سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل بخشیده شده دوباره آدم کشت
نیز مجروح شده بودند. در ادامه هویت متهمان به نام های حمید و خسرو شناسایی شد. دو متهم سال 90 دوست خود را در خانه ای در شرق تهران خفه کرده و پس از دستگیری محاکمه شدند. حمید با رای دادگاه به قصاص محکوم و همدستش نیز یک سال بعد از زندان آزاد شد. این در حالی بود که فروردین امسال حمید در یک قدمی چوبه دار با رضایت اولیای دم از مرگ حتمی نجات یافت. او 3 ماه پس از آزادی، دوباره مرتکب جنایتی دیگر ...
حکم سنگین برای قتل زن نکائی صادر شد
روزنامه شهروند: قاتل زن نکائی، با حکم دادگاه کیفری مازندران، به زودی در میان مردم اعدام خواهد شد. همدست این مرد نیز به اتهام معاونت در قتل و آدم ربایی به 50 سال زندان محکوم شد. خدیجه عصر روز دهم اردیبهشت ماه بود که برای رفتن به مطب دندانپزشکی از خانه اش در روستای دارابکلای میاندورود خارج شد. او قصد داشت سوار تاکسی شود که یک خودروی مشکی رنگ با دو سرنشین در برابرش توقف کرد. خدیجه که تصور ...
کینه پسر 15 ساله رنگ خون گرفت
.... او چاقو کشید و من هم برای دفاع از خودم یک ضربه چاقو به او زدم. با اعتراف این پسر پرونده وی با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد. متهم در این شعبه محاکمه شد و در آن جلسه هیات قضایی پس از بررسی، وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. اما قضات دیوان عالی کشور متهم را مشمول ماده 91 قانون مجازات اسلامی که برای متهمان زیر 18 سال امتیازی قائل شده است، دانستند و این حکم را تایید ...
اینجا رؤیاهای کودکی آجر می شود
.... برای هر هزار آجر 28 هزار تومان می گیرد. همسر محسن هم به او کمک می کند تا من ببینم که برخی زنها مردتر از بسیاری از مردها رنج می کشند تا چرخ زندگی آنها بچرخد. چشمهای محمد به گرد و خاک حساس است پس از صحبت با محسن، یونس مرا به خانه زهرا خانم می برد، زهرا خانم 20 سال است سر کوره کار می کند، می گوید: دو پسر دارم، یکی از آنها به من کمک می کند، ولی پسر دیگرم چشمهایش مشکل دارد، چون ...
حوادث کوتاه از کشور
ماندن آن کم است. عفو قاتل پس از 15 سال شیراز- خبرنگار کیهان: با گذشت اولیای دم، قاتلی از قصاص نفس رهایی یافت. این قاتل 15 سال قبل در جریان یک نزاع دسته جمعی فردی را در بخش سیمکان شهرستان جهرم به قتل رسانده بود. در مراسم عفو قاتل مزبور که در روستای پراک بخش سیمکان برگزار شد معاون دادگستری استان فارس گفت: این استان در دو سال گذشته مقام اول را در صلح و سازش در خصوص پرونده های قتل کسب ...
مرد بروجردی همسر و فرزندش را کشت
همسر و فرزندانش اعتراف کرد. فرمانده انتظامی بروجرد عنوان کرد: بابیان اینکه قاتل مشکل اخلاقی داشته و اختلافات خانوادگی عامل قتل بوده است، عنوان کرد: در پی بازجویی های پلیسی، صبح امروز مرد قاتل معترف شد که به وسیله قرص برنج اقدام به مسموم کردن همسر و فرزندان خودکرده است. وی بیان کرد: مرد قاتل در ابتدای دستگیری مدعی شد که در کشور عراق بوده و شاکی پرونده قتل همسر و فرزندش است ولی ...
تصمیم قاتل برای ثواب بردن مقتول!
این بخشی از اظهارات مرد جوانی است که دوست 22 ساله اش را با انگیزه سرقت به قتل رساند. او پس از جنایت جسد را در مغازه خود دفن کرد. راز این جنایت روز شنبه با اعتراف قاتل فاش و صبح یکشنبه جسد مقتول در عمق شش متری چاهی کشف شد. متهم با دستور سعید احمدبیگی، بازپرس ویژه قتل تهران، برای تحقیقات در اختیار کارآگاه پلیس آگاهی قرار گرفت. پسر جوان در عین خونسردی گهگاه زیر گریه ...
قیمت شیشه 70 میلیون تومان افزایش یافت
به گزارش نامه نیوز، جزینی درباره آمار مرگ ومیر در بین معتادان نیز عنوان کرد: در سال 93، سه هزار نفر از معتادان بنا به دلایل مختلفی مانند مسمومیت حاد، تزریق زیاد، عفونت هایی مانند هپاتیت، ایدز، مصرف روانگردان ها و قرص ترامادول و ... فوت کرده اند که 300 نفر آنها را زنان تشکیل می دادند، اما در چهار ماه نخست سال جاری 596 مرد و 70 زن، مرگ ناشی از اعتیاد داشتند که این آمار درمجموع نسبت به مدت سال گذشته ...
