سایر منابع:
سایر خبرها
سن جرم کاهش یافته است
، زورگیر، گوشی قاپ، 25 درصد سارقان منزل، اماکن و مغازه، 25 درصد سارقان خودرو، لوازم خودرو و موتورسیکلت، 6 درصد جاعل و کلاهبردار و 9 درصد محکومان متواری هستند. دستگیری باند سرقت خودرو سند نمره فرمانده نیروی انتظامی در توضیح باند سرقت خودرو سند نمره گفت: این باند شش نفره که به سرکردگی یکی از سارقان سابقه دار با چندین فقره سابقه کیفری، در سطح شهر تهران به ویژه شمال و شمال غرب پایتخت ...
نگرانی های زن سرپرست خانواری که پس از 33 سال کار فقط 2 سال سابقه بیمه دارد: آینده ای ندارم
به کار شدم اما چون صاحب کار بیمه نمی کرد و کارم هم نسبت به حقوقی که می گرفتم؛ خیلی سنگین بود و به دلیل مریض احوالی؛ توان این حجم کار را نداشتم، از آنجا بیرون آمدم. او که به هر دری زده بود تا بتواند کاری پیدا کند که بیمه شود، موفق نمی شود و دست آخر ناامید از این مسئله خانه نشین می شود. کسب 200 هزار تومان درآمد از راه سبزی سرخ کردن حالا زینب در خانه کار می کند: اکنون در خانه ...
ادعاهای کدیور صحت ندارد/ درباره رابطه امام و علامه طباطبایی خیلی سمپاشی کرده اند
زمانی که برادرشان از من پرسید این بسته چیست، اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم آقای قدوسی گفته که آن را نگه دارید. در زمان زندان خیلی به شهید قدوسی فشار می آوردند و خیلی اذیتش می کردند، اما هیچ کدام از آنها را بروز نداد؛ الحمدلله بعد از مدتی آقای قدوسی از زندان آزاد شد. البته همه افراد و دوستان ایشان را تبعید کرده بودند، اما دستشان به ایشان نرسید، چون به آقای قدوسی خبر دادند قم ...
ازدواج شوم دختر پرورشگاهی با پدرخوانده اش ! / سیمین از 9 سالگی به من خاله می گفت!
من همون لطیفه ای که هستی، خواهی بود. بچّه برای من مهم نیست و بدون که تو اوّلین و آخرین عشق زندگی من هستی و خواهی بود!" و من که این حرف ها را از زبان او می شنیدم همه وجودم پر از شوق می شد و به خود می بالیدم که همسرم این گونه عاشق من است! روزها و ماهها و سالها پشت سر هم می گذشتند. حالا سیمین برای خودش خانمی شده بود. او دارای پشتکار و استعداد فراوانی بود وبه همین دلیل همان سال اول با رتبه ...
ناگفته هایی از حسین منزوی ؛ شاعری که قدر ندید
من دلخور می شدند. بعد از انقلاب هم می گوید اوایل به کانون نویسندگان رفت و آمد داشتم ولی متوجه شدم اصل شعر مساله نیست؛ بلکه از این طریق قرار است کارهای دیگری انجام شود و من نمی خواستم در آن بخش باشم. برداشت من این است که وقتی انقلاب می شود این مساله در جامعه پیش می آید که از انقلاب فرهنگی از دانشگاه های ما گرفته تا اوضاع نشر و سینما و همه چیز تا سال ها فکر می کنند به طور مثال آقای علی حاتمی یا ...
زندگی عاشقانه ای که شهادت نتیجه اش بود
تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم. یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روح الله آمد خواستگاری ام. از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. البته روح الله در 15سالگی مادرش را از دست داده بود. تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم. همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت. البته می دانستم قرار نیست به خانه ...
