سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان پس از شکایت از هکر موبایلش با پسرخاله اش روبروشد!
.... هر دوی مان از شرایط راضی بودیم و با همه کمبودها حس خوشبختی داشتیم... هر چند نیش و کنایه فامیل تمامی نداشت اما طوری با آنها برخورد کردم که دیگر به خودشان اجازه ندهند راجع به همسر و زندگی ام اظهارنظری کنند... حتی برای اینکه اعصابم آرام باشد سعی کردم در گروه تلگرامی فامیلی مان هم حضور نداشته باشم. اوضاع مان خوب بود تا اینکه متوجه رفتارهای عجیب همسرم شدم. اغلب دیروقت به خانه می آمد و ...
چرا پایبندی به اصول در اقتصاد مهم است؟
اختلاف را پیدا کنیم. من تعجب کردم که دو تاجر سرشناس که وضع خوبی هم دارند، چطور برای چند ریال اختلاف حساب این همه وقت صرف کردند؟ تعجبم وقتی بیشتر شد که پاکت را باز کردم.هدیه نقدی شما چندین برابر اختلاف حسابی است که به خاطرش وقت صرف کردیم. تا یک ساعت پیش فکر می کردم شما مردی ناخن خشک و کنس هستید اما وقتی پاکت را باز کردم متوجه اشتباه خودم شدم.اما هنوز معنی کارهای شما را نمی دانم. هدف شما از آن همه ...
به خاطر کرایه ماشین ازدواج کردم!
.... برادرم خارج از کشور است. نمی تواند بیاید، یعنی مشکل قانونی دارد. رفتن و عذاب نبودن و دوری اش مادرم را فلج کرد. خیلی لطف می کرد هر چند وقت یک بار پول ناچیزی می فرستاد که خرج دوا و درمان مادرم می شد. خودم هم که نمی توانستم کار کنم، چون پرستاری از مادرم تمام وقتم را گرفته بود. دو سال قبل با امیر آشنا شدم. یک روز که مادرم را به دکتر برده بودم موقع برگشت سوار خودروی امیر شدم. بین راه ...
نقشه هولناکی که 8 مرد برای انتقام از زن جوان کشیدند
از او نشد. وقتی دیدم از او خبری نیست به ناچار با یک مرد دیگر هم خانه شدم و مدتی با او زندگی کردم. به خاطر اعتیادم جرئت برگشتن پیش خانواده ام را نداشتم برای همین مجبور بودم دست به هر کار غیر اخلاقی بزنم. آن مرد غریبه نیز راه شوهرم را در پیش گرفت و مرا وادار می کرد هزینه خوشگذرانی وی را تامین کنم و برای رسیدن به خواسته هایش حتی از شکنجه من دریغ نمی کرد. زن دل سوخته می گوید: نه ...
به خاطر کرایه ماشین صیغه امیر شدم!
. رفتن و عذاب نبودن و دوری اش مادرم را فلج کرد. خیلی لطف می کرد هر چند وقت یک بار پول ناچیزی می فرستاد که خرج دوا و درمان مادرم می شد. خودم هم که نمی توانستم کار کنم، چون پرستاری از مادرم تمام وقتم را گرفته بود. دو سال قبل با امیر آشنا شدم. یک روز که مادرم را به دکتر برده بودم موقع برگشت سوار خودروی امیر شدم. بین راه مادرم طبق معمول شروع به درد دل کرد. وقتی مادرم از مهربانی و توجه من به ...
زندگیِ قسطیِ یک تراشکار روزمزد
...؛ زندگی نباتی ..... 43 دال از زندگی اش راضی ست؛ البته از زندگی اش نه، از لطف خدا راضی ست؛ لحظه به لحظه خدا را شکر می کند؛ شکر می کند که چهارستون بدنش سالم است و می تواند این همه بار را بکِشد؛ می تواند این همه را تاب بیاورد؛ تاب آوردن این همه، ساده نیست. آنچه از خودش و روزگارش می گوید، در یک عبارتِ ساده خلاصه می شود: دوندگی مدام....اینها تصاویری ست گسسته از آنچه هر روز ...