جزئیات اعترافات مرد قاتل بروجردی/ برنج جان مادر و دختر را گرفت
سرهنگ علیرضا دلیری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به مسمومیت زن بروجردی و دو فرزندنش که منجر به مرگ وی و دخترش شد اظهار داشت: مرد بروجردی پس از تحقیقات فنی و پلیسی به قتل همسر و فرزندش اعتراف کرد. وی با اشاره به جزئیات این حادثه بیان داشت: مرد قاتل معترف شد که با قصد و نیت قبلی و به وسیله قرص برنج نسبت به مسموم کردن همسر و فرزندان خود اقدام کرد است. سرهنگ دلیری علت این قتل ...
افزایش 5 درصدی مرگ و میر معتادان
از آنان کشف شد که در این زمینه نیز شاهد رشد پنج درصدی هستیم. وی به کشف دو میلیون قرص و آمپول روانگردان در این مدت اشاره کرد و افزود: 49 تن مواد پیش ساز نیز در کشور کشف و ضبط شده که این مقدار 200 درصد افزایش داشته است . جزینی به آمار دستگیر شدگان در سال جاری اشاره کرد و گفت : 83 هزار و600 قاچاقچی و توزیع کننده مواد مخدر دستگیر و 38 هزار و 600 نفر معتاد متجاهر در سطح کشور نیز جمع آوری شدند. وی گفت : همچنین 25 هزار نفر از نقاط آلوده به مواد مخدر در سطح کشور جمع آوری شد که در مجموع برای افراد دستگیر شده بیش از 110 هزار پرونده های قضایی در این رابطه تشکیل شده است. ...
راز مرگ مشکوک مادر و دختر بروجردی فاش شد
قضیه دعوا تمام شده بود. سرهنگ دلیری افزود: گویا پدر بعد از صرف غذا 3 عدد قرص که گفته قرص انرژی زا و بدن سازی هستند به همه اعضای خانواده می دهد و از خانه خارج می شود. وی گفت: پسر خانواده نقل کرد که بعد از مدتی کوتاه خواهرم و سپس مادرم دچار درد شدیدی شدند و به زمین افتادند و من نیز بعد از آن ها درد شدیدی احساس کردم ولی خود را به بیرون از خانه رساندم و از مردم کمک خواستم. ...
قصاص برای قمارباز باغ شهریار
پسر قمارباز که به همراه ناپدری اش، همبازی خود را در یک باغ به قتل رسانده بود، از سوی سه قاضی جنایی تهران ب قصاص محکوم شد. این پسر قصد داشت پول هایی را که در قمار باخته بود از مقتول سرقت کند. آبان سال 87 همسایه های باغی در شهریار با دنبال کردن رد لکه های خون، جسد مرد جوانی که ته باغ دفن شده بود، کشف کردند. آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و موضوع را اطلاع دادند. دقایقی بعد کارآگاهان ...
راز قتل مادر و دختر بروجردی برملا شد
از بیهوشی اشاره و خاطرنشان کرد: پسر خانواده پس از به هوش آمدن در بیمارستان راز مرگ مشکوک خواهر و مادرش خو را فاش کرد و در نخستین اظهارات خود به قتل عمدی آنها توسط پدر خود اعتراف کرد. فرمانده انتظامی بروجرد بیان کرد: این پسر نوجوان در اعترافات خود به پلیس از وجود اختلافات و دعواهای شدید میان مادر و پدرش اعتراف کرد و گفت در روز حادثه پدرم برای پایان دادن به دعواها و آشتی با مادرم اقدام به ...
افزایش 5 درصدی آمار مرگ معتادان
کشف شد که در این زمینه رشد 5 درصدی را شاهد هستیم. وی به کشف دو میلیون قرص و آمپول روانگردان در این مدت اشاره کرد و گفت: 49 تن مواد پیش ساز نیز در کشور کشف و ضبط شده است. جزینی به آمار دستگیر شدگان در سال جاری اشاره کرد و گفت: 83 هزار و 600 قاچاقچی و توزیع کننده مواد مخدر دستگیر شده و 38 هزار و 600 نفر معتاد متجاهر در سطح کشور نیز جمع آوری شد. وی گفت: همچنین 25 هزار نفر از نقاط آلوده به مواد مخدر در سطح کشور جمع آوری شد که در مجموع برای افراد دستگیر شده که بیش از 110 هزار نفر هستند پرونده های قضایی تشکیل شده است. ...
تقاضای گذشت برای دانش آموز خطاکار
به درازا انجامید و مأموران محمد را در تهران بازداشت کردند. پسر نوجوان در شرح روز حادثه گفت آن روز همراه پدرم به دفتر مدرسه مراجعه کردم. بعد برای رفتن به کلاس از پدرم جدا شدم. به دلیل تأخیر، معلم خواست از حضورم در کلاس جلوگیری کند. نمی دانم چه شد که با او درگیر شدم. بعد از حادثه خیلی ترسیدم و فرار کردم. *پرونده شخصیت از دستاوردهای جرم شناسی است که عبارت است از مجموعه اطلاعات شخصی و ...
