقی داشت و من قادر به برآورده کردن آنها نبودم. در این مدت صاحب دو فرزند که یکی پسر و دیگری دختر است، شدم. در حال حاضر دخترم چهار ساله و پسرم 10 ساله است. چندین سال در شیراز زندگی می کردیم و به خاطر رفتارهای همسرم حتی چندین بار درخواست طلاق دادم اما او حاضر به این کار نبود. شرایط ...
رژیم غذایی خواننده پاپ ایران
دغدغه ها و ناگواری های اجتماعی، هنرمندان و ورزشکاران را در کنارشان می بینند احساس آرامش بیشتری می کنند. با توجه به این که 46 بهار از عمرتان می گذرد اما جوانی و شادابی در چهره و رفتارتان وجود دارد. این ناشی از چیست؟ شما مگر از دل من خبر دارید؟! پدرم 12 سال پیش فوت کردند. دو هفته قبل از مرگش وقتی از حالش جویا می شدم چنان محکم می گفت خوبم که خیال مرا راحت می کرد و احساس می کردم همه ...
جامعه هنوز توانائی های کوتاه قامتان را باورنکرده/ آدم بزرگ های کوچک
استانداردها طراحی نشده ولی خانه ما هم مانند خانه همه آدم های معمولی طراحی شده و ما وسایل خانه مان را هم مناسب آدم کوچولوها تهیه نکرده ایم. حتی ارتفاع کابینت های آشپزخانه مان هم کوتاهتر نیست و این به خاطر این است که ما بتوانیم از قابلیت هایمان خوب استفاده کنیم به طور مثال شما اگر بخواهید لامپ اتاق تان را تعویض کنید از یک چهار پایه مناسب با قدتان استفاده می کنید ولی ما فقط یک چهار پایه بلند تر را ...
مدافعان جوانِ امروز مرا یاد دیروز خودم می اندازند
عزیزان جانباز نشوند. شهادت عاقبت شان باشد. خیلی سخت است کنار جانباز بنشینی و دردهایش را حس کنی و کاری از دستت برنیاید. من دردهای همسرم را با همه وجود احساس می کنم. مدت هاست که همسرم نمی تواند از خانه بیرون بیاید چون دائم باید اکسیژن بگیرد. یعنی فاصله اتاق تا سرویس بهداشتی را هم بدون استنشاق اکسیژن نمی تواند طی کند. وقتی مهمان می آید و ایشان می خواهد با کسی صحبت کند دائم باید مراقب تنگی نفس و سرفه ...
اینجا آخرین ایستگاه زندگی است
درک می کنم و برایشان گریه هم می کنم که کسی پشت در غسالخانه منتظرشان نیست. غسال ها بیشتر از همه می دانند که دنیا ارزش هیچ چیز را ندارد روایت ششم : بتول جلالی، 47 ساله که از سه سال پیش غسالی انجام می دهد، بتول می گوید دو فرزند دارم و خودم و همسرم کار می کنیم تا بتوانیم مخارج خانه و آن دو فرزند را در بیاوریم. او از کارهای دیگری از قبیل کار در کارخانه و کارگری که انجام ...
بابک در اوج خوشی ها شهدا را فراموش نمی کرد
مرور آخرین روز رفتن بابک بی تابم می کند. روز آخر اعزام با عجله از بیرون به داخل خانه آمد و رفت طبقه بالا سمت اتاق خودش؛ اتاقی که پر بود از عکس شهدا . چند لحظه ای نگذشت که با عجله از اتاق خارج شد و سریع بیرون رفت. من در خانه بودم که از مادرش پرسیدم: بابک در دستانش چه داشت؟مادرش گفت: یک کوله پشتی. تا این را گفت: متوجه شدم که کارهای اعزامش ردیف شده است. به برادر و عموهایش زنگ زدم و آنها به خانه ما ...
روزگار قرتی!
سوشیانس شجاعی فرد_ روزنامه شهروند | چند سال پیش، یادداشتی نوشتم در وصف احمد عربانی و هنرش با این تیتر: قلم پرکرشمه اش! در این گفت وگو، برخلاف اصول مصاحبه، اجازه دادم استاد عربانی هرچه می خواهد بگوید و به ندرت برای هدایت گفت وگو سخنش را قطع می کردم، حتی دل به دلش می گذاشتم که بیشتر بگوید، در نگارش گفت وگو هم با همه محدودیت جا، کمتر از گفت وگو زدم، دقیقا به یک دلیل: برای این که مخاطب از لابه لای ...
