سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای حمایت کمیته امداد از عمه رئیس ساواک چه بود ؟
های مالی شان مرتفع شده، ولی به پشتوانه اعتباری کمیته امداد نیاز دارند؛ من در یکی از روستا ها از یک زن سرپرست خانوار سوال کردم چه چیزی می خواهی؟ گفت: سفر زیارتی به یکی از شهرها؛ حتی تاکید داشت که پول این سفر را هم خودش می دهد؛ گفتم خب تو که خودت می توانی بروی چرا به ما می گویی؟ می دانید چه جوابی داد؟ گفت: در این منطقه سفر رفتن زن تنها وجهه خوبی ندارد، ولی وقتی با کمیته امداد می رویم ماجرا متفاوت است ...
دوره طلایی دوبله تمام شده است
ایشان مدیر دوبلاژ بود و آکسان های خاصی را به من می داد که موقع کار عصبی و ناراحت شده بودم. رل یک کشیش را می گفتم و هنگام کار عصبی بودم. با خودم می گفتم این چه تاکید و اصراری است که ایشان دارد؟ ولی وقتی فیلم پخش شد همه به من می گفتند ربیعی این رل را چقدر خوب گفته ای! آن جا بود که به توانایی آقای تهامی پی بردم. از دوبله فیلم آشوب ساخته کوروساوا خاطره ای دارید؟ من هم در این فیلم حرف ...
شاید قربانی بعدی تو باشی
آینده هیچ زنی از ترس اسیدپاشی خانه نشین نشود، قربانی نشود. حرف های لیلا، تلاش های مرضیه ابراهیمی، قربانی اسید پاشی اصفهان را به خاطرم می آورد. او که نمی خواهد قربانی باشد: اسید می خواهد تو را از زندگی حذف کند. اسیدپاش می خواهد به تو بگوید نمی توانی عاشق شوی، مادر شوی، در جامعه باشی. می خواهد به تو بگوید از این به بعد هرکس تو را ببیند از تو خوشش نمی آید اما من همه اینها را از خودم دور کردم ...
دلالی با داروی بیماران
...، دیگه تحت پوشش بیمه نیست چند وقت پیش یک میلیون و 200 هزار تومن پول هرسپتین دادم الان نمی دونم چقدر شده بعد از اینکه سرطان سینه گرفتم چون هزینه درمانش خیلی بالاست مجبور شدم برم خونه خواهرم زندگی کنم و پول پیش خونه ام رو دادم برای درمانم . از او می پرسم تا حالا شده مردان جلوی داروخانه ازت بخوان داروهات رو بفروشی؟ الانم که داشتم میومدم داخل بهم گفتن دارو کمیاب دارن برای فروش. آره بعضی وقت ها می بینم به کسایی که خارج می شن می گن دارو اضافه می خریم من تا حالا ازشون کارت نگرفتم . ...
نداری پسر 12 ساله را به دار آویخت | دوچرخه و موبایل تنها دارایی میثم بود
ها کمک خواستم، وقتی وارد خانه شدم با جسد حلق آویز شده پسرم روبه رو شدم. دختر 5 ساله ام هم داخل اتاق خوابیده بود که همسایه ها به کمکم آمدند و دخترم را از خانه بیرون بردند تا جسد برادرش را نبیند. این در حالی است که گویا میثم پیش از خودکشی دوست صمیمی اش را در جریان ماجرا قرار می دهد و به او می گوید که از این زندگی خسته شدم. حتی در پروفایل واتس اَپش هم جملاتی مثل تو اوج جوونی شدم یه روانی و ...
اعتراف رجوی به جنایات 7 تیر و 8 شهریور
تو کار کیست؟ گفتم: مشخص است کار آمریکا یا سلطنت طلب ها و ضدانقلاب یعنی ذره ای در ذهن من خطور نمی کرد که مجاهدین خلق این کار را کرده باشند. سازمان هم مسئولیت آن را نمی پذیرفت؛ نه به دلیل اینکه مشکل بین المللی داشت؛ به دلیل اینکه هنوز فضای داخل سازمان، اعضا و هوادارها برای این کار آماده نشده بود . خدابنده تصریح کرد: حدود 15 سال بعد، آمریکا نام سازمان مجاهدین خلق را وارد لیست تروریستی کرد ...