قصاص؛ فرجام جنایت به خاطر مواد مخدر
مردی که دوستش را به خاطر قرص های روان گردان به قتل رسانده است، در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت. راز این جنایت که فروردین سال گذشته به وقوع پیوست، وقتی فاش شد که پسری جوان به پلیس تهران مراجعه کرد و گفت پدرش کسی را کشته است. این جوان توضیح داد: پدرم معتاد است. او معمولا همراه یکی از دوستانش در طبقه بالای خانه ما مواد مصرف می کند. امروز -روز حادثه- نیز دوستش را به خانه آورد و با هم به طبقه ...
3 تیر به سر دوست جگرفروشم شلیک کردم
مرتکب قتل شدم می دانستم که بالاخره دستگیر می شوم. چون خون بیگناه یقه آدم را می گیرد. در این مدت که در مغازه کار می کردی، نمی ترسیدی؟ نه به نظر من که مرده ترس ندارد بلکه از زنده باید ترسید. همسرت را دیده ای؟ نه او باردار است و یک ماه دیگر پسرم به دنیا می آید و دوست ندارم او را هرگز ببینم چون از رویش خجالت می کشم. وکیل گرفته ای؟ نه، من در انتظار قصاص هستم. آدم که برای مرگ وکیل نمی گیرد. ...
بخشش قاتل به شرط کار خیر
به گزارش خبرنگار ما، ظهر روز ششم آذر ماه سال 1389 کارکنان بیمارستان قائم کرج مأموران کلانتری 17 مهر ویلا را از ماجرای مرگ مشکوک پسر جوانی باخبر کردند. نخستین بررسی ها نشان داد مقتول نیما نام دارد و ضارب هم مرد میانسالی به نام فرزاد است. همچنین مشخص شد مقتول با پسر 10 ساله متهم درگیر شده و او را کتک زده است که متهم به هواخواهی پسرش با مقتول درگیر شده و وی را با چاقو به قتل رسانده است. پدر مقتول ...
دفاع پسر از پدر
به گزارش خبرنگار ما، متهم پرونده مردی 35 ساله به نام داریوش است که از 17 آبان ماه سال 89، به اتهام قتل همسرش در بازداشت به سر می برد. این مرد روز گذشته از زندان به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران منتقل شد تا پاسخگوی اتهام خود باشد. ابتدای جلسه نماینده دادستان از هیئت قضایی برایش درخواست مجازات قانونی کرد. او گفت که محتویات پرونده نشان می دهد که داریوش مرتکب قتل شده است. بعد از آن اولیای دم در ...
آفتاب یزد، به دیدار جانبازی با چهره ای عجیب رفت /قصه غصه های 26 سال تنهایی دلاور مرد سرزمینم، چه ساده ...
صورتش باعث شده تا هر که او را می بیند هر گمانی جز واقعیت را از ذهنش عبور دهد، عقب ماندگی، جذام، سوختگی و ... . عکس العمل و واکنش ها هم تقریبا یکسان بوده، هر غریبه ای که در کوچه و بازار او را می بیند یا از او روی بر می گرداند یا ناخودآگاه صورتش در هم کشیده می شود. از او فقط عکسی دیده بودیم، نام و نشانی هم نداشتیم، پیگیر شدیم، فهمیدیم 26 سال است که مردی در مشهد مردانه زندگی می کند، بی هیچ هیاهو و سر و صدایی و همسری که او هم مردانه به پای این زندگی ایستاده است. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، حاج رجب محمدزاده، یکی از جانبازان 70 درصد کشورمان است که ظاهرا وضعیت جسمی و نوع مجروحیتش او را از یاد خیلی ها برده است. او از سال 64 به عنوان بسیجی چهار مرحله به جبهه اعزام شده و آخرین باری که خاک جبهه تن حاج رجب را لمس کرد، سال 66 و در مکانی به نام ماهوت عراق بود. قرار شد برای دیدن حاج رجب به خانه اش در یکی از مناطق پایین شهر مشهد برویم، درحالیکه تا قبل از رسیدن به خانه او هنوز تردید داشتیم که آیا این شخص همان مردی است که ما به دنبالش بودیم یا نه، وارد خانه که شدیم، مردی به استقبالمان آمد که دیدن صورتش تمام تردید های ما را به یقین تبدیل کرد. وقتی به دنبال نام و نشانی از حاج رجب بودم، می گفتند جانبازی که شما دنبالش هستید یک سوم صورتش را از دست داده، نمی تواند به خوبی حرف بزند، اما همین باعث می شد تا برای دیدنش مشتاق تر شوم، وقتی وارد خانه اش شدم و او را دیدم، تنها سوالی که در ذهنم بی جواب ماند این بود که دو سوم دیگری که می گویند از صورت این مرد باقی مانده، کجاست؟ وارد خانه که شدیم مردی به استقبالمان آمد که تنها پیشانی و ابروهایش کمی طبیعی به نظر می رسید، بینی، دهان، دندان، گونه و یکی از چشمهایش را کاملا از دست داده بود، چشم دیگر او هم به سختی باز می شد و مقدار اندکی بینایی داشت. مقابلش نشستیم، روز جانباز را با اندکی تاخیر به او تبریک گفتیم، حاج رجب هم با زبانی که به سختی با آن سخن می گفت از ما تشکر کرد، دیدن صورتش کمی ما را بهت زده کرده بود و شروع مصاحبه را سخت تر... از او پرسیدم چه شد که صورتتان را از دست دادید، آن لحظه را یادتان هست؟ حاج رجب با صدایی که به سختی و کمی نامفهوم شنیده می شد، لحظه مجروحیت خود را اینگونه برایمان وصف کرد: خیلی کم یادم است، فقط اندازه یک ثانیه، در سنگر داشتم برای کلمن یخ می شکستم و دو نفر از همرزمانم در کنارم بودند، ناگهان خمپاره زده شد و بعد از اینکه احساس کردم خون زیادی از من می رود، بیهوش شدم. طوبی زرندی، همسر حاج رجب به کمکش می آید، همزمان که او برایمان از لحظه مجروح شدنش می گوید، همسرش هم جملات نامفهوم حاج رجب را برایمان بازگو می کند؛ در آن لحظه چهار نفر در سنگر حضور داشتند، یک سرباز رفته بود تا از تانکر آب بیاورد، حاج آقا هم در حال شکستن یخ بوده و بقیه هم خواب بودند که خمپاره جلوی سنگر می خورد. دوست هم سنگرش می گفت یک دفعه دیدم آقا رجب افتاد، تا آمدم از جایم بلند شوم و به او کمک کنم دیدم نمی توانم، یک دست و یک پایم قطع شده بود و دیگر هم سنگری هایش هم شهید شده بودند، آن جانباز نیز چند سال پیش بر اثر جراحاتش شهید شد. خانم حاج رجب که زمان جانباز شدن همسر نانوایش 30 ساله بود و چهار فرزند داشت، می گوید: همسرم همیشه می گفت اگر نماز و روزه واجب است، جبهه رفتن هم حق و واجب است. پرسیدم چگونه خبر مجروحیت حاج آقا را به شما دادند، محمدرضا محمدزاده، فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت عادی اش دیده، می گوید: آن موقع من دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر را به ما بدهند، او نامه ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می گردد، ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تا اینکه یکی از هم رزمان پدرم من را در کوچه دید و پرسید پدرت نیامده؟ من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت که انشاء الله خبرش می آید. بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی دانستیم از چه ناحیه ای، فکر می کردیم دست یا پایش قطع شده است، اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه الزهرا تهران شدیم من و مادرم با صحنه ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود. پدرم را فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش را از بین برده بود. از همسر حاج رجب خواستیم تا برایمان روزهای قبل از مجروحیت و لحظه ای که خبر جانباز شدن همسرش را به او می دهند، بازگو کند؛ وقتی با پسر هشت ساله ام و دختر کوچکم که در بغلم بود وارد بیمارستان فاطمه الزهرا شدم، با دیدنش فهمیدم این مجروحیت ساده نیست و اتفاق بزرگی برایش افتاده است. ملحفه سفیدی روی همسرم انداختند تا تمام کند نزدیک تر شدم، صورتش کاملا باندپیچی شده بود، بعد از اینکه باندهای صورتش را برداشتند دیدم فک بالای همسرم از بین رفته، صورتش صاف صاف شده بود و زبان کوچک ته گلویش به راحتی دیده می شد. یک چشمش هم به دلیل افتادگی نابینا شده بود و تنها چشم دیگرش آن هم از فاصله های نزدیک می بیند. بعد از دیدن آن صحنه از حال رفتم و در اتاق دیگری بستری شدم، آن قدر وضعیتش وخیم بوده که در همان ابتدا وقتی متوجه میزان آسیب دیدگی همسرم می شوند، یک ملحفه سفید روی او می کشند، گوشه سالن رهایش می کنند تا تمام کند، ولی گویا یک پزشک جراح خارجی از کنارش رد می شود، وضعیت او را می بیند و می گوید او را مداوا می کنم. فرزند بزرگ حاج رجب یادآور می شود: گویا در همان لحظه ها هم فکر می کردند که حاج آقا شهید شده، چون صدای خرخر مثل قطع شدن سر شنیده می شد، او را به تبریز و شیراز اعزام می کنند، ولی گفته می شود که درمان چنین مصدومی کار آن ها نیست و به تهران می برند. حاج رجب در این مدت 26 بار زیر عمل جراحی قرار گرفته تا به شکل امروز درآمده، هر بار در این عمل ها یک تکه پوست از دست، پا یا سرش جدا می کردند و به صورتش پیوند می زدند، از پوست سرش برایش ریش و سبیل ساختند، ولی استخوان دماغش جوش نخورد، خانواده اش می گویند در چهره ای که شما از حاج رجب می بینید، همه چیز ساخته دست پزشکان است. وضعیت حاج رجب بعد از مجروحتیش باعث شده بود تا زندگی