دعوای مرگبار بر سر نشستن در جلوی وانت
. زمانی که کیسه های پر از پلاستیک را پشت وانت قرار دادیم تصمیم گرفتم این بار جلوی وانت بنشینم. چون از سرما می لرزیدم و تحمل نداشتم پشت وانت بروم. اما سر این موضوع با ناصر دعوایمان شد و او مرا کتک زد. وقتی به خانه رفتم، ماجرا را برای خانواده ام تعریف کردم و همین باعث درگیری بین خانواده ما و خانواده ناصر شد و در جریان این درگیری پسرخاله ناصر با چاقو به پدرم حمله کرد که در بین راه توانستم ...
تنهایان بیابان
اعلام سازمان بهداشت جهانی، حدود 10 درصد جوامع گرفتار انواع معلولیت ها هستند و در ایران این رقم دو تا سه درصد است. نازنین خواهر حسین و امیر و جعفر و محمد است زنی 40 ساله که هیچ وقت ازدواج نکرد تا بماند و برادرهایش را تر و خشک کند؛ زنی با بغضی مدام در گلو، با چشم هایی که انعکاس قیل وقال رمه است و دست هایی که آن قدر در دل بیابان، با آب سرد، لباس و ظرف شسته و آن قدر اتاق کاهگلی کوچکشان را که ...
پرونده مرگ مشکوک زن میانسال در دادگاه بررسی می شود
: من و همسرم در طبقه بالای خانه مادر زنم زندگی می کنیم. امشب شام خانه مادر زنم دعوت بودیم. ساعتی قبل به خانه مان برگشتیم و همسرم سجاده اش را برداشت وبرای خواندن نماز به اتاقش رفت. چند دقیقه ای گذشت و از او خبری نشد که نگرانش شدم و به داخل اتاق رفتم و با جسد بی جانش روی سجاده روبه رو شدم. مأموران در بررسی های جسد متوجه آثار کبودی روی گردن زن میانسال شدند که حکایت از این داشت وی به طرز ...
با 50 هزارتومان شروع کردم
... اصلا شناختی از چرم داشتید؟ قبل از آن چطور دختری بودید؟ من دختری بودم با شخصیت مردانه که به کارهای بیرون از خانه عادت داشتم و تا پیش آمدن این اتفاقات کمتر پیش می آمد وقتم را صرف کارهای زنانه کنم. شاید بهتر باشد بگویم تا آن زمان نخ وسوزن دست نگرفته بودم، اما دیدن چرم هایی که توسط هنرجویان تغییر شکل داده و کیف و... می شدند، مرا علاقه مند کرد و تصمیم گرفتم این علاقه را دست کم نگیرم ...
خوانشی مصدقی از رویداد های نهضت ملی ایران
مهربان و دوستدار همه خاندان و بسیار فرزند دوست بود. در امور معیشتی و اقتصادی و خانه داری لایق می نمود، تا آن جا که در تدبیر معاش و مسائل مادی، کم اعتنایی پدرم را نسبت به این کار ها جبران می کرد. درباره تحصیلات فرزندان با پدرم هماهنگ و حتّی دقیق تر بود. آوردن معلم سرخانه از شهر به گز پیش از فرستادن آنها به مدرسه در اصفهان از اقدامات روشنفکرانه آنان شمرده می شد. پدرم و مادرم با هم پسر دایی و دختر عمه و ...
مهار بلاهای طبیعی با ایمن سازی بافت های فرسوده
آشفتگی گردد. یک راننده تاکسی که در طریق منزل به اداره از گفت وگو های او استفاده می نمایم و صدای رادیوی خود را بلند کرده تا خبر ها مرتبط به زمین لرزه موخر در کرمانشاه را به مطلوبی گوش کند می گوید: 40 سال پیش با ارثیه ای که از پدرم به من دست یافته یک مسکن کوچک 60 متری در حدود میدان امام حسین(ع) خریداری کردم و دو تا از فرزندانم را به مسکن شانس فرستاده ام و یکی دیگر از فرزندانم بهمراه من و همسرم در ...
خاطرات احمد زیدآبادی: تسلیم سرگذشت نشدم
. من تمام سخنرانی های شیخ را درک می کردم و متوجه نکته های تلویحی سخنانش می شدم. سخنان او گرچه تاثیر تکان دهنده ای بر من نگذاشت، اما برای همیشه مرا از باورهای قشری و متحجرانه رایج آن زمان دور کرد. درک بعضی از حرف های شیخ علی تهرانی برای او که نوجوانی 13 ساله بود سخت بود: یک روز در پی وقوع درگیری قم، او [شیخ علی تهرانی] بیانیه ای علیه حکومت صادر و در آن از عمال حکومت انتقاد کرد. هنگام نماز ...
