سایر منابع:
سایر خبرها
بی بال پریدن!
از اهل و عیال کند و در راه دفاع از حرم عمه سادات شهید شد. فاش نیوز: گفت و گو با معرفی همسر شهید شروع می شود: - من همسر دومین شهید مدافع حرم، ناصر مسلمی سواری هستم. در زمان جنگ از هویزه به یکی از روستاهای اطراف بهبهان رفتیم و بعد از چندین سال که از جنگ گذشته بود به خاطر ادامه تحصیل به روستای عین دو، نقل مکان کردیم. فاش نیوز: شما شاغل هستید؟ - بعد از آنکه ...
خانم دانمارکی که با روضه حضرت زهرا(س) متحول شد
خادم از اولین فاطمیه ای که هدایت شد، می گوید: شرط ازدواج: مسلمان نمی شوم! 56 سال پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک به دنیا آمدم. دریک خانواده مسیحی زندگی کردم. پدرم معلم و مادرم کارمند یکی از ادارات دانمارک بود. من یک خواهر و برادر هم دارم که متأسفانه پس از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند. آن ها گرچه خیلی مذهبی نبودند، اما با اسلام آوردن من مخالف بودند و نتوانستند آن را قبول ...
محمد لقمانیان و لقمه اش؛ عروسکی که صدای مردم شد
... اولین باری که روی صحنه رفتم، مهدکودکی بودم و جزو سیاهی لشکرها در نقش یک الاغ روی صحنه رفتم! یادم هست وقتی پرده باز شد، تماشاچی ها برایم سیاه بودند ولی سعی می کردم در همان فضا مادرم را پیدا کنم! برای من حضور در محیط نمایشی جذابیت زیادی داشت، یادم هست از ادوات گریم خوشم می آمد و از اینکه آن جا بودم و دیده می شدم، لذت می بردم! بعد از آن کم کم در مدرسه ادای دیگران را در می آوردم وتقلید صدای ...
خواب مادربزرگ برای نجات جوان اعدامی
رضایت و آزادی قاتل، پسر دیگرم به خاطر جوانی دست به اقدامی بزند. باید مطمئن می شدم پسرم با قاتل کاری ندارد تا برای رضایت اقدام کنم. سرانجام چه چیز باعث بخشش قاتل شد؟ برای رضای خدا تصمیم گرفتم قاتل را ببخشم. من همسرم را برای رضایت راضی کردم. قرار شد مادرم که حرمتش برایم واجب است با پسر بزرگم حرف بزند که توانست او را راضی کند. خیالم کمی راحت تر شد. شنیده بودم که قاتل در زندان ...
شعر شهادت حضرت فاطمه علیها سلام
، سوخته گر نمی کرد اشک چشمانت حسان امداد من می شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته حبیب چایچیان ******* از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد ...
ناگفته های یک کارآفرین از رازهای موفقیتش با 300 هزارتومان
را خریدند همه آشنا بودند. دوستان خودم، خواهرم و مادرم بودند. بعد از مدتی کمی پشیمان شدم و با خودم گفتم شاید این کار نگیرد. بعد از یک سال یک مزون پیدا کردم که بتوانم در آن فروش حضوری داشته باشم. آذر سال قبل بود که به من گفتند بیا و شو برگزار کن. کارهای قبلی ام را در اینستاگرام دیده بودند. جنس های باقی مانده را هم به آنها نشان دادم. گفتند هم خودشان برایم تبلیغ می کنند و هم خودم این کار را انجام دهم ...
ماجرای عاشق شدن ساعد سهیلی در پاریس و ازدواجش + عکس
را به عقب می انداخت. شاید اگر تله فیلم بهروز شفیعی (میان ماندن و رفتن) را بازی نکرده بودم، اصلا هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد. اولین پلانی را که سر گشت ارشاد بازی کردید یادتان هست؟ - بله. داشتم در خانه املت درست می کردم؛ باید می آمدم سمت حمید فرخ نژاد و دیالوگم را می گفتم. از استرس همه بدنم خیس شده بود. کلا اعتماد به نفس خیلی بالایی نداشتم. نداشتید، یا ندارید؟ - خیلی ...
