سایر منابع:
سایر خبرها
دستگیری مرتضوی به روایت شاهدان عینی؛ حکم را پاره کرد
روشن بزند. بعد که دو شب شد [گذشت]، من به شوهرم گفتم اصلا از این خانه صدای زن نمی شنوم. رفت و آمدشان هم همه اش از ساعت دو شب به بعد است. حرف و سروصدایشان هم همه اش ساعت دو و سه شب به بعد است. - چند نفر بودند؟ - من احساس کردم دو نفر بودند ولی می آمدند و می رفتند. بعد من به شوخی به دخترم گفتم چند روز دیگر از این خانه یک صدایی می آید که کشف بزرگ ترین مواد منفجره (خنده)... به خدا ...
زیباترین عکس یک شهید برای مادرش
باید قوی باشی. بی مقدمه گفت: مصطفی مجروح است و اکنون در بیمارستان به سر می برد. فهمیدم که شهید شده است. گفتم: بگویید مصطفی شهید شده است. همین را که به زبان آوردم از هوش رفتم. چند ساعت بعد به سپاه رفتیم و پیکر مصطفی را دیدیم. مصطفی با همان لباس هایی که به تن داشت در روز ارتش یعنی 29 فروردین در خاک آرام گرفت. مادر شهید نظری بر بالین مزار علی عنایتی و فرزندش مزاری که اکنون ...
روایت شاهدان از لحظه دستگیری سعید مرتضوی در مخفیگاهش/ مرتضوی تغییر چهره داده بود؟+ ویدئویی از محل اختفای ...
. بعد من به شوخی به دخترم گفتم چند روز دیگر از این خانه یک صدایی می آید که کشف بزرگ ترین مواد منفجره (خنده)... به خدا... چون خودم یک حس بدی داشتم. دخترم گفت نه مامان این چه حرفیه. پریشب بود که به شوهرم گفتم من توی این خانه اصلا هیچ صدای تلویزیون ایرانی نمی شنوم. فقط دارند اخبار بیگانه گوش می دهند. چون یک دیوار بیشتر بین ما نیست. اخبار فارسی یا انگلیسی؟ فارسی ولی خارجی. من گفتم ...
ر. اعتمادی: دیگر کتاب جاودانه نداریم
صورت مستقل اپ شد اما بسیاری از داستان هایم را به صورتپاورقی در مجله جوانان منتشر کردم که بعد از انقلاب هم حدود 12 داستان به صورت مستقل روانه بازار کتاب شد. ولی اولین داستان های شما در مجلات چاپ شد. - همینطور است. وقتی در مجله اطلاعات هفتگی خبرنگار بودم، تصمیم گرفتم داستانی بنویسم. آن موقع مجله هر هفته یک داستان کوتاه از نویسندگان مشهور روز چاپ می کرد. من داستانی نوشتم تحت عنوان ...
حجت چطور توانست بدون اِلِنا برود
تا دخترمان حالش بهتر شود و بعد از ترخیص به مأموریت برو. گفت نه باید بروم. دلش راضی به رفتن بود اما برای من با دو تا بچه سخت بود. گفتم حجت جان کمی صبر کن، بچه ها که بزرگ تر شدند بعد برو. گفت نه، باید بروم. این بار آخرین سفر است. من آن روز متوجه نشدم که معنای این جمله اش چه بود؟ فکر می کردم منظورش این است که آخرین مأموریت برون مرزی شان است اما انگار می دانست که این مأموریت برگشتی ندارد. ...
گفت وگو با محمد نصیری ، از روزگار تختی تا روزگار ما (2)
. شما به تیمسار جعفری قول دادین گفتش تو تضمین می کنی، شما گفتی آره من تضمین می کنم طلا می گیره واسه این مملکت. رفتم اتفاقا اونجا طلا هم گرفتم روسفید شدم پیش شما پهلوون. قربونت برم. نه به خدا برای من مشخصه، مسلم شد که شما از اون قدرتی که به دست آوردی و حق شما بود، لیاقت تون بود، برای وطن، برای هر کسی که کاری داشت، کارش رو انجام می دادید. من خودم یکی از نمونه هاش بودم. شما رییس مایید. قربونت برم آقا ...
درباره قمر بنی هاشم(ع)
به علت داشتن این چهارپسر، امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند. امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت، شوهر دیگری اختیارنکرد با آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود. وقتی عباس به دنیا آمد، امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند، نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد. امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید ...
زیباترین عکس یک شهید برای مادرش
...: چرا کاری بی اجازه پدرت انجام دادی؟ مگر نمی دانی نگرانت می شویم. گفت: این خواسته من است و باید آن را ادامه بدهم. تصمیمم برای حضور در جبهه جدی است. بعد از گذراندن این دوره مجدد به دانشسرا بازگشت و پس از چندی در حالی که به دیدار امام (ره) رفته بود به خانه آمد. شور و اشتیاق خاصی را در چهره و رفتارش می شد دید. سمت من آمد و گفت: می خواهم رضایت نامه واقعی را از شما بگیرم. بچه باحیایی بود و نمی ...
نیت خدایی ، پیوند آسمانی
گریبان است. رفتن به جبهه 2 هفته بعد از عقد شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع) در 23 سالگی به خواستگاری رفت. خرداد سال 1361، پس از چند جلسه رفت وآمد، مراسم عقد شهید و همسرش بدون تشریفات خاصی برگزار شد. همسر شهید زین الدین در اینباره می گوید: دو روز بعد از اولین خواستگاری با همان لباس سپاه آمد. صحبت های جلسه دوم کوتاه تر بود. نیم ساعت بیشتر نشد. اینکه چطور ...
آموزش قوانین رانندگی به کودکان، چگونه؟
خط اون ها ایستادیم که! غلط گیری های سهیل به مذاق پدرش خیلی خوش نیامده و کم کم دارد شاکی می شود، تا جایی که مادر نگران دعوا و مشاجره است. از یک طرف، می دانند که حق با سهیل است و از طرف دیگر، پدرش دوست ندارد یک افسر راهنمایی و رانندگی در ماشین خود داشته باشد! آخرین بار پدرش با کلافگی گفت: بچه جون این چیزها فقط مال توی کتابه، توی خیابون رانندگی اینجوری نیست، قوانینش فرق داره! مادر نگران است که واقعا ...
زندگی متفاوت شهید باکری به روایت همسرش+عکس
بود و اصرار کردند به آقا مهدی که خانمت را هم اجازه بده ببریم. خلاصه رفتم هرچند دوست داشتم اولین مسافرت را کنار همسرم باشم. دیدن حرم امام رضا خیلی برایم هیجان داشت. اتفاقا یک مادر شهیدی هم بین ما بود که از پشت مرا گرفت و هول داد سمت ضریح، گفت چون دفعه اولت هست سه حاجت بخواه، انشاءالله همه اش برآورده می شود. دستم هم رسید به ضریح که همیشه در ذهنم مانده. * تو مثل زن های شهر لوس ...
آرم سپاه چگونه طراحی شد؟
ولی در بخشی از آن کتاب به نقل از امام آمده است که ایشان به احمد آقا می فرمایند چه خبر است؟ چرا این سپاه چند فرمانده دارد؟ این بیانات قبل از تشکیل رسمی بوده است و پس از آن به فرمان حضرت امام قرار شد گروهها با هم ادغام شود. یک سپاه در جمشیدیه بود که جواد منصوری و ابوشریف بودند. یکی دیگر از این سپاهها را آقای لاهوتی درپادگان حر راه اندازی کرده بود. دیگری را شهید محمد منتظری راه اندازی کرده بود که نامش ...
نامه نگاری در خانه تکانی و چند یادداشت دیگر
دوچرخه جان، سلام! امیدوارم من را فراموش نکرده باشی. کار های خانه تکانی باعث شده نتوانم زیاد به تو سر بزنم، اما این را بدان که همیشه در قلب من هستی... - سمانه! باز کجا رفتی؟ صدای مامان است. - الآن می آم مامان. فقط پنج دقیقه. - دختر جون، اون لپ تاپ که فرار نمی کنه. بیا این پرده رو بده به من.... - چشم اومدم... دوچرخه جان، مثل این که ...
از خاکریز های ایران تا نبرد با اسرائیل، سرگذشت شهیدی که بارها شهید نشد
. وی می گوید: خیلی علاقه داشت پاسدار شود ولی من رضایت نمی دام می گفتم:" شهیداحمد افروغ هم چند مدت، بسیجی جبهه رفت اما همین که پاسدار شد و لباس سپاه را پوشید؛ شهید شد"، فکر می کردم احمد لباس پاسدار را بپوشد شهید می شود دو سال به عنوان بسیجی جبهه رفت او تنها برادرم و نان آور سه خانواده (مادر شوهرم، مادر و خواهرم) بود. خواهر این رزمنده گرامی می گفت: خلاصه حاجی بلوچی و بچه ها خیلی ...
شرح خاطرات پزشکان و پرستاران در جمع بهشتیان زمین
، گفت: جانم فدای اسلام. او یک ساعتی بعد، جانش را هم فدای اسلام کرد و به شهادت رسید. مادری همراه پسر مجروحش بود. آرنج مجروح بر اثر اصابت گلوله پر از خون شده بود. وقتی او را به اتاق عمل می بردیم، مادرش جلو آمد و گفت: دکتر جان یک کاری بکن دستش زودتر خوب شود تا به جبهه برگردد. اول فکر کردم برای روحیه دادن به پسرش این حرف را می زند، ولی خلیلی گفت: دکتر این مادر یک پسرش شهید شده و حرف ...
خلازیر ، محله ای در قرق اهل دود
ماشین بیار توی یکی از کوچه ها پارک کن و ببین تا صبح از اون چی باقی میمونه. مسئول ها باید به مشکلات ما رسیدگی کنن. باید این بنده های خدا رو جمع کنن، ببرن ترکشون بدن. این ها هم انسان هستن ولی از بد روزگار افتادن تو خط اعتیاد. آدم معتاد هم چیزی نمیفهمه، دنبال پول میگرده برای خریدن مواد . باید برای خلازیر و شهرک شهید رجایی فکری کرد تا دیر نشده، باید کاری کرد تا مثل شوش و هرندی دچار سرنوشت ...
یادداشت جوانفکر درباره وضعیت مبهم مدیرمسئول دولت بهار پس از بازداشت دوم/ شیر تو شیر!
به گزارش دولت بهار، علی اکبر جوانفکر در کانال تلگرامی خود نوشت: 30 ساعت از بازداشت آقای محمدحسین حیدری مدیرمسئول پایگاه خبری دولت بهار سپری شده است و این درحالی است که مادر و همسر وی همچنان از سرنوشت آقای حیدری بی اطلاع هستند. با وجود پیگیری های صورت گرفته ، هنوز مشخص نیست که چه دستگاه یا نهادی و به چه اتهامی ، اقدام به بازداشت مدیرمسئول پایگاه اطلاع رسانی دولت بهار کرده است ...
سالروز آغاز جنگ نفت کش ها (1363 ش)/امام(ره) فرمود اگر من بودم، می زدم
.... اینها می خواهند ما را به وسیله کشتن بترسانند اما اماممان چه خوب گفت که ما مرد جنگیم و از کشته شدن نمی هراسیم و مرگ را با جان و دل می خریم برای ما یکسان است که مرگ به جانب ما بیاید و یا ما به جانب مرگ برویم. مبادا لباس سپاه را از تنم دربیاورید مرا همانطوری که هستم دفن نمایید خون های روی بدنم را هم پاک نکنید تا با بدن خونین خدای خود را ملاقات کنم. د ...
سفر به سرزمین مهربانی ها
زاهدان حرکت کنیم. توی راه آهن با مسعود خداحافظی کردیم و صبح شنبه راس ساعت 9 توی شهر زاهدان از قطار پیاده شدیم. ابتدا به دیدن یکی از دوستان و همکاران قدیمی رفتیم و کوله هامون رو به اون سپردیم. خانم زهرا روستا یکی از پژوهشگران و فعالان مدنی زاهدان که برای به رسمیت شناخته شدن افراد بی شناسنامه در استان سیستان و بلوچستان زحمات زیادی کشیده. یک ساعتی باهم گپ زدیم و بعد رفتیم به طرف بازار رسولی زاهدان ...
باید از قطار انقلابی گری پیاده شد ولو به قیمت پیاده شدن از قطار حکومت
...> بیاییم و بگوییم، آدم هایی که در آن زمان آن کارها را انجام می دادند چون آدم های خوب و آرمان خواه و جان بر کف بودند پس نمی توانیم عمل آن ها را مصداق تروریسم بدانیم. داعش هم وقتی دست به این اعمال تروریستی می زند اتفاقاً آن ها هم جان برکف اند و مزدور نیستند. کسی که وصیت نامه می نویسد و با زن و بچه اش خداحافظی می کند و می گوید من درراه خدا می روم و مواد منفجره به خودش می بندد، این هم آرمان خواه ...
