سایر منابع:
سایر خبرها
قصه مریم و ریاضت بیکاری
هم به رشته دانشگاهی اش علاقه مند شده بود و هم اینکه: راستش دوست نداشتم به خانه برگردم. پدر و مادرم همیشه دعوا داشتند. پدرم آدم مسئولیت پذیری نیست تا امروز حتی یک ریال پول توجیبی هم بهم نداده. هیچ وقت براش مهم نبود که ما باید چطوری زندگی کنیم. چندبار هم با مادرم رفتن دادگاه که طلاق بگیرن ولی دوباره آشتی کردن. فحش و ناسزاگفتن های پدرم به مادرم و من و خواهرکوچکم هیچ وقت از ذهنم پاک نشده. برای همین هم ...
آیا یکی از بهترین نوازندگان آمریکا می تواند در یک ایستگاه متروی شلوغ خودی نشان دهد؟
گفتمان نیوز | از ایستگاه مترو لانفان پلازا بیرون آمد و کنار دیواری نزدیک یک سطل زباله ایستاد. از بسیاری جهات خیلی عادی بود: مردی جوان و سفیدپوست که شلوار جین و بلوز آستین بلندی به تن داشت و کلاه بیس بالِ تیم واشنگتن نشنالز سرش بود. از جعبه ای کوچک یک ویولن درآورد. درحالی که جعبۀ باز را جلوی پایش جابه جا می کرد، با چالاکی، چند دلار و مقداری پول خرد به عنوان دشت اول داخل جعبه انداخت و آن را طوری چرخاند تا رو به عابران پیاده قرار بگیرد، بعد هم شروع به نواختن کرد. ...
سوء پیشینه شرط استخدام در کارخانه!
که در تمام مدتی که روزنامه می فروختم کنار دیوار می نشست تا روزنامه ها را بفروشم این بود که ما باید این روزنامه ها را بفروشیم به دو علت: یکی این که شب برای بچه ها چیزی نداشتیم، دوم این که در غیراین صورت ورشکست می شدیم و برای فردا سرمایه ای نداشتیم. من بارها ثروتمندشدن و بردن در یک پروژه را تجربه کردم و بارها هم ورشکستگی را، یعنی وقتی 10 تا روزنامه را می فروختیم دانه ای 15 ریال، من احساس می کردم یک ...
سروش جمشیدی؛ قبل و بعد از آقای مدیری
که با پسرم رفیق باشم و الان هم خیلی با هم رفیقیم. به خاطر همین حس بوده که تا حالا خودم را به لحاظ سنی خیلی بزرگ تر ندیدم. وقت هایی که سیاوش سر به سرم می گذارد و ادای احترام نظامی را در می آورد و می گوید بله قربان! به او می گویم که عزیزم من قربان نیستم و ما با هم رفیقیم. و در آخر امیدوارم بتوانم کاری کنم که با حالی خوش زندگی کند و هیچ وقت به کاری که دوست ندارد مجبورش نخواهم کرد. ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
.... از نقش هایی که یادم می آید این است که نقش مسواک بازی کردم. این شیطنت ها به دوره دبیرستان هم کشیده شد؟ مزاحم درس خواندنتان نبود؟ خانواده با این همه فعالیت غیر درسی مشکلی نداشت؟ دبیرستانی که شدم سراغ موسیقی و آواز رفتم. از آن دخترها که یکی روی میز و نیمکت می زد و یکی هم می خواند و حسابی شلوغ می کردم. بعد رفتم نوازندگی گیتار را یادم گرفتم. یک روز دیدم یکی از بچه ها در مدرسه ...
دولت افغانستان خانواده شهدای مدافع حرم را زندانی می کند/ داعش ماهی 12 میلیون به هر فرد می دهد! + عکس
هم می گویم اگرحمید قبل از رفتن موضوع را می گفت، جلویش را نمی گرفتم و مانع نمی شدم. یک روز عصر که سر کار بودم پسر بزرگم از ایران زنگ زد و گفت: (( پدر! یک اتفاقی افتاده که نمی توانم به مادر بگویم ......))،من خودم فهمیدم جه خبر شده.....ادامه داد: (( مبارک باشد حمید شهید شد )) اول احساس می کردم استخوان هایم آب می شوند و اصلا متوجه نشدم که چه جوری خودم را به خانه رساندم.به مادرش چیزی نگفتم و ...
احوال ظالمان و نیکوکاران هنگام سکرات موت چگونه است؟
فقط در محکمه نیست یکی از بزرگان وقتی همسرش از فرزند شکایت می کرد که فلان کار خطا را انجام داده و اذیت کرده، پدر می گفت برو فرزند را بیاور و در حضور خود بچه دعوایت را اقامه کن تا بچه بتواند از خودش دفاع کند تا مبادا حکم من غیرعادلانه باشد، ولو در تنبیه فرزند خودم. آیت الله سیدجعفر سیدان از علمای خوب، متقی، شخصیت بسیار ارزنده و از خطبای قدیم مشهد است. ایشان فرمود: یک روز وارد خانه شدم ...