رها کوچولو؛ قربانی کودک آزاری مرگبار
را به پدرم می گفتیم که حرف هایمان را باور نمی کرد و حرف های نامادری مان را می پذیرفت. روز حادثه به خاطر آلودگی هوا، مدرسه تعطیل شد و من در خانه نزد خواهرم بودم. من و خواهرم در حال بازی بودیم که کتکمان زد چرا در خانه بازی می کنیم و از شیطنت هایمان خسته شده است. نامادری ام خواهرم را کتک زد و محکم به زمین کوبید که سر او به زمین خورد. من هم گریه کردم، نامادری ام عصبانی تر شد و مرا هم کتک زد. بعد ...
مادر شهید بهمن نژاد: فرزندان خود را راهی جبهه نکردیم تا یک عده جیب هایشان را با اختلاس پر کنند
و گفت: محسن به همسرش گفته بود تا زمانی که جنگ ادامه داشته باشد به جبهه می روم، 20 روز از دامادیش نگذشته بود که علی رغم مخالفت های فرماندهانش برای آخرین بار عازم جبهه شد، یک روز به خانه دخترم رفته بودم، زمانی که بازگشتم؛ دیدم همسایه ها داخل حیاط خانه ایستاده اند، با خود گفتم یا حسین، حتما محسن شهید شده است، همسایه ها به طرفم آمدند و گفتند اتفاقی پیش نیامده فقط محسن مجروح شده؛ گریه نکردم، گفتم به ...
طیف دکتر یزدی از همان اول برداشت ناصواب از اسلام داشتند
، و در حالی که همه این افراد در برخی مواقع یک جا در منزل ایشان تجمع می کنند، یک دفعه به هر بهانه ای رژیم کسی را بفرستند و حادثه ای پیش بیاید؛ لذا براساس همین مصلحت اندیشی درب منزل ایشان بسته شده بود. یک روز نزدیک بازار پیش یکی از دوستان نشسته بودم که حاج آقا کمال پسر آقای فلسفی به آن جا آمد. به حاج آقا کمال گلایه کردم و گفتم: آقا چرا در را بست و رفت؟! سلام مرا به ایشان برسانید و خیلی ...
خیلی از مسئولان دنبال ویزای آمریکا هستند/ از ریاء تاجزاده تا درگیری با اکبرخوش کوشک از زبان سجادی
دارید؟ سجادی: خدا کند که نداشته باشیم (باخنده). ایشان من را رسماً تهدید کرده که اگر ببیند می زند. اکبر خوش کوشک از طرفداران سرسخت آقای هاشمی رفسنجانی بود و در فیس بوک من تا مدتی عضو بود. به خاطر مقالات من شروع به فحاشی علیه ام کرد. من هم به او گفتم اگر فحش هم بدهی مشکلی ندارد ولی بی ادبیت از حد گذشته! بعد از آن من مجبور شدم بلاکش کنم. رابطه ام در حد فیس بوک بود؛ آمد و فحش داد و من مجبور به حذفش شدم. تهدید کرده بود که مرا می خورد و منتظریم بخورد. ...
آرزوهایی که منقل دودشان کرد
بسته و صداش نلرزه، با یه تنفری ادامه می ده، 'پدرم کاری که نباید می کرد رو کرد و من بعد از اون نتونستم خونه بمونم فرار کردم اومدم تهران، تا پارسال همه جور موادی مصرف می کردم و کارتن خواب پارک و خیابون بودم که گیر بچه های بهزیستی افتادم و بردنم کمپ اما هرسری از کمپ بیرون می آمدم باز می شدم مصرف کننده تا اینکه با پزشکان بدون مرز آشنا شدم و واقعا پاک شدم. الان دو سال هست پاکم ولی خونه ندارم و توی ...
