سایر منابع:
سایر خبرها
اعترافات مردی که لحظه تحویل سال زنش را کشت
شده بود و به همین دلیل چند روز قبل از سال نو برای او و فرزندانم لباس خریدم و خودروام را برای مسافرت آماده کردم. یک ساعت بعد از تحویل سال چمدان های مسافرت را آماده کردم و به خانه مادرزنم رفتم و از او خواستم برای صبح روز بعد آماده مسافرت باشد اما همسرم زیر قولش زد و گفت با من به مسافرت نمی آید و قصد جدایی دارد. این مرد گفت: خیلی عصبانی شدم و به خانه ام رفتم و چاقویی از آشپزخانه برداشتم و ...
تشکیل پرونده آدم ربایی برای یک سگ
به کافی شاپ رفتیم. بیشتر بخوانید: اخاذی پسران دخترنما در تلگرام +عکس هنگام بازگشت به خانه متوجه شدم که یکی از وسیله های ضروری را نخریده ام به همین دلیل دوباره به پاساژ برگشتم و خودروام را پارک کردم، اما به خاطر اینکه قرار بود خیلی سریع برگردم جسیکا را با خودم نبردم و او را تنها داخل خودرو در صندلی جلو گذاشتم. دقایقی پس از خرید وقتی برگشتم با صحنه عجیبی روبه رو شدم ...
برخی از سلبریتی ها برای کار اجتماعی دنبال منفعت مادی هستند
مختلف رفته ایم با عشایر. به خدا برخی ها در این مملکت ممکن است با دیدن قورمه سبزی در اینستاگرام من اذیت شوند. بعد سلبریتی لایو می دهد؛ در قابلمه خورش کرفسش را باز می کند که دارد قل قل می زند. از آن طرف هم صدای چهچهه همسر خواننده اش می آید! این همان فضای لاکچری بازی است؛ یعنی اصلا مساله آن قورمه یا کرفس ساده داخل خانه نیست؛ از همین شروع می شود و بالا می گیرد. بله دیگر ...
سیدمرتضی آوینی دنبال گمنامی بود
؟ عباسی: من در سال 63 وارد روایت فتح شدم. پیش از آن در نیروی هوایی سپاه بودم و بعد از طریق دوستان که در گروه تلویزیونی جهاد داشتم، وارد گروه شدم. در آن ابتدا هم چیزی از کارهای هنری نمی دانستم. وقتی وارد واحد تلویزیونی جهاد شدم، پیش آقایی به نام همایونفر رفتم که مدیر آنجا بود. او داخل اتاقی بود که کف آن اتاق پتو انداخته بودند، یک میز هم آنجا بود که برای چرخ خیاطی بود و روی آن یک قرآن روی ...
بازار گرم گِرام
برمی گردد، چون او از قدیمی های بازار کتاب های دست دوم، نسخ خطی، مجلات قدیمی و... است، به خاطر همین هم بیشترین دسترسی را به صفحات مختلف گرام و گرامافون داشته است. او فروش کتاب های دست دوم را از پاساژهای معروف میدان انقلاب شروع و بعد از چند سال نخستین سایت فروش کتب قدیمی را در ایران راه اندازی می کند و در کنار این کار، به جهت رفت وآمد به خانه های مختلف برای خرید کتابخانه های شخصی، گنجینه ای از صفحه های ...
همه موافق بودند
وابسته به انرژی اتمی و دولتی بود و کار شرکت این بود که برای دولت نیرو تربیت کند. اینها با سازمان انرژی اتمی قرارداد داشتند که نیروهایی که قرار بود در این سازمان فعالیت کنند را آموزش بدهند. من بلافاصله بعد از اینکه از آمریکا برگشتم در همین شرکت استخدام شدم و مسوولیت دپارتمان فیزیک آنجا برعهده من گذاشته شد. تعدادی ایرانی بودیم و تعدادی هم خارجی ها بودند. دانشجویان دیپلمه گرفته بودند تا برای کار در ...
