سایر خبرها
ناگفته های شهادت چند فرمانده ارتش وسپاه
حصر آبادان انجام شده بود. شب آمدم گردان. روحش شاد، شهید همتیان افسر عملیات بود که برنامه ها را ابلاغ می کرد. خواستم بروم منزل که گفت فردا به تو نیاز داریم. گفتم من 6 روز پرواز داشتم، فردا می خواهم استراحت کنم. اصرار کرد و گفت که نفر کم داریم. گفتم راستش را بخواهید فردا سالگرد ازدواج من است. من هیچ وقت به شما نه نگفتم و حتی پروازهایم را هم جابجا نکردم ولی این بار ...
از قابلمه ی غنیمتی تا عکس حجله ای پیش از شهادت
مرصاد به عکاسی پرداخت. پس از جنگ توجه او بیشتر به کاریکاتور معطوف شد اما به عکاسی به عنوان دل مشغولی هایش هم چنان ادامه می دهد. در ادامه شرح چند عکس به زبان سید مسعود شجاعی طباطبایی از دوران دفاع مقدس را می خوانید. *** از روحیه دادن به رزمندگان تا شهادت نوجوان لب تشنه نفر سوم: مسیح (اصغر) محمدی حوالی ظهر بود، گرما بیداد می کرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان ...
دو چشم صدام را در کربلای3 کور کردیم
. هنگام شهادت کنارشان بودید؟ کربلای 5 عملیات بسیار خوب و عالی بود. مشکل اصلیمان موانع آبی دشمن در جلویمان بود که کارمان را کند کرده بود. شب به شب خاکریز دو جداره می زدیم و جلو می رفتیم. سه سمت مان عراقی ها بودند. یکی از این شب ها به سمت شهرک دویرجه به سمت رودخانه اروند می رفتیم. صبح آقای عزیز جعفری و شهید احمد کاظمی آمدند. در حال صحبت بودیم که چهار خمپاره 60 وسطمان خورد. آنجا من مجروح شدم ...
روایت فاطمه ناهیدی از دوران اسارت
چنگال دشمن در سرزمین خودش بجنگم. چقدر بعد از شروع جنگ به جبهه رفتید و چرا؟ جنگ که شروع شد، با خودم گفتم باید رفت. با توجه به تخصصی که داشتم و مخصوصا با عشق به خدمت به کسانی که به تجربه های پزشکی من نیاز داشتند، می دانستم که حضورم مفید خواهد بود. نظر خانواده تان چه بود؟ پدر و مادرم خیلی مخالفت نکردند. بابا می دانست وقتی می گویم که می خواهم بروم حتما فکرهایم ...
گفتگوی مفصل باشگاه خبرنگاران جوان با حاج صادق آهنگران؛ لقب بلبل خمینی (ره) را رادیو عراق به من داد
یادمان نمی رود نوحه های حماسی حاج صادق آهنگران را قبل از عملیات خیبر (ای لشکر صاحب الزمان(عج) آماده باش، آماده باش) حس نبرد خیبر را چگونه در طلائیه زنده می کرد. او با نوحه هایش شور بسیجی رزمندگان را ترسیم کرد و معرفت های شهادت طلبانه را پرورش داد. صدای او هنوز حس دعاهای کمیل را در مسجد سوسنگرد دارد و اول جنگ را بیاد می آورد. گفتگو با صادق آهنگران یعنی گفتگو با تاریخ پر احساس و حماسه بار جنگ ...
کربلایی در سینه دارد، مهران
پیروز خواهیم شد و دقیقاً در عملیات کربلای (1) این اتفاق افتاد و مهران که به ناحق گرفته شده بود از دست دشمن خارج شد. این فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: در نهم تیرماه از چند جبهه همچون محور تپه غلامی، باغ کشاورزی، جاده دهلران مهران به دشمن هجوم بردیم و عملیات در 4 مرحله انجام شد و به خاطر برتری انسانی، هوایی و زرهی دشمن ما هیچ گاه عملیات در روز علیه دشمن نداشتیم و برای کاهش تلفات عملیات مجبور ...