خودش و خانواده اش هم مثل صورتش از حالت عادی و طبیعی خارج شود، بچه هایی که تا مدتی قبل از سر و کول پدر بالا می رفتند حالا با دیدنش جیغ می کشیدند و فرار می کردند . او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می کرد و همین باعث شده بود تا خانواده اش نتوانند به راحتی با این وضعیت کنار بیایند، از همسرش که می پرسم چگونه با این وضعیت کنار آمدید، پاسخ می دهد: کارم شده بود گریه و تا دو سال هر شب با بغضی می خوابیدم که رهایم نمی کرد، یک شب که قبل از خواب بسیار گریه کرده بودم خوابی دیدم که بعد از دو سال خداوند صبری به من داد که تا همین حالا ادامه دارد. خواب دیدم در پایین جایی شبیه به جبل النور کوهسنگی ایستاده ام، مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را دراز کرده اند و مرا به بالای بلندی آوردند، مادر شهیدی که در کنارمان ایستاده بود را نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است. همسر این جانباز 70 درصد بیان می کند: هیچ وقت پیش خدا و بنده خدا از این وضعیت گلایه نکردم، ولی فشار این اتفاق آن قدر بود که تا مدت ها صبح ها به یک دکتر مراجعه می کردم و بعد از ظهرها به یک دکتر دیگر، این اتفاق برای من بسیار سنگین تمام شد، گاهی می گفتم کاش رجب قطع نخاع می شد ولی این اتفاق نمی افتاد، بچه ها نیز کوچک بودند، نمی توانستند با شرایط کنار بیایند و با دیدن چهره پدرشان می ترسیدند. فرزند بزرگ حاج رجب هم می گوید: برای یک کودک دبستانی سخت بود که پدرش در این وضعیت باشد ولی شاید معجزه خدا بود، اینکه هیچ حس بدی نداشتم، پدر را خودم حمام می بردم، لباس هایش را تنش می کردم و با همان سن کم، همه جا با او می رفتم. حاج رجبی که نه دهان دارد، نه فکی و نه دندانی، حالا آرزویش شده تا بعد از 26 سال لقمه نانی را در دهانش بگذارد و غذاهای خانگی را بخورد، همسرش می گوید تا یک سال فقط با سرنگ به حاج آقا غذا می دادم. او 27 سال است که فقط مایعات می خورد. در طول تمام این سال ها کسی پیدا نشد که درد دل ما را بفهمد، فقط می گفتند خدا اجرتان دهد، حاج رجب تنها 30 درصد سلامتی داشت که آن هم دو سال گذشته سکته قلبی کرد و مجبور به انجام عمل قلب باز شد، همیشه می گویم خوش بحال شهدا که شهید شدند، رفتند و راحت شدند، شوهر من جلوی چشمانمان روزی چند بار شهید می شود. در این لحظه فرزند بزرگ حاج رجب دو سال گذشته را به یاد آورد که پدرش را به خاطر عمل قلب باز در بیمارستان بستری کرده بودند، او می گوید: سکته ای که پدرم دو سال پیش کرد از سنگینی همین حرف های مردم بود، زمانی که حاج آقا عمل قلب باز در بیمارستان داشتند، در بخش آی سی یو مانیتورهایی برای ملاقات کنندگان جهت آگاهی از وضعیت بیمارشان نصب شده بود. وقتی برای ملاقات پدر به بیمارستان آمدیم، متوجه شدیم که مانیتور اتاق حاج آقا را قطع کرده اند، با پرس وجوهایی که کردم فهمیدم مردم شکایت کرده و از تصویر پدرم ترسیده بودند، به همین دلیل مانیتور اتاقش را قطع کردند، این قدر رفت و آمد کردم تا پس از مدتی تصویر وصل شد ولی از دور پدرم را نشان می دادند. او تصریح می کند: پرستار اتاق پدرم برای دادن قرص هایش با حالتی خاص دم در اتاق می ایستاد، در حالیکه صورتش را به سمت دیگری می برد تا پدر را نبیند، قرص ها را دست من می داد تا به او بدهم، درحالی که این ها وظیفه پرستار است، من به آن پرستار گفتم، پدرم ترس ندارد، او فقط یک جانباز است، همین. ما غرق سوال و جواب و نگاه به صورت نداشته حاج رجب بودیم و او نگران دهان خشک مهمانانش، در طول مصاحبه بارها صحبت های فرزند و همسرش را قطع می کرد و با دستانش به سمت میوه و چای هایی که مقابلمان بود اشاره می کرد، به اصرار حاج رجب گلویی تازه می کردیم و دوباره سوال و جواب هایمان را از سر می گرفتیم. دو سال است که کسی به همسرم سر نزده از خانواده اش پرسیدم در این 26 سال که حاج آقا جانباز و از کار افتاده شده بودند با داشتن 6 فرزند آیا مشکل مالی هم داشتید؟ همسرش پاسخ داد: با همان حقوق ماهانه بنیاد زندگی مان می چرخد، چند سال پیش خانه ای برایمان گرفتند که برای داماد کردن آخرین فرزندم مجبور شدم آن را بفروشم و در حال حاضر هم مستاجریم، یک بار به بنیاد جانبازان زنگ زدم و گفتم برای عروسی یکی از فرزندانم یک میلیون تومان وام می خواهم، آن ها هم پاسخ دادند ما پول نداریم قبض آب و برق اینجا را پرداخت کنیم، چگونه به شما وام بدهیم؟ همسر حاج رجب تاکید می کند: من هیچ انتظاری ندارم که کمک مالی بشود، ولی حداقل اگر خبری از همسرم بگیرند بد نیست، حدود دو سال است که از طرف بنیاد هیچکس به ما سر نزده، دلیلشان هم این است که بنیاد پول آژانس برای سرزدن به جانبازان را ندارد، به نظرم بنیاد بین جانبازی که روی ویلچر می نشیند، با سایر جانبازها تبعیض قائل می شود. حاج رجب 26 سال در آرزوی دیدن مقام معظم رهبری است اگر حاج رجب را از نزدیک می دیدی، کنار آمدن با این جمله که دو سال است کسی به او سر نزده، برایت بسیار سخت می شد، خواستم سوال کنم در طول این 26 سال چه کسانی به دیدن حاج آقا آمدند، آیا ایشان دیداری با مقام معظم رهبری، امام جمعه مشهد یا ... که پسرش با خنده ای حرفم را قطع کرد و گفت: دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم مسوولان با چهره پدرم روبه رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم در حالی که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است. فرزند این جانباز 70 درصدی می گوید: حاج آقا خیلی مظلوم است، بدنبال جایگاه نیست، ولی داشتن یک دیدار با رهبری فکر نمی کنم برای چنین جانبازی خواسته بزرگی باشد. سخن گفتن از 26 سال تنهایی حاج رجب و فرزندانی که یک بیرون شهر رفتن با پدر، بزرگ ترین آرزوی شان شده تمامی نداشت، وقتی یکی از عکس های او در اینترنت و برخی شبکه های اجتماعی منتشر می شود، عده ای نظر می نویسند خدا به این مرد اجر دهد، اما دلیل نمی شود که فرزندانش با سهمیه به دانشگاه بروند. این حرف ها بر دل دختر کوچک حاج رجب که از وقتی به دنیا آمده صورت پدر را به همین شکل دیده، سنگینی می کند، او با بغضی که سعی در فرو بردن آن دارد، می گوید: به پدرم افتخار می کنم، او سایه سر ماست، اما طاقت نگاه ها و حرف های مردم را ندارم. باور کنید حسرت یک پارک رفتن یا زیارت رفتن برای یک کودک آن قدر بزرگ است که با یک سهیمه کنکور نمی توان آن را جبران کرد، من درس خواندم و امسال بدون استفاده از سهمیه به دانشگاه رفتم. دلم می خواست بنشینم کنار حاج رجب تا جواب همه سوالاتم را از دهان نداشته خودش بشنوم، زبان او برای حرف زدن خیلی سخت می چرخید، اما دیگر طاقت نیاوردم، کنارش نشستم، پرسیدم حاج آقا حرم امام رضا که می روی از او چه می خواهی؟ آرزویت چیست؟ دور گوش هایش باندپیچی بود و صدایم را به سختی می شنید، سوالم را بلندتر تکرار کردم و گوش هایم را تیزتر، خودکارم را آماده در دستانم گرفتم تا از آرزوهای حاج رجب کلمه ای را جا نیندازم، دیدم دو دستش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت می خواهم خدا از من راضی باشد منتظر بودم تا حرفش را ادامه دهد، اما با دستمالی که در دستش بود گوشه همان چشم کوچکی که در صورتش کمی سالم مانده بود را پاک کرد و دیگر چیزی نگفت. حالا حاج رجب با سیرت است و بی صورت، در میان مردمی راه می رود که همه آن ها بی آن که بدانند این صورت را چه کسی و برای چه چیزی از او گرفته، نگاهشان را از حاج رجب می دزدند، شاید حق دارند، نمی دانند که او صورت داده برای نترسیدن ما، برای آرامشی که هنگام غذا خوردن در یک رستوران به آن نیاز داریم، رستورانی که روزی گذر حاج رجب و فرزندش به آن جا افتاد و صاحبش به خاطر آرامش مشتری هایش او را به آنجا راه نداد. خودش زبانی برای گلایه کردن ندارد، اما دل همسرش سخت شکسته، دلگیر است از وقتی که با شوهرش بیرون رفته بود، مادری که فرزندش گریه می کرد آنها را می بیند، انگشت اشاره اش را سمت حاج رجب دراز می کند و می گوید پسرم اگر گریه کنی می گم این آقا تو رو بخوره . برای همسرش سخت است تا به مادر آن کودک بفهماند شوهرش صورتش را فدا کرده تا دیگر هیچ کسی جرات نکند در خاک وطنش به فرزندان این کشور نگاه چپ بیندازد. نمی دانم چگونه، اما آسان نیست جبران زخم زبان ها و نگاه هایی که باعث شده تا آخرین خاطره بیرون رفتن دو نفره این زن و مرد به دو سال قبل باز گردد و آنها دو سال از اینکه نمی توانند با هم به پابوسی امام رضا(ع) بروند حسرت بخورند . همسرش می گوید: طاقت شنیدن حرف