بازیگر داعشی پایتخت و گریه برای الیزابت
ایفا کردم. ** شما قبل از حضور در مجموعه پایتخت نسبت به داعش و جنایاتش آگاهی داشتید و می دانستید که چه می کند؟ بله، کاملا. چون زندگی کردن در اروپا داعش را برای شما ملموس تر و آشناتر می کند. ** به خاطر حملات انتحاری و انفجارهایی که روی می دهد؟ بله. من در یکی از روزهایی که سر کار می رفتم، با خط سیاه قطار، خودم را به محل کار رساندم. وقتی رسیدم متوجه شدم 10 ...
مصاحبه با یک مرد بی خیال
نمی توانیم با این وضع ادامه بدهیم، برای همین وارد ارتش شدم. آن زمان چقدر درس خوانده بودید؟ با مشقت هایی که گفتم تا کلاس نهم توانستم درس بخوانم و رفتم برای درجه داری. چقدر حقوق می گرفتید؟ ماهی 600 تومان می گرفتم که همه خرج پدر و مادرم و خانه می شد. کم کم پدر و مادرم هم به تهران آمدند و رفتند در خانه قدیمی پدربزرگم ساکن شدند. بعد هم آن خانه را چون امکاناتی نداشت ...
دانستنی ها/ باور های نادرست از ژاپن، سرزمین آفتاب تابان
...، دست بردار نیستند. فقط از نخستین برخورد بگویم کفایت می کند. ساعت از دوازده نیمه شب گذشته بود و از یکی از متروهای داخل شهر توکیو که از قبل نشان کرده بودم و نزدیک به هاستل بود بیرون آمدیم. از نخستین فردی که رسیدم سوال پرسیدم آیا می دانید این آدرس کجاست؟ انگلیسی نمی دانست و با سامانه ای ژاپنی شبیه گوگل در تبلت با ما ارتباط اندکی برقرار می کرد. دقیقه ای بعد گفت راه بیفتیم. هر چه اصرار ...
راز قتل مادر میانسال سر به مهر ماند
هیئت قضایی به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. بعد از اعلام رسمیت جلسه، یکی از دختران مقتول که شب حادثه در خانه حضور داشت، گفت: درخواست دیه از بیت المال دارم، اما در صورتیکه عامل قتل شناسایی و دستگیر شود با پرداخت تفاضل دیه می خواهم قصاص شود. دختر جوان در توضیح شب حادثه نیز گفت: در آن سال ها دانشجو بودم و در شمال کشور تحصیل می کردم. روز قبل حادثه به تهران آمده بودم تا به مادرم که قصد اسباب کشی ...
لباس بسیجی اش را پوشید و آماده شهادت شد
.... وگرنه راه دیگری وجود ندارد. خود شما هم به جبهه رفته اید؟ بله، من خودم اولین نفری در خانواده بودم که به جبهه اعزام شدم. ما کلاً خانواده انقلابی داشتیم. همه دایی ها و عموهای شهید هم اهل جبهه و جنگ بودند. یکی از دایی هایمان به شهادت رسیده است و سه دایی دیگرمان جانباز هستند. سال 63 امرالله با برادر همسرم و پسرعمه همسرم با هم به جبهه اعزام شدند. هر سه شان هم در یک روز در شلمچه به ...
هنوز هم مرا با اسم حسن باقری صدا می زنند!
همراه کند. یکی از خاطراتی که بعد از پخش این مجموعه همیشه از آن یاد می کنم این است که یکبار سوار تاکسی شدم. بعد از چند دقیقه دیدم راننده به جای رفتن در مسیر اصلی ماشین را در کوچه، پس کوچه انداخت و دست آخر یک گوشه نگهداشت، راستش اول کار هل کرده بودم تا جایی که از ماشین پیاده شد، آمد در عقب را باز کرد و بی هوا پرسید تو همان بازیگر نقش حسن باقری هستی؟ آن وقت خیالم راحت شد و گفتم بله چه طور؟ شروع کرد به رو ...
گروگانگیری با تلگرام و دیوار
مرا خواهند کشت. از ترس جانم رمز کارت را به آنها دادم. بعد از سرقت پول، مرا با دست و پای بسته در خیابانی رها کرده و گریختند. دست و پایم را بازکرده و به کمک یک راننده عبوری به خانه ام بازگشتم. روز بعد که به بانک رفتم، متوجه شدم دو میلیون تومان از حسابم سرقت شده است. من دو ساعت گروگان آنها بودم و از این سه آدم ربا شکایت دارم. با این شکایت، پرونده برای ادامه تحقیقات در دستور کار ماموران ...