پیمانکار شرکت برق به دست پسرش کشته شد
؟ یک و نیم ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. در آن سال ها با مادربزرگم زندگی می کردم. وقتی هفت سال داشتم پدرم با نامادری ام ازدواج کرد. رابطه ات با نامادری ات چطور بود؟ من رابطه خوبی با او داشتم. وقتی خواهر و برادرناتنی ام به دنیا آمدند، رابطه ما بهتر شد. خواهر و برادر ناتنی ات چند سال دارند؟ خواهرم شش سال دارد و برادرم 13 ساله است. در ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
می چرخیدم که یکباره ماشین خراب شد. به همین دلیل به تعمیرگاه رفته بودم که کارگران با دیدن قطره های خون با پلیس تماس گرفتند. بعد از اقرارهای متهم پروین 37 ساله نیز بازداشت شد، اما جرمش را انکار کرد. متهمان روانه زندان شدند و در اولین جلسه رسیدگی به پرونده در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران سامان به قصاص و پروین به اتهام معاونت در قتل به 15 سال حبس محکوم و هر دو متهم به ...
از تصمیمات سیاست مدارانه داوران تا بلاتکلیفی 36 ساله
...، جلو رفتم و هیجان زده شدم. این خوب است و مزیت فیلم است که دیگر تو را درگیر دیالوگ های عمیق حاتمی کیا نمی کند. فیلمی ساخته که آدم بده اش داعش است و آدم خوبه پدر و پسر خلبان و درام را قشنگ شکل داده ولی به نحوی تمام می کند که خودش دوست دارد. نقیبی: فیلم بنیانی که می گذارد فیلم قهرمان نیست، فیلم قربانی است و یکدفعه در یک سوم پایانی تصمیم می گیرد که فیلم قهرمانی شود. موسوی ...
به جای قطع انگشتانم، کار به من می دادید
چند سال تان است و اهل کجا هستید؟ اسمم علیرضا قمی شاندیز است و بچه شاندیزم. متولد 1356، حدود 40 سال دارم. ولی واقعا می خواهم حرف دلم را بزنم. مشکلی نیست. به قول خودت حرف دلت را بگو. وقتی کوچک بودم دو اتفاق برایم رخ داد که موجب شد سر از کانون اصلاح و تربیت درآورم، ولی موضوعی که باعث شد زندان را رها نکنم و از خانه و بیرون دلزده باشم، به خاطر انگشتانم بود. چه اتفاقی برای ...
همه چیز را کنار گذاشتم
دعواها نمی شدم. من ازدواج کرده بودم و یک بچه داشتم، به همین خاطر همه چیز را کنار گذاشته بودم. از ساعت 6 صبح تا 11 شب می رفتم سرکار. تا این که در یک شرکت ساختمانی مشغول شدم. 4ماه آن جا بودم. 7صبح می رفتم تا 4بعدازظهر که بیمه هم شده بودم. تا تمام شد و دوباره رفتم آژانس. تا این که بیستم بهمن پارسال دوباره آمدند ما را گرفتند. گفتم چرا گرفتید باز؟ گفتند به خاطر پرونده های قبلی! گفتم من از دو سال ...
دلباخته خواستگارم بودم و وقتی پدرم مخالفت کرد به خانه اش رفتم! / آن اتفاق شوم در برابر دوربین پویا افتاد ...
جوابش کرده بود بشدت خشمگین و ناراحت بود، برای همین از من خواست با او در ارتباط باشم و قسم خورد که هرطور شده مرا به دست خواهد آورد. من نیز عاشق و دلباخته پویا بودم و به شدت به او وابسته شده و طاقت دوری او را نداشتم. او یک روز به بهانه این که دلش برایم تنگ شده، مرا به خانه خود کشاند و .... او حتی از رابطه مان فیلم و عکس گرفت و هربار قول می داد که آنها را پاک کند، من نیز آن قدر احمق بودم که ...
افشاگری های جدید و جنجال برانگیز پدر و مادر زنده یاد احمدرضا شاکر!
. رسیدیم خانه، دو مرتبه همه تسلیت اظهار می کردند. اظهار کردم به چه سبب این طوری می گویید؟ بچه من زنده است. به چه سبب تسلیت می گویید. نگاه کردم جو این طوری است، به برادرم اظهار کردم من را دو مرتبه ببر بیمارستان. پشت شیشه ایستاده بودم و برای احمدرضا زیارت عاشورا می قرائت کردم که پرستار به شیشه زد و اظهار کرد بیا داخل. می دانستم احمدرضا صدایم را می شنود گریه نکردم. پسرم انگار منحصرا خوابیده بود و می ...
