سایر منابع:
سایر خبرها
200 شهید گمنام را به خانواده هایشان رساندم
این دانشگاه دفن شده بود. جالب بود که پدر این شهید به من گفت: جایی که الان دانشگاه است و فرزند من در آن دفن است، همین جا زمین فوتبال پسر من و دوستانش در دوران کودکی بود! مادر شهید هاشمی بازگشت پسرش را قبول نمی کرد معتقد است یکی از بزرگ ترین همکاران آنها خود شهدا هستند و به قول آقای دکتر وقتی به بن بست می خورند، آنها به کمکشان می آیند شهید علی هاشمی یا همان سردار هور از شهیدانی ...
طنز؛ مشکل زود عاشقی!
موقع ها رابطه عاشق و معشوقی یک رابطه فاعل و مفعولی بود ولی کمتر پیش می آمد که فعلی هم صورت بگیرد! دخترها از پسرهای سر به زیر خوش شان می آمد. یک بار از جلوی یک جمع زنانه رد می شدم، از بس سرم پایین بود، موتور زد بهم! جای فرمونش تا چند ماه روی دنده هایم مانده بود. در قصه های دوران ما خبری از عشق و عاشقی نبود و همیشه یک شهین وجود داشت که به راه بد کشیده می شد و یک شهرام یا بهرامی ...
پدربزرگ، نوه اش را گروگان گرفت!
زودتر پدربزرگ و مادربزرگش را ببیند اما اتفاق عجیبی افتاد. وی افزود: روز گذشته برای کاری از خانه خارج شدم اما وقتی به خانه برگشتم اثری از سام و پدرم نبود. گمان می کردم پدرم با نوه اش برای تفریح به بیرون رفته است و به همین خاطر خیالم راحت بود تا اینکه چند ساعت بعد تلفن خانه به صدا درآمد. در کمال ناباوری از پدرم شنیدم که پسرم را به گروگان گرفته است. باور نداشتم پدرم دست به چنین کاری بزند ...
ادعای تکاندهنده دختر جوان در دادسرا
ظاهر شاگرد مغازه بود شماره تلفتش را به من داد و ادعا کرد اگر مشکلی با برنامه های گوشی داشتم از او کمک بگیرم. بعد از این که به خانه رفتم متوجه شدم شماره سریال گوشی با شماره سریال روی جعبه همخوانی ندارد. با شماره ای که از فروشنده داشتم، تماس گرفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم. این پسر جوان با من قرار گذاشت تا گوشی را از من بگیرد و مشکلم را حل کند. در خیابان با او قرار داشتم که با یک ...
اشعار شب دوم محرم؛ ورود به کربلا
...> میر عراق را ز جفا کس نگشت یار استاد بهر خواری یک شه هزار خیل آماده بهر کشتن یک تن دو صد هزار از مویه رفت از دل اهل حرم شکیب از گریه رفت از تن آل نبی قرار آن دم که راه آب بر آن فرقه بست خصم آفاق پر شرر شد و افلا ک پر شرار لب تشنه مانده آل نبی وز برای شان آبی نبود جز دم شمشیر آبدار (میرزا یحیی مدرس اصفهانی) ...
نویسنده ای که کربلا را مثل کف دستش می شناسد+ تصاویر
...: سیدسلمان هادی آل طعمه، شاعر، نویسنده و پژوهشگر اهل کربلای معلی، کم کم پا به 83 سالگی می گذارد، اما خانه اش همچنان محل رفت و آمد شاعران و روزنامه نگاران کهنه کار عراقی و نویسندگان جوان شهر اوست که ماهی یک بار در جلسات انجمن اتحادالادبای کربلا شرکت می کنند. آل طعمه، عضو یکی از خانواده های بزرگ علمی و تحصیل کردگان کربلاست که در میان آن ها، می توان به دکتر صالح جواد آل طعمه و دکتر ...