علیرضا کریمی: فقط 5 ماه از سربازی ام مانده؛ گفتند معاف شدی!
خواهد شد. با اینکه از رسیدگی ها بعد از اتفاقاتی که برایت رخ داد و محرومیتی که نصیبت شد، راضی نبودی؛ اما چندی پیش اعلام شد که از سربازی معاف هستی؟ من یک سال و چند ماه است که سرباز هستم و فقط 4، 5 ماه به پایان دوره سربازی من مانده بود. خیلی برای من تفاوتی نداشت چون ماه های آخر سربازی ام بود و این اتفاق هم امتیاز ویژه ای برایم نبود. درباره رسیدگی ها هم قبلا حرف زدم و قصد ندارم دوباره صحبتی در این باره کنم. فقط می خواهم مردم حقایق را بدانند و فکر نکنند که من پولدار شدم. اتفاقا من 2 مدال جهانی و آسیایی را از دست دادم و از این بابت ضرر زیادی کردم. ...
ایده کودکانه ای که در بزرگسالی جان گرفت
...> یکی از این طراحان و خلق کنندگان تابلوهای میخی استاد غلامحسین فیروز فر است. استادی که سال ها برای این هنر زحمت کشیده، ساعت ها برای این هنر زیبا وقت گذاشته و اندوخته ای در خور شان شهر تبریز پدید آورده است . منزل شخصی، کارگاه و گالری استاد غلامحسین فیروزفر در خیابان طالقانی روبه روی خانه معلم شماره یک در کوچه پیشاهنگی قرار دارد، در کوچه پیشاهنگی به راحتی با پیدا کردن پلاک 4 می توانید مهمان ...
افشای راز نخستین همسرکشی سال 97
بزنم اما چاقویی که دستم بود به دست مادرزنم خورد اما من نمی خواستم مادرزنم را با چاقو بزنم. وی افزود: در نهایت همسرم را به راهرو کشاندم و خواستم چاقو را به پهلوی او بزنم اما ناگهان به دیوار تکیه داد و نشست، در این حین ضربه چاقو به گردن همسرم خورد؛ پس از قتل از خانه خارج شدم و تا ساعت 5 صبح در خیابان ها بودم و صبح روز بعد با حضور در کلانتری خودم را به پلیس معرفی کردم، در زمان قتل فرزند ...
احسان شریعتی: زبان زرگری روشنفکران
ماوردی تا غزالی کسانی را داریم که بحث کرده اند. آیا می توان در دسته بندی ای که شما ارایه کردید و میان فقها و فلاسفه و مشاوران دربار تمایز گذاشتید، گفت که در مراکز فکری ما دست بالا را فقها و آن مشاوران داشتند و فلاسفه برخلاف تصور امروز، تک قله هایی در حاشیه بودند؟ بله، اینچنین است. اما علت درونی دوم فقدان اندیشه عمیق سیاسی را می توان رشد تصوف و عرفان خواند. بعد از اینکه اشعری گری ...
امام جمعه آمل: روحانیت باید برای مردم دق کند
حمایت از تیم ورزشی والیبال به ورزشگاه و سالن رفتم و همانجا جوانان را دعوت به نماز و مسجد کردم. ظاهراً پدرتان نیز قصاب بوده؟ *بله .الان 71 سال دارد و من خودم قصابی ایشان را جمع کردم چون نیاز به استراحت داشت. دامداری هم می کنید؟ *بله. من خودم در دامداری کار می کردم چون کار در دامداری و قصابی را بلد هستم. خاطره ای بگویم وقتی امام جمعه رامسر بودم، رفتم گوشت بخریم. فروشنده گفت این ...
قاتل جنایت هولناک مشهد: وقتی ندا را دیدم شیطان وارد جلدم شد
نشده بود که سوار اتوبوس یکی از بستگان مادرم شدم تا از تربت به مشهد بیایم. در بین راه با راننده صحبت می کردم که از دادگاه می آیم و چنان و چنان! او هم خندید و گفت: امشب با مادرت به خانه فلانی بیایید (او هم از بستگان مادرم بود) تا برای خواستگاری صحبت کنیم. همان شب به توافق رسیدید؟ بله! به خاطر فامیلی از یکدیگر شناخت داشتیم. همسرت قبلا ازدواج کرده بود؟ بله ...
