سایر منابع:
سایر خبرها
چرا کوفیان امام را تنها گذاشتند؟
هزار بیعت کننده با مسلم را نیز اینان تشکیل می دادند که به مجرّدی که دنیا و منافع خویش را در خطر دیدند (با سیاست عمر ابن زیاد) خود را از سپاه مسلم کنار کشیده و او را یکه و تنها در کوچه های کوفه رها کردند همین ها هستند که در سخن مجمع بن عبداللَّه عائذی خطاب به امام(ع) چنین معرفی شده اند: ... و اما سائر الناس بعد فان افئدتهم تهوی الیک و سیوفهم غداً مشهورة علیک ... ؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 306. توده مردم دل ...
مکاتبه افشاگرانه و کوبنده امام حسین علیه السلام با معاویه
مروان بن حکم که در مدینه عامل و فرماندار معاویه بود، برای معاویه نوشت: عمرو بن عثمان می گوید: رجال عراق و بزرگان حجاز نزد حسین ابن علی رفت و آمد می کنند و از قیام حسین نمی توان در امان بود. من در این باره تحقیق کرده ام و این طور فهمیده ام که حسین فعلا در صدد مقام خلافت نیست ولی از اینکه مبادا بعدا فکر خلافت به سرش بزند مطمئن نیستم. اکنون تو نظر خود را برای من بنویس، و السّلام. معاویه در جوابش نوشت: نامه تو رسید و از مندرجاتش که در باره حسین بود اطلاع حاصل شد. مبادا درباره هیچ موضوعی متعرض حسین شوی. مادامی که حسین کاری با تو نداشته باشد تو نیز او را به حال خود بگذار. زیرا ما تا هنگامی که حسین به بیعت ما وفا کند(صلح امام حسن علیه السلام) و با پادشاهی ما مخالفت نکند، متعرض وی نخواهیم شد. مادامی که حسین مزاحم تو نشود تو خویش را از او پنهان بدار، و السّلام. *** سپس معاویه نامه ای برای امام حسین علیه السّلام نوشت که مضمون آن این بود: اموری در مورد تو به من رسیده است، اگر سخنانی که درباره تو گفته شده حقیقت داشته باشد، گمان می کنم به صلاح تو باشد که از آن کارها خود داری کنی. اگر این سخنانی که در مورد تو به گوش من رسیده باطل باشد که حتما هم باطل است، زیرا تو از این گونه سخنان برکناری، نفس خود را موعظه کن! متوجه خود باش! به عهد و پیمان خود وفا کن! زیرا اگر تو منکر من شوی من نیز منکر تو خواهم شد. اگر تو نسبت به من مکر و حیله کنی من هم در مورد تو این کار را خواهم کرد. بترس از اینکه ما بین این امت اختلاف ایجاد کنی و ایشان را به دست خود دچار فتنه و آشوب نمایی. تو که از بی وفایی این مردم خبر داری و آنان را امتحان کرده ای، پس مراقب خود و دین خود و امت محمّد باش! مبادا افراد سفیه و نادان تو را آلت دست قرار دهند. *** هنگامی که این نامه معاویه به امام حسین علیه السّلام رسید، در جوابش نوشت: نامه تو به من رسید، نوشته بودی: اخباری از من به تو رسیده که از آن ها بیزاری و من به نظر تو به غیر آن امور سزاوارم. کارهای نیک را نمی توان جز با راهنمایی و توفیق خدا انجام داد. اما اینکه نوشته بودی اخباری از من به تو رسیده است. این گونه سخنان را افراد سخن چین و متملق و فتنه انگیز برای تو گفته اند، زیرا من تصمیم به جنگ و مخالفت با تو ندارم. ولی به خدا قسم در عین حال من از اینکه با تو مبارزه نکنم می ترسم و گمان نمی کنم که خدا راضی باشد، من از جنگیدن با تو دست بردارم و عذر مرا در مورد ترک مبارزه با تو و این گروه ملحد که حزبی ستمکار و دوستان شیاطین هستند، بپذیرد. آیا تو همان معاویه ای نیستی که حجر ابن عدی را به همراه آن افرادی که اهل نماز و عبادت بوده و با ظلم و بدعت مخالف بودند و در راه خدا از هیچ گونه ملامتی باک نداشتند، شهید کردی؟ تو آنان را با ظلم و دشمنی در حالی کشتی که پیمان های محکمی با ایشان بسته بودی و امان های کامل به آنان داده بودی که ایشان را به خاطر حوادث قبلی که بین تو و آنان رخ داده بود و بغض و کینه ای که از ایشان در دل داشتی، مؤاخذه نکنی. آیا تو همان معاویه ای نیستی که عمرو بن حمق را شهید کردی؟ در حالی که وی از اصحاب پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به شمار می رفت و رنگش از کثرت عبادت زرد شده بود؟ تو این جنایت را وقتی انجام دادی که به وی امان داده بودی، تو عهد و پیمان و اطمینانی از طرف خدا به او داده بودی که اگر آن ها را به یک پرنده می دادی از سر کوه به نزد تو فرود می آمد. سپس او را با نامردی شهید نمودی و جرات پیدا کردی و با عهد و پیمان خدای تعالی مخالفت کرده و آن تعهد را ناچیز شمرده و نادیده گرفتی. آیا تو همان معاویه ای نیستی که زنازاده ای چون زیاد را بر عراق و بصره مسلط کردی تا دست و پاهای مردم را قطع نماید، چشم های آنان را از کاسه درآورد، ایشان را بر فراز شاخه های درخت خرما به دار بزند. گویا، تو از این امت نیستی و آنان هم از تو نیستند. آیا تو همان معاویه ای نیستی که یار قبیله حضرمی ها بودی و زیاد بن سمیه برای تو نوشت: قبیله حضرمی ها متدین به دین حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام هستند و تو در جوابش نوشتی: هر کس را که به دین علی است به قتل برسان. زیاد به دستور تو آنان را شهید و مثله نمود، و حال آنکه به خدا قسم، دین علی همان دینی است که تو و پدرت به واسطه شمشیر آن مسلمان شدید. به واسطه دین علی است که تو در مقام خلافت آن جلوس کرده ای. اگر دین علی نبود، شرافت و شخصیت تو و پدرت همان مسافرت زمستانی و تابستانی بود که از مکه به شام می کردید و بدین وسیله خویش را از گرسنگی و بی نوایی نجات می دادید. اما اینکه نوشته بودی: من به خودم و دین حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و امت آن بزرگوار نظری کنم و از تفرقه این امت و اینکه به وسیله من دچار فتنه گردند بپرهیزم، من برای این امت فتنه ای بزرگ تر از این نمی بینم که تو خلیفه آنان باشی. من نظری را برای خودم و دینم و امت حضرت محمّد بهتر از این نمی بینم که با تو بجنگم؛ اگر من با تو جهاد کنم، قربهً الی اللّه تعالی جهاد می کنم و اگر جهاد با تو را ترک کنم، باید برای این گناه از پروردگارم طلب مغفرت کرده و از او بخواهم که مرا هدایت کند. اما اینکه نوشته بودی: اگر من منکر تو گردم تو نیز منکر من خواهی شد، تو هر مکر و حیله ای که به نظرت می رسد درباره من به کار ببر. من امیدوارم که مکر و حیله تو به من ضرری نخواهد رسانید. و ضرر آن برای تو از همه بیشتر خواهد بود، زیرا تو بر اسب جهالت خویش سوار و بر شکستن عهد و پیمان خویشتن حریص شده ای! به جان خودم قسم که تو به هیچ شرطی وفا و عمل ننموده ای! زیرا عهد و پیمان خود را شکستی و آن افرادی را که با آنان صلح نمودی بعد از آن همه قسم هایی که خوردی و تعهدهایی که کردی و اطمینان هایی که دادی شهید نمودی! تو آنان را بدون اینکه با کسی بجنگند شهید کردی، تو ایشان را بدین علت کشتی که فضایل و مناقب ما را نقل می کردند