چگونه دلواپسی ها را از همسرتان بگیرید؟
اختلال اضطراب یکی از مشکلات شایعی است که بسیاری از زن یا شوهر ها هم با آن دست به گریبان هستند. در صورتی که یکی از زوجین به اضطراب مبتلا باشد، طرف دیگر چطور می تواند به او کمک کند؟ اغلب اوقات دلم شور می زنه... نمی دونم برای چی... در واقع برای همه چی دلشوره دارم، تا وقتی که پسرم از مدرسه برگرده دلم هزار تا راه می ره، یا هفته پیش که شوهرم یک مشکل مالی کوچک داشت فکری نبود که به سر من نزنه ...
محمد هاشمی: صدا و سیما کارش تضعیف دولت است
امام است. اینها گفتند غیرممکن است و چون به خبره من توهین کردند خیلی ناراحت شدم و در فکرعزل من افتادند. یک روز پنجشنبه که سازمان تعطیل بود به آنجا رفتم تا کارهای عقب افتاده ام را انجام دهم. آنها هم آنجا آمده بودند و جلسه داشتند. ساعت شش عصر اطلاعیه ای به دراتاق من زده بودند مبنی برعزل من. این اتفاق در چه سالی بود؟ من تیرماه سال 60 به سازمان رفتم، این اتفاق مرداد سال 62 افتاد ...
زائری: دین ما عین سیاست ما هست ولی نه این قدر!
گوید که طوری نیست. اما اگر اشتباه کردید، رویتان هم برگردانید و دو تا بوق هم زدید، به طرف برمی خورد. آیا اعتراف به اشتباه موجب تزلزل حاکمیت نخواهد شد؟ نخیر، اتفاقا موجب تقویت است. اتفاقا موجب اعتماد مردم می شود. ببینید! من همیشه به دوستان می گویم اگر به کسی بدهکارید موبایلتان را خاموش نکنید. چون وقتی بدهکاری وطلبکار ببیند که هستی خیالش راحت است که فرار نکرده ای ولی اگر موبایلت را ...
می خواهم در وجودِ تو نفس بکشم
را به آن ها هدیه کرده بود به یادگار گذاشت.... تماشای قد کشیدنش، لذتی داشت که به تمام دنیا می ارزید. من – رمضان علی درویش پروری – روز به روز قامتم خمیده تر می شد و او رعناتر. دلم خوش بود که عصای دستم می شود؛ غافل از این که سرنوشت، خواب دیگری برایم دیده بود. محمدم جوان خوش آتیه ای که لیسانس هم گرفته بود. او در غروبی تلخ، در حالی که در پیاده رو ایستاده بود، با برخوردِ موتور، ضربه ...
مصیبت های زندگی 40 ساله یک زن
.... همسرم به اتاق دیگر رفت و شروع به فحاشی کرد. دوباره آمد و دست هایش را دور گردن من حلقه کرد و فشار داد. به سختی می توانستم نفس بکشم، داشتم می مردم که مرا رها کرد.حالم بد شده بود. شوهرم یک بیل آورد و تهدید کرد که خودش را با بیل می زند. اما من قدرت بلند شدن نداشتم. بیل را رها کرد و به سمت آشپزخانه رفت. می دانستم تهدیدش را عملی می کند و تا خودم را به آشپزخانه رساندم دیدم که او ...
حال دلمان خوب است
گرفتن مدرک دانشگاهی ام باید معرفی نامه ای از انجمن ناشنوایان می گرفتم. روزی که به انجمن رفتم، اطلاعیه ای را در کانون ناشنوایان مشاهده کردم که برای جذب نیرو در رستوران درخواست داده بود. وقتی متوجه شدم که این رستوران به دنبال افراد ناشنوا برای میهمانداری است، سریع خودم را به خانم آقا زاده معرفی کردم تا بتوانم در رستوران مشغول به کار شوم. مریم به کار رستوران علاقه مند است اما می گوید: دلم می خواهم ...
محدوده پوشش خانم ها در مقابل خواستگار چقدر باید باشد؟
استثنائی وجود دارد؛ زمانی که خواستگار آمده، همه ی صحبت ها شده و توافق صورت گرفته، فقط مانده که پسر نامزدش را خوب ببیند که آیا کاملاً مورد پسند است یا خیر؛ گفته اند یک نگاه به مو و این ها اشکالی ندارد آن هم احتیاط این است که لباس توری داشته باشد و از روی آن ببیند، اما این بدان معنا نیست که هر روز خواست صبح و شب راه بیفتد دختر ها را ببیند بعد راجع به شرایط صحبت بکند. 21. آیا دختربچه ها را ...