حرف های شنیدنی یک رزمنده دفاع مقدس
حضور داشتید؟ والفجر 3 و 5، کربلای 1و4و10، نصر 4و8 و همراه رزمندگان علیه منافقین در عملیات چهل چراغ آن ها حضور داشتم. همچنین در 3 تک نفوذی هم جهت انهدام ادوات دشمن شرکت کردم. نسیم دهلران: چه مسئولیت هایی را در جبه به عهده داشتید؟ فرمانده دسته دوم گروهان دوم گردان 507 امام رضا(ع) را برعهده داشتم. نسیم دهلران: آیا کسی جلوی چشم شما شهید شد؟ بله ...
بنیاد در آینه مطبوعات
امام را در موضع فرمانده کل قوا خوب نمی شناختیم که با چه قاطعیتی فرماندهی را اعمال می کنند. این گفته مخصوصا برای بچه های سپاه تکلیف شده بود. در ستاد مرکزی سپاه جلسه ای تشکیل شد و بعد یک تیم مأموریت پیدا کردیم به آبادان برویم و طرح عملیاتی برای نابودی دشمن در شرق کارون به دست بیاوریم. آن روزها من از نیروی زمینی ارتش اخراج شده بودم. بچه های سپاه دعوتم کرده بودند که با آن ها کار کنم. جای خوبی گیر آورده ...
خلبانی که گرگ آسمان لقب گرفت +تصاویر
می کردم که مدت آن 26 سورتی پرواز بود. من فقط 17 سورتی پرواز را تمام کرده بودم که معلم آموزش گفت بیشتر از این نیاز نیست، پرواز شما مورد تأیید است.بنابراین منتظر شدم که پنج نفر دیگر از هم دوره ای های ایرانیم (آزاده خلبان خسرو ادیبی که در دوران دفاع مقدس خلبان اف-4 بود و در عملیات برون مرزی هواپیمایش مورد هدف قرار گرفت و اسیر شد و پس از پنج سال به وطن بازگشت، خلبان خرم دل که یکی از خلبان های باسواد ...
دخالت نظامی تل آویو به نفع تکفیری ها در سوریه
سوریه در این منطقه چندین خمپاره انداز تروریست ها منهدم شد. منابع سوری همچنین از عملیات نیروهای ارتش علیه گروه های تکفیری در تپه الزبده در نزدیکی شهرک الحمیدیه خبر دادند که به کشته و زخمی شدن شماری از اعضای این گروه ها منجر شد.رژیم اسرائیل از طریق این منطقه، سلاح و مهمات برای تروریست های جبهه النصره ارسال می کند. روز گذشته یک گروه تروریستی در جنایتی هولناک، سه عضو یک خانواده ...
جوان ترین جانباز دفاع مقدس +تصاویر
بسیج هم مرا نشناسند، شنیده بودم پاسدار جدیدی به قسمت جذب نیرو آمده، وارد ستاد ناحیه که شدم، نگهبانی را به سلامت گذشتم. به اتاق ثبت نام که رسیدم برخلاف همیشه این بار خلوت بود و این چیزی بود که من می خواستم، مدارکم را دادم، برادر ثبت نام کننده به من زل زده بود، حالا دیگر مطمئن شدم که باز هم لو رفتم، چند دقیقه ای از اتاق بیرون رفت و با علی رضایی فرمانده وقت ستاد ناحیه دو شهید مزدستان سپاه ...
مداحی حاج سعید حدادیان در شب اعزام نیروها از پادگان دوکوهه +دو خاطره
مریخی آمد به من گفت: از تو نمی گذرم. من تعجب کردم و پرسیدم مگر چه کار کردم؟ گفت: این جا 6-5 مداح بود. اما از وقتی تو آمدی، این افراد روضه نخواندند . در حالی که من معتقدم این مداحان اخلاص شان از تو بهتر است. تو فن مداحی را خوب می دانی. ولی این افراد بیشتر از تو به شهادت نزدیک هستند . یک روز بعد، یکی از همین مداح ها شهید شد چند نفر از آن مداح ها نیز چند وقت بعد به شهادت رسیدند. ...
تا ابد به آن مردان بی ادعا بدهکاریم
خوداز پیشتازان رزمندگان بودند. تا ابد به آن برادر بسیجی بدهکارم که دریک درگیری سخت از ناحیه پا بشدت مجروح شده بود ودر میان برف او را به پشت خود گرفتم به او گفتم تحمل کن که بتوانم از زیر باران گلوله خارجت کنم وقتی از دید و تیردشمن دور شدیم از شدت خونریزی وتحمل درد وشرمندگی از اینکه خود را بردوش من میدید بیهوش بر زمین افتاد وجسد بیجان اورا به بیمارستان اعزام گردید وپس از بهبودی درسال بعد ...