11 ساله بودم که خانه رویی کردم - پاتوقم خانه مجردی بود و..!
؟ خیلی، سال ها قبل، تقریبا از زمانی که خودم را شناختم. 11 سالم بود که معتاد شدم و هر چیزی که دستم می آمد مصرف می کردم. چطوری معتاد شدی؟ داستانش طولانی است. پدر و مادرم که از هم جدا شدند، پدرم مرا به دست مادرم سپرد. من هم بچه بودم و در شیطنت های کودکی و به دلیل کمبود محبت پدر دست به سرقت زدم. یادم نیست چی دزدیدم، می دانم که چند روز کانون بودم و بعد از آزادی با صحنه ...
گفتگو با زنی که صیغه (همسر موقت) شده است
.... ولی اعضای دیگر خانواده این طور نبودند. بار اول زمان محرمیت چه مدتی بود؟ حدود یک سال و نیم با هم بودیم. حالا قطع می شد و مدتی فاصله می افتاد و باز صیغه می خواندیم. بعد از آن یک سال و نیم هم این طور نبود که مرا رها کند؛ هنوز هم خبر می گیرد و گاهی مشکلی داشتم، می آید کمک من. چرا قطع شد؟ وابستگی ایجاد شده بود و ترس از اتفاقاتی که این وابستگی ایجاد می کرد. مادر آن شخص ...
ماجرای ازدواج دو امیرکبیری با توسل به شهید خلیلی
. به رسول یک کتاب در مورد نوشتن وصیت نامه دادم و به او بیان کردم این را بخوانی متوجه می شوی چه طور لازم هست بنویسی واقعا هم زیبا درج کرد. چند وقت پیش کتابی برای مطالعه دستم بود که در مورد وصیت نامه شهدای مدافع حرم بود، هنگامی دقت کردم نگاه کردم شهدای پیش از رسول که وصیت نامه داشته اند خیلی کم اند؛ اما از بعد رسول همه وصیت نامه دارند یعنی رسول الگو گردید. پیشتر کتابخانه کوچکی در اتاق رسول ...
از فوتبال بدون سوکراتس متنفرم
که به دست جماعتی بقال و چقال فتح شده. فوتبال قوّادپرور. فوتبالی که ستاره هایش برای سکه سیاه می رقصند و مدیرانی که هرکدامشان ماکیاول را در جیب کوچکشان گذاشته اند و از خدا و مردم نمی ترسند. فوتبالی که دیگر سوکراتس ندارد. فوتبال تهوع زده، مبتلا به استسقای روح. و دور شده از ذات و لذات خود. نمایش بلاهت و وقاحت و سرسپردگی. نمایشنامه تکنیکال کمدی! 2- این سوکراتس بود که مرا عاشق و واله فوتبال ...
این بیماران را فراموش نکنید
به بعد ویلچری شدم؛ به طوریکه در سال 96 دیگر هردو پا، هردو دست و زبانم کاملا ضعیف شدند و دیگر قادر به برداشتن یک قدم هم نیستم. علاوه بر این تنگی نفس هم دارم و غذا و آب به گلویم می پرد. حتی آب دهانم را هم به سختی قورت می دهم و گاهی تا مرز خفگی پیش می روم. درد بی درمان با هزینه هایی سرسام آور او می گوید: در کنار این جسم سنگین و این درد بی درمان، دغدغه های مالی و هزینه های سرساور ...
16 آذر 1332 در دانشگاه تهران چه گذشت؟+تصاویر
سفارت انگلیس، حضور نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در ایران در کنار محاکمه مصدق طی چند روز مانده به آذر گویای آذر ماهی متفاوت برای ملت ایران در سال 1332 بود. قطعی شدن سفر نیکسیون به ایران در روز 17 آذر به ایران، خشم مردم و دانشجویان را بیشتر کرد، دانشجویان معتقد بودند با اوضاع پیش آمده دانشگاه تحمل حضور نیکسون را ندارد. در روز 14 آذر دانشجویان دانشکده های حقوق و علوم ...