روایت کادوی تولد 60 میلیونی برای کودک نیازمند!
همیشه می گفتم “خدایا همه بتوانند چنین ماشین هایی داشته باشند و به من آنقدر قدرت بده تا بتوانم به دیگران کمک کنم. وقتی دیپلم اقتصاد گرفتم در سن 19 سالگی ازدواج کردم. در ادامه در رشته اقتصاد لیسانس گرفتم و بعد وارد عرصه صنعت شدم. در کارخانه ای که مربوط به همسرم بود به عنوان مدیر داخلی در تولید مواد غذایی شروع به فعالیت کردم. همیشه به کمک کردن به دیگران فکر می کنم و دخترم همیشه به ...
بچه حبابی ، کودکی با اختلال مرگبار سیستم ایمنی
بدترین کابوس هر پدر و مادری است که فرزندشان را در بیمارستان ببینند. او کاملاً قرنطینه شده است زیرا او از یک بیماری بسیار نادر رنج می برد. من مجبور شدم خانه و خانواده ام را ترک کنم. روزهای زیادی بوده که احساس درماندگی مطلق کرده ام. به یاد دارم یک روز که کنار او نشسته بودم با خودم گفتم: هیچ کاری نیست که بتوانم برای تو انجام بدهم. بسیار دردناک بود.اینکه می دانم حتی اگر او را ببوسم نیز ممکن ...
بازگشایی خانه شعر در باغ موزه هنر ایرانی
شکوه به پیش خدا برم احمد امیرخلیلی ترانه ای را تقدیم به آستان رضوی کرد: همه دکترا میگن که بچش تنها قد یه سفر می مونه با پول النگوهاش غیر دوا دیگه خرج یه نفر می مونه من خودم شنیدم این حرفارو حرفایی که خوب می دونم بی خوده مادرم میگه که نذرت می کنم مادرم میگه ولی دیر شده مادرم می گه ازت دلگیره ...
مرصاد و صیادی که نسخه فروغ جاویدان را پیچید
.... فلان.عصبانی شدم و گفتم: بشینین زمین، آنها هم نشستند. دیدم در حدود 500 متری ستون زرهی نشسته ایم. همگی پیاده شدیم. من هم به خاطر این که درجه هایم مشخص نشوند از این بادگیرها پوشیده بودم. کلاهم را هم انداخته بودم توی بالگرد. ناراحت و عصبانی بودم که چجوری به این ها بفهمانم که این دشمن است. گفتم: بابا من با این درجه ام مسئولم. آمده ام که تو راحت بزنی. مسئولیت با منه. یکی از آن ها گفت: به ...
ماجرای دعای امام هادی(ع) برای یک شخص اصفهانی
...> در پاسخ اظهار داشت : به دلائلی که خود شاهد بوده ام . و سپس افزود: من شخصی فقیر و بی بضاعت بودم، به طوری که نمی توانستم تشکیل خانواده دهم ، به همین جهت به همراه قافله ای که عازم عراق و شهر سامراء بود، حرکت کردم تا به دربار خلیفه عبّاسی بروم ، به امّید آن که شاید از طرف او برایم کمکی شود و مشکل من برطرف گردد. چون به شهر سامراء وارد شدیم ، جلوی دربار متوکّل رفته و منتظر وقت ...
من دروغ گوی خوبی هستم
شوند و برای بازی در تئاتر جدیدشان از تو دعوت کنند. من از کار کردن کنار یک تیم قوی راضی هستم، ولی علاقه من به تئاتر از دروغ گفتن نشئت می گیرد. از حق نگذریم من دروغ گوی خوبی هستم. یادم می آید کوچک تر که بودم، خاله ام پولی داده بود که به مادرم بدهم، آن را قایم کردم تا بتوانم هیجان همه دستگاه های شهر بازی را تجربه کنم و باید بگویم قبل از اینکه به شهر بازی برسم یک تصادف وحشتناک اتفاق افتاد و من تا دم مرگ ...