مقتل نویسی که آوازه شهرتش همه گیر نشد
نامعلوم صدایم بسته شد. نمی توانستم حرف بزنم. کلی درمان کردم خوب نشد که نشد. رفتم مشهد ایام مخصوص امام رضا (ع) بود. خیلی دعا کردم و به حضرت متوسل شدم. چند روز مشهد بودم و به تهران برگشتم. تاثیری در گرفتگی صدایم حاصل نشد. همسرم گفت رفتی پابوسی امام رضا پس چرا خوب نشدی؟ دلم شکست که جواب توسلم را نگرفتم. او هیچ نگفت. وضویش را گرفت و مشغول نماز شد. در حین نماز حس کرد صدایش باز شد. سلام نماز را داد و صدایش ...
اعتیاد به مواد مخدر و ...
خانواده مان در سن 15 سالگی با اصرار پدر و مادرم مجبور به ازدواج با حامد شدم و ثمره زندگی من و شوهرم یک پسر 9 ساله و یک دختر هفت ساله است. شوهرم از ابتدا اعتیاد به مواد مخدر داشت و اکثر اوقات شبانه روز را در منزل به سر می برد، بسیار بدبین بود حتی به من اجازه نمی داد که به دیدن خانواده پدرم بروم یا در مراسم جشنی شرکت کنم. در طول زندگی به خاطر رفتار شوهرم بارها تصمیم گرفتم خودکشی ...
نمایندگان مجلس، مدرس یا مهندس!/ آیا آمریکا هنوز هم هیچ غلطی نمی تواند بکند؟
خانه بزرگتر که شدم نمیدانم دنیا عوض شد یا خودم آن دلخوشی ها و سرگرمی ها کمرنگ شدند و ناخداآگاه جای خود را به مسائلی جدی دادند حرف ها و نصیحت های مادر و معلمم تغییر کرد انگار مرا از خطراتی پیدا و پنهان ایمن میکردند. مادر به وقت و وسواس مواظب رفتارها و اعمالم بود حتی گاهی که تنها بودم مثل جرقه ایی رفتارم را به خود مطمئن می ساخت دور و برم را که به وقت نگاه کردم کاملا متوجه شدم که علت چیست ...
بعد از خواستگاری با هیچ کس مشورت نکردم
... در یک خانواده مذهبی به همراه سه برادر و دو خواهر بزرگ شدم. برادر بزرگم پیش انقلاب 23 سال داشت و در ایران نبود، اما زمانی که در شیپور انقلاب دمیده شد، برادرم نیز به صف انقلابیون پیوست. برادر دیگرم علی که سه سال از من بزرگتر است نیز همپای برادر و پدرم در پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس حضور داشت. با آغاز جنگ تحمیلی، شهر گراش میزبان مردمان خون گرم اهواز و آبادان بود که با ...
روشندلی که دلش را با آیات قرآن جلا داد/ از امتحان الهی سرافراز بیرون آمدم
صوت دلنشین استاد پرهیزکار آشنا بودم با گوش کردن نوار کاستی که با صوت ایشون پر شده بود در راهی که قدم گذاشتم استوارتر شدم و با عنایت خداوند توانستم تقریبا 4 جزء قرآن را حفظ کنم. و بعد از آن وقتی به مدرسه رفتم با همان مقدار محفوظاتم در مسابقات مختلفی که در مدارس برگزار می شد شرکت می کردم و کم کم با حفظ سوره به سوره سعی میکردم که از مقوله حفظ قرآن دور نشده و سعی می کردم همان تعداد سوره هایی را ...
اولین مدیرکل تربیت بدنی بوشهر نقاب در خاک کشید+ عکس
آن مرحوم بوستانی که مدیر مدرسه پورسینا بود به فوتبال علاقمند شد و تیم فوتبالی را در امامزاده تشکیل داد که با انگلیس ها مسابقه می دادند. تیم بعدی که تشکیل شد تیم فوتبال مدرسه اخوت بهمنی و سعادت به سرپرستی عبدا... سویت بود. آن زمان که به تماشای فوتبال می رفتم کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم. سال 1321 تیم "نبرد" را تشکیل دادم زمانی که رئیس تربیت بدنی شدم، بوشهر تیم ...