خواننده محبوب در گفت وگو با سلامت آنلاین: خشایار اعتمادی: به خاطر صدایم گردو و بادمجان نمی خورم
که 46 بهار از عمرتان می گذرد اما جوانی و شادابی در چهره و رفتارتان وجود دارد. این ناشی از چیست؟ شما مگر از دل من خبر دارید؟! پدرم 12 سال پیش فوت کردند. دو هفته قبل از مرگش وقتی از حالش جویا می شدم چنان محکم می گفت خوبم که خیال مرا راحت می کرد و احساس می کردم همه چیز خوب است. باید به هم انرژی مثبت بدهیم تا نشانی از غم و افسردگی در وجودمان نباشد. گیرکردن در گذشته های بد باعث شده تا هم ...
طغیان خون هایی که ظلم ستیزی را می طلبید/ دانشجویان آغازگر جریان های انقلابی اند
کشیده به سمت دانشجویان نزدیک می شدند. بین ما و آنها چند قدم بیشتر فاصله نبود. سربازان دسته جانباز که در صف اول قرار داشتند چون درندگان خونخواری از این که طعمه را به دام انداخته اند سرمست پیروزی بودند. خون در چشمانشان موج می زد. اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می دید و خود را ...
خناری نژاد: تا به حال جاده آسفالت ندیده ام!
سن داشت و اینک در 27 سالگی به مدت 12 سال است که پیراهن ملی بزرگسالان را بر تن دارد. بقیه را از زبان خود وی بشنویم. آقای خناری نژاد، چطور به ژیمناستیک کشیده شدید؟ پدرم مرا به سمت ورزش سوق داد. او البته یک فوتبالیست بود اما رفتنم به ژیمناستیک بر اثر تشویق و امکاناتی بود که برادر بزرگم که او هم یک قهرمان ژیمناستیک در قائمشهر بود برایم فراهم آورد. برادرتان به چه سطحی در ژیمناستیک ...
ردپای مواد مخدر در 60 درصد قتل ها
.... موردی بود که متهم اعتراف کرد صبح زود هنگام خروج از آپارتمان دیدم مرد همسایه حین رفتن به محل کار با عجله درب آپارتمانشان را بست و متوجه نشد که بسته نشده است و من بعد از رفتن او، وارد خانه شدم تا طلاهای خانه را بردارم، اما همسرش، مرا دید و در جریان درگیری مجبور به قتل شدم! بر این اساس در بسیاری از موارد باید تأکید کنم خود ما مقصر هستیم. نسبت وقوع جرم در ایران و تهران به ...
عروس، پشت پرده اسیدپاشی به مادرشوهر
و عروس میان سال منکر اسیدپاشی بودند، سرنخ هایی به دست آمد که احتمال دست داشتن آنها در این اسیدپاشی را تقویت کرد. در نهایت مرد سبزی فروش زمانی که با مدارک مواجه شد، اعتراف کرد: ماهرخ همیشه از رفتارهای بد همسرش می گفت و از اینکه نمی تواند خساست های او را تحمل کند. او از من خواست برای شوهرش پاپوش درست کنم تا انتقام بگیرد. ماهرخ کلید مغازه کفش فروشی شوهرش را به من داد. شبانه وارد مغازه امیر شدم و ...
گفت و گو با - فرزاد مؤتمن - درباره زندگی و عشق دیرینه اش
همه مصیبت را تحمل کنم تا فیلم بسازم، بخشی از آن ماحصل همین تجربیات است. ما فولاد آب دیده شده ایم. یادم است که در بحبوحه جنگ، سال 60 یا 61 خواهر من آمریکا زندگی می کرد. به من تلفن کرد و گفت پیانوی مرا از آبادان به تهران ببر. خانه آبادان با این که در میدان جنگ بود، هنوز با وسایلش خالی بود. او گفت این پیانو خاطره بچگی من است و نمی خواهم از بین برود و این به سادگی نبود. برای این که راه های ارتباطی با ...
روستایی که بر سقف خانه ها بنا شده
...، باید وزن رفت وآمد مداوم را نیز تحمل می کردند. زن ها روستا رخت هایشان را در حیاط آویزان می کنند، کاسب ها روسری های رنگارنگ و عروسک های دست ساز می فروشند. مهمانخانه ای که در آن اقامت داشتم همانند دیگر خانه های این روستای زیبا پنجره های بزرگ داشت تا نور و گرمای خورشید وارد خانه شود؛ این یکی از روش های سنتی برای مبارزه با زمستان های سرد است. بسیاری از خانه های قدیمی ماسوله در پشت خانه یک اتاق ...