قطعه عشق تو زندگی من است
در یک محفل خانوادگی که بودم، آقای فرمان فتحعلیان را دیدم که در حال نواختن گیتار و خواندن بود. ترانه و احساسی که در اجرای وی بود، خیلی مرا جذب خودش کرد و نظر من را به طور کل عوض کرد و او الگوی موسیقی من شد. من از آن زمان شیفته فضای موسیقی وی و ساز گیتار شدم. نوازندگی این ساز را از روی دست دوستانم یاد گرفتم. جالب است که با همان سه چهار آکوردی که یاد گرفته بودم، در حدود سال 85 تقریبا 60 شعر و ملودی ...
نمی دانم انحرافات اخلاقی در زندگی من از کجا...؟
ازدواج کردیم. در همین شرایط یاسر ادامه تحصیل داد و با گرفتن مدرک کاردانی در یکی از رشته های فنی وارد بازار کار شد. اگرچه به خاطر این آشنایی خیابانی اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم اما من برای این که همه پل های پشت سرم را خراب کرده بودم با همه این مشکلات کنار می آمدم. اما درحالی متوجه شدم همسرم به من خیانت می کند که صاحب دو دختر زیبا شده بودم. ارتباط او با زنان غریبه روح و روانم را به هم ریخته بود ...
هیچ تفاوتی میان فیلم، شعر و ادبیات نیست
احساس عینیت ببخشید؟ اول از همه، متوجه شدم که در شعر من ویژگی مذهبی کهن و نهفته ای وجود دارد. بیت هایی از شعری را که در هجده یا نوزده سالگی سرودم به خاطر می آورم و آنها هم ماهیتی مذهبی داشتند. متوجه شدم که بسیاری از باورهای مارکسیستی من، بنیادی مبهم، عرفانی و مذهبی دارند. اما ساختار روانشناختی ام در مجموع مرا وامی دارد تا همه چیز را از دید حماسی ببینم تا اینکه دیدگاهی احساسی-مستند داشته ...
سبک زندگی آزادگان در اسارت؛ رقابت برای کسب علم و دانش
نشینی چند متری مرا به عقب کشیدند ولی امکان ایستادن نداشتند. آنها رفتند و تا فردا در منطقه ماندم. فردای آن روز که عراقی ها برای پاکسازی آمدند، من را اسیر کردند. شما دانشجو بودید و به نوعی با اسارت مسیر زندگی تان کاملاً عوض شد؟ دقیقاً، من با اسارت وارد یک دنیای دیگر شدم. البته من آموزش های مفصل نظامی را در دوران تحصیل دیده بودم و تا نزدیک اعزام هم رفتم منتها چون پدرم موافق رفتنم نبود و می ...
مرد ثروتمند پس از غلبه بر سرطان دارایی اش را بخشید
خیلی ها از او به عنوان یک مرد ثروتمند یاد می کردند.ول یک سرکارگر ساده بودم و کارم جر و بحث با کارگران ساختمان ساز بود اما خیلی زود توانایی مدیریت خودم را نشان دادم و علاوه بر سرکارگری، مسئول خرید هم شدم خوب پول خرج می کردم و فقط کارم شده بود پول روی پول گذاشتن، همه آن هایی که مرا می شناختند می گفتند که او خیلی خوب بلد است چطور پول دربیاورد و اگر 100 بار هم ورشکست شود می تواند باز هم ...
نیمی از جانش در سقز جا ماند
...، جانباز بودن همسرم بود پس از پنج سال خدمت به اصرار مادر برای ازدواج باید سقز را ترک کند. دل کندن از آن فضا به شدت برایش سخت است و برای آنکه تا پایان عمر بتواند خدمت خود را ادامه دهد، شرط خود را برای ازدواج، انتخاب همسری جانباز قرار می دهد. به همه گفته بودم که دوست دارم با یک جانباز ازدواج کنم تا تمام زندگی ام وقف او شود. آن زمان اگر کسی می خواست با جانباز ازدواج کند، در بنیاد فرم پر ...
