سایر منابع:
سایر خبرها
صدای بابام
...> مامان از قرمز خوشش می آمد. از اول هم برعکس بابا طرفدار تیم پرسپولیس بود. صف نانوایی شلوغ بود. دوست تپلم قبل از من در صف نانوایی ایستاده بود. صف شلوغ بود. تپله از من پرسید: چرا صدای بابات این طوریه؟ یاد دوست درازم افتادم، ولی نتوانستم جوابش را بدهم. همان لحظه نوبت تپله شده بود. با دست چپم گردنش را به طرف نانوایی چرخاندم و گفتم: اوهو! حواست کجاست؟ نوبت توئه. شب مهمان ...
زنان مبتلا به ایدز چگونه زندگی می کنند؟
هم منتقل کرده. او درباره ماه های ابتدایی آگاهی اش از بیماری می گوید: ماه های اول خودم را در اتاق حبس می کردم و فراموشی گرفته بودم و حالت توهمی داشتم. وقتی فهمیدم مثبتم، وصیتنامه ام را نوشتم و تمام حساب و کتاب زندگی ام را سامان دادم تا مبادا به کسی بدهکار بمانم. اما حالا سمیه تا حدی توانسته با بیماری اش کنار بیاید: بعد از اینکه اطلاعات کافی درباره این بیماری پیدا کردم متوجه شدم با خوردن ...
فرجام تلخ زندگی مرد زن نما پیش از دستگیری
خواهد گفت که با من رابطه داشته است. کیوان پول می خواست و من هم یک بار به او 5 میلیون تومان دادم و یکبار 2 میلیون تومان. اما این مبالغ برای او خیلی کم بود. من راننده سرویس مدرسه هستم و یک روز که در حال برگشت به خانه ام بودم او راه مرا سد و به زور سوار ماشینش کرد و به خانه اش برد. التماسش کردم و او در نهایت 4 النگوی مرا گرفت و اجازه داد که از خانه اش بروم ولی این تمام ماجرا نبود؛ چرا که چند روز بعد ...
قتل مرد خوشگذران
مغازه را ببند برویم خانه به حساب و کتاب برسیم و یک دود هم بزنیم. البته من اهل دود و دم نیستم ولی وقتی اصرار کرد، با او راهی شدم. تا ساعت 12شب در خانه اش بودم. بعد رفتم و دیگر از او خبر نداشتم. . . . . البته او گفت قرار است فردا بروم شمال و چند روزی نیستم. من هم فکر کردم رفته شمال وقتی آقا سامان سراغش را گرفت، گفتم رفته شمال که او گفت من شمالم ولی رامین نیامده و تلفنش هم جواب نمی ده. گفتم خبری ندارم ...
قتل پیرزن تنها با وسوسه سرقت
مرد جوان که حالا در برابر حکم قصاص قرار دارد، می گوید اعتیاد و وسوسه یک شبه پولدار شدن موجب شد دست به چنین کاری بزند. گفت وگوی اختصاصی تپش با این متهم را می خوانید. چقدر درس خوانده ای؟ دیپلم دارم. شغلت چه بود؟ سال ها پیش در یک شرکت خدماتی کار می کردم اما بعد از جدایی از همسرم به دام اعتیاد افتادم و به همین خاطر اخراج شدم. مدتی بود بیکار بودم. ...
فرجام تلخ زندگی مرد زن نما
با من رابطه داشته است. کیوان پول می خواست و من هم یک بار به او 5 میلیون تومان دادم و یکبار 2 میلیون تومان. اما این مبالغ برای او خیلی کم بود. من راننده سرویس مدرسه هستم و یک روز که در حال برگشت به خانه ام بودم او راه مرا سد و به زور سوار ماشینش کرد و به خانه اش برد. التماسش کردم و او در نهایت 4 النگوی مرا گرفت و اجازه داد که از خانه اش بروم ولی این تمام ماجرا نبود؛ چرا که چند روز بعد دوباره سد ...
شطرنج برجامی مشترک آمریکا و اروپا/ تهدید نصرالله و معادلات جدید جنگ احتمالی با اسرائیل
، دولت ها و ملت های منطقه بوده است و صد البته پیش از آن هم پیام انقلاب اسلامی اقتدار بخش ملت ها و کشورهای منطقه بوده است. در این بین دشمن ترین دشمنان انقلاب اسلامی به این موضوع اعتراف می کنند اما با ادبیات خودشان. مثلاً بنیامین نتانیاهو چند روز پیش و در جریان سخنرانی در اجلاس امنیتی مونیخ گفت اینک ایران به مثابه ببری مهاجم بر منطقه سیطره یافته است و دونالد ترامپ در همان نطقی که ملت ایران را تروریست ...