و حق ما را بزرگ می داشتند. ای معاویه! مواظب باش که از تو قصاص خواهد شد و یقین داشته باش که حساب تو را خواهند رسید. بدان! خدای تعالی نامه اعمالی ترتیب داده که هیچ گناه کبیره و صغیره ای نیست مگر اینکه آن را به حساب خواهد آورد. خدا این جنایات تو را فراموش نخواهد کرد. جنایاتی که به مردم ظنین می شوی، به دوستان خدا تهمت می زنی و آنان را می کشی، دوستان خدا را از خانه هاشان به دیار غربت تبعید می کنی، مردم را مجبور می کنی با پسرت که کودکی است نورس و شراب خوار و سگ باز بیعت کنند، من تو را این گونه می بینم که خود را دچار زیان خواهی کرد، و دین خود را از دست خواهی داد، با رعیت خویش حقه بازی خواهی نمود، در امانت خود خیانت خواهی کرد، گوش به سخن شخص سفیه و نادان می دهی و افراد پرهیزکار را به خاطر این گونه تبهکاران دچار ترس می کنی، و السّلام. *** هنگامی که معاویه نامه امام حسین علیه السّلام را خواند گفت: حقیقتاً که در سینه حسین بغض و کینه ای است که من آن را نمی شناسم! یزید به معاویه گفت: جوابی برای حسین بنویس که خود را کوچک ببیند و در این نامه حسین را از کارهای بدی که پدرش انجام داد آگاه کن. در همین موقع بود که عبد اللّه ابن عمرو بن عاص وارد شد. معاویه به او گفت: نامه ای را که حسین نوشته دیدی؟ گفت: مگر چه نوشته؟ وقتی معاویه آن نامه را برایش خواند، عبد اللّه به معاویه گفت: چه مانعی دارد تو جوابی برای حسین بنویسی که باعث شود به چشم حقارت به خود بنگرد؟ عبد اللّه این سخن را برای خوش آمد معاویه گفت. یزید به معاویه گفت: اکنون نظر من چطور است؟ معاویه خندید و به عبد اللّه گفت: یزید هم همین عقیده تو را دارد. عبد اللّه گفت: عقیده یزید صحیح است. معاویه گفت: نظر هر دوی شما خطا است. به نظر شما اگر من بخواهم عیوب علی را بگویم، مثلا چه می توانم بگویم؟ شخصی مثل من نباید عیبی را بگوید که در وجود کسی نباشد، یا اینکه نداند چه عیبی در وجود او است. اگر من عیب شخصی را بگویم که مردم آن را نمی دانند، باکی برای صاحب آن نخواهد بود و مردم به آن عیب اهمیتی نمی دهند، بلکه آن را تکذیب می کنند. من چگونه عیب حسین را بگویم، در صورتی که به خدا قسم عیبی در وجود او نیست. نظر من این بود که نامه ای به حسین بنویسم و او را تهدید کنم. سپس نظر خود را عوض کرده و تصمیم گرفتم که با وی لجاجت نکنم. (منبع: بحار الانوار ج 44 ص 212 به نقل از رجال کشّی) ...
چرا امام حسین(ع) در آغاز حرکت، از مدینه به مکّه رفتند؟
یکی از مواردی که در تاریخ شیعه بسیار اهمیت دارد، بحث حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه و سپس حرکت از مکه به سمت کوفه است. با فرا رسیدن ایام عزای حسینی (ع) و همچنین برنامه سخت دشمنان اهل بیت (ع) برای شبهه افکنی و کم اثر جلوه دادن قیام عاشورا ، برآن شدیم تا به تعدادی از سؤالات و شبهات مختلف در سلسله پرسش هایی عاشورایی پاسخ دهیم .یکی از مواردی که در تاریخ شیعه بسیار اهمیت دارد، بحث حرکت امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه و سپس حرکت از مکه به سمت کوفه است. قیام امام حسین (ع) به عنوان نقطه عطفی در تاریخ شیعه و اسلام محسوب می شود. زیرا این حرکت باعث حفظ اسلام واقعی از انحرافات ایجاد شده در زمان بعد از رسول خدا (ص) می باشد. ماجرای بیعت یزد از امام حسