سایر منابع:
سایر خبرها
مردافغان: به او گفتم یا پولم را بده یا می کشمت
کردم . با جدیب صحبت کردم و خواستم تا 28 میلیون تومان مرا پس دهد ، در غیر این صورت او را میکشم . او با خونسردی جوابم را داد و گفت هر کاری می خواهم انجام بدهم. رفتارهای سرد نرگس باعث شد کنترل اعصابم را از دست بدهم و با چاقو به جانش بیافتد.من چند ضربه چاقو به او زدم ولی وقتی غرق خون روی زمین افتاد و جان سپرد پشیمان شدم. من خیلی ترسیده بودم به همین خاطر وسایلم را جمع و ساختمان نیمه ساز را ترک ...
اعتراف به قتل زن صیغه ای
او را فاش کرد. مردی که این خودرو را در شهرستان به دیگری فروخته بود دستگیر شد و در بازجویی گفت: من و مهناز یک سالی بود که باهم ازدواج موقت کرده بودیم. روز حادثه من و مهناز داشتیم مواد مخدر مصرف می کردیم که باهم مشاجره کردیم صدای مهناز بالارفت. من از او خواستم که داد نزند و صدایش را پایین بیاورد نمی خواستم همسایه ها صدایش را بشنوند. اما او گوشش بدهکار نبود تا اینکه دستم را روی دهانش گذاشتم ...
این 10 مرد فراری را می شناسید؟! / مخفیگاهشان کجاست؟! + عکس بدون پوشش
روز بیشتر سرباز می کرد تا این که چهاردهم فروردین سال گذشته ، باز هم مشاجره و درگیری بر سر پارک خودرو در بولوار ادیب مشهد رخ داد اما این بار درگیری لفظی به نزاعی خونین بین همسایگان و فرزندان آن ها منجر شد. در همین اثنا بود که ناگهان تیغه کارد جوان 31 ساله خشمگین در محل درگیری درخشید. او که خشم سراپای وجودش را می لرزاند به سوی همسایه 54 ساله اش حمله ور شد و ضربات متعدد چاقو را بر بدن وی فرود آورد. ضجه ...
جوان عاشق، دختر موردعلاقه اش را کشت
منصرف شد. رکسانا می گفت: خودش کار مناسبی پیدا کرده و ماهانه دو میلیون تومان حقوق دارد. به همین خاطر دلیلی برای ازدواج با من ندارد. او می خواست رابطه دوستانه اش را با من به هم بزند و می گفت: پدر و مادرش هم به این ازدواج رضایت نخواهند داد. این مرد ادامه داد: من بار ها از او خواستم اجازه دهد به خواستگاری اش بروم، اما قبول نکرد. به همین خاطر یک روز او را به محل کارم دعوت کردم. با او جدی صحبت ...
زن عصبانی، 6 خودروی شوهرش را توقیف کرد
اجاره کرده است... قاضی گفت: مطمئن هستید؟ زن جواب داد: احساس هیچ زنی به او دروغ نمی گوید. درست مثل 26 سال پیش که وقتی در خیابان به من پیشنهاد دوستی داد، احساس بدی داشتم و به نظر می آمد یک جای کارش می لنگد. آن روزها دختر دانش آموزی بودم و سرم به درس و مشق و گوش دادن به نوارهای موسیقی گرم بود. دلم می خواست یک روز آهنگساز بزرگی شوم. اما آنقدر دنبالم آمد و نامه نوشت که راضی شدم ...
از ترک فضای مجازی تا نقش کلاس های کنکور/ موفقیت اتفاقی نیست
نخواهم رفت. ** رمز موفقیت خود را در وهله نخست حمایت خانواده و بعد تلاش های خود می دانم. در مدتی که برای کنکور درس می خواندم تفریح را به صورت کنترل شده در کنار درس داشتم.همچنین فضای مجازی را نیز در این مدت کنترل کرده بودم. طنین زاهدی کیا، نفر دوم علوم انسانی کنکور سراسری سال 1397 اهل اصفهان : ** در مدرسه استعداد های درخشان تحصیل کردم و در کنکور هم رشته حقوق دانشگاه ...
فرار گروگان 4 میلیاردی هنگام خواب آدم ربایان!
دو نفر دیگر هم در خانه ماندند و نگهبانی می دادند. ساعتی نزدیک 5 صبح بود و من بیدار بودم که دیدم دو متهم خوابشان برده است. به آرامی خودم را به آن ها رساندم و کلید دستبند را برداشتم و دست هایم را باز کردم و بعد هم به آرامی از خانه خارج شدم. داخل خیابان هیچ کسی نبود جز دو رفتگر شهرداری که تلفن همراه آن ها را امانت گرفتم و با اداره پلیس تماس گرفتم. دقایقی بعد مأموران پلیس به محل حادثه آمدند، اما وقتی ...
عبدالهی: تلویزیون بدجوری قافیه را به فضای مجازی باخته مخاطبان رادیو دسته دسته کوچ کردند | علیرضا خمسه با ...
تاثیر این برنامه قرار گرفتم که دلتنگ مادرم شدم و با بغض از آن خانه بیرون آمدم و در خیابان گم شدم! شما در عرصه طنز نویسی بعد از مدتی شناخته می شوید و به قول معروف شهرتی دست و پا می کنید. بعد از معروفیت در مطبوعات به رادیو دعوت شدید؟ بله. سال 1350 در مجله کاریکاتور کار می کردم و به خاطر نوشته هایم معروف شده بودم. همان زمان رادیو از من برای برنامه ای با نام خارج از محدوده که کار ...
مهریه سلبریتی ها چقدر است
مراسم عقد از این مهریه ویدا تعجب کرد. در هر حال من در طول این سال ها سعی می کنم به مناسبت های مختلف برای همسرم شاخه گلی را بخرم. یکتا ناصر یکتا ناصر و منوچهر هادی سال 94 ازدواج کردند. ماجرا از این قرار بود که آن دو در دو فیلم " یکی می خواد باهات حرف بزنه" و زندگی جای دیگری است همکاری داشتند؛ ناصر به عنوان بازیگر و هادی به عنوان کارگردان. بعد از این همکاری آن دو ازدواج کردند و ...
فریبا را ماهی 200 هزار تومان صیغه کردم!
رضایت دادند و بالاخره بعد از 10 سال از زندان آزاد شدم درحالی که همسرم نیز طی این سال ها به طور غیابی طلاق گرفته بود و فرزندم در خانه پدرم زندگی می کرد. مدتی بعد از آزادی با زن دیگری ازدواج کردم در این جا بود که تصمیم گرفتم همه چیز را از نو شروع کنم با توجه به مهارتی که قبلا در پخت نان داشتم در حاشیه شهر مشهد نانوایی اجاره کردم و همراه همسرم و چند کارگر به تولید نان پرداختم. ...
برادرم با ذکر یا امام زمان در آغوشم شهید شد
از سرنوشت شهدا اطلاع داشته باشند رفتیم. هیچ کدام خبری نداشتند. بعد به منطقه عملیاتی فتح المبین رفتیم، آنجا هم نتوانستیم خبری بگیریم. سه، چهار روز گذشت در حالی که ما اهواز بودیم از سپاه آبیک اطلاع دادند که پیکر سید حسن را آورده اند. فردا هم مراسم تشییع جنازه برگزار می شود. بلافاصله حرکت کردیم ولی متأسفانه به مراسم تشییع نرسیدیم. اما مراسم باشکوهی انجام شده بود. پیکر مطهر سیدحسن در روستای سادات ...
قسامه نتوانست گره از پرونده تازه عروس باز کند
.... من هم پذیرفتم اما وقتی همسرم مدرک فوق لیسانسش را گرفت از من جدا شد. من تحت تاثیر این ماجرا افسرده شدم و مدتی بعد دست به خودکشی زدم ولی زنده ماندم.چند ماه بعد با مریم که دختر عمه ام بود ازدواج کردم. مریم همیشه به خاطر سختگیری های پدرش، با او اختلاف داشت. بعد از ازدواج نیز رابطه مریم و پدرش قطع شد. من برای بهتر شدن این ارتباط تلاش کردم و از چند نفر از بزرگان فامیل خواستم تا وساطت کنند، اما نشد ...
