سایر منابع:
سایر خبرها
2 قتل برای800 هزارتومان!
شد و توسط قاضی علی اکبر صفائیان تحت رسیدگی مجدد قرار گرفت ولی قاضی با تجربه دادگاه این بار با 13 دلیل محکم ومحکمه پسند، باز هم رای به قصاص نفس سه تن از متهمان و همچنین 10 سال زندان و 74 ضربه شلاق داد. گزارش خراسان حاکی است: با تایید این رای در شعبه بیستم دیوان عالی کشور، پرونده این جنایت هولناک درحالی به شعبه یکم اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد که اولیای دم باید تفاضل دیه مندرج در رای دادگاه را برای اجرای حکم قصاص نفس، پرداخت کنند. روزنامه خراسان ...
تهدید قاضی به آزاردادن توسط اجنه!
تبلیغات می کردند که همین تبلیغات زبانی موجب شده بود تا از همه جای شهر مراجعه کننده داشته باشم. چه شد که در این مسیر قرار گرفتی؟ در یک کارخانه تولیدی مواد غذایی کار می کردم. سال 84 بود که متوجه شدم کارخانه ورشکسته شده است، به همین دلیل من و چند نفر دیگر از کارگران را اخراج کردند. سال 80 با پیرمردی 79 ساله که بازنشسته شرکت پست بود، آشنا شده بودم. او مرد عارفی بود و تسلط کاملی بر قرآن ...
تصویر جوانی و نو عروسش که با خودش به کشتی نفتکش برده بود و کشتی دچار حادثه شد و دنیا را ناراحت کرد+عکس
پیگیری کردم و متوجه شدم که نام همسرم در لیست نیست. اما در میان ناپدیدشدگان نام امید ضیایی را دیدم. امید ضیایی از صمیمی ترین دوستان همسرم بود و خودم هم با همسرش دوست هستم. بلافاصله به خانه آنها رفتم. همسرش خبر را شنیده بود. به شدت گریه می کرد و بی تاب بود. امید ضیایی یک پسر 8ساله هم دارد. برای این که متوجه ماجرا نشود، بلافاصله او را به خانه خواهرش بردند. هیچ خبری از سرنشینان کشتی نداشتیم. حتی با شوهرم ...
دختر بچه بودم که اون آقا تو ماشینش چیزی بهم نشون داد که من ....
.... نادین یک زن 24 ساله مصری است که این روزها در نیویورک زندگی می کند. او می گوید در نیویورک خیلی بیشتر احساس ناامنی دارد. یک بار مردی راه من و مادرم را در روز بست و من نمی دانستم چه کنم. کسی در خیابان نبود و انگار یخ زده بودم. او شروع به داد زدن سر مادرم کرد. خواستم که چیزی بگویم اما ناگهان احساس ناامنی بر من غلبه کرد و با خودم گفتم که نکند او تفنگ داشته باشد؟ برای همین به مادرم گفتم که بیا ...
پدر شهید احمدی روشن؛ از صحبت های مصطفی قبل از شهادت تا علت نقدهای صریح
برای شما صحبت کنم نه در حوصله شماست و نه در وقت می گنجد. پدر شهید احمدی روشن خاطره ایی از دیدار با رهبر انقلاب را هم تعریف کرد و از ارادت خود و همه اعضای خانواده شهید به مقام معظم رهبری سخن گفت. در ادامه مشروح این گفت وگو را میخوانید: *شهادت مصطفی لطف الهی بود امروز ششمین سالگرد شهادت آقا مصطفی است، احساس شما نسبت به روز شهادت و جای خالی مصطفی چیست؟ ...
مصاحبه با منوچهر محمدی تهیه کننده فیلم تبلیغاتی هاشمی: خاطره هاشمی از بهشتی، تخیلی بود/ (+توضیحات)
ایشان را خواستم که از دفتر تشریف ببرند. من اجازه ندادم در طول ساخت فیلم دخالتی داشته باشند. مهدی هاشمی هم خوشبختانه تحمل کردند و ماجرا تمام شد. زمانی که شروع به مونتاژ فیلم کردیم، فقط یک سری صحنه های بی ربط به هم داشتیم، معتقد بودم چیزی که می تواند به این فیلم شکل دهد، نریشن و گفتاری است که بار معنایی به فیلم خواهد داد. به نظرم رسید با پسر آقای هاشمی صحبت کنم و ببینم از نظر او چه کسی برای ...