قطع نخاعی که با صدای دسته عزاداری شفا گرفت
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سرش همیشه پایین است. هر قدم که بر می دارد با وقارتر به نظر می رسد. هر شب جمعه به گلزار شهدا رفته و عهد و پیمانش را با دوستانش تجدید می کند. او یار و همرزم جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، محمد ابراهیم همت، کاظم رستگار، احمد ساربان نژاد، مرتضی زارع، حسن بهمنی، بهمن نجفی و دیگر ...
اینجا معراج است؛ آغازی برای عزیمت
...... . مادر، پسرت کی شهید شد؟ بچه ام سرباز وظیفه بود مادر... بچه بزرگم بود. 22 ماه جبهه بود. راننده ماشین نفربر بود. بین سردشت و سنندج مهمات پخش می کرد. نیرو پخش می کرد. فقط با خدا عهد کرده بودم که جنازه اش نسوزد. رفته بود گیلانغرب دکترها را بیاورد. ماشینش را به رگبار بستند. خودش و تمام دکترها شهید شدند... ... خیابان خیام پر است از هیاهوی زندگی. روبه روی ساختمان ...
سینما گرانی که جبهه بودند
دیده می شد. جلوتر که آمدیم حسابی در معرض گلوله های خمپاره و تانک قرار گرفتیم. ترس برم داشته بود. شدت انفجار ها مجالی برای فکر کردن نمی داد. پشت یک خاکریز نگه داشت. از وانت پایین آمدم. هول کرده بودم. جنازه بچه ها را پشت خاکریز دیدم. همه چیز به هم ریخته بود. ظاهراً عراقی ها سعی داشتند این خاکریز را بگیرند، ولی بچه ها با تمام توان مقاومت می کردند. ترس و هیجان به جانم افتاده بود و رهایم نمی کرد. مثل ...
اهل افغانستان یا ایران؛آن روز مسئله این نبود
. سال 1360 وارد ایران شد و در کنار خانواده زندگی را آغاز کرد. می گوید: سال 1360 وارد ایران شدیم. برادرم در جهادسازندگی مشغول به خدمت بود. زمانی که از تلاش های خالصانه همکارانش برای خانه سازی و جاده سازی هم قطارانش در کردستان و مناطق جنگی تعریف می کرد این حس در من ایجاد شد تا در کنار برادرم به رزمندگان خدمت کنم. در همین حال و هوا و مسائل بودم که کلام حضرت امام خمینی را شنیدم جمله اسلام مرز ...
خاطره ای از گریه شهید خرازی در جبهه
آن کسی که سکان قایق را در دست داشت با اصابت گلوله کالیبر هوایی فرق سرش شکافته شد و به بیرون قایق پرتاب شد؛ نفر بعدی سکان قایق را گرفته و نگرفته باز مورد اصابت گلوله های هوایی شد که بلافاصله حاج علی باقری با اینکه وظیفه اش نبود بدون آنکه به ما اجازه دهد سکان قایق را گرفت و پس از پیمودن 7 کیلومتر در آب قایقی از طرف دشمن ما را به رگبار گرفت و تیر به سمت راست بدن حاج علی باقری اصابت کرد و ایشان به ...
شهیدی که شهادت را معراج خود می دانست/ شهیدی که پیکرش بعد از 12 سال به میهن بازگشت
، رزمندگان عمل کننده تیپ نبی اکرم (ص) و لشگر نصر خراسان را زمین گیر کرده بود، شهید امینی، تنهایی از کانال و خاکریز خارج شد و شجاعانه و ماهرانه به دل دشمن زد و فرمانده عالی نیروهای بعثی را شناسایی نمود و او را به هلاکت رساند که این حرکت دلیرانه آقا حشمت باعث شد که آرایش نیروهای دشمن به هم بریزد و با دادن تلفات زیادی، عقب نشینی کند و باعث پیشروی رزمندگان اسلام گردید، که این خاطره و خاطره های دیگر شهید ...