کیهیل : حالا می خواهم دوباره در تیم ملی باشم
نداشتم و این هم ناامید کننده بود. آن مقطع در ترکیب چلسی نبودم و به نظر دعوت نشدن، عواقب همان موضوع بود. حالا می خواهم دوباره در تیم ملی باشم. فرم بهتری دارم و باید دعوت شوم، البته از اینجا به بعد در دست من نیست و مربی تصمیم می گیرد. برای هفت یا هشت سال در تیم های پایه انگلستان بودم و در بیشتر بازی های مقدماتی جام جهانی هم حضور داشته ام. بدشانسی است اگر جام جهانی را از دست بدهم. آن ها در ...
مارک دوزی ، پدیده شایع علیه کالای ایرانی؛ مردم فریب نخورند
خارجی به یک جامعه مصرف گرا تبدیل شده است که اکثر جوانان به دنبال خرید لوازم خانگی، پوشاک و حتی مواد غذایی خارجی هستند بدون اینکه توجه کنند که برندهای ایرانی می تواند نیاز او را همپای برند خارجی تأمین کند. *ضرورت آموزش خانواده به استفاده از پوشاک ایرانی فربد فدایی، روانشناس اجتماعی درباره ذهنیت مشتریان درباره برند می گوید: از نگاه رفتار شناسی اجتماعی، یکی از ابعاد تشکیل دهنده ...
7 کیلو طلا هم مانع طلاق نشد
... سپس رو به قاضی کرد و ادامه داد: من حتی اجاره نامه آپارتمان را هم به نام این زن کرده ام. حالا هم نه مالی دارم و نه پس اندازی. یک کارمند ساده هستم با حقوقی معمولی. از کجا بیاورم 7 کیلو طلا بدهم؟ زن دوباره به حرف آمد و گفت: مثل اینکه یادت نیست نصف پول ودیعه خانه را من از محل بازخرید سال های خدمتم دادم. تو حتی اجازه ندادی به کارم ادامه بدهم. خیلی زود یادت رفته که وقتی به ...
موعودخوانی در هزاره سوم
لبخند کبر و ناز ستمبارگان ز بیم چون جغد از خرابه لب هایشان پرید بر خار بوته های دل هر ستمگری آن غنچه های تلخ ستم نیز، پژمرید بشکفت چون شکوفه که در بوستان دمد: در شوره زار قلب ستمدیدگان، امید * باز آی ای چو بوی گل از دیده ها نهان کز رنج انتظار تو، پشت فلک خمید بازآ که دیده در همه نامردم جهان دیری ست تا که رادی و آزادگی ندید هر ...
سفر به دور دنیا از نظام آباد
منطقه بوده است. چون این منطقه کشش این پاساژ را ندارد. به همین خاطر اغلب برای دور زدن و بالا و پایین کردن اجناس به اینجا سر می زنند. همه چیز را باز می کنند و نگاه می کنند؛ اما آخر هم نمی خرند و خستگی اش به تن آدم می ماند. اجناس ما گران نیست اما چندین فروشگاه به خاطر همین فروش پایین تعطیل شده است و از اینجا رفته اند. چون مردمی که اینجا می آیند خرید نمی کنند . با دیدن ویترین مغازه ها سیر می ...
آزار و اذیت وحشیانه دختر دانشجو شهرستانی از سوی 4 جوان در جشن تولد
...: دختر دانشجوی شهرستانی در دام دوست تلگرامی افتاد. جوان شیاد به همراه دوستانش پس از تعرض به این دختر فیلم تهیه کرده و مدام از او اخاذی می کردند. دختر جوان که از اخاذی های میلیونی خسته شده بود به پلیس مراجعه کرد و علیه کلاهبرداران متجاوز شکایت کرد. این دانشجوی دختر گفت : دانشجو هستم و از یکی از شهرستان ها به اینجا آمده ام و در خوابگاه زندگی می کنم و پدرو مادر بیچاره و ساده دل من ...
قربانی اسید پاشی: هیچ درمانی برای اسید وجود ندارد
...> سلیمان می گوید: هر روزی که ما آنجا بودیم یک میلیون تومان باید هزینه می کردیم. 14 روز در بیمارستان کرمانشاه ماندیم که شد 14 میلیون تومان، اما درمان او هیچ روند مثبتی نداشت و با رضایت شخصی خودم ماهان را به بیمارستان مطهری تهران آوردم. بخشی از هزینه بیمارستان کرمانشاه را پرداخت کردم و حالا هم چهار روز است که تهران هستیم و باز هم هزینه های مان زیاد است. نمی دانم می خواهم چطور این پول را بدهیم . ماهان ...