زهره 24 ساله با پای خود به آن خانه شوم رفت !
شکست و از خانه بیرون نمی رفتم. به بهانه های مختلفی برای این که حال پدر و مادرم را بگیرم با دوستانم بیرون می رفتم ولی آن روز تنها رفتم که یکی از همسایه های محل سکونتم مرا دید و به خانه خودش دعوت کرد و هرگز فکر نمی کردم به لانه خانمان سوزی پا می گذارم. دختر جوان سری به تاسف تکان داد و افزود: نمی دانم چه شد! انگار عقلم را از دست داده بودم و سفره دلم را جلوی زن همسایه باز کردم. او بلند شد و مقداری ...
فرهنگ ایثار در روزنامه ها
کرد که چه ساعتی از شبانه روز باشد، ابتدا می آمد من و مادرش را می دید و به دست های مادرش بوسه می زد بعد به خانه اش می رفت. به پدر و مادر احترام زیادی می گذاشت. یک سال من وضع مالی خوبی نداشتم و همسرم دوست داشت به کربلا برود با من درمیان گذاشت و من به همسرم گفتم به اندازه شما هزینه دارم ولی برای خودم نه، گفتم شما با کاروان به کربلا برو، اما همسرم قبول نکرد و گفت: بدون شما نمی روم. این موضوع به گوش ...
عشق و استقامت بانوی یزدی شوهرش را از مرگ نجات داد
نارین خبر – این داستان بخشی از زندگی یکی از مددجویان کمیته امداد یزد است که به نقل از همسرش درج شده است. از مطب دکتر بیرون آمدیم، من و رضا سوار بر موتور به سمت منزل به راه افتادیم، از لحظه خروج از مطب تا درب منزل اشک از چشمان شوهرم سرازیر بود و مانند ابر بهاری گریه می کرد و مدام با خودش حرف می زد، متوجه نشدم چه وقت به خانه رسیدیم، فقط همین را می دانم که پاهایم از شدت برخورد با وسایل ...
قتل عام خانوادگی به خاطر تجاوز
همین موضوع را به شوهرم گفتم او گفت اگر می خواهی حرف هایت را اثبات کنی باید برادرم را بکشی، برای همین او اسلحه ای خرید و به من آموزش تیراندازی داد. شب حادثه لباس مردانه پوشیدم و به خانه پدر شوهرم رفتم. من هفت سال است که به اتهام قتل در زندانم و به قصاص محکوم شدم اما باید بگویم که برادر شوهرم عامل همه این جنایت ها است، او به من تعرض کرد و باعث ریخته شدن چند خون شد، من اصلاً قصد کشتن برادر شوهر ...
علی عسگری هر آنچه از دین می دانست عملی می کرد
بزرگوار آشنا شدم. از آنجایی که محل خدمت مان دائما تغییر می کرد، کمتر ایشان را می دیدم، اما هرگز خاطرات شیرین همکاری با وی را فراموش نمی کنم. شهید علی عسگری یک فرد بسیار متعهد و فعال بود. او همیشه در تلاش بود. آرامش کمتر در چهره اش دیده می شد، زیرا فرد دغدغه مندی بود. سردار شیرازی زاده افزود: علی عسگری فرد خوش برخوردی بود و با اعتماد راسخ در جهت هدفش گام برمی داشت و با همکارانش در این ...
فرهنگ + شهروندی
روستا را می دید که توی کوچه ها بازی می کردند و در نهایت سلامی به او می دادند. او هم سری تکان می داد و باز رویش را به سمت رود برمی گرداند. بعد دوباره فکرش را می برد به روزهای جوانی و آن همه آدمی که دور و برش بود و تا غروب غرق می شد در خاطره ها و خیال ها... هرروز می آمدند. دوتایی باهم. می نشستند کنار بساط پیرمرد افغان و خوش و بش می کردند. اینها از وضع مملکت و سختی زندگی می گفتند و پیرمرد ...
باتلاق مهریه های سنگین/ مهریه همسر اول، عامل تنگدستی و طلاقِ همسر دوم
می ایستم تا اگر اوضاع آرام شد با یکی از طرفین حرف بزنم و از دلیل این همه خصومت از آنها سوال کنم. چند دقیقه ای که می گذرد فضا آرام شده اما من همچنان از واکنش زوجین نگرانم و به طرفشان حرکت نمی کنم تا اینکه زن جوان خودش به زبان می آید. زن جوان که گویی نامش ملیحه است با عصبانیت به همسرش می گوید:" دندت نرم مهریه ام را هم می دهی، بچه ها را هم بزرگ می کنی آن وقت می فهمی که این همه سالی که به ...