آمدم بعد از 31 سال گمنامی
در منطقه را پیدا نکردم اما در این مدت احمد سه مرتبه در جبهه حضور پیدا کرد و در دو عملیاتی که در آن شرکت داشت هم مجروح شد. مدتی بعد یعنی در 15 اردیبهشت ماه 1362 راهی مناطق عملیاتی شدم و همراه با شهید در عملیات خیبر شرکت کردیم. خوب به خاطر دارم شب عملیات بود همه بچه ها در حال و هوای رفتن بودند. به گردان رفتم دیدم احمد ناراحت در کناری نشسته است. گفتم چه شده چرا ناراحتی؟ دوستانش گفتند: احمد ...
تنها خبرنگار جنگی بودم که افتخار همراهی با رهبری را پیدا کردم
همچنین با شهید شیرودی نیز رفاقت خوبی داشتم، به یاد دارم شب قبل از شهادتش در پادگان ابوذر سرپل ذهاب بودیم و قرار بود وی صبح روزی که شهید شد اطلاعات خوبی از موقعیت جنگ در اختیارم قرار دهد و من هم آن را برای مردم مخابره کنم. گردینی افزود: شهید شیرودی دادن اطلاعات را به بعد ازعملیات کوتاهی که قرار بود در ارتفاعات سیه قره بلاغ در آن شرکت کند واگذار کرد که بعد از چند ساعت خبر شهادتش را اعلام کردند ...
هرچه رهبرم را می بینم باز هم برای دیدار او تشنه تر می شوم
.... این جانباز 70 درصد مشهدی تصریح کرد: حضور ایشان آدم را منقلب می کند، آقا خودشان جانبازند و درد دل های ما را خوب می دانند. در پایان این مراسم استاندار خراسان رضوی بر دستان این جانباز سرافراز هشت سال دفاع مقدس بوسه زد. گفتنی است سیدرضا سجادنیا در سال 62 هنگام دیدبانی توپخانه لشکر پنج نصر در خرمشهر و در عملیات والفجر یک بر اثر اصابت ترکش خمپاره هر دو دست و هر دو پاهای خود را از دست داد. "انتهای پیام" کد خبر 122272 5/7/ ...
عملکرد لشکر27 در والفجر 8 حیرت دوست و دشمن را برانگیخت
، گرچه تلفات عراقی ها هم به مراتب بیشتر بود. عملیات والفجر8 اولین عملیات بزرگی بود که شما به عنوان فرمانده لشکر27 در آن حضور داشتید، لشکر 27 در این عملیات چه وظایفی برعهده داشت؟ یک سال پس از عملیات بدر ، عملیات عظیم والفجر با عبور رزمندگان اسلام از رودخانه بزرگ اروندرود شروع شد. در این عملیات، لشکر 27 مأموریت داشت تا از جاده فاو- ام القصر به سمت مواضع نیروهای عراقی پیشروی کند ...
بالاترین "درجه" در دفاع مقدس چه بود؟
؛ دیدید که دو سه ماه قبل اسرائیل در جنوب سوریه، ماشینی که تعدادی از بچه های حزب اللهی، فرزند عماد مغنیه و دو سه نفر دیگر در آن بودند را زدند. سه چهار روز بعد، حزب اللهی ها فقط با یک شلیک، جواب بسیار محکمی به اسرائیلی ها، درست در خود سرزمین های اشغالی دادند؛ آنقدر این حمله دقیق هدف گیری شده بود که اسرائیل و دنیا تعجب کردند؛ هم به موقع بود؛ هم هدف گیری دقیق بود؛ هم تجهیزات و در حقیقت گنبد ...
به بچه ها می گفتم از ادبشان خجالت می کشم/ هنوز با یاد آن ها زندگی می کنم
.... من در سال 1354 به منطقه ی آران و بیدگل آمدم. آران و بیدگل در آن زمان دبیرستان نداشت. در ابتدای ورودم به این شهرستان، به عنوان دبیر علوم در دوره ی راهنمایی، در مدرسه ی نظام وفا مشغول انجام وظیفه شدم. دبیرستان عبداللهی چگونه تاسیس شد؟ بعد از این که دو سال در این مقطع مشغول تدریس بودم، چون آران و بیدگل اداره ی آموزش و پرورش مستقل نداشت و زیرنظر کاشان اداره می شد ...