مصاحبه خواندنی بازیکن پرسپولیس درباره شغل مورد علاقه اش
، اما الان شاید چهار شعر؛ چون تمرکزم روی فوتبال است. قبول دارم، چون بازیکن پرسپولیس هستم، کتابم بیشتر از شاعران دیگر خوانده می شود، اما این را قبول ندارم که حتما دلیل شعر خوب گفتن من بازیکن پرسپولیس بودنم است. به هر حال برای انتشار کتابم یا دولتی ها یا بخش خصوصی یا چند انتشارات پیشنهاد دادند و من هم نشستم در موردشان فکر کردم. بعد بین دو انتشارات مانده بودم که در نهایت نزدیک تر را انتخاب کردم. در این چند وقت یک سری بی انصافی ها شد، اما می خواهم کتابم را به آقایان ساعد باقری و محمدعلی بهمنی بدهم تا بخوانند و نقد کنند. من دنبال این هستم که نقاط ضعف و قوت خودم را بشناسم. ...
شاعر پرسپولیسی: از رانت استفاده نکرده ام
بیشتر از شاعران دیگر خوانده می شود اما این را قبول ندارم که حتما دلیل شعر خوب گفتن من بازیکن پرسپولیس بودنم است. به هر حال برای انتشار کتابم یا دولتی ها یا بخش خصوصی یا چند انتشارات پیشنهاد دادند و من هم نشستم در موردشان فکر کردم. بعد بین دو انتشارات مانده بودم که در نهایت نزدیک تر را انتخاب کردم. در این چند وقت یک سری بی انصافی ها شد اما می خواهم کتابم را به آقایان ساعد باقری و محمدعلی بهمنی بدهم تا بخوانند و نقد کنند. من دنبال این هستم که نقاط ضعف و قوت خودم را بشناسم . ...
درباره سرویس دهی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران
روبرو شده و امیدوارم راههای دیگری برای ارسال آن بیابیم. 3. بررسی های اولیه نشان داد که در کتابخانه مرکزی، هزاران کتاب نفیس و غیر نفیس، فهرست نویسی نشده است. طی این مدت تلاش جدی برای ورود اطلاعات هزاران کتاب نفیس و عادی صورت گرفته و در یک قلم، در سه ماهه پایان سال گذشته، بیش از دو هزار کتاب نفیس که همه در تالار نفیس هستند، فهرست نویسی شده است. در باره کتابهای درسی هم همین روش در پیش گرفته ...
بازار موبایل از مشتری خالی شد
ما را می شنوند می گوید: تا 4-5 ماه پیش یک نفر بعد از نهایت یکی، دو سال گوشی اش را با یک گوشی مدل بالاتر عوض می کرد؛ اما الان خیلی ها دیگر در توان شان نیست که بخواهند تصمیم بگیرند و گوشی شان را با یک مدل بالاتر عوض کنند. مردم بی اعتماد شده اند مغازه دار دیگری از بی اعتمادی مردم نسبت به قیمت هایی که در بازار وجود دارد حرف می زند و می گوید: وضعیت بازار هر روز بدتر می شود. یک ...
زبان قاصرِ دست های هنرمند
باید حجاب کامل داشته باشد، چون برادرش به خاطر او و امثال او به شهادت رسیده اند. پس حفظ حرمتش واجب است. هر پنجشنبه سر مزار خانواده اش می رود و با آنها درد و دل می کند. از زندگی ام راضی هستم و خدا را شکر می کنم. آرزو دارم لباس عروسی ام را بدوزم. پول هایم را پس انداز می کنم و جهزیه می خرم. چند نفری لباس را دیدند و خوششان آمد. خواستند برای عروسی شان کرایه کنند. من هم قبول ...