قاسم خانی: مدیری دخالتی در کارمان نداشت
مجموعه دارند؟ هیچ کدامشان اصلا نمی بینند (می خندد). پسرم که در کل حاضر به دیدن این کار ها نشده و بیشتر علاقه مند به فیلم ها و انیمیشن های خارجی است و حتی چند باری تلاش کردم که کارهای مرا ببینند و به من افتخار کنند که باز هم حاضر نشد و من نیز ناامید شدم. دخترم نیز در همان زمان پخش سریال ها، با این که خردسال بود، تماشا می کرد اما نه در حدی که بخواهد درگیر کارهای ما بشود. این نسل به نظر من کلا ...
اخاذ زن نما در تصادف کشته شد
ماجرا را به شوهرم اطلاع دادم و بعد از مشورت با وی تصمیم به شکایت از مرد اخاذ گرفتم. تحقیقات پلیسی برای دستگیری متهم فراری ادامه داشت تا این که چند روز پیش ماموران با خبر شدند او بعدازظهر 21 بهمن امسال سوار خودروی پژو پارس سفیدی بوده که در اتوبان آزادگان با اتوبوس شهری تصادف کرده و فوت شده است. ...
جایگاه حضرت زهرا (س) در بهشت
طالب(ع) و... به تو نگاه نمی کنند. (1) جابربن عبدالله انصاری نیز در حدیثی از پیامبرخدا(ص) این حضور را چنین توصیف می کند: روز قیامت دخترم فاطمه بر مرکبی از مرکبهای بهشت وارد عرصه محشر می شود. مهار آن مرکب از مروارید درخشان، چهار پایش از زمرد سبز، دنباله اش از مشک بهشتی و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدی از نور قرار دارد که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است ...
پایان تلخ زندگی مردی که از یک زن شوهردار اخاذی می کرد
کمک او آن روز نجات یافتم. اخاذی های کیوان ادامه داشت و هر بار من مقداری به او پول می دادم و او یکی دو روز بی خیال من می شد اما دوباره سرو کله اش پیدا می شد و درخواست هایش را شروع می کرد. کیوان شرایط را به حدی برای من سخت کرده بود که درنهایت دل را به دریا زدم و همه چیز را به همسرم گفتم و به پیشنهاد او شکایت کردم. مرگ در یک تصادف با شکایت زن جوان، بازپرس رضوانی دستور تحقیقات ...
مواجهه اهل بیت (ع) با جریان های مختلف شیعه
هستند و در جلسه درس امام شرکت می کنند. چرا اعلامیه ای بر در کلاس نصب نمی شود که این جا درس امام شیعیان است و کسانی می توانند شرکت کنند که شیعه هستند. در صف شاگردان ائمه ما افرادی را می بینیم که فرقه های شیعی را تشکیل داده اند و ما تعجب می کنیم که چرا امامان ایشان را از جلسه اخراج نکرده اند، زیادبن منذر از این دست است که بعدا به جریان زیدیه پیوست. ابو الجارود در کلاس های امام باقر (ع) حضور داشت ...
سفیر سحرخیز را چه کسی نجات داد
هوای برفی با لباس ورزشی از خانه خارج شدم. چندصدمتری که از خانه فاصله گرفتم، پای چپم روی برف سر خورد و مچ پایم از 3نقطه شکست و آسیب سختی دید. در همین زمان یک شهروند با خودروی شخصی عبور می کرد که با دیدن این حادثه، به کمکم آمد. مسیر منزل را به راننده نیکوکار نشان دادم و به آن سمت رفتیم و با همسرم تماس گرفتم. بعد از تعویض لباس همراه 2نیروی سفارت به سمت بیمارستان شهدای تجریش رفتیم که البته ...
جان و تنم فدای وطنم
است که به آهنگسازی جمشید صفرزاده در سراسر کشور منتشر شد. شما 40 سال دارید، اما با توجه به کارهای زیادی که در حوزه موسیقی عرضه کرده اید، سن تان باید بیش از این باشد. نظر خودتان چیست؟ من سال 72وارد هنرستان شدم و از سال 74و 75کار حرفه ای ام را با شرکت در جشنواره فجر شروع کردم و خیلی زود هم آلبوم دادم. یعنی الان بیش از 20سال است که عاشقانه غرق در موسیقی هستم اما به هرحال پاییز ...
زنان؛ نخل های بی سر تاریخ جنگ/مبارزان ایستاده می میرند
...، آهی می کشد و می افزاید: یک روز پسرانم خواب بودند و آمدم ناصر را بیدار کنم که دستم خورد به پهلویش و ناگهان ناله اش بلند شد. مجبورش کردم لباسش را از تن خارج کند که دیدم جای باتوم در بدنش دیده می شود . در سفر آخری که با برادرش به قم داشت برای بردن اعلامیه گویا دست ساواکی ها افتاده بود ولی چون چیزی از آنها پیدا نکرده بودند فقط حسابی کتک خورده بودند. قرآن و کاسه آب همراه همیشگی زنان انقلاب ...