خیانت مرد به زن، بد نیست بدانید
مرا عصبانی می کرد. صمیمیت همسرم با نامزد سابقش برای من قابل درک نبود. با همین عصبانیت از خانه بیرون زدم و یک لحظه تصمیم گرفتم برای درآوردن حرص او، دختر جدیدی را بیابم و شماره اش را بگیرم و همین کار را هم کردم. به نظر من این کار دقیقا همان کاری بود که او انجام می داد و من هم تلافی کرده بودم. ما از هم جدا شدیم. البته همسرم هرگز نفهمید من دوست دختر دارم. دلیل جدایی ما این بود که مناسب هم ...
حمید عسگری: قبل از خواننده شدن، بلیت فروشی می کردم
تکنیک و صدای لازم را دارد و به خاطر این که از گذشته کار آهنگ سازی محمد را انجام می دادم، آشنایی لازم را نسبت به کارش دارم. اگر قرار باشد بین خوانندگی و آهنگ سازی یکی را انتخاب کنید، کدام یک را بیشتر ترجیح می دهید؟ شخصا اگر قرار باشد یکی را انتخاب کنم، قطعا سراغ آهنگ سازی می روم، چون این کار را بیشتر دوست دارم. در واقع آهنگ سازی مرا بیشتر اقناع می کند و با آن چالش بیشتری ...
دختری که شبیه به یک معجزه است + عکس ها
عمل را امتحان می کند. "می شنیدم آه های پدرم را و غصه های مادرم را!" این را سهیلا می گوید. گذر سخت ایام در این سال ها او را قوی تر کرده است، اما هنوز این سال ها را طاقت فرسا می داند. "مرگ یک بار است، اما من هزار بار مرده ام. خواست مرا زمین بزند، اما من دوباره بلند شدم. بلند شدم و بخشیدم. بخشیدم و آرام شدم. خواست زیبایی ام را بگیرد و من هنوز زیبایم" به شکلی باور نکردنی شاد است، آرام است ...
پایان تلخ دوستی یک دختر و پسر در دنیای مجازی
به گزارش نوداد (سکوی اجتماعی خبر) وی گفت: حدود 4 ماه قبل وقتی در گروه های شبکه اجتماعی تلگرام عضو شدم با جوانی به نام مرتضی آشنا شدم و بدین ترتیب ارتباط ما از طریق ارسال پیامک های مختلف آغاز شد. من او را ندیده بودم و تنها تصویرش را در شبکه اجتماعی مشاهده می کردم. ابراز علاقه و ارسال پیامک های عاشقانه به آن جا کشید که قرار گذاشتیم با یکدیگر ازدواج کنیم. مرتضی در همین مدت اعتماد مرا به خود جلب کرده ...
فارغ التحصیلِ مدرسه عشق
استواری مردان این سرزمین شد. خاطره ای از شهید برادر شهید به نقل از پدرش می گوید : در روز سوم شهادت یوسف ، موقع نماز صبح خواب مانده بودم که او با لباس سفید آمد و مرا بیدار کرد. با دستان خود بدن و شانه های پدرم را تکان داده بود و خیلی زود هم رفته بود و پدرم بیدار شده بود و نمازش را خوانده بود. روز شهادت یوسف که روز پنج شنبه بود بنده خیلی ناراحت بودم و اطلاع هم نداشتم که ...
عادت های نویسندگی محمدرضا یوسفی/ جنگ که شد تئاتر خیابانی را کنار گذاشتم و داستان نویس شدم
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): بچه که بودم اغلب اوقات کتاب شاهنامه را می آوردم، ورق می زدم و عکس هایش را نگاه می کردم و سعی می کردم با سواد دست وپا شکسته ام شعرهایش را بخوانم، ولی چون خیلی متوجه نمی شدم از پدرم می خواستم برایم داستان هر صفحه را تعریف کند. پدرم هم با حوصله و شمرده شمرده، طوری که من متوجه شوم، داستانی از شاهنامه برایم تعریف می کرد. در آن زمان به این فکر می کردم کاش کتابی داشتم که این ...