دشواری های یک کم بینا در مسیر تحصیل
و تکمیلی معلولان کمتر مورد توجه قرار گرفته و در جلسات کمتر به آن پرداخته شده است. حسین اربابی یکی از کم بینایان شهر بیرجند است، وی این مشکل را به صورت مادرزادی دارد، او در خانواده ای با پدر و مادر سالم از نظر بینایی به دنیا آمده و تنها فرزند این خانواده است. ناملایمات روزگار این کم بینا را از کسب هر موفقیتی بازنداشته است، او توانسته با پشتکار و اعتماد به نفس هر مشکل را پشت ...
دختر کردستانی که قرآن را با دو چشم نابینا حفظ کرد
اهل روستای ناو(اورامان تخت ) از توابع شهرستان سروآباد هستم .از زمان به دنیا آمدن مادر زادی ا ناحیه دو چشم نابینا بودم. مقاطع ابتدایی ، راهنمایی را با مشکلات و گرفتاری ها و مشکلات زیادی در روستای ناو گذراندم. اول دبیرستان را از طریق راه دور در خانه به صورت غیر حضوری و بدون معلم خواندم. مقاطع دوم و سوم پیش دانشگاهی را در مدرسه دارالاحسان به صورت اختصاصی واحدی برای نابینایان داشت سپری کردم. در سال 92 ...
سبک زندگی ، بیوگرافی و نوع پوشش افراد مشهور / مهراوه شریفی نیا
من درباره ی بازیگری بود . توسط ابراهیم شیبانی آگاه شدم که خانم بنی اعتماد برای فیلمشان تست می گیرند و رفتم تست دادم . خوشبختانه چند وقت بعد با من تماس گرفتند و گفتند قبول شده ام. به نظر می رسد نسبت به خیلی از بازیگران کمتر دچار حاشیه می شوید. برای این که درگیر حواشی نشوید از پدر و مادرتان کمک می گیرید؟ در این که من از مشاورهای خوبی بهره مند هستم شکی وجود ندارد؛ چه مستقیم و ...
چ ربطی به تیمسار فلاحی ندارد
خودش دوست داشت و ایشان به بزرگ ترها خیلی احترام می گذاشتند، به کوچک ترها هم سلام می گفت. زمانی که وارد منزل نزدیکان می شد بلافاصله سلام می کرد، عاشق بچه ها، خانه و زندگیش بود و از طرفی هم بی نهایت به پدر و مادرش احترام می گذاشت و با این دعای خیر مادر هر بار فلاحی از تهران به جبهه می رفتند. شما دختر عمو و پسر عمو هستید، اما نام فامیل تان متفاوت است. چرا؟ این طور که به ما گفتند اصل ...
نوه آلمانی، گروگان پدر بزرگ تهرانی
ماجرا از این قرار بود که چند روز پیش مرد جوانی که مقیم کشور آلمان است نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و خبر از ناپدید شدن پسر 3ساله اش داد. وی گفت: سال ها قبل برای زندگی به کشور آلمان رفتم و مدتی بعد در آنجا با یک دختر آلمانی ازدواج کردم. زندگی نسبتا خوبی داشتم و درآمدم بد نبود به طوری که توانستم با پولی که پس انداز کرده بودم آپارتمانی در شمال تهران بخرم. وی ادامه داد: معمولا هر سال برای ...
بنیاد در آینه مطبوعات
اقوام که خیلی برایشان مهم بود. با خانواده همسرم در یک خانه زندگی می کردیم و به من همیشه سفارش می کرد: شما که اینجا هستید، در نبود من به پدر و مادرم کمک کنید . تجربه بسیار سختی بود همسر این شهید بزرگوار درحالیکه از یادآوری خاطرات گذشته اشک در چشمانش حلقه زده است، با بغضی فروخورده می گوید: وقتی همسرم به شهادت رسید، من کم سن بودم و با وجود اینکه زمان زیادی را با هم نگذرانده بودیم، واقعا تجربه بسیار ...
