سایر منابع:
سایر خبرها
معمای پیچیده قتل زنی که تنها زندگی می کرد
چند سال قبل از شوهرش جدا شده است و فرزندی دارد که پیش پدرش زندگی می کند. در گام بعدی مشخص شد ماریا پدرومادر هم نداشته و با اقوام خودش هم در ارتباط نبوده است به این ترتیب ابتدا از شوهر سابق ماریا بازجویی شد. او گفت: من زنم را دوست داشتم من و ماریا با عشق زیادی با هم ازدواج کردیم، اما بعد از ازدواجمان به دلیل اختلافات و دلخوری هایی که بین مان پیش آمد، دیگر نتوانستیم ادامه دهیم من از ماریا جدا شدم و ...
4 خواهر ایرانی در ایتالیا از خون پدرشان گذشتند
صورت گرفته مشخص شد که پژمان و همسرش شیرین با همدستی مردی به نام کاوه مرتکب جنایت شده اند. پژمان در تحقیقات اولیه گفت: شیرین همسر دوم من است. از همسر اولم یک فرزند و از شیرین دو فرزند دارم. با همدستی شیرین و دوستم کاوه، قتل را انجام داده ایم. ما مستأجر خانه یعقوب بودیم. چند ماهی بود که اجاره خانه ام را نداده بودم و موعد قراردادم هم به پایان رسیده بود. اما یعقوب گفت حاضر است قرارداد را تمدید کند. چون ...
یک هفته بعد از ازدواج باردار شد ؛ تازه فهمید سهند دروغ گفته و زن و بچه دارد
از زمانی که به خاطر دارم دختری گوشه گیر بودم و همواره در تنهایی به سر می بردم حتی دوستانم به اندازه انگشتان یک دست هم نبودند. به طوری که در اوج دوران کودکی و بازیگوشی رابطه ای با همکلاسی هایم نداشتم و مسیر مدرسه تا منزل را به تنهایی طی می کردم. زندگی کسالت بارم به جایی رسید که به درس و مدرسه هم بی علاقه شدم تا این که در کلاس دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. از آن روز به بعد دیگر از خانه بیرون نمی ...
دوست دختر سابق همسر زن جوان به منزلشان آمد و گفت که باردار است
او اینگونه لب به سخن گشود: همسر اول مادرم در یک سانحه رانندگی جان سپرد و مادرم در حالی که 5 فرزند داشت با مرد دیگری به طور موقت ازدواج کرد که به دروغ مدعی بود با همسرش متارکه کرده است .او برای این که خللی در زندگی اش وارد نشود، مادرم را رها کرد و مرا نزد خودش برد. تا 4 سالگی نزد پدر و نامادری ام زندگی کردم ولی دوست داشتم نزد مادرم برگردم دیگر از آزار و اذیت های نامادری ام خسته شده بودم که پدرم ...
سرنوشت تلخ دختر 20 ساله خیابانی قبل از دستگیری + عکس
...، خودکشی کرده است. بزرگ ترها می گفتند عمویم به منزل ما آمده و پس از مشاجره با مادرم، تهمت هایی به او زده است که مادرم توان شنیدن آن ها را نداشته و به همین خاطر از شدت عصبانیت دست به این کار زده است. از آن روز به بعد، هیچ گاه رنگ سعادت را ندیدیم، اگرچه پدرم از ما مراقبت می کرد ولی خودش نیز دچار مشکلات روحی و روانی شدیدی شده بود. من هم که بعد از مرگ مادرم، دچار افت تحصیلی شده بودم، در همان دوران ...
دایی حامد پسر بچه دبستانی را به ساختمان نیمه کاره برد و از او فیلم گرفت
...، ناگهان مرا به پشت فروشگاه کشاند و بعد از آن که کتکم زد، گفت باید پول بیشتری برایم بیاوری! ترسیده بودم اما نمی توانستم پول بیشتری از جیب پدرم بردارم، تا این که چند روز بعد وقتی به خانه پدربزرگم رفته بودیم، یک بسته اسکناس را داخل کیف خاله ام دیدم و آن را برداشتم و به دایی حامد دادم. اما دو روز بعد مادرم فهمید که پول ها را من برداشته ام، این بود که با ترس ماجرای دایی حامد را برای مادرم تعریف کردم ... ...