نویسنده کتاب "صد دقیقه تا بهشت": آفت امروز جناح های سیاسی بی اخلاقی است
شخصیت ها محافظت می کرد و البته خاطرات عجیبی داشت که من شروع کردم به جمع کردن خاطرات ایشان. اما خاطرات نصفه ماند چراکه چهار سال قبل زمانی که خاطرات را در رفت و آمدها جمع می کردم زمانی که قرار بود روز پنج شنبه به منزل ایشان بروم پیامکی برای من آمد که خبر از شهادت او می داد. ایشان سه روز در خانه بود و کسی نمی دانست که شهید شده و بعد از غیبت شبهه برانگیز متوجه شهادت می شوند. چرا می خواستید کتاب ...
طنز؛ ما زن های پیچیده
آید تی شرتش را بزند توی شلوار، گفت اوکی عزیزم، حالا لباس بپوش بریم یه دور بزنیم و من وقتی آماده شدم و از اتاق بیرون آمدم، دیدم خودش با یک تی شرت قرمز توی شلوار و یک لبخند، دم در منتظرم ایستاده. آن شب آن قدر عصبانی شدم که رفتم توی اتاق و در را روی خودم بستم و قفلش کردم و با فریاد تاکید کردم که می خواهم تنها باشم؛ گفت اوکی عزیزم، اما چند ثانیه بعد، در را با شانه اش شکست و به درون اتاق پرتاب ...
26 سال زندگی متفاوت آقای بی خیال
به گزارش صبحانه ، البته زندگی مهدی طرزعلی به این روز ختم نمی شود. وقتی با او به گفت وگو نشستم، درباره شرایط سخت کودکی اش نیز شنیدم و روزهایی که تصور آن هم غیرممکن است. با این گذشته سخت، حالا فرض کنید که چطور باید زندگی را در کنار همسر و نوزادش ادامه بدهد. او نه تنها از این روزهای طاقت فرسا می گذرد، بلکه تا همین امروز ترجیح می دهد کنار همسرش بماند. مهدی طرزعلی در واقع 26 سال بدون اینکه ازدواج کند، با عشق و علاقه کمر به خدمت به زنی می بندد که دیگر هیچ قوایی ندارد؛ نه می شنوند، نه ...
ماجرای نویسنده رمان عاشقانه که پس از طلاق از شوهر دومش در کمپ ترک اعتیاد بستری شد
لغزیدم و به سراغ مواد رفتم. چطور شد تصمیم گرفتی این بار با رضایت خودت به کمپ بیایی؟ یک پسر شش ساله دارم و او هر بار که از کمپ بیرون می آمدم با نگاه پر از کنایه و حرف به من می نگریست و بعضی از مواقع به من می گفت تو مادر من نیستی. وقتی دیدم با ادامه این روند آینده و زندگی پسرم را تحت تاثیر قرار می دهم تصمیم گرفتم خودم را برای همیشه اصلاح کنم. قصد دارم بعد از پاک شدن به سراغ نویسندگی بروم و این بار نی دود را کنار بگذارم و قلم عشق و نویسندگی را در دست بگیرم و شرایط یک زندگی خوب را برای خودم و پسرم فراهم کنم. رکنا ...
حسن تفتیان: هیچ کس نباید از من جلو بزند، چه در مسابقه و چه رانندگی و پیاده روی!
نگار رشیدی/ سال 96 برای حسن تفتیان پایانی پر استرس اما شیرین داشت. سریع ترین مرد ایران که سال خوبی از نظر مدال آوری داشت، در حالی باید در مسابقات جهانی شرکت می کرد که به دلیل مشکلات ویزا خبر رسید این میدان را از دست داده. اما او در لحظات آخر موفق شد خودش را به مسابقه برساند و با کسب رتبه پنجم جهان همه را شگفت زده کرد. او حالا تنها هدفش در سال جدید را روی بازی های آسیایی جاکارتا گذاشته ...