کوتینیو: رونالدینیو الگوی فوتبالی ام بود
من کمک زیادی کرد. چون در فوتبال سالنی فضاها کوچکتر است و باید به خوبی توپ را کنترل کنی و سریع فکر کنی. این به بازیکنان خیلی کمک می کند. برایم سخت بود که فوتسال را با فوتبال عوض کنم. در طول هفته دو یا سه بار فوتسال تمرین می کردم و یکشنبه ها بازی داشتیم. خیلی کوچک بودیم. وقتی بزرگتر شدم هم فوتبال و هم فوتسال بازی می کردم. هر روز مشغول بودم ؛ دلم نمی آمد فوتسال را کنار بگذارم ولی زمانی رسید که باید ...
نوشتن به زندگی انسان معنا می دهد
شش ساله بودم مادربزرگم نوشتن را به من آموخت و هنوز می توانم حس شگفت انگیز نوشتن یک کلمه، خلق یک جمله، بیان یک داستان را به خاطر بیاورم. اولین چیزی که نوشتم خلاصه ای یک صفحه ای از رابینسون کروزوئه بود. متاسفانه دیگر آن را ندارم، اما در آن لحظه من یک نویسنده شدم. چطور شد که این همه خواننده دارید؟ فکر می کنم چون مردمی را توصیف می کنم که تغییر می کنند و درباره محیطی می نویسم که ...
نخبه ای که بسیجی وار کار کرد
آن ها از جمله کسانی بودم که مادر و پدرم هر دو سید می بودند. خداوندا باز هم بگویم به من چه دادی؟ چرا؟! مگر من با آن بچه مسیحی و بچه یهودی و آن کافر چه فرقی داشتم...، خدایا چه دادی که شکرش را به جا آوردم؟ و شاید علی جان ! به یمن والدینی خوب و عشاق/ مرا عبد و غلامت آفریدند خدایا! بهشت را بهشته ام/ بهشت من علی بود خدایا! اگر روزی آمد که محبت علی ...
وقتی به خاطر فقر عروس مرد زن دار شدم / هوویم وقتی فهمید!
را گفتم و پا به خانه غلام رضا گذاشتم. اگرچه او مردی مهربان ودلسوز بود اما هوویم از همان روزهای اول زندگی، روزگار را به کام من تلخ کرد. فریادها، توهین ها و سروصدای او هر روز همسایگان را به در منزل مان می کشاند ولی باز هم من به دلیل حفظ زندگی ام با این بدبختی ها می سوختم و می ساختم تا این که صاحب سه فرزند شدم و همسرم با وجود آن که کارگر ساده ای بیش نبود منزل دو طبقه ای در حاشیه شهر خرید ...
قتل پدر مجری زن ایرانی توسط کیف قاپ ها! + عکس
فکر ازدواج با خانم شریفی به ذهنم افتاد و مراقبت های ویژه آغاز شد. در نهایت هم سال 82 باهم ازدواج کردیم. همسر مجریان همسر مجری زن همسر داوود عابدی همسر المیرا شریفی مقدم بیوگرافی داوود عابدی بیوگرافی المیرا شریفی مقدم اینستاگرام المیرا شریفی مقدم کار خبر آدم را معتاد می کند یک روز خلوت خانواده این زوج خبری به این شرح است. آقای عابدی ساعت 8 صبح از خانه به قصد محل کار بیرون می رود. ...
جاهلیت سنتی و سیر بازتاب این تفکر در عصر ما
جاهلیت جدید کاسته شدن حوزه تدبیرو چاره جویی والدین است. با توجه به جاذبه های شهری و انواع تنوع محصولات و تولیدکارخانه ها که روز بروز زندگی بشر را آسان ترکرده رفته رفته وظیفه شناسی و کارکرد اعضای خانواده جای خود را به رفاه محض داده است زندگی ساختمانی ان هم بصورت مدرن و با نقشه های سرازیری غربی و جدید انواع ماشین و خودروهای پرهزینه و وسایل زندگی مجلل و کلیه و سایل درون خانه حتی آشپزخانه ...