پارتی های شبانه شیما را با همه آن نگاه های جذابش از چشم نیما انداخت !
.... خانواده ام راضی به این ازدواج نمی شدند. من که همه راه ها را بسته می دیدم با یک تصمیم دیوانه وار و احمقانه خودم را از پشت بام یک ساختمان نیمه کاره پایین انداختم و دست به خودکشی زدم ولی خوشبختانه تنها دست و پایم شکست و از این حادثه جان سالم به در بردم. هیچ کس باور نمی کرد آن جوان آرام و سر به زیر این گونه جانش را به خاطر عشق یک دختر فنا کند. بدین ترتیب پدر و مادرم به ازدواج ما رضایت دادند اما هیچ ...
زن جوان که دید شوهرش زنان غریبه را به خانه می آورد ؛ با پسر خیابانی طرح دوستی ریخت
احمقانه ای زدم و با جوانی کوچکتر از خودم آشنا شدم. به او گفتم با همسرم مشکل دارم تا مرا برای گرفتن طلاق همراهی کند اما غافل از این بودم که میلاد متوجه ارتباط من و میثم شده بود و مرا تعقیب می کرد. هدف من این بود که میلاد نسبت به من دلسرد شود و با طلاق موافقت کند اما اشتباه می کردم. تا این که وقتی سوار خودروی میثم شده بودم میلاد به اتفاق مأموران انتظامی رسید و من دستگیر شدم... ...
مهمانی های شبانه و زندگی در خانه مجردی نگار، کار دست دختر نوجوان داد
ساله ای آشنا شدم که خیلی به من ابراز محبت و علاقه می کرد. من هم که به شدت تشنه محبت بودم، خیلی زود شیفته اش شدم و بدین ترتیب روابط پنهانی ما ادامه یافت. اگرچه می دانستم تفاوت سنی زیادی با رامین دارم، اما باز هم پیشنهاد ازدواج او را قبول کردم، ولی رامین مدعی بود که پدرم با این ازدواج مخالفت می کند و ما باید قبل از آشکار شدن ماجرای خواستگاری، به طور پنهانی با یکدیگر رابطه داشته باشیم تا پدرم به این ...
حق السکوت از دختر خاله مطلقه !
خانواده ام نیز نداشتم. به همین خاطر در یک شرکت خصوصی کاری برای خودم دست و پا کردم و برای مدتی تصمیم گرفتم در کنار دخترخاله ام زندگی کنم. او نیز از شوهرش طلاق گرفته وبا 2 فرزند کوچکش زندگی می کرد. در این میان من که به دخترخاله ام اعتماد کرده بودم هر موضوعی را که در محل کارم اتفاق می افتاد و یا روابطی را که با دیگران داشتم، برایش بازگو می کردم. در واقع او محرم اسرارم بود تا این که مدتی بعد خودم منزلی را ...
بحران میانسالی برای زنان و مردان در چه سنی اتفاق می افتد؟
تاثیرشان را می گذارند، چون افراد برای خود موارد مختلفی را در نظر می گیرند؛ در سن فارغ التحصیلی از دانشگاه، در فرآیندی اتمام دوران سربازی و در نهایت به دست آوردن کسب وکار و ازدواج و تشکیل خانواده. در هریک از این مراحل هم می توانند موفقیت ها یا ناکامی هایی را تجربه کنند. همه این ها تاثیراتی را در دوره های سنی مختلف به جا می گذارند. البته افکار عامه هم در این مراحل تاثیر خود را ...
سکانس های جنجالی سریال پدر ، واقعی است
خانواده خود را از دست داده است. دختری به نام لیلا که عاشق محمد می شود، او را در شرایط ویژه ای قرار می دهد و ایمان او را محک می زند. لیلا دختری است از خانواده ثروتمند و البته غیرمذهبی و نازپرورده که عشق به محمد کاملاً او را دگرگون ساخته، ایمان او را تحکیم می کند و با محمد ازدواج می کند و صاحب یک فرزند می شود. حالا عنقا و پس از موفقیت در تولید تنهایی لیلا در گام دوم خود به سراغ روایت داستان ...