یک ازدواج ساده چقدر پای جوانان آب می خورد؟
ارز فرصتی است که مردم به کالاهای تولید داخل اعتماد کنند، کالاهایی که در گذشته به دلایل مختلف نتوانسته بودند آن طور که باید، به چشم بیایند. رهن، اجاره و خرید منزل مسکونی، رویایی سخت یک مشاور و کارشناس املاک می گوید: وقتی که فضای بازار ملتهب شود قاعدتا خرید و فروش کم می شود چرا که ریسک پذیری در این بازار بالا می رود. سعید عبیات می افزاید: این روزها فقط انبوه سازان ...
صریح و صمیمی با مردم/ قطع دست یا دست دادن با خرمگس؟!
دادن با خرمگس؟! محمد صرفی در کیهان نوشت: این روزها هر کسی از سخت بودن شرایط و آشفتگی اوضاع می گوید و می نالد. دلار چند هزار تومان شده و سکه چند میلیون و خودرو چند درصد گران شده و...موج اول تحریم های آمریکا چند روز دیگر از راه می رسد و موج بعدی هم چند ماه دیگر قرار است برسد. موجی که به ادعای آمریکایی ها می خواهد صادرات نفت ایران را به صفر برساند. التهاب و نگرانی بسیاری را ...
وضعیت زندگی اتباع خارجی در ایران
پناهندگان دریافت کارت ملی و گواهینامه است. هر وقت از من می پرسند تو کجایی هستی؟ می گویم ایرانی ام، عراقی بودن یادم رفته. اما ایران هیچ وقت ما را قبول نکرد. فکر کن یک گواهینامه ندارم راحت زن و بچه ام را سوار ماشینم کنم و این ور و آن ور ببرم . سمیرا زن افغانستانی 30 سال است ایران زندگی می کند و همیشه برایش سؤال بوده که چرا بعد از این همه سال زندگی هنوز این همه محدودیت برایشان وجود دارد: شوهرم ...
بابک همسر خیانت کارش را با مرد غریبه در باغ غافلگیر کرد !
آزار و اذیت دیگران می پرداختم. مدتی بعد به طور اتفاقی حسام را در شرکت مهندسی دیدم که به تازگی مشغول به کار شده بود. آن روز خاطرات گذشته برایم زنده شد و به تحریک سمیرا دوباره ارتباطم را با حسام شروع کردم تا این که با اصرارهای زیاد سمیرا تصمیم گرفتم با حسام قرار حضوری بگذارم تا تولدش را جشن بگیریم. آن روز به همسرم گفتم در باغ یکی از دوستانم دعوت هستیم سپس همراه سمیرا و با خرید هدایا و یک کیک بزرگ راهی باغی در خارج از شهر شدیم. آن جا 2 نفر دیگر از دوستان حسام نیز حضور داشتند. هنوز یک ساعت بیشتر از ورود ما نگذشته بود که ناگهان در باغ به صدا درآمد و همسرم و برادرانم وارد باغ شدند. منبع: ...
پروفسور رزاقی آذر: 17 سالگی ازدواج کردم
دنیا آمد. در طول مدتی که باید سر کار می بودم، فرزندانم پیش مادرم بودند و بچه ها را تنها نمی گذاشتیم، بعد از فارغ التحصیلی از پزشکی عمومی هم بچه دومم را به دنیا آوردم.در سال ششم امتحان ECFMG آمریکا را دادم ولی چون همسرم تازه استخدام شده بود از رفتن به خارج منصرف شدم اما این مانع نشد که از پیشرفت باز بمانم . آن زمان طرحی به نام نظام وظیفه برای خانم ها هم وجود داشت بعد از اتمام آن وارد مرحله ...