کتابخانه ای برای زندگی بهتر
یارای پاسخگویی را به چنین عظمتی نداشتم. من انسان آسایش و میان مایگی بودم و این باعث می شد از خودم متنفر باشم. در نهایت، او را به خاطر این ضعف خود مجازات کردم. او را تبدیل به موجودی شکننده و آزاردهنده کرده بودم. در ابتدا خود را طوری دیگر نشان داده بودم و بعد کاملا ذات حقیقی خود را به نمایش گذاشتم. از آن بدتر، خودم را قانع کرده بودم که دلیل زندگی مرارت بار ما اوست. سال ها از زنگی ام را صرف این کرده ...
گفتگوی جنجالی با قاسم جعفری سازنده پرمخاطب ترین سریال های تلویزیونی: گفتند نشانه های همجنسگرایی بگذار تا ...
در حوادث سیاسی سال های اخیر بسیاری از این جنس آدم ها را داشتیم که معتقد به نظام و سیستم و آدم های متفکری بودند، اما در موقعیتی قرار گرفتند که به اسم معاند طرد شدند. این کاراکتر هم همین طور بود جوانی خود را در جنگ گذرانده و حالا رسالت خود را در دانشگاه و آموزش دانشجویان می داند. از طرف دیگر من ارادت خاصی به حضرت امام دارم و هنوز هم هر بار به سمت بهشت زهرا یا قم می روم، حتما باید سلامی وعرض ارادتی به ایشان داشته باشم، ...
ناگفته های تهیه کننده
موضوع دست کم برای من به عنوان یک تجربه سیاسی خیلی تلخ بود. خاطرم هست 10، 15 روز بعد از آن جلسه بود که پسر آیت الله هاشمی رفسنجانی با من تماس گرفت که می خواهد من را ببیند که باز هم حدس زدم موضوع چیست. پس پیشنهاد ساخت فیلم از سوی خانواده آیت الله هاشمی رفسنجانی مطرح شد. بله، پسر ایشان تماس گرفت و خواست جلسه ای داشته باشیم. گفتند با افراد مختلفی صحبت کردیم اما ترجیح ما ...
نامه دردسرساز از یک زندیق
درآمدن صدای در و رسیدن دو میهمان ناشناس، اما مسیر روایت جلال آل احمد را به سویی می برد که پسرک سرانجام درمی یابد ماجرای آن نامه پردردسر چه بوده است رفتم دم در. یک صاحب منصب بود و دنبالش یک زن سرواز. یعنی چارقد به سر. همسن های خواهر بزرگم. چارقد کوتاه گل منگلی داشت. هیچ زنی با این ریخت توی خانه ما نیامده بود. کیف به دست داشت و نوک پنجه راه می رفت. [..]روی کول صاحب منصب دو تا قپه بود و من نمی شناختمش. یعنی چکار داشت؟ ...
زنم شب به خانه نیامد! / آن روز من هم یک زن را سوار کرده بودم ولی!
ای کاش پایم می شکست و آن روز از خانه بیرون نمی آمدم. سرشب بود، همسرم را به خانه مادرش رساندم. او طبق روال همیشه هر موقع اسم خانواده من وسط می آمد، اخم هایش را درهم می کشید. پس از احوال پرسی از مادر ش ، به راه افتادم تا به دیدن پدر و مادر پیرم بروم. در بین راه تصمیم گرفتم چند مسافر هم سوار ماشین شخصی ام کنم. دو مرد جوان روی صندلی عقب نشستند و خانمی هم روی صندلی جلو کنارم نشست. این زن گوشی تلفن ...