گوگل مپ، درصد باتری را با دوستان به اشتراک می گذارد
ویژگی شد. او در پست خود نوشته است: من مانند هرروز در حال بررسی رفت وآمد همسرم بودم تا ببینم چه زمانی به خانه می رسد؛ سپس متوجه شدم که درصد باتری او 80 است. پیش از این، گفته ای در باره ی این ویژگی نشنیده بودم. به گفته ی وب سایت ورج ، به اشتراک گذاری این اطلاعات جدید، دروغ گفتن در مورد پایان یافتن باتری را سخت تر می کند. اکنون دوستانتان متوجه خواهند شد که دلیل دیر رسیدن شما، تنها ...
رابطه شیطانی زن متاهل با همکلاسی
سرد و خشک برخورد می کرد. من خیلی برون گرا و پرجنب وجوش بودم. با تمام این اوصاف، او مرد باایمان و خداترسی بود و در زندگی از لحاظ رفاهی چیزی برایمان کم نگذاشته و تمام تلاشش را برای رفاه ما انجام می داد ولی مشکل بزرگ من چیز دیگری بود. دوست داشتم شوهرم به من محبت کند و با من حرف بزند اما هربار می خواستم سر صحبت را بازکنم، می گفت خسته است و بگذارم برای بعد! 11سال است که همه اش گذاشته ام برای ...
آرزوهای بزرگ
ای برایمان باقی نمانده، من هم مانند خواهر و برادرهای دیگرم خیلی ناراحت شدم. ما چهار برادر بودیم و سه خواهر. وقتی ششم ابتدایی را امتحان دادم شروع به کار کردم. از زمانی که اموال پدرم را دزدیدند تا زمانی که امتحاناتم تمام شد، تقریبا دو ماه طول کشید. حدودا 12 ساله بودم. هر روز مقدار کمی از مادرم پول توجیبی می گرفتم. تا اینکه توانستم هشت تومان پس انداز کنم. پدرم بعد از دزدی از چند نفر طلبکار بود و بعد ...
زندگی سیاه یک زن در محله کفتارها / تجاوز 8 مرد
ام از روزی که با یک مرد بی بند و بار و لاابالی ازدواج کردم به لجن کشیده شد. 14 سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم با پسر همسایه مان ازدواج کردم و بعد از مدتی متوجه شدم که اعتیاد دارد. از طریق یکی از دوستان قاچاقچی همسرم در باتلاق مواد مخدر صنعتی سقوط کردم و با دست و پا زدن، بیشتر در لجن زار اعتیاد فرو می رفتم. زن نادم با نگاهی پر از حسرت تعریف می کند: دیگر در دام شیشه افتاده بودم. 7ماهه ...
افسانه با دوست مجرد شوهرش رفت و آمد صمیمی داشت !
خانه نیستم. مدتی قبل به همسرم و رفتارهای او شک کردم. او را مدتی زیر نظر گرفتم و درنهایت متوجه شدم که او با مرد ناشناسی ارتباط تلفنی دارد. وقتی موضوع را با افسانه، همسرم در میان گذاشتم، اول کتمان ، اما بعد به رابطه تلفنی با جلیل اعتراف کرد. ظاهرا یکی از روزهایی که شیفت بودم فردی به اشتباه با خانه مان تماس می گیرد و همین تماس آغازی برای برقراری تلفنی افسانه با مردی به نام جلیل بود. ...
چهره ام در رسانه هست ولی شرعا گذاشتن عکس در پروفایل مجازی ام را درست نمی دانم.
زندگی ام را مدیون نگاه پرمحبتش هستم و عرض ارادت به اهل بیت(علیه السلام) و سپاس ویژه از مادر و پدرعزیزم که از نوجوانی همراهم بودند و خیلی به خاطر دغدغه ها و آرزوهای من اذیت شدند و لحظه ای از حمایتم دست برنداشتند و بعد از همسرم که همواره مشوق و همراهم بوده حتی گاهی که بی انگیزه می شدم من رو وادار به حرکت کرده همین طور ازشما هم سپاسگزارم که چنین فرصتی را به من دادید. نویسنده : جمال طاهری ماهنامه زن روز ...