اعترافات هولناک زن شیشه ای شوهرکش ! / زن قاتل: صدایی به من گفت شوهرت رابکش
شکایتی بکنم. چون با وجود مخالفت خانواده ام ازدواج کرده بودم . مریم در ادامه اعترافاتش گفت: فشارهای زندگی باعث شد کم کم من هم به سمت ماده مخدر شیشه بروم. می خواستم مثل شوهرم بی خیال باشم و دردها و غصه هایم را فراموش کنم. روز حادثه بعد از مصرف شیشه اصلا حال خوبی نداشتم. در همان اوضاع صدایی در درونم پیچید و به من گفت محمود زندگی سختی دارد و تو اگر واقعا عاشق او هستی، باید او را بکشی تا از این ...
گفت وگو با دختر قربانی تعرض
گاهی اوقات برای سرکشی به خانه او می رود. ولی بعدا متوجه شدم او آنجا را به پاتوق خودش تبدیل کرده است. او اعتمادم را جلب کرده بود. به محض وارد شدن به خانه سراغ کامپیوتر رفت و آن را روشن کرد و از من خواست تا پشت کامپیوتر بنشیم. ولی همان موقع یک نفر با او تماس گرفت و خواست به بنگاه برود. می خواستم آنجا را ترک کنم، اما مرد جوان گفت بهتر است تا چند ساعت دیگر منتظر او بمانم. وقتی ...
کدام مرجع تقلید به حج نرفته است؟
این ها را برای خود صرف کنم و به مکه مشرف شوم، در حالی که از خودم هیچ چیزی در دنیا ندارم، پس من مستطیع نیستم. دیگری گفت: یک وقت ممکن است کسی شما را مهمان کند، فرمود: من باید بدانم آن پولی که می خواهم با آن مرا میهمان کند، از کجا تامین شده است؛ خدای ناکرده پول های شبهه ناک نباشد، دلم می خواهد که پول از آن خودم باشد. ساده زیستی آیت الله مرعشی اگر کسی در حرم مطهر به ...
درخواست ازدواج با دختر خارجی مطلقه توسط پسر معتاد !
است به همین خاطر پولی برایش نفرستادیم تا مجبور شود به ایران برگردد. او هم که نمی توانست در کشور غریب این شرایط را تحمل کند خیلی زود به کشور بازگشت. با دیدن رامتین و حال و روز خرابش دنیا روی سرم خراب شد. چرا که رامتین حاضر به ترک مواد مخدر نبود. او آن قدر در منجلاب اعتیاد و فساد پیش رفته بود که روزی دختری را همراه خودش به منزل آورد و گفت: قصد دارد با او ازدواج کند ولی وقتی با مخالفت ما مواجه شد به ...
آرزوهای بزرگ
متولد سال 1333 هستم. پدرم تاجر پارچه بود و در شهرستان ابهر زندگی می کردیم. تا کلاس ششم ابتدایی در آنجا درس خواندم. اگر در شهرمان پنج نفر ثروتمند بودند، پدر من ششمین نفر بود. منتها در همان زمان که ششم ابتدایی بودم پدرم ورشکسته شد. به یکی از روستاهای اطراف با خانواده برای شرکت در یک مراسم عروسی رفته بودیم. آن زمان عروسی ها هفت شبانه روز بود. وقتی از عروسی برگشتیم، کل وسایل خانه و مغازه و دام هایمان را که حدودا 300 راس می شد، دزدیده بودند. بعد از آن فهمیدیم که این دزدها 18 نفر بودند که یکی از آنها همسایه خودمان بود. همسایه گوسفندان را در خانه خودش جا داده بود. دزدها نتوانسته بودند در آن هفت روز 300 راس گوسفند را ببرند. اما تمام پارچه ها را برده بودند. شنیدیم که رئیس ژاندارمری آن موقع هم با دزدها شریک بوده است؛ البته دزدها را بعد از این ماجرا شناختیم. همان همسایه مان که در دزدی شراکت داشت، مریض شد و در حال مرگ بود. همسرش به او گفته بود که برو از مش احمد که پدرم بود، بابت این دزدی حلالیت طلب کن. او هم برای پدرم ماجرا را شرح می دهد. اتفاقا آن همسایه ما فوت هم نکرد و زنده ماند. اما من سرنوشتم بعد از ورشکستگی پدرم به گونه ای دیگر رقم خورد. وقتی از عروسی برگشتیم و دیدیم هیچ وسیله ای برایمان باقی نمانده، من هم مانند خواهر و برادرهای دیگرم خیلی ناراحت شدم. ما چهار برادر بودیم و سه خواهر. وقتی ششم ابتدایی را امتحان دادم شروع به کار کردم. از زمانی که اموال پدرم ر ...