های مردم را ندارم، وقتی بیرون می رویم و به حاج رجب توهینی می کنند، نمی توانم ساکت باشم، جوابشان را می دهم و در نهایت دعوایی بلند می شود، حالا ترس از همین دعواها دو سال است ما را خانه نشین کرده است. به حاج رجب می گویم دلت که می گیرد چکار می کنی، در این سال ها خسته نشدی، با همان صدایی که حالا شنیدنش برایمان عادی شده بود، پاسخ داد: خستگی از حد گذشته، در هر حالتی خسته ام، چه وقت هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت هایی که استراحت می کنم، روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه. حاج رجب نوه هایی هم دارد که بودنشان او را کمی از تنهایی درآورده، در طول مصاحبه شنیدن غصه های پدربزرگ برایشان آسان نبود، دور او می گشتند و هوایش را داشتند، نادیا، نوه بزرگش کلاس پنجم دبستان است، او می گوید: جشن تولدهایمان را اینجا در خانه پدربزرگ می گیریم، عیدها پیش او می مانیم و پدربزرگ به ما عیدی می دهد، دوست داریم با او بیرون برویم اما طاقت حرف های دیگران را نداریم. اما عشق که باشد، خلاصه شدن زندگی برایت در یک چهار دیواری آن قدرها هم تلخ نمی شود، کنار همسرش نشستم، آرام به او گفتم در این 26 سال فکر جدایی به سرتان نزد، خندید و گفت: چند سال پیش همسر یکی از جانبازان که دوست من هم بود، زنگ زد، گفت اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتما از او جدا می شدم ، بعد از این تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به شدت مرا ناراحت کرد. از حاج خانم می پرسم شما که اکثرا در خانه اید، با آقا رجب دعوایتان هم می شود، صورتش غرق تبسم می شود و می گوید بله، چرا دعوا نکنیم گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم عوض کرد، گفت قبل از آمدن شما ، پرسیدم سر چه چیزی، پاسخ داد: داشتم برای آمدن شما خانه را آماده می کردم که حاج آقا با فلاسک چایی اش آمده بود بالای سرم و اصرار داشت تا همان لحظه برایش چایی درست کنم. *** به صورت نگران حاج رجب نگاه می کنم که گویا این روزها در هیاهو و کش مکش های سیاسی گم شده، او روزگاری برای این نگرانی جانش را کف دستانش گذاشت، بی سر و صدا رفت، بی سر و صدا و بی صورت هم بازگشت تا امروز منافع ملی و صورت نداشته اش در میان دلواپسی های نابه جای عده ای به فراموشی سپرده شود. حاج رجب نقاب نمی زند، برخلاف خیلی از آدم هایی که چهره واقعی شان را پشت شعارها و نگرانی های ساختگی شان پنهان می کنند، او با همین حالش هم از فضای سیاسی کشور بی خبر نیست، از میان برنامه های تلویزیونی فقط اخبار را نگاه می کند و از هیچ راهپیمایی یا انتخاباتی جا نمی ماند . حاج رجب خودش است، بی هیچ نقابی، حتی می توانی لبخند خدا را بر روی لب های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جا مانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی، می توانی به اینجا بیایی، اینجا می توانی امضا و دست خط خدا را ببینی که بدون هیچ پرده ای بر صورت او به یادگار مانده است. ...
حکم قصاص مرد رفیق کش تایید شد
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، اول فروردین سال گذشته پسر جوانی به پلیس مراجعه کرد و راز هولناک یک جنایت را فاش کرد. این پسر به ماموران گفت: پدرم همیشه با دوستش در خانه مواد می کشید.یک بار وقتی دوست پدرم به خانه ما در خیابان کارگر جنوبی آمدند و با پدرم به طبقه بالا رفتند، آنها می خواستند مواد بکشند که ناگهان صدایی شنیدم وقتی بالا رفتم با جسد دوست پدرم روبرو شدم. با این اظهارات، قاتل ...
تجدید جلسه دادگاه به دلیل وحشت از اعدام!
مازیار در شمال کشور بازداشت شد و به نقشه ای که با همسرش برای کشتن حسین کشیده بود، اعتراف کرد. به این ترتیب مازیار و همسر صیغه ای اش پای میز محاکمه ایستادند و هیات قضایی مازیار را به قصاص و ندا را به جرم معاونت در قتل، به زندان محکوم کرد. حکم قصاص مازیار در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و قطعی شد، اما حکم زندان ندا به خاطر رد نقش داشتن در قتل، شکست. به این ترتیب این زن دیروز برای دومین بار پای میز ...
برادرم به اتهام کتک زدن یک بچه به 60 سال حبس محکوم شد/ قاضی برای صدور حکم به فیلم ضدایرانی استناد کرد/ ...