آی وی اف برای بارداری، شانس موفقیتم چقدر است؟
سوال مخاطب نی نی بان: 31 سال دارم و 5 سال است که ازدواج کرده ام. از 3 سال پیش اقدام به بارداری کرده و تمام آزمایشات لازم را انجام داده و عکس رنگی هم انداخته ام. شوهرم نیز آزمایش اسپرم داده و هیچ مشکلی نداشت. اما من تنبلی تخمدان دارم که با لتروزول، گونالف یا سینالف وآمپول hcg یک بار باردار شدم. اما در اثر رشد نکردن جنین در3 ماهگی، سقط خود بخودی داشتم و در آن فقط کیسه آب تشکیل شده بود و بچه رشد ...
عشق چیز عجیبی ست اما خطرات خاص خودش را دارد
عشق بچه بازی نیست میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم، چه اتفاقی افتاد؟ اصلأ بگذار از اول برایت بگویم... قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ... بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و ...
زنی که فکر می کرد سرطان دارد برای خودش هوو آورد / جواب آزمایش اشتباه بود اما شوهرش حاضر به طلاق زن دوم ...
وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم ...
بازی کثیف زن برای شوهرش لو رفت
نیز به خاطر رفاقت با دوستان ناباب ترک تحصیل کرده ومعتاد Addicted شده بودند. هر دوی آن ها شیشه مصرف می کردند و به هنگام خماری همه زندگی ما را به هم می ریختند. وقتی پول تهیه مواد نداشتند، از نگاه کردن به چهره آن ها وحشت داشتم. برادرانم برای ترساندن پدر و مادرم و گرفتن پول وسایل منزل را می شکستند. آن ها حتی به جهیزیه خواهرم نیز که پس از طلاق به منزل پدرم آورده بود، رحم نمی کردند. من در ...
افشاگری های جدید و جنجالی پدر و مادر مرحوم احمدرضا شاکر!
چون قدرتش را نداشتم. حاضر نبودم حتی به بیمارستان بروم و احمدرضا را روی تخت ببینم. به خدا که فقط می گفتم پسر من خوب می شود. مادر احمدرضا: ما بیشتر از همه از پدرش ترس داشتیم. پدر احمدرضا: الان من باید سرپا باشم؟ حالت عادی بود من الان در بیمارستان بستری بودم ولی اصلاً فکر نمی کنم بچه ام مرده است. شما ببینید چه شد که من به بیمارستان رفتم و پای برگه اهدای عضو پسرم را امضا کردم. (دست ...
4 طلاق عجیب در ایران که باور کردنشان سخت است
.... سر هر موضوعی با هم تفاهم داشتیم و سعی می کردیم به هم آرامش بدهیم. اما یک موضوع ساده، خوشبختی مان را نابود کرد. ماجرا از این قرار بود که بعد از ازدواج من بالاخره توانستم در یک شرکت معتبر کاری با درآمد خوب پیدا کنم. اما همین شغل باعث بدبختی ما شد. نگین تا متوجه شد مدیرعامل من یک زن است، بهانه گیری هایش را شروع کرد. هر شب دعوا راه می انداخت و می گفت باید از کارم استعفا بدهم. باورتان می ...
باید دنیا را متوجه استعدادهای ایرانی کنیم/ گلزنی در جام جهانی یکی از آرزوهای بزرگم است
تیمش نیز شده است. با این ستاره گلزن اردبیلی تیم ملی و المپیاکوس درباره وضعیت تیمش، خودش و تیم ملی حرف زدیم. * یادت هست وقتی از اوساسونا بیرون آمدی خیلی ها انصاریفرد را تمام شده تصور می کردند؟ - بله! هنوز به یاد دارم که می گفتند کریم انصاریفرد بازنده کامل بود و خیلی ها منتظر بازگشت من به لیگ ایران بودند ولی خوشبختانه خدا کمکم کرد و با دعای خیر پدر و مادرم و البته تلاش زیادی که کردم ...
10 فیلم برتر تاریخ سینما درباره روزنامه نگاری
دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ کراولی جواب می دهد: دقیقا اون... به من دست زد. ساشا با مهربانی اما مصرانه او را تحت فشار می گذارد: جو فکر می کنم کلماتی که استفاده می کنیم الان اهمیت زیادی داشته باشن. ما نمی تونیم محترمانه از کنارش بگذریم. مردم باید دقیقا بدونن که چه اتفاقی افتاده. افشاگر به شیوه ای عالی روزنامه نگاری را با نقص هایش نشان می دهد. بدون آن ها نمی توانیم مطمئن باشم مک کارتی به آن سندیتی که در جست و جویش بود، می رسید یا نه. سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری آریا، تاریخ انتشار: 25بهمن1396 ، کدخبر: 120180214082801943 : www.aryanews. ...