سنگ صبور آر
کرده بودند. به گفته نعمت الله، بیشتر از 50 دقیقه از آتش سوزی گذشت تا آتش نشانان از راه رسیدند و وقتی آتش خاموش شد که دیگر از نما جز ستون هایش نمانده بود؛ روز از نو روزی از نو: دیگر خسته شده بودم، نمی خواستم دوباره ادامه بدهم، اما یکی از دوستانم در فرمانداری خیلی اصرار کرد، آن قدر گفت که راضی شدم؛ دوباره ساختمش. نعمت الله دوباره بنا را ساخت، دوباره هزینه کرد. حالا دو سالی می شود که آسیاب کار می ...
اینیستا:پیش آمده که مرا باخدمتکارکافه اشتباه بگیرند
: آندرس اینیستا. 12 ساله بودی که وارد لاماسیا شدی. در آن زمان تو و والدینت با ماشین از روستای تان فوئنته آلبیا به بارسلون رفتید. از آن سفر چه خاطره ای داری؟ این سفر را کاملا به یاد دارم، چون برایم خیلی غم انگیز بود. هرچند امروز گفتنش عجیب به نظر می رسد، ولی هضم این تغییر ناگهانی برایم سخت بود. نمی گویم که نمی خواستم به بارسا بیایم، نه. ولی در آن زمان یک پسر کوچک بودم. برای من ...
سقوط 2 میلیونی
حسین کشتکار بالاخره ما هم به کمک وام از بانک و قرض از دوست و آشنا خانه دار شدیم؛ یک واحد نقلی و جمع وجور در طبقه پنجم یک مجتمع مسکونی. یک هفته ای بود که به خانه جدید اسباب کشی کرده بودیم. عصر که از مدرسه تعطیل شدم به خانه آمدم. وقتی وارد خانه شدم کسی نبود. سراغ آبجی مهناز رفتم. در اتاقش بسته بود. برگه روی در توجهم را جلب کرد. نوشته بود: سلام داداشی احتمالاً وقتی میایی خونه که ما نیستیم ...
مجاهد هنرمند دهه شصتی؛ شجاع و قاطع مقابل دشمن و صبور و مهربان در کنار دوستان
أَمْوَ َتَا بَلْ أَحْیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ؛ زنده بودنش را طبق این آیه قرآن در تمام لحظات زندگی حس کرده ام. گویا در همه موقعیت ها و اتفاقات زندگی با ما همراه است، با ما زندگی می کند، بیدار می شود غذا می خورد و خلاصه لحظه ای از ما جدا نمی شود. به قدری بودنش را در کنارم احساس می کنم که گاهی فراموش می کنم که شهید شده و شروع می کنم به حرف زدن با او، بعد از مدتی یادم می افتد که شهید شده است ...
دیدار با امام در حصر
اش چه است. آنها به احترام امام چیزی نگفتند و ایشان نامه را گرفتند و نوشتند اشکالی ندارد. بعد نامه را این ها کنترل کردند و سپس به محل کار اخوی عباس آقا که کارگاهی بود در شمیران، نرسیده به تجریش به نام تعمیرگاه 110 رفتم. دیدم عباس آقا خیلی ناراحت است. گفتم چرا ناراحتی؟ گفت چرا با ماشین من رفتی؟ زیر صندلیش پر از اعلامیه است. تو روی اعلامیه ها نشستی رفتی آنجا. حالا اگر تو را می گرفتند دیگر حساب ما را ...
دردسر ازدواج با عروس 50 ساله
از آن هم از من خداحافظی کرد و رفت. از آن روز به بعد هر روز پیامک های عاشقانه زیادی برایم ارسال می شد تا این که با همان شماره تماس گرفتم و متوجه شدم او همان زنی است که در پارک کنارم نشسته بود. بدین ترتیب رابطه من و شراره شکل گرفت. به او گفتم به دنبال همدمی برای تنهایی هایم هستم. شراره هم با خوشحالی عنوان کرد من هم مدت هاست که از تنهایی رنج می برم. خلاصه او را به عقد موقت خودم درآوردم تا راحت تر با ...