رای الیوم: شکی نداریم که جنگ در راه است
ماشه است و موشک ها آماده شلیک است، اگر دشمن بخواهد بر این سرزمین اراده شومی کند، موشک ها شلیک خواهد شد تا هر دشمنی را به خاک مذلت بنشاند. فرزندان ملت ایران در سرزمین های دور دست پنجه در پنجه سیاست های دشمن در شرق مدیترانه و در شمال دریای سرخ از عزت ملت دفاع می کنند . عطوان نوشت: اما سرلشکر عبدالرحیم موسوی ، فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران هم پیش بینی کرد که عمر باقیمانده اسرائیل ...
طلوع زین العابدین(ع) در شعر آئینی/ آمدی و حسین(ع) خندان شد
امام معصوم (ع) دارد و ضمن توجه دادن به وقائع کربلا و عاشورا، چنین می سراید: ای همه عمر و همه روز و شب ات عرفانی وه که از بیم خدا سجده ی تو طولانی این صحیفه است؛ زبورِ تو و اُختُ القُرآن خطبه های تو گواهِ سخن طوفانی مادر توست پس از فاطمه؛ اُمُّ السُعَداء پدرت، یثربی و مادر تو، ایرانی شهربانو که به او فاطمه فرمود، عروس ...
صاحب پلاک های 555 و 556 پدر و پسر بودند + عکس
امام خمینی دل تو را آرام می کند. در شب شهادتش همسرش خواب می بیند که جسد شهید را بر زانو دارد و حضرت امام خمینی (ره ) نیز در کنار او نشسته است. چطور شد پدر و پسر با هم به جبهه رفتند؟ سال 62 در پادگان آموزشی قدس سپاه بابلسر رزمایشی برگزار شد. در آن رزمایش فتوایی از امام خمینی(ره) خوانده شد که هر کس توانایی حمل سلاح دارد واجب است در جنگ شرکت کند. من هم بعد از رزمایش ثبت نام کردم. بعد با ...
گزارشی از آرایش بی دردسر زنان در مترو
این ابعاد فکر کرده بودید؟ _ راستش من داره دیرم میشه ولی مثل اینکه شما روانشناسید منم روانشناس نخواستم اگر نیاز بود بهتون رجوع می کنم دوما من مسئول بچه های مردم نیستم، پدر و مادر باید انقدر روی بچه نفوذ داشته باشند که بچه شون رو اونطور که می خوان بار بیارند! در مورد فرهنگ آرایش هم سعی می کنم فکر کنم، ممنون! +ممنونم خدا نگهدار _خداحافظ نفر دوم: اگر اون به دیگری نگاه کنه ...
میزگرد روز جانباز - اصفهان| برای انتقال ارزش های دفاع مقدس باید صداقت داشت+فیلم
انتظار نداریم. روزگاری جامعه من را متهم به جبهه رفتن می کرد، ما به دلیل جانبازی گناه کار بودیم، اما همان زمان من مربی گروهی بودم که شهید حججی در آن بود، آقا محسن مرا دوست داشتند و می گفتند اگر نمی توانی بیایی ما تو را به دوش می کشیم که با ما باشی. برای امثال او احترام داشتم حاضر بودند هر کاری کنند تا با آن ها همراه باشم. امروز جانبازی که بیش از 30 سال سختی ها را گذرانده راه را طی کرده ...
حمله روزنامه نگار حامی دولت به فرمانده ارتش
انقلابی چنان ضربه ای زده که آذرپیک داره با خودش فکر میکنه؛ نکنه یه بسیجی فرمانده ارتش باشه یا شاید ارتشیا عضو بسیجن یا شاید سپاهیا ریختن تو ارتش شایدم ارتشیا پاسدار شدن... بازم که قیمه ها رو ریختین تو ماستا واقعا #ناقص_العقل های قبل از او سوء تفاهم بود... کاربر دیگری هم در این مورد با ذکر خاطره ای از جانبازی ارتشی گفت: تبریک ویژه روز #جانباز تعلق میگیره به اون جانباز سرافراز ارتشی که با ...