لعیا زنگنه و پنهان کردن فرزند دختر
بنشین کنار صحنه. من هم رفتم و یک روز خودم را وسط صحنه دیدم... بی نهایت احساس عجیبی بود، اصلا یک دنیای دیگری بود... یادم هست پلاتوهای آنجا – یعنی دانشکده سینما – تئا تر را تازه بازسازی کرده بودند و آنقدر حس غریبی بود که من می گفتم بچه ها کفش های مان را دربیاوریم برویم داخل... من 3،2 ماه بعد از ورودم به دانشگاه آنقدر شوکه شده بودم که می خواستم تغییر رشته بدهم. می خواستم بروم تدوین ولی حالا ...
■ لبیک دل نشین راننده قزوینی به نماز اول وقت/حی علی البهشت!
...> خود را احمدعلی فخار، فرزند محرم معرفی کرد و گفت: 34 ساله که در شغل راننده تاکسی توی بیابون و داخل شهر بعد هم توی خط دروازه رشت به سمت مینودر و کوثر و نواب مشغول کار هستم . آقای فخار با اعلام اینکه تاکنون چندین بار از طرف سازمان تاکسیرانی از وی تقدیر و تشویق شده است، ادامه می دهد: خیلی خوشحالم که تو این مسیر قزوین دارم زحمت می کشم و کار می کنم، همیشه دنبال این بودم که مسافرهایی که سوار تاکسی من ...
وظیفه ما در مقابل معصومان(ع)، معرفت و تسلیم است حتی اگر سرّش را ندانیم
...، مدتی نگذشت که این بچه در بغل مامون بود. این رحمت رحمانیه امام رضا(ع) است که همه را در بر می گیرد. آیت الله وحید خراسانی فرمودند: مدت بیست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستی مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانی - که سالها در مسجد گوهرشاد امام جماعت بود – بودم. ایشان روزی به من فرمودند: مدتی در تهران مریض و بستری شدم؛ روزی به جانب حضرت رضا(ع) علیه السلام رو کرده، گفتم: آقا! من چهل سال تمام پشت ...
ققنوسی که با نگاه پدر به پرواز در آمد
ای نگهداری می شد که بر روی آن نام شهرها نوشته شده بود و این مقدمه ای برای شروع خلق اثری ناب بشمار می رفت. خاک هایی که در کنار هنری ظریف مشبک و معرق فلز، بوی اسطوره می داد، اسطوه هایی که در جای جای سپاهان خفته اند... و می دانیم که برای درک هنر آنها باید خوب نگریست، حرفها را شنید و اتفاقات پیش رو را لمس کرد. آنچه می خوانید گفت وگو با مجید ملک زاده هنرمند مشبک و معرق فلز و فرزند استاد ...
مواجهه زنان ناشر با برخوردهای جنسیتی در صنعت نشر
مدرک کارشناسی نداشت و چون من دبیر بودم مجوز نشر به اسم من صادر شد. اما از هشت سال پیش که همسرم فوت کرد من ادامه دهنده راه او شدم. در ابتدا با مشکلات زیادی روبه رو شدم اما به مرور به خصوص سه سالی که با انجمن آشنا شدم توانسته ام مشکلات خود را حل کنم. در این زمینه انجمن با معرفی عوامل مختلف نشر مثل حروفچین و ویراستار به من کمک کردند تا توانستم کار را ادامه بدهم. به یاد دارم در جایی که جمع ...
ادعای دفاع مشروع در درگیری خونین
فریدون به خاطر دشمنی ای که از قبل داشتیم، این موضوع را به من نسبت داده و به اهالی گفته بود من این کار را کردم. وقتی موضوع را شنیدم خیلی ناراحت شدم. رد برادر فریدون را زدم و یک روز وقتی در عروسی بود، او را گیر انداختم و کتکش زدم و گفتم این کار را کردم که ادب شوی و دیگر حرف دروغ نزنی. متهم در ادامه گفت: من روزهای سختی داشتم؛ همسرم باردار بود و من هم بی کار بودم. هیچ پولی نداشتیم و من هم ...