گفتگو با مردی که زندگی اش را در قمار باخت
تمام دار و ندارش را در قمار باخت، یک تصمیم بزرگ گرفت؛ این که سالم زندگی کند. چند سال دارید و از چند سالگی دست به قمار زدید؟ 48 ساله ام و از همان بچگی وقتی می دیدم پدرم و عموهایم قاپ می اندازند و قمار می کنند، پایم به این راه باز شد. یعنی به نوعی به این کار عادت کرده بودم و قمار برایم قبحی نداشت. با قاپ چطور قمار می کنید و چه کسانی بیشتر در دام این کار گرفتارند؟ ...
مخالفت پزشکی قانونی با قصاص یک اسیدپاش
زندگی ما نابود شود. چندین بار امتحان کردم شاید بتوانیم دوباره زندگی را بسازیم اما نشد. در نهایت تصمیم به جدایی گرفتم. روی پای خودم ایستادم و کارگاه خیاطی به راه انداختم و زندگی خودم و بچه هایم را از این راه تأمین می کردم. البته وقتی می خواستم از شوهرم جدا شوم، او راضی نبود اما من حق طلاق را گرفته بودم و از شوهرم جدا شدم. بعد از آن بود که تهدیدهایش شروع شد. چون اعتیاد داشت دخترهایمان نمی خواستند با ...
خبرنگاری را برای شغل خانگی رها کردم
16 مهر در محله پیروزی تهران و بچه آخر خانواده است. در دانشگاه خبرنگاری خوانده و بعد از چندسال کار خبری حالا یک دختر4 ساله به نام ستاره دارد. من به واسطه اینکه بچه آخر بودم. معمولا کارهای خانه روی دوشم نبود. به خاطر همین هیچ وقت آشپزی نمی کردم. شاید فقط دوبار ماکارونی درست کردم. برای همین در جلسه خواستگاری مادرم به خانواده شوهرم گفت که نجمه چیزی بلد نیست. اما وقتی آدم مسئولیت قبول می کند ناچار همه ...
برگ جدیدی از پرونده سقوط مرگبار دختران نوجوان
دادسرای جنایی در جریان حادثه قرار گرفت. چند دقیقه بعد تیمی از ماموران تشخیص هویت و بازپرس جنایی راهی محل حادثه شدند. ماموران درحالی که به بررسی محل حادثه پرداختند، پدر و مادر یکی از دختران که ساکن طبقه چهارم بودند، شناسایی شدند. پدر دختر که تصور می کرد دخترش به همراه دوستش در اتاق خوابش بوده، با شنیدن این خبر هولناک، بی قرار خودش را به حیاط خانه شان رساند و با جسد دختر دانش آموزش روبه رو ...
عزت الهی:افتخارمی کنم جای تیموریان بازی کردم
سرویس ورزش جوان ایرانی مهمترین و داغ ترین اخبار ورزشی: به گزارش افکارخبر ، هافبک 19 ساله تیم ملی فوتبال که روز گذشته جای کاپیتان تیم ملی را در ترکیب اصلی تیم کی روش گرفته بود، در گفت و گو با خبرنگار کاپ، در خصوص دیدار تیم ملی مقابل ژاپن، وضعیتش در باشگاه روستوف روسیه و همچنین برنامه اش برای آینده صحبت هایی را انجام داد که متن کامل این مصاحبه را در ادامه می خوانید. *از دیدار ...
درخواست کمک برای نجات از چوبه دار
برگزار شد، علی به عنوان قاتل با درخواست اولیای دم مقتول به قصاص محکوم شد. حالا سه سال است که این جوان در زندان به سر می برد. خانواده علی می گویند هر کاری که می توانستند برای او انجام داده اند. پدر او که معلم بازنشسته است می گوید: پسرم هیچ سابقه ای ندارد و اهل درگیری نیز نبود. اگر از محل زندگی ما پرس وجو کنید خواهید فهمید او چه زندگی آرامی داشت و سرش به کار خودش گرم بود. او به طور ناخواسته درگیر این ...