گفت وگوی خواندنی با بازیگر دیالوگ چطوری ایرانی
رفتاری شخص وارد شدم و می دانید این یک کار بزرگی است که انجام شد. * نقشی را که شما در به وقت شام بازی کردید، نقش یک داعشی واقعی بود! چرا این نقش را قبول کردید؟ این یک نقش خیلی خوبی بود، چراکه باید کل زمان با اسب، شمشیر و آن نوع گریم بازی می کردم و این یک چالش برایم محسوب می شد و به نظر من باید یک بازیگر حتماً و همیشه خودش را در یک چالش قرار دهد و به خاطر همین من نیز این کار را انجام ...
شَرِ شما را با دل و جان خریداریم
آخرین شرخر به سراغ محمود شَرّه رفتم، تا از در وارد شدم یکه خوردم، برخلاف اسمش، مردی قدکوتاه، بدون موهای بلند یا سیبیل پرپشت، کت و شلوار پوشیده پشت میزش نشسته بود و در کمال احترام و ادب صحبت کرد: بفرمایید خانم، امرتون، چه کمکی از دست ما برمی آید؟ گفتم چک دارم که پاس نمی شه، بدهکارم چک را که پاس نمی کند برایم هم مزاحمت ایجاد کرده تا نتوانم بروم و از او شکایت کنم، حالا نمی دانم باید چکار کنم، راه حل ...
دبیرکل حزب توسعه کرمانشاه : مدیریت کرمانشاه نه دیروز در اختیار اصولگرایان بود نه امروز در اختیار اصلاح ...
توضیح می دادم که نه چشمه گچی صحیح است ، این بود که تصمیم گرفتم نام خانوادگی دیگری بگذارم . در پایگاه بسیج فعالیت می کردم که فرمانده ای داشتیم بنام مهدوی و من هم تصمیم گرفتم نام خانوادگی مهدوی را برای خودم انتخاب کنم و چون نام خانوادگی های جدید حتما باید پسوندی داشته باشد یک کلمه مهر را خود ثبت احوال دنباله آن اضافه کرد و شد مهدوی مهر اما چون خیلی ها همچنان بنام چشمه گچی صدا می کردند لذا مشهور شدم به ...
راهیان نور97| ماجرای رویایی که سفر به سرزمین های نور را رقم زد
سفر مشهد برگشتم که دخترم گفت کمیته امداد برای شلمچه ثبت نام می کند به او گفتم از آنجا که مرا به مشهد برده اند دیگر نمی توانم به مناطق عملیاتی بروم. فتحیان ادامه می دهد: دلم شکسته بود و خیلی دوست داشتم به این مناطق بیایم برای همین رفتم سپاه و گفتم پولی ندارم و کمیته امداد مرا به مشهد برده ولی بعید می دانم مرا به شلمچه ببرند. آنها به من گفتند به کمیته امداد مراجعه کن حتما شما را خواهند برد ...
بازسازی صحنه شکنجه و قتل دختر خردسال مشهدی+ تصاویر
به گزارش وانانیوز، کارآگاهان پلیس مشهد صبح دیروز قاتل ندای 7 ساله را از بازداشتگاه به محل جنایت در حاشیه شهر بردند تا در حضور بازپرس جنایی جزئیات جنایت هولناکش را شرح دهد و اعتراف کند که چگونه این دختر خردسال افغان را به خانه اش کشانده و پس از انجام عمل حیوانی اش، او را خفه کرده و سپس جسدش را درون یک گونی در محل خلوتی انداخته است. ندا ی 7 ساله فرزند یک خانواده افغان بود ...
به محافظان آقای روحانی گفتم مسئولیت رئیس جمهور با من!/ در کارهای خانه 20 درصد به همسرم کمک می کنم/ به ...
صبح در استانداری حضور می یابم تا اینکه ساعت 14:30 نوبت به ناهار می رسد، بعضاً هم برای استراحت وقت نمی ماند، دوباره کار را از ساعت 16 شروع می کنم و تا اذان ادامه می یابد، بعد اذان هم بعضا یکی، دو جلسه دارم و حوالی ساعت 22:30 به خانه برمی گردم. جمعه ها هم که روز تعطیل و استراحت است در خانه نمی مانم و به جلسات می روم تا باری از مشکلات بکاهم و یا در شهرستان ها حضور می یابم. آناج: از حقوق ...