قانونی بود. من چون پدرم نظامی بود، اصلاً در خانواده ما کار غیرقانونی انجام نمی شود. هومن هم کاملاً به صورت قانونی از سفارت آلمان ویزا را دریافت کرد و به آلمان رفت و بعد هم از طریق پذیرشی که داشت، سفارت این کشور در آن جا به او ویزا دادند و وارد آمریکا شد. حدوداً 6 ماه در کالیفرنیا به کالج می رفت. بعد از آن عموهایم از او خواستند که برای دیدن آن ها و گذراندن ایام تعطیلات پیش آن ها برود. هومن برای ...
قیمت شیشه 70 میلیون افزایش یافت
مبارزه با موادمخدر اظهار کرد: مصرف مخدر و روانگردان ها در خانه های مجردی و دانشجویی وجود دارد که در حال حاضر برخی از این خانه ها تحت نظارت دانشگاه ها هستند. همچنین خوابگاه های دانشگاه ها نیز مورد توسعه قرار دارند و اگر به اماکنی که تحت نظارت سازمانهای دولتی و وزارتخانه های بهداشت و علوم هستند، توجه کافی در حوزه پیشگیری از اعتیاد داشته باشیم، گام موثری در این خصوص و مقابله با مواد مخدر برداشته ایم ...
گروگان ها، گروگانگیران را به قتل رساندند
او ضربه زدم. وقتی پدرم روی زمین افتاد، وحشت کردم. در همین هنگام نامادری ام به خانه برگشت و برای اینکه لو نروم، او را هم به قتل رساندم و فرار کردم و متوجه نشدم که خواهرم مرا هنگام فرار دیده است. با اعترافات پسر جوان، او به بازسازی صحنه قتل پرداخت و با قرار قانونی راهی زندان شد. مشکلات مهاجران غیرقانونی مجید رستمی، دادستان جیرفت با اشاره به این دو پرونده گفت: در شکل گیری پرونده اول، علاوه بر مشکلات ...
افزایش آمار 5 درصدی مرگ و میر معتادان/کشف دو میلیون قرص روانگردان
نمی کنند تا جایی که در آموزش و پرورش نیاز جدی به یک کارشناس مستقل در حوزه اعتیاد و مواد مخدر احساس می شود. در حوزه دانشگاه ها نیاز به کنترل دقیق خوابگاه ها و پانسیون هایی که اقدام به پذیرش دانشجویان دختر و پسر می کنند داریم. همچنین نظارت بر عملکرد خانه های دانشجویی که زیر مجموعه وزارت بهداشت یا علوم هستند بسیار احساس می شود که تاکنون در این زمینه اقدام در خور شأنی انجام نشده و برخوردها بیشتر به ...
تصمیم قاتل برای ثواب بردن مقتول!
در فاصله 30 سانتی متری او ایستاده بودم که سلاح را از زیر کاپشن بیرون آوردم و دو گلوله به شقیقه سمت راستش شلیک کردم. او بی جان روی زمین افتاد و خون کمی از سرش جاری شد. تصور می کردم تا پنج سال دیگر هم پلیس نتواند مرا شناسایی کند اما اشک های پدر مقتول باعث شد پس از 20 روز بازداشت و سکوت به قتل اعتراف کنم. این بخشی از اظهارات مرد جوانی است که دوست 22 ساله اش را با انگیزه سرقت به ...
خارج کردن جسد جگرکی از چاه 8 متری
اما مأموران پلیس مانع می شوند. بعد از آن جسد به دستور بازپرس به آمبولانس منتقل و راهی پزشکی قانونی می شود. حرف های همسایه یکی از همسایه های مقتول می گوید: یاشار 20 سال داشت و قاتل 30 ساله است. خانواده مقتول و قاتل از 30 سال قبل همسایه هستند. یاشار از پنج سال قبل با جهانگیر دوست صمیمی بود و ما هر گز فکر نمی کردیم که جهانگیر دست به قتل زده باشد. جهانگیر بعد از اینکه یاشار مفقود شد ...
افزایش 10 درصدی مرگ زنان معتاد در 4 ماهه نخست امسال
صورت میانگین افزایش داشته است. همچنین در دو روز گذشته 200 کیلو افدرین به مبلغ 4 میلیارد تومان در یکی از استان های مرزی غرب کشور کشف شد. جزینی از کشف 213 تن مواد مخدر در این مدت خبر داد و گفت: این میزان نسبت به مدت مشابه سال گذشته 21 درصد افزایش داشته و 88 درصد کشفیات نیز توسط پلیس صورت گرفته است.وی در ادامه، انهدام 83 کارگاه ساخت شیشه و کشف 880 کیلو شیشه، دو میلیون قرص و آمپول روانگردان ...
اعترافات تکان دهنده مادری که کودکانش را کشت
عزیمت کرد. تحقیقات نشان می داد: پسر 9ساله و دختر 8ساله ای با ضربات متعدد کارد و به طرز فجیعی کشته شده اند. با به دست آمدن سرنخ هایی از عامل جنایت، این احتمال قوت گرفت که آنان به دست مادرشان به قتل رسیده اند بنابراین با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی حسینی، تحقیقات کارآگاهان با سرپرستی سرگرد نریمانی آغاز شد و 2 روز بعد متهم در مشهد به دام افتاد. اعتراف در دادگاه ساعت 8 صبح روز ...