روایت دنیای نوستالژیک با زنان چادری
کار و زندگی من شد. این پشتیبانی نشات گرفته بود از علاقه شخصی خودش از دوران جوانی تابه حال. پدرم علاقه داشت که در هنرستان تجسمی پسران تحصیل کند اما به اجبار خانواده در رشته علوم طبیعی تحصیلات خود را ادامه داد. چرا هنرستان نرفتید؟ در دوران نوجوانی خیلی علاقه مند بودم که هنر بخوانم در آزمون ورودی هنرستان آزادگان هم شرکت کردم اما متاسفانه قبول نشدم به همین خاطر مجبور شدم که در ...
اصلا حاج حسین یکتا را نمی شناختم/ 14 بار بازنویسی در سه سال موجب قوت کتاب شد
نیت کرده ام این پول را که زمینی نیست و از دست شهدا گرفته ام، خرج زمینی نکنم. * در خانواده تان کسی هست که در جنگ شرکت کرده باشد؟ عرفانیان: بله، از کودکی با خاطرات پدرم و دوستانشان که شهید شدند همراه بودم. اما کتاب شهید مدق من را وارد ادبیات دفاع مقدس کرد. * کسی از نزدیکان شما مربع های قرمز را خوانده؟ عرفانیان: من همیشه کتاب هایم را قبل از انتشار به پدرم ...
خانه ای که هنوز بوی مهر می دهد
خانواده داماد می خواستند از خانواده عروس آری بگیرند یا برای دختر و پسرشان شیرینی بخورند می گفتند اگر آقا معلم اجازه بدهد این ازدواج سر بگیرد.برای گفتن از روزهای حضورش در مدرسه گوات، نیاز چندانی به فکر کردن نداشت. به هر سمت خانه اش که نگاه می کرد خاطره های 30 سال خدمتش زنده می شد. او که دلیل این خدمت 30 ساله را اصرار اهالی روستا می دانست ادامه داد: شغل معلمی در آمد خوبی نداشت، اما وقتی دوره سربازی ...
داستان کوتاه یک شب پاییز ، از ماکسیم گورکی
یک بار در فصل پاییز از بدِ حادثه در وضع نامساعدی قرار گرفتم، با جیب خالی به شهری وارد شده بودم که نه چیزی راجع به آن می دانستم و نه جایی برای خوابیدن داشتم. در ابتدای ورودم با فروختن بخشی از لباس هایم که بدون آن ها می شد هرجایی رفت، از شهر به بخشی که یست نامیده می شد و بارانداز کشتی های تجاری بود رفتم. بخشی که در فصل کشتیرانی از سرو صدا و غوغای کارگران سرشار بود، اما اکنون در اواخر ماه اکتبر چون ...
اعلام گذشت از قاتل تاجر ایرانی مقیم ایتالیا برای رضای خدا
بودم و یک دختر داشتم تا اینکه چند سال قبل با راشین آشنا شدم و او را به عنوان زن دومم عقد کردم و به همین دلیل زن اول و فرزندم را ترک کردم. ما چند سالی بود مستأجر مرد تاجر بودیم، اما از آنجایی که وضع مالی خوبی نداشتیم چند ماهی اجاره مان عقب افتاد و به همین سبب با صاحبخانه مشکل پیدا کردیم. چند روز قبل از حادثه یعقوب به ایران آمد و قرار بود دوباره با او قرارداد ببندیم و بدهی مان را هم به او پرداخت کنیم ...
مادرم را از روی شعرهایش می شناسم!
. پدرم با خانواده مادری ام ارتباطی نداشت و به خانه آن ها رفت و آمد نمی کردیم. بعد ها که بزرگ تر شدم، خودم سعی کردم این ارتباط را برقرار کنم، ولی پدرم به شدت نسبت به این موضوع حساسیت داشت و به همین خاطر من فروغ را ندیدم. بعد هم که به دبیرستان رفتم و خودم می توانستم تصمیم بگیرم، فروغ تصادف کرد و از دنیا رفت. اگر زنده می ماند، به خاطر اینکه من دیگر بزرگ شده بودم، حتماً این ارتباط برقرار می شد. شاید ...