یازهرا گفت و شهید شد
با مادرم تلفنی حرف می زدم که صدای بسته شدن درب خانه را شنیدم و فهمیدم که احمدآقا از خانه خارج شده است. دویدم در را باز کردم و هرچه صدایش کردم برنگشت. رفت و همان روز چند دقیقه بعد از اذان ظهر هواپیمایش در حین انجام یک ماموریت دولتی سقوط کرد و شهید شد. یا زهرا گفت و شهید شد همکارانش می گفتند تنها کلمه یازهرا را از پشت بی سیم شنیده اند و بعد هواپیما به زمین می خورد و همسرم درحالی ...
ماجرای شیطانی که در لاین خود را خانم جا می زد
...، من نیز که آبرویم می ترسیدم به وی پول دادم اما او دست بردار نبود و مدام از من اخاذی می کرد حتی چندین بار مرا با سلاح سرد تهدید و وادار به پرداخت پول کرد و یک بار النگوهای طلای مرا به زور گرفت. این زن در ادامه اظهاراتش به بازپرس امور جنایی تهران گفت: این مرد شیاد مرا با زور به خانه اش برد و حتی کتک زد و می گفت باید از همسرم طلاق بگیرم و تهدید کرد که دو بچه ام را می کشد اما در نهایت ...
نقشه شوم برای فیلمساز جوان تهرانی / 6 مرد تحت تعقیب قرار گرفتند
سارقان دو برادر معتادم هستند. خیلی تلاش کردم وسایل سرقتی را از آنها پس بگیرم، اما موفق نشدم تا اینکه به آنها پیام دادم و گفتم که قصد دارم از آنها به اتهام سرقت شکایت کنم. 10 روز قبل صبح اول وقت از خانه ام بیرون آمدم تا به محل کارم بروم که دو خودرو راه مرا سد کردند. سرنشینان یکی از خودروها دو برادرم بودند، اما سرنشینان خودروی دوم چهار مرد قوی هیکل ناشناس بودند که به سوی من حمله ور شدند و مرا به زور ...
کریستوفر نولان از کارنامه فیلمسازیش می گوید
زمان ها باید بوده باشد؛ درواقع همان موقع بود که شروع کردم به بازی با دوربین سوپر 8 پدرم و با همان دوربین یک سری فیلم جنگی کوچک بسازم. تقریبا در 12 یا 13سالگی ام هم متوجه این ایده شدم که کارگردانی یک جور نیروی کنترل کننده در سینما است؛ یادم می آید که مرعوب فیلم بلید رانر رایدلی اسکات شده بودم. واکنش خانواده به این خبر که پسرشان می خواست فیلمساز شود چه بود؟ پدر و مادرم در این زمینه ...
■ شهیدی که یک روز از نمازش قضا نشد
ناحیه سر زخمی شد. کاظم پس از چند روز به هوش آمد و ترکش طوری به سرش اصابت کرده بود که فکر نمی کردیم زنده بماند. او پس از 15 روز بستری در بیمارستان، مرخص شد و بلافاصله پس از 10 روز با همان وضعیت بیمار، عازم جبهه شد و در نهایت چهاردهم مهر سال 61 در عملیات مسلم بن عقیل ترکش خورد و چند روز در حالت کما در بیمارستان بود و پس از آن ملاقاتی که با او داشتیم، نزدیک صبح روز بعدش، شهید شد. وی بیان ...
شهیدی که با پدرش کُشتی می گرفت
نان کارگری بزرگ کرده بودم. در همان روستا کار کشاورزی می کردم و هر کاری از دستم برمی آمد انجام می دادم تا آنچه بر سفره خانواده ام می گذارم، حلال باشد. حتی به خواست یکی از دوستان که به دنبال شاگردی مورد اعتماد می گشت به مغازه اش رفته و شاگرد مغازه شدم. می دانستم رزق حلال در عاقبت به خیری اعضای خانواده ام بسیار مؤثر خواهد بود. برای همین وابستگی خاصی به بچه ها داشتم به ویژه به محمد. شهادت محمد برایم ...
عاشقانه های مادری که بیماری کودکش درمان ندارد
.... در حرم گفتم: یا علی(ع)! من هر چه در این مدت خواسته ام، برای بقیه خواسته ام. این بار می خواهم برای دخترم دعا کنم. در همین حال و هوا چشمانم را بسته بودم و به ضریح دست می کشیدم. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم بالای درب ضریح نوشته سَلَامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ با دیدن این آیه شوکه شدم. گفتم من دیگر جوابم را گرفتم و از آن به بعد خدا صبر عجیبی به دلم ریخت. من عاشق ...