نخستین شب شعر فاطمی "عقیق اشک" +گزارش تصویری و متن اشعار
... سید محمد جواد شرافت ای تا همیشه مطلع الانوار لبخندت آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت جان پدر را تا بهشتی غرق گل می برد در لحظه های روشن دیدار لبخندت لبریز بود از مادری لبریز چشمانت سرشار بود از عاطفه سرشار لبخندت نه سال در دنیای حیدر صبح و ظهر و شب تکرار شد تکرار شد تکرار لبخندت با گردش دستاس ...
پیرزن از کارهای کثیف دختر مطلقه اش پرده برداشت!
همسرم نیز از رفاه و آسایش خودم گذشتم تا تنها دخترم به سعادت و خوشبختی برسد به طوری که از 10 سال قبل وقتی از شوهرش طلاق گرفت یک طبقه از منزل مسکونی ام که با اجاره آن زندگی ام را می گذراندم به صورت رایگان در اختیارش گذاشتم تا مجبور به اجاره نشینی نباشد اما حالا با وجود این که خودش دختری 12 ساله دارد، آسایش و آرامش را از من سلب کرده است و به بهانه های مختلف مرا مورد ضرب و جرح قرار می دهد و به همه ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
برنمی گردم و اگر روزی برنگشتم از بچه ام مراقبت کنید. در انتظار پیکر برادر نمی دانم از این که نیما در بین این سه عزیز نیست، باید خوشحال باشم یا ناراحت. به خودم امید می دهم که شاید، فقط شاید او الان در یک جایی در این جهان هنوز نفس می کشد و همین مسأله کمی من و خانواده ام را آرام می کند. اما از 150 متر زیر آب و نفتکشی که هشت روز سوخت و منفجر شد و جایی که نیما همراه با سایر همکارانش ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
به کودک و نوجوان سال 86 رهبری سفری به استان یزد داشتند و در این سفر، نخبگان استان یزد به حضور ایشان شرف یاب شدند. زمانی که آیت ا... خامنه ای از حضور مهدی آذر یزدی مطلع شدند، نزدیک به پنج دقیقه در ارتباط با ایشان صحبت کردند و گفتند من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی از آن را مدیون این مرد و کتاب این مرد می دانم. آن وقتی که کتاب ایشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آن ...
اخبار حوادث
یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج کرد. پدرم در حالی که از پروین صاحب دو فرزند شده بود فهمید که پروین اعتیاد دارد. این بهانه ای برای اختلاف آنها شد تا اینکه پروین برای انتقام از پدرم مرا وسوسه کرد و نقشه قتل او را کشید. او می گفت با قتل پدرم با گرفتن ارثیه ...
من حاشیه نشین هستم
من هم در حاشیه به دنیا آمده ام اما نمی خواهم در حاشیه بمیرم ،برادرم در حاشیه بیمارستان مرد، خواهرم همیشه مریض است و همیشه گریه می کند گاهی در حاشیه گریه کمی هم می خندد، مادرم می گوید سرنوشت مرا در حاشیه صفحه تقدیر نوشته اند،هر شب ستاره بخت مرا که در حاشیه آسمان سوسو می کند به من نشان می دهد ولی من می گویم این ستاره بخت من نیست.من در حاشیه به دنیا آمده ام در حاشیه بازی کرده ام همراه سگ ها و گربه ...
نقشه کثیف خواهر شوهر برای عروس/شوهردومم من را در شرایط بدی دید و ..!
شهر دیگری رفته بودند . وقتی از زندان آزاد شدم پیش آن ها رفتم. در شهر غریب و تنها مانده بودم. شوهرم قرص متادون مصرف می کرد و من هم به مصرف متادون روی آوردم. بعد از گذشت مدتی شوهرم به خاطر مصرف مواد دچار یک بیماری لاعلاج و خانه نشین شد. هزینه مخارج زندگی به گردن من افتاد و به عنوان نیروی خدماتی مشغول به کار شدم تا این که بعد از چندین ماه شوهرم فوت کرد و به ناچار با تنها پسرم نزد پدر و مادرم برگشتم ...
رد شنی تانک ارتش روی پیکر مادرم مانده بود
برگزار کنیم. ما از همان دوران نسبت به ظلم و ستم رژیم شاه آگاهی داشتیم ولی آن قدر خفقان زیاد بود که هیچ کس نمی توانست کاری بکند. آن قدر زندانی در زندان ها داشتیم که در جلسات فریاد می زدند خانم ها برای زندان های بی گناه سیاسی دعا کنید. منزلمان در کوه سنگی قرار داشت و مثل الان این قدر امنیت و آرامش وجود نداشت. وقتی با همسرم ساعت هشت شب به خانه می آمدیم با دیدن آدم های مست و دیگر موارد در خیابان احساس ...