شهیدی که حاج قاسم بر دست هایش بوسه زد
می گفتند عقد پسرعمو و دختر عمو در آسمان بسته شده است، اما خیلی به این حرف توجه نداشتم. تا اینکه بزرگ شدیم و ستار پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد. گفتم فرصت بده تا فکر کنم. چند ماهی گذشت. تماس گرفت و گفت: من خواب دیدم که باید با شما ازدواج کنم. با شناختی که خانواده ها نسبت به هم داشتند خیلی زود مراسم خواستگاری و عقد انجام شد و سال 1390 زندگی مان را شروع کردیم. زندگی با یک پاسدار چه حس و حالی ...
از اعدام قاتل ندا تا سرنوشت دردناک متین
. سپس جسد دختربچه را داخل کیسه سیب زمینی گذاشت و مخفیانه به خیابان برد و در گوشه ای رها کرد. با پیداشدن جسد، در کمتر از 48ساعت عامل این جنایت شناسایی و دستگیر شد. او اعتراف کرد: با دیدن دختربچه شیطان به جلدم رفت و وسوسه شدم و او را به خانه ام کشاندم اما پس از اجرای نقشه ام، ندا گریه کنان گفت که همه چیز را به پدرش می گوید و از ترس آبروریزی او را به قتل رساندم. متهم همین اعترافات را در ...
خانه ای به وسعت یک قبرستان
راه بدهند. برای همین از چهار خانواده ساکن در قبرستان های این محله دو نفر راضی به گفت وگو شدند، صغری خانم و محمد آقا، شاید برای اینکه این دو نفر چیزی برای از دست دادن ندارند. خانواده های دیگر پرجمعیت تر هستند و چون بچه کوچک یا دختر دم بخت دارند، به قول خودشان نمی خواهند جلو مردم انگشت نما شوند. می گویند: بعضی مردم وقتی می فهمند ما در قبرستان زندگی می کنیم طوری رفتار می کنند که انگار با ...
4 ماه مهلت برای جلوگیری از حکم قصاص
خرید شام می روم. او هم گفت: تا لحظاتی دیگر به خانه می رود. نمی دانم چقدر رفت و برگشتم طول کشید. اما محلی که از آن غذا خریدم سه یا چهار کوچه پایین تر بود. زمانی که برگشتم دو دوستم را دیدم که سراسیمه از پاساژ بیرون آمدند و به من گفتند که وارد پاساژ نشوم. اما وارد پاساژ شدم و مرد حسابدار را دست و پا بسته دیدم که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. شما چه کردید؟ ترسیده بودم ...
شعر/دنبال نور آمده ها را نگاه کن
کرب و بلایی نداشتیم اصلاً به خاک پات سرم دوخته شده امّید مادر و پدرم دوخته شده زیر نظر گرفته مرا مهربانی ات از این نظر به تو نظرم دوخته شده مثل کبوتران تو جلد حرم شدم طوری که در هوات پرم دوخته شده دست گدا بهانه به دست تو می دهد چشم گدا به دست کرم دوخته شده هر سال به زیارت مخصوصه ی شما رزق ...
بارگاه امام رضا (ع) مقصد ماه عسل زوج های ترکمن/ زائران رضوی ترکمن؛ خاری در چشم دشمنان وحدت
زائر ترکمن امام مهربانی گفتیم کسی است که از امام رضا (ع) حاجت گرفته باشد، صداها بلند شد که نشان می داد نذرهایی زیادی این زائران ترکمن اهل سنت داشته اند که به آن رسیده اند. مادری به ما گفت دو دختر داشتم اما علاقمند بودم فرزند پسر داشته باشم، از این رو به امام رضا (ع) متوسل شدم و خداوند به من فرزند پسری اعطا کرد و اسمش را رضا گذاشتم. آخوند قرجه نیز در این باره گفت: در دوران ...