رابطه نامشروع زن مطلقه به قتل انجامید
همین خاطر او را به خانه مجردی ام دعوت کردم. شب حادثه نگار اولین باری بود که به خانه ام می آمد و قرار بود شب را آنجا بماند، اما بعد از خوردن شام بود که حرف پول را پیش کشید! متهم در خصوص قتل گفت: روز آشنایی ام با نگار او در این مورد حرفی نزده بود و فکر می کردم به من علاقه مند شده است، به همین دلیل انتظار این حرف را نداشتم، اما آن شب نگار خیلی جدی پیشنهادش را مطرح کرد. این شد که عصبانی شدم و با ...
هشت سال دفاع مقدس؛ نگینی درخشان در تاریخ حماسه و پایداری
...، پدری از دخترش دل بکند و راهی میدان نبرد شود. با اینکه می داند اسارت، شهادت و جانبازی جزء لاینفک این حضور است. این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان آرزو داشت اسلحه اش را به دست فرزندانش بسپارد نوشت: پیشمرگان کرد مسلمان، رزمندگانی بودند که در مناطق عملیاتی زندگی می کردند. اینطور نبود که چند ماهی به جبهه بروند و بعد به خانه و زندگی شان برگردند. آنها در جبهه سکونت داشتند و حتی سال ها بعد ...
بهانه بچه گانه مرد 56 ساله برای قتل همسرش + جزییات
کرده بود و فکر می کرد آن را من پنهان کرده ام. دائماً می گفت تو شناسنامه ام را برداشتی تا بتوانی از طریق آن پولی از حساب من برداری. هرچه به او گفتم اشتباه می کنی باور نکرد و بعد از آن با هم درگیر شدیم. این مرد در ادامه روایت خود را از قتل همسرش اینگونه توضیح داد: او قهر کرد و می خواست به منزل خواهرزاده اش برود، من قبلاً با خواهرزاده همسرم درگیر شده بودم و آنها برای من چاقو ...
جناب آقای آیت الله خامنه ای، لطفاً پاکسازی کنید
"اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است." آیت الله خمینی سخنرانی، 5 آبان 1357، پاریس "مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند". آیت الله خمینی مصاحبه با پائزهسرا، 11 آبان 1357، پاریس انتخاب خبر: مقاله ای را که در زیر با هم می خوانیم، آقای دکتر هوشنگ امیراحمدی به بهانه جواب به نامه آقای مهدی کروبی به آیت الله خامنه ای نوشته است. در این "نامه"، ضمن قدردانی و نقد از برخی بیانات آقای کروبی و رد مواضع اصلاح طلبان، و غیر عملی دانستن(در آینده قابل پیش بینی) طرح های "براندازی" و یا "رفراندوم" برای تعیین نوع حکومت، دکتر امیراحمدی از آیت الله خامنه ...
برای زجردادن شوهرم، با یک پسر رابطه برقرار کردم
است و تو را از مال دنیا بی نیاز می کند. مدتی بعد فهمیدم پدرم 600 هزار تومان به عنوان شیربها از قربان محمد گرفته و من قربانی مادیات زندگی شده ام. با همان تصورات کودکانه تصمیم گرفتم قبل از جاری شدن خطبه عقد از خانه فرار کنم اما پدرم متوجه موضوع شد و بعد از زدن کتک مفصلی، مرا با چشمان اشک بار پای سفره عقد نشاند. چند ماه بعد زمانی فهمیدم همسرم دو زن دیگر هم دارد که باردار شده بودم و ...
شهادت؛ ثمره رزق حلال/مداحی شهید جهانی برای بی بی رقیه(س)
.... شهادت شهید جهانی از زبان مادر وی در خصوص شهادت پسرش، عنوان کرد: روز یکشنبه بود که پسر دومم از من خواست به در مغازه اش بروم، در همین حین یکی از دوستان پسرم با ماشین به در خانه آمد و سراغ او را می گرفت، کمی مضطرب شدم و از او پرسیدم شما که هستید، گفت: دوست جواد هستم، با شنیدن اسم جواد حول برم داشت و پرسیدم برای جواد اتفاقی افتاده، پرسید: شما، جواب دادم مادرش هستم، وی گفت ...
تعادل میان کار و زندگی
پیدا کنم. یک روز همسرم که الان هم جایی بین حضار نشسته است، به من که در شرکت بودم، تلفن زد و گفت: نایجل سر راه برگشت به خانه، پسر کوچکمان، هری را هم از مدرسه بیاور. آن شب قرار بود همسرم با سه فرزند دیگرمان جایی بروند. آن روز یک ساعت زودتر از همیشه از محل کارم خارج شدم. دنبال هری رفتم و مقابل مدرسه سوارش کردم. بعد از آن به پارک محله مان رفتیم و کلی با هم تاب بازی و شیطنت کردیم. بعد از تپه، بالا ...