فاطمه هاشمی: پدر می گفت آرزوهای بزرگی برای ایران داشتم، اما نگذاشتند/زندگی سیاسی سخت است
زندگی شما به واسطه مبارزات و فعالیت های سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی با زندگی مردم عادی تفاوت داشت. از چه زمانی این تفاوت برای شما ملموس بود؟ از زمانی که خودم را شناختم، در خانه ما بحث مبارزه سیاسی پدر بود. البته ما بچه ها در دوران کودکی نمی فهمیدیم مبارزه سیاسی یعنی چه. فقط می دیدیم به خانه ما می ریزند و پدر را با خود می برند. یادم هست 3-2 ساله بودم که پدر را سربازی برده بودند. چون قبل از آن پدرم را می گرفتند و زندان می بردند، در ذهن من سرباز و پاسبان، آدم بدی بود. آنها را دشمن پدر می دانستم. به همین خاطر ...
عفت مرعشی: آیت الله هاشمی به برابری زن و مرد معتقد بود
. محل خدمت شان هم تهران شد. من هم در خانه برادرم که آنجا بود ساکن شدم و هفته ای یک بار به ملاقات ایشان می رفتم. خدا را شکر می کنم که آن روزهای جوانی، عقلم بر احساساتم غلبه داشت و می توانستم زندگی را تحمل کنم و روحیه ام را نبازم. زمان های ملاقات به صورتی رفتار می کردم که انگار خیلی زندگی بر وفق مراد است و همه چیز فوق العاده می گذرد. دلم نمی خواست غم اتفاقات اخیر، آشیخ اکبر را برنجاند اما ...
نبود 50 شاهد پدر را از قتل دختر تبرئه کرد/ دستگیری 36 جوان سرخوش در پارتی/ سرقت مسلحانه از امامزاده
.... وقتی نوبت دفاع به متهم رسید، اتهام قتل عمد را رد کرد و گفت: من لاله را خیلی دوست داشتم. ما زندگی خیلی خوبی داشتیم همه به زندگی ما غبطه می خوردند تا اینکه اختلاف بین من و همسرم بالا گرفت و لاله من را به خاطر مهریه و نفقه به زندان انداخت. چندبار به او گفتم رضایت بدهد تا از زندان آزاد شوم؛ اما قبول نکرد. می گفت باید در زندان بمانی تا آدم شوی. درواقع او را برادرش تحریک می کرد چون برادرش ...
قصه زنی که نخستین مرکز درمان سوگ در ایران را تأسیس کرد
در خانه ماندم. دو دختر و پسرم شروین حاصل زندگی مشترک من و همسرم بودند. شروین تازه ترم اول دانشگاه را شروع کرده بود و هزار آرزو در سر داشت که آن اتفاق افتاد، 19 سال و 6ماه از تولدش گذشته بود که توی یک حادثه رانندگی از دستش دادیم. وقتی شروین رفت زندگی برای همه خانواده تمام شد. دیگر دلیلی برای ادامه زندگی نداشتم. بعد از او بیشتر روزها می نشستم و توی خودم فرو می رفتم تک تک ثانیه ها را می ...
پستچی بی سواد و یاریگران محله
فراوان می کوشید یاری رسان محله باشد و محله نیز در زمان نیاز دست کم هنگام نوروز با اندک عیدی ها و اسکناس ها، او را برای بردن شادی عید به خانه یاری می داد، اما سرانجام در یک روز اندوه بار بارانی، کمی جلوتر از پیچ درخونگاه، زیر دیوار کاهگل کنار کوچه که با رطوبت باران چندروزه فروریخته بود، جان می دهد؛ این جا دیگر تمثیل و استعاره مرگ و رنج است که در پایان بندی غم انگیز روایت داستانی به نویسنده یاری می رساند. ...
کوتینیو در مصاحبه با تلویزیون بارسلونا: هیچوقت دست از رویاپردازی بر نمی دارم
همسرم به اروپا آمده بودم. میلان شهر بسیار بزرگی به نظر می رسید و اینتر هم قهرمانی های زیادی داشت. تجربه بسیار خوب اما سختی بود. اگر خودم تنها به اینتر می رفتم، می مردم! به حمایت خانواده خیلی نیاز داشتم. اولین تجربه ام از زندگی در بارسلونا با انتقال به اسپانیول رقم خورد. بارسلون شگفت انگیز است. شهری بسیار زیبا. خیلی به شهر خودمان، ریو دوژانیرو شبیه بود چون هم ساحل داشت هم تقریبا هر روز ...