سرنوشت خانم وکیلی که حاضر است مهریه اش را ببخشد و طلاق بگیرد/شوهرم خشن است،می خواهم دوستانه جدا شوم
معلوم شد... بهاره جواب داد: چهره خودش بعد از ازدواج معلوم شد. اما آن روزها مشغول تدارک جشن عروسی بودیم. دو روز مانده به مراسم میان دو خانواده اختلافاتی پیش آمد و همه چیز به هم خورد. حسابی دلخور شده بودم و تا یک هفته از اتاقم بیرون نیامدم. تا اینکه رامین به سراغم آمد و دلداری ام داد. با خودم گفتم نباید به این زودی تسلیم سرنوشت شوم. چند ماه بعد دوباره برای دوستان و آشنایان کارت دعوت فرستادیم ...
پایان خونین کلاس عرفان دروغین
وقتی سر و صدای ما را شنید وارد اتاق شد و با پیکر خونین مادرش روبه رو شد. من از او خواستم تا با اورژانس تماس بگیرد. همان موقع خودم هم به پلیس زنگ زدم. وقتی شنیدم همسرم جان سپرده دنیا روی سرم خراب شد. از کاری که انجام داده ای پشیمان نیستی؟ من خیلی پشیمانم. هر چه فکر می کنم می بینم من و همسرم هیچ مشکلی با هم نداشتیم. حاضر بودم بمیرم ولی در جایگاه قاتل همسرم نباشم. خودم هم نمی دانم ...
بلیندا راچمن: ادواردو آنیلی در حقیقت شاهزاده ایتالیا بود ولی غرور خودبرتر بینی پولدارها را نداشت
را اینجا بخوانید با ادواردو در سال 1976 در نیوجرسی آشنا شدم. از قضای روزگار ماشینم فیات بود. آن روز توی بانک منتظر نقد کردن چکی بودم که مادرم از کالیفورنیا برایم ارسال کرده بود. ماشینم توی تعمیرگاه فیات بود و پول را برای پرداختن به تعمیرکار لازم داشتم .. اما متصدی بانک نیوجرسی حاضر نمی شد چک را نقد کند. می گفت باید منتظر استعلام حساب بمانم به او گفتم مادر من یک قاضی است آیا فکر می کنید ...
فراسوی شایعات
کسی را نمی پذیرفت ولی من بی خبر به کاخ رفتم، مدتی معطل شدم تا شاه مرا بپذیرد و به ایشان گفتم: شنیده ام که شما درصورت حمله متفقین قصد مقاومت دارید. ارتش ایران ارتشی جوان است. با همه فداکاری ها که می تواند بکند آمادگی روبه رو شدن با ارتش متفقین را ندارد. اگر می خواهید که نام تان در تاریخ ثبت شود اشکالی ندارد شما بخشی از ارتش را فرماندهی کنید و بخش دیگر را من برعهده می گیرم. مقاومت می ...
شفا گرفتن عجیب یک دختر با توسلی که پدر او کرد
نیسان آمد و گفت: بار را کجا خالی کنم؟ بعد از تخلیه بار سراغ من آمد تا پولش را دریافت کند. وارد اتاق کار من شد، لیوان آب را برداشت تا از کلمن آب بخورد. نگاهش به عکس آقا ابراهیم روی دیوار افتاد. همین طور که لیوان دستش بود خیره شد به عکس و گفت: خدا تو رو رحمت کنه آقا ابراهیم. داشتم فاکتور را نگاه می کردم، سرم را بالا آوردم و با تعجب گفتم: با آقا ابرام جبهه بودی؟ گفت: نه. گفتم: بچه ...
خوشحالم چون طعم عدالت را چشیده ام
بگوید به این دلیل و به آن دلیل موضوع از دستور کار خارج شده یا به نتیجه نرسیده است. به هر حال خیلی وقت بود این پرونده در مجمع بود و یکی دوبار هم در صحن مجمع مطرح شده بود اما به رأی گذاشته نشده بود. در آن لحظه شوکه شدم. اما کلیت ماجرا این است که من ماه ها بود درگیر این ماجرا بودم و نمی دانم درست است این واژه را درباره خودم به کار ببرم یا نه، اما این شهرت و معروفیتی که به دست آمده چندین ...
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده؛ زندگی پرفراز و نشیب یک نویسنده
دزدی عادت کرد، همه کار می کردم، جیب می زدم، کف می رفتم، دزدی از طلا فروشی که خوراکم بود، کارم به جایی رسیده بود که از پول اشباع شده بودم، ولی می دونید رفقا وقتی دستت کج بشه دیگه هیچ جوره درست نمیشه، من هم تفننی دزدی می کردم! آخرین باری که دزدی کردم یه غروب چهارشنبه لب ساحل بود، یه کیف زنونه رو از روی شن ها کش رفتم. اما وقتی تو خونه کیف رو باز کردم خبری از پول نبود، پر بود از قلم موی نقاشی ...
محاکمه عامل تعرض به یک معلم جوان
بدن او انجام شود و گفته ای که حاضر هستی هزینه آن را هم بپردازی اگر تو به دختر جوان تعرض نکرده بودی پس چرا چنین حرفی را زدی؟ متهم گفت: قبول دارم که چنین حرفی زدم اما به خاطر تعرض به او نبود به خاطر این بود که می خواستم به او کمک کنم. وقتی دختر جوان به من گفت از سوی فرد دیگری مورد آزار قرار گرفته و آسیب دیده است به او گفتم کمکش می کنم. اما حالا همه کمک های من را دستاویز کرده که از من باج بگیرد. پس از پایان اظهارات متهم و دختر، قضات برای صدورحکم وارد شور شدند. ...
فریدون گله را با دستبند از سر صحنه فیلمبرداری بردند
همیشه با خوشرویی با من برخورد می کرد. همه می گفتند شبیه الیزابت تیلوری! بازیگر فیلم گردش روزگار در خصوص شباهتش با الیزابت تیلور بازیگر مشهور سینمای هالیوود گفت: در آن سال ها خیلی ها به من می گفتند که شبیه الیزابت تیلور هستی و حتی آقای اخوان به من می گفت تو از تیلور هم زیباتری و من در جواب می گفتم هندوانه شریف آبادی زیر بغل من نگذارید! اکران یک حسن کچل در سال 49، 9 ...
مطهری: لیگ ایران لیگ وعده و اعتصاب است
شروع لیگ برتر برای انتخاب تیم دیگر دیر شده است؟ همانطور که گفتم مشغول بررسی پیشنهاداتم بودم و نمی خواستم با عجله انتخابی داشته باشم که بعدها بابت آن خودم را ملامت کنم. شاید دیر شده باشد اما من هنوز وقت برای انتخاب تیم دارم ضمن آنکه همانطور که گفتم ترجیح می دهم انتخاب فصل جدیدم یک تیم خارج از کشور باشد. آیا اگر تیمی تو را بخواهد از آمادگی کافی برای حضور در آن تیم برخوردار هستی ...
فتحی: به جپاروف گفتم؛ تو را به خیر و ما را به سلامت!
امیر حسین فتحی درباره انتخابش به عنوان سرپرست باشگاه استقلال و اینکه گفته می شود او از یک ماه پیش با هماهنگی هایی که با مسعود سلطانی فر وزیر ورزش و جوانان انجام داده است قرار بوده به عنوان سرپرست باشگاه انتخاب شود گفت: از حدود یک ماه پیش به عنوان عضو هیئت مدیره وارد باشگاه استقلال شدم چون این باشگاه یک عضو در هیئت مدیره کم داشت و آقای قریب خیلی وقت بود که در هیئت مدیره حضور نداشت. با تدبیر مجمع وارد باشگاه استقلال شدم و بعد از آن مسائلی پیش آمد که افتخاری استعفا کرد هر چند قبل ا ...
ماجرای 18 عمل جراحی روی صورت شهرام شکوهی/ با پول بازیگر می شوید اما خواننده نه
. اگر دل صافی داشته باشی همیشه یه جوری بالا می روی. این خیلی تکیه بر تقدیر است. من قبل از اینکه کنسرت هایم را شروع کنم به کنسرت مازیار فلاحی رفته بودم. آنجا برادر مازیار(خشایار) از من پرسید که مدیربرنامه ات کیست؟ گفتم چطور؟ گفت برای ما جالب است بدانیم که این همه اتفاق که درباره تو رخ داده چگونه چیدمان شده است. گفتم حتی یک اتفاق را هم ما برنامه ریزی نکرده ایم. اینکه من به آن ...