اگر به المپیک نرویم روز مرگمان است
جدید اگر بیاید، نهایتا فکر می کنم زمانی که ما می خواهیم به اردوها اضافه شویم یک ماه وقت داشته باشیم. یک ماه خیلی فرصت کمی است تا مربی بیاید و بازیکنانش را بشناسد. اگر بنا به تغییر سرمربی باشد باید هر مربی ای را که می آورند بیاید بازی های لیگ را از نزدیک تماشا کند تا بچه ها را بشناسد؛ با مدل بازی شان آشنا شود؛ فیلم مسابقات ما را ببیند؛ حتی از مربیان داخلی کمک بگیرد. زمان خیلی کم است. اواخر سال لیگ ...
آینه ای مقابلِ واقعیت
آماده کردن آن با مردش شریک شود؛ مردی که اصلا توانایی این کار را ندارد که این مسئولیت را برعهده بگیرد. اصلا حضور فیزیکی ندارد. درحالی که نسل دیانا که هم نسل من است، برایش همه چیز تغییر کرده است. دیگر نقش افراد در خانواده ثابت نیست که هرکس کار ثابتی بکند. ممکن است یک جایی پدر و بچه ها در خانه بمانند و مادر سر کار برود. نسل دیانا همه چیز را برعکس تجربه می کنند و همه چیز را تغییر می دهند . برخی معتقدند که ...
حبس در خانه، مجازات از دست دادن گردنبند قیمتی
وقتی گردنبند گرانقیمت اش سرقت شد، فکر نمی کرد شوهرش او را در خانه حبس کند. به گزارش جوان، چند روز قبل مردی به کلانتری هفت چنار رفت و خبر داد که دامادش دختر او را در خانه حبس کرده است. او توضیح داد: لحظاتی قبل مردی با من تماس گرفت و گفت در حال عبور از کنار خانه دخترم بوده که دخترم از پشت پنجره او را صدا زده و شماره مرا به او داده و گفته که شوهرش او را در خانه حبس کرده و از او ...
نشست "ارایه دیدگاه های میان رشته ای در خصوص ترنس سکشوالیسم در ایران
انجمن این افراد در بهزیستی شدم؛ انجمنی که افراد مایل به انجام عمل تغییر جنسیت، به آن جا مراجعه می کردند. یعقوب اظهار کرد: زمانی که من به دنیا آمدم، یک خانم بودم و مردها نیز آقا هستند، اما TSها بین این دو قرار گرفته اند؛ آن ها معتقدند درون شان هویت دیگری قرار دارد و ظاهرشان با باطن شان متفاوت است، اما در جامعه آن ها را نمی پذیرند. در نتیجه این افراد برای اثبات واقعیت وجودی خود، رفتارهای ...
قتل دانشجوی معلول توسط مرد شیشه ای
سابقه سرقت و مواد مخدر داشت، خیلی زود شناسایی و دستگیر شد و در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد. وی گفت: روز حادثه درحالیکه شیشه مصرف کرده بودم از خانه بیرون رفتم. در خیابان، سوار یک پراید شدم و سر صحبت را با راننده باز کردم. وقتی سرعت ماشین کم شد با چاقویی که همراه داشتم، چند ضربه به پسر جوان زدم و خودرواش را سرقت کردم. با اعتراف این پسر پرونده وی برای رسیدگی به شعبه 84 دادگاه ...
حبس خانگی به خاطر هدیه سالگرد ازدواج
نگران شده بودم به سراغ کلیدساز رفتم و با هم موفق شدیم در خانه را باز کنیم. اما بعد از باز شدن در متوجه شدم دخترم درحالی که تمام بدنش کبود بود، روی زمین افتاده و بیهوش شده است. با اظهارات این مرد میانسال، بلافاصله زن جوان نیز به بیمارستان منتقل شد و کارآگاهان به سراغ شوهر این زن رفتند. این مرد تحت بازجویی قرار گرفت و با اعتراف به زندانی کردن همسرش به ماموران گفت: همسرم هیچ وقت حرف مرا گوش ...