گفتگویی جذاب و خواندنی با یک آقازاده
چه بود؟ - واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه سخنانمان پاسخ گو باشیم. پدرم هنگامی از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و ...
عکس های کربلای5 از مجله تایم سر درآورد!
رزمنده و عکاس وارد آن شد. به مناسبت 19 دی سالروز آغاز عملیات کربلای5 در سال 1365، گفت وگویی با مهرزاد ارشدی انجام دادیم که ماحصلش را پیش رو دارید. اهل کجا هستید آقای ارشدی؟ کمی از خودتان بگویید. من متولد 1342 در شهر آبادان هستم. بچه سوم یک خانواده متوسط بودم و پدرم قبل از آنکه به آبادان بیاید و به عنوان مترجم روی کشتی ها کار کند، به چهار زبان جهان مسلط بود. بابا وقتی که به آبادان ...
سریال نوستالژی دهه 60
...> با توجه به این که از دو بازیگر کودک دیگر کار بزرگ تر بودید، رابطه تان پشت صحنه با هم چطور بود؟ چقدر دوست بودید؟ ما بچه بودیم و طبیعی بود که شیطنت هایی داشته باشیم. از صبح که سر کار می رفتیم تا ساعت شش و هفت شب که هوا تاریک می شد کار و بازی می کردیم؛ در طول روز احساس خستگی نمی کردم و تازه وقتی به خانه می رسیدم انرژی ام تمام می شد و شام خورده و نخورده به خواب می رفتم. جمع خودمانی و ...
هشت سال جنگ، هشت شب هم نجف آباد نبود! + عکس
...> آخرین دیدارتان کی بود؟ یک هفته قبل از ماه مبارک سال 84 بود که از تهران آمد و همه فامیل را در باغ یکی از خواهرانمان در قلعه سفید نجف آباد جمع کرد. آن روز یکی از حرف هایی که حاجی زد این بود که من این مدت که می رفتم و می آمدم نجف آباد، خیلی به همه تان زحمت می دادم. لطفا حلال کنید. موقع رفتن هم باوجود اینکه رسم به عکس گرفتن نداشت، چندتا عکس دسته جمعی با همه گرفت و باز هم چندین بار از همه حلالیت ...
مرتضی سبحانی نیا: پدرم هیچ کوپنی برای فرزندان خود خرج نکرد
به پدرم باشم احساس خوبی نداشتم. من کار و استقلال خودم را دوست داشتم. خیلی هم ریالی اش برایم با اهمیت نبود ، به طور مثال در اوائل دوره دانشجویی سال 79 به پیشنهاد یکی از هم دوره ای های دانشگاه مدت یکسال در دبیرستان مروی معروف در خیابان ناصرخسرو حضور داشتم و در آن مرکز همه کاری کردم ! از مساعدت ناظم بگیرید تا معلمی پرورشی تا امور دفتری و . به طور اساسی قصد داشتم شاغل باشم و این حس خوبی به من میداد ...
آغاز نبرد خارجی ها برای اسکار 2018
(فیلم پسر شائول ساخته همین کارگردان، برنده جایزه اسکار 2015 شد). این داستان عاشقانه به کارگردانی ایلدیکو انیدی در زمان مراکز آدم کشی نازی ها در بوداپست می گذرد و روایتگر زن و مردی است که در می یابند هر شب رویایی یکسان می بینند و تلاش می کنند در طی روز این رویا را بازآفرینی کنند. سایر جوایز این فیلم شامل جایزه هیات ژوری و فیپرشی در برلین و جایزه فیلم سیدنی است. این فیلم نامزد چهار رشته در جوایز فیلم ...
پدرم هیچ کوپنی برای فرزندان خود خرج نکرد/ مردم آقازاده ها را پررو می کنند
...> - واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه سخنانمان پاسخ گو باشیم. پدرم هنگامی از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و این شادمانی به این ...