کشتن همسر فقط به خاطر یک کیلو سبزی !
پسر مقتول در اظهاراتش به بازپرس گفت: پدرم صبح سراسیمه به خانه آمد و گفت دو مرد نقابدار با حمله به مادرم و سرقت طلاهای وی، او را به قتل رسانده اند که به سرعت همراه با پدرم به خانه آمدیم و با جسد غرق در خون مادرم در اتاق خواب مواجه شدم. پس از اظهارات پسر مقتول، تحقیقات از شوهر مقتول که 70 سال سن دارد توسط بازپرس امور جنایی تهران انجام شد اما وی در ابتدا منکر هرگونه دخالت در مرگ همسرش بود ...
فدرر: سن فقط یک عدد است!
آخرین امتیاز از دست بدهید! به هر حال احساس بدی نداشتم ؛ در گیم شماری 5 بر یک جلو بودم در گیم آخر هم امتیازها 40 بر صفر به سود من بود. به اندازه کافی ریلکس بودم. *خب، حالا برای ادامه مسیر چه کار خواهی کرد؟ قرار است مدت زیادی در همین سطح بازی کنید؟ راستش هیچ نظری ندارم. در طول 12 ماه 3 گرنداسلم برده ام و خودم نمی توانم چنین چیزی را باور کنم. به هر حال دیگر به عهده خودم است که ...
بعد از طلاق، زنها و مردان ایرانی چه می کنند؟
داشتن یک فرزند پنج ساله به او خیانت کرده است و پس از یک سال تلاش زیاد و رفتن به دادگاه و درخواست طلاق موفق شده تا از همسرش جدا شود. ساناز حالا دو سال می شود که جدا شده و می گوید: یک سال بود که به رفت وآمد شوهرم و مکالمات تلفنی اش مشکوک شده بودم. ابتدا چندان حساسیت به خرج نمی دادم تا این که چند بار دوستانم او را با یک زن غریبه دیدند. وقتی متوجه این موضوع شدم دیگر نتوانستم تحمل کنم و گفتم طلاق می ...
یک راهکار ساده برای پیدا کردن رگ خواب همسر
بانشاط و شادی پس از ورزش به خانه باز می گردد؛ من هم مثل او بانشاط خواهم بود و می توانم استقبال گرمی از او داشته باشم. حالا بعد از چند سال همسرم به صورت حرفه ای ورزش می کند و من هم به صورت حرفه ای مشتری کتابفروشی ها و کتابخانه ها و پیاده روی های عصرگاهی هستم. همسرم روز باشگاه قبل از اینکه به خانه بیاید تماس می گیرد تا هم از محتوای فلاکسش مطمئن شود و هم اگر خریدی دارم انجام دهد. از زمانی ...
بچه مثبت سینما شدم!
یا این که راستش را بگویم که پیشنهادها نسبت به گذشته خیلی کم شده. حتی به جرات می توانم بگویم که وضعیتی که یک سال گذشته داشتم را هیچ وقت در طول دوران کاری ام نداشتم. الان نه به من می خورد که جوانی کم سن و سال باشم و نه می خورد که مردی عیالوار باشم. نمی دانم شاید کارگردان ها با فیزیک الان من کمی بلاتکلیف هستند. به غیر از بازیگری کار دیگری هم انجام می دهید؟ بله. کار دیگرم این ...
خواهر مطلقه ام پیشنهاد وقیحانه ای به من داد و...!
همسرم شد، وارد زندگی بابک شدم. هنوز یک سال از زندگی مشترک ما نمی گذشت که بابک بیکار شد و ما نزد پدر و مادر او رفتیم. همسرم دیگر مانند گذشته عاشق و دلباخته من نبود و رفتارش به کلی تغییر کرده بود. آن جا بود که فهمیدم بابک و خانواده اش اعتیاد دارند. این گونه بود که من نیز در جمع خانوادگی آنان درحالی که باردار بودم، گرفتار مواد مخدر Drugs شدم. در همین زمان همسرم دچار بیماری صعب العلاج خونی شد ...