حجاب همان گم شده من بود/ ماجرای لجبازی با آیت الله بهجت!
کرد و من چادری شدم. اولین مرتبه که با چادر به مدرسه رفتم، همه دوستانم تعجب کردند. دفاع پرس: از خاطرات روز هایی که تصمیم تان را عملی کردید، بگویید؟ آن روز ها من با همسرم دوست بودم. وی هم از یک خانواده مذهبی سنتی بود. همیشه به من می گفت، حجابت را رعایت کن. می گفتم، من همین هستم و تغییر نمی کنم. زمانی که محجبه شدم به همسرم گفتم، دیگر نمی توانم با تو ادامه بدهم. زندگی که با گناه ...
زن جوان پس از شکایت از هکر موبایلش با پسرخاله اش روبروشد!
تلفن را قطع کرد و دیگر جواب نداد. از آن روز حسام به خانه نیامد و چند روز بعد هم احضاریه طلاق را برایم فرستاد. مستأصل و پریشان شده بودم. هر روز آلبوم هایمان را نگاه می کردم و به خاطر خوشبختی از دست رفته ام اشک می ریختم. دو هفته ای گذشت و حسام به خانه نیامد. من هم که از همه چیز ناامید شده بودم به خانه پدرم رفتم. برادرم وقتی موضوع را فهمید پیشنهاد کرد تا دیر نشده به پلیس فتا شکایت کنیم. آنجا ...
چرا پایبندی به اصول در اقتصاد مهم است؟
را در روزنامه دیدم. بی درنگ تلفن زدم و برای دیدن میز و صندلی ها به آدرس مورد نظر رفتم. خدمتکار منزل، مجموعه را به من نشان داد.احساس کردم مجموعه کاملأمنطبق برخواسته من است وشب به مالک تلفن زدم. امید داشتم بتوانم درباره قیمت با او چانه بزنم. اما وقتی متوجه شدم او استاد اقتصاد است،فهمیدم بد جوری به دیوار سنگی خورده ام.خطاب به مردی که آن طرف خط بود گفتم ممکن است تقاضا کنم مجموعه خود را به مبلغ کمتری ...
به خاطر کرایه ماشین ازدواج کردم!
...: یک سال از ازدواج پنهانی و موقت ما گذشته بود که فهمیدم باردار شده ام. نمی دانستم باید چه کار کنم. می ترسیدم مادرم بفهمد و نفرینم کند. بالاخره بعد از دو ماه به خاطر تغییر حالت و ویارهای شدید بارداری مجبور شدم به دکتر بروم. از بخت بدم روزی که به دکتر رفتم دوست مادرم آنجا بود و از طریق منشی دکتر که دخترخاله اش بود ماجرای بارداری مرا فهمید. دیگر رسوای خاص و عام شده بودم... در همین ...
به خاطر کرایه ماشین صیغه امیر شدم!
همچنان مخالفت می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم به پیشنهاد امیر عمل کرده و به ازدواج موقت او درآیم. یک سال از ازدواج پنهانی و موقت ما گذشته بود که فهمیدم باردار شده ام. نمی دانستم باید چه کار کنم. می ترسیدم مادرم بفهمد و نفرینم کند. بالاخره بعد از دو ماه به خاطر تغییر حالت و ویارهای شدید بارداری مجبور شدم به دکتر بروم. از بخت بدم روزی که به دکتر رفتم دوست مادرم آنجا بود و از طریق منشی ...
مومن علی جوزی پور خنیاگر نابغه لرستان
... بعد از این که به محل برگشتم، یک شب مشغول خواندن این ترانه بودم، که از قضای روزگار یکی از فرماندهان نظامی صدای مرا می شنود و خوشش می آید و کسی را به سراغ من می فرستد، تا مرا به نزدش ببرد. در آن زمان نیروهای رضاخان سراسر لرستان را قُرق کرده بودند. آقای نظامی، پس از این که مرا دید، از من خواست که برایش بخوانم و من خواندم. وقتی می خواستم برگردم، همان فردِ نظامی، به خاطر این که لباسِ ...
از کشف حجاب رضاخانی تا درگیری با صوفیان گناباد
مهربانی را به نسل جوان هم داشت و خیلی خوب با آن ها رابطه برقرار می کرد و صمیمی می شد. از آنجا که شعر و لطیفه زیادی هم بلد بود، منبرش کسل کننده نمی شد. مهم ترین ویژگی او هم این بود که همان کاری را انجام می داد که می گفت. ایشان قبل از حادثه مسجد گوهرشاد، همه جا منبر می رفت و از همان جوانی با همه مردم محشور و دمخور بود. بعد از حادثه گوهرشاد هم مجبور شد به افغانستان فرار کند و 30 سال در حبس و ...
ماشین مکان
داود نجفی طنزنویس من هم مثل شما تا همین چند وقت پیش آرزوم این بود که یک ماشین زمان داشتم. اصلا هم نمی خواستم من را به صد سال عقب تر ببرد. کلا آدم طمعکاری نیستم همین که برای چند ساعت به پارسال می رفتم و برمی گشتم، کافی بود. الان از هیچکس پنهان نیست از شما چه پنهان که من 10میلیون تومان پس انداز داشتم و اگر با احتساب هر دلار 3600 تومانِ پارسال، 2700 دلار خریده بودم الان با نرخ دلاری که من ...
پسرانم فدای حضرت زینب (س)
آماده کردم، دیگر تصمیمم را گرفته بودم و افشین را به خدا و حضرت زینب سپردم. او گفت: آخرین حضور افشین در ایران دی ماه سال 94 بود و پس از آن رهسپار سوریه شد، روزی که خبر شهادت همسرم را به ما دادند ، قرار شد به منزل پدر همسرم بروم و در مصاحبه ای حس و حالم پس از شهادت را بگویم. لحظه های عجیبی بود هر ثانیه بدون افشین برایم به اندازه یک سال طولانی بود اما نمی خواستم دشمن با حرف هایم شاد ...
زهره 24 ساله با پای خود به آن خانه شوم رفت !
زدم بیرون و به منزل همسایه رفتم البته او از محله ما رفته بود و در حاشیه شهر زندگی می کرد. یک ماه مهمان او بودم البته باید از جیب می خوردم و هر چه طلا و پول نقد داشتم را به زن همسایه دادم و در قبال آن مواد دود کردم. پول و طلاها که تمام شد برای تامین هزینه مواد به پیشنهاد زن همسایه برای او مواد می فروختم و از درآمد آن مواد تهیه می کردم و هر روز در سیاهی اعتیاد زیادتر گم می شدم. مدتی را هم به همین ...
فرهنگ ایثار در روزنامه ها
کرد که چه ساعتی از شبانه روز باشد، ابتدا می آمد من و مادرش را می دید و به دست های مادرش بوسه می زد بعد به خانه اش می رفت. به پدر و مادر احترام زیادی می گذاشت. یک سال من وضع مالی خوبی نداشتم و همسرم دوست داشت به کربلا برود با من درمیان گذاشت و من به همسرم گفتم به اندازه شما هزینه دارم ولی برای خودم نه، گفتم شما با کاروان به کربلا برو، اما همسرم قبول نکرد و گفت: بدون شما نمی روم. این موضوع به گوش ...
سرنوشت دلارهای علیرضا فغانی به کجا کشید؟
حقوقشان سر جایش بوده این که من گفتم می گذارم می روم منظورم داوری بوده و این که من به همه خواسته هایم رسیدم. خیلی هم ایران نیستی که بخواهی بگذاری بروی! در این سال های نزدیک به جام جهانی هر سال هفت، هشت ماه دور بودم و خیلی هم سخت بود و همیشه هم مدیون خانمم و خانواده ام هستم. تمام بار زندگی روی دوش همسرم است. چه تربیت بچه ها، چه رسیدگی به بچه ها و امور خانه و واقعا سنگ تمام گذاشته ...