از چگونگی قطع نخاع شدن تا نمازی که اصابت خمپاره را بی اثر کرد
سال 61 در عملیات فتح المبین هماهنگ کننده بودم؛ آن موقع مسئول حمل مهمات در جاده خرمشهر بودم که خمپاره دشمن به خودرو اصابت کرد و در شدت انفجار خمپاره مرا به بیرون پرتاب کرد؛ بعد از آن مرا به بیمارستان تهران انتقال دادند و در آنجا بعد از معاینات پزشکان متوجه شدم که قطع نخاعی هستم . یونسی در بیان خاطرات آن زمان جبهه و جنگ، گفت: آن زمان همه اش خاطره است؛ انسان در آن زمان خاطرات تلخ و شیرین ...
زنگ مدرسه با صدای خمپاره
.... با هم به ستاد هماهنگی و پشتیبانی بودند. چند روزی در کنار آنها مشغول شدم اما همچنان بی تاب و بی قرار بچه های پرورشگاه بودم. آبادان آرام، سرزنده و پرتلاش به معرکه ی جنگ تبدیل شده بود. شوک جنگ آنقدر شدید بود که کمتر کسی یاد بچه های پرورشگاه می افتاد. حتی در زمان صلح و شادی هم این بچه ها در ذهن خیلی ها محکوم به فراموشی بودند؛ چه رسد به روزهای خون و خمپاره! هواپیماهای عراقی بی وقفه شهر ...
ناگفته هایی از جنگ به روایت یک فرمانده
. * در عملیات فتح المبین ساعت حدود 2:30 بعد از نیم شب بود که توسط رئیس ستاد لشگر عملیاتی سرهنگ حیدری خبر محاصره گردان 182 به من داده شد. بلافاصله ایشان را احضار کردم و گفتم که فعلا هیچ خبری را به فرماندهان قرارگاه ارسال نکنید تا خودم بروم در محل اوضاع را بررسی کنم. با جیپ دشمن خود را به گردان رساندم. خدا می داند چه تعداد گلوله از دور و بر ما رد شد . با فرمانده گردان صحبت کردم و اوضاع را ...
خلبانی که گرگ آسمان لقب گرفت!
بهرامی پناه همچنین یکی از دارندگان با ارزش ترین عنوان خلبانی و رزم خلبانی یعنی Top gun در تاریخ نیروی هوایی ایران است. سرهنگ خلبان بهرامی پناه بعد از 31 سال خدمت صادقانه به کشورمان، به درجه بازنشستگی مفتخر شده و متأسفانه اکنون با یک بیماری لاعلاج دست و پنجه نرم می کند. او نیز یکی از هزاران دلاور گمنام این مرزوبوم است که در شهر اصفهان در گوشه ای از خانه اش با دستگاه های تنفسی و حرکتی به سختی نفس می کشد و روزگار می گذراند. بهرامی پناه در سال 1333 در کرمانشاه متولد شده است.پدرش فردی نظامی بوده و از همان دوران کودکی با شرایط زندگی نظامی گری آشنا شده و شغل خود را با آگاهی کامل انتخاب کرده است. خودش می گوید که حتی پدرم با نظامی شدن من مخالفت بود ولی من گفتم که می خواهم یک نظامی، آن هم یک خلبان شوم و در آسمان کشورم به پرواز درآیم. علی اشرف بهرامی پناه سمت چپ تصویر زبان انگلیسی را آن هم در سطح پیشرفته و مسلط به این زبان همزمان با دوران تحصیلات متوسطه ...
بازروایی عملیات های هشت سال دفاع مقدس(بخش 2) نمایش اقتدار و حضور در حماسه هایی ماندگار
سراسری به منظور آزادسازی خرمشهر و منطقه های شمال آن و عقب راندن دشمن از مرز بین المللی بود و نقطه ی عطفی در عملیات های سرنوشت ساز جنگ محسوب می شود. در جریان چهار مرحله ی عملیات بیت المقدس، بیش از 16 هزار و 500 تن از نیروهای دشمن کشته، زخمی و 19 هزار تن اسیر شدند. آزادسازی خرمشهر، خارج ساختن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه ی سنگین دشمن در چهار مرحله از دستاوردهای بزرگ این عملیات ...