دومین "شهید زنده ایران" در اوج گمنامی
از تمامی دل بستگی های دنیا دست کشید و با سلاح ایمان و معنویت به ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از اهداف و آرمان های انقلاب رفت و از خود و تمام تعلقات دنیوی گذشت تا به خدا برسد. شهید زنده ای که وجودش بوی بهشت، رنگ عشق و شهامت دارد؛ غنیمتی بزرگ از رحمت الهی که از کاروان شهادت جا مانده است و خدای سبحان چنین مقدر داشته که جسمش در این حصار خاکی بماند و مرغ روحش به آسمان پر بکشد. ...
آیت الله جلالی خمینی: راه آیت الله خامنه ای همان راه امام است
مسلمان ها مسجد ندارند. " شب عاشورا به امام حسین (ع) متوسل شدم و نام آن حضرت را برای آن مسجد درنظر گرفتم. بعد از عاشورا برای اینکه جمعیت و مستمعین را از دست ندهیم پیشنهاد دادیم تا هیئت را مستمر در کوچه ها و محله ها در مناسبت ها برگزار کنیم. برای خرید زمین مسجد 36 تومان پول جمع شد. ** دعوای دو مالک بزرگ زرتشتی بر سر مسجدی در تهرانپارس یک روز نیمه های شب چند نفر از طرف ارباب هرمز ...
پنجه پنجعلی!
نوجوانان می آوریم. ما چوب مشکلات مدیریت قبلی را خوردیم. مشکلاتی که مدیریت قبلی به وجود آورد و به قول معروف باشگاه را شخم زدند و رفتند و جوابگو نیستند. باید مسئولین قبلی بیایند و به مردم بگویند پول هایی که دریافت کردند را چیکار کردند. چگونه مسئولین مردم عادی را بازخواست می کنند؛ همانطور هم باید این افراد که ضربه به عشق مردم زدند را هم مورد مواخذه قرار دهند. حالا می خواهد آقای طاهری باشد یا هر کس ...
قهرمانی بعد از دوسال ناکامی؛ بازگشت سوپرمن
آی اسپورت - در سال های گذشته خیلی آسیب پذیر بودم. هنوز هم آسیب پذیر هستم. از این بابت متاسف نیستم. اتفاقا باعث می شود نسبت به خودم و دیگران صداقت داشته باشم. بگذارید همین جا بگویم چه اتفاقاتی افتاد که باعث دگرگونی ام شد. تمام زندگی ام تنیس بود تا اینکه پدر و همسر شدم. سال گذشته انگیزه هایم کم شد... . امسال دعایم این بود که جلوی چشم های پسرم گرنداسلم را ببرم. لحظه ای بهتر از این وجود نداشت که پسرم ...
شوخی های جالب؛ از توئیت ترامپ تا پول برره جای دلار!
میفهمی حرفمو؟ گفت الان که واست اضاف زدم میفهمی به فرماندت نگی سگ! 12. اونروز که مامانم رو با اینستاگرام آشنا کردم واقعا فکر نمیکردم کار به جایی بکشه که عکس فنلاند رو آپلود کنه و کپشن بزنه طبیعت زیبای خلخال! 13. واسه تولد بچه هفت ساله لپ تاپ و تلسکوپ خریدن منم همسن این بودم حوصله م سر میرفت میگفتن برو تو کوچه ببین در ماشین کی بازه به صاحبش خبر بده :| 14. اگه ...
از سلام آیت الله یک دختر بچه تا مشتری لس آنجلسی
دستش را دراز کرد به سمت نانی که در دست داشتم. واقعاً خندیدم و در حالی که خم می شدم تا راحت تر بتواند یک چهارم فوقانی نان را جدا کند مثل آیت الله ها برایش دعا کردم که خدا حفظت کند و از این دست تعابیر علمایی. وقتی هم که رکاب زنان دور می شد هنوز مشغول خنده بودم از این صفا و صداقت و البته جسارت و شهامت که احتمالا فقط در منطقه یک تهران یافت می شود! تمام این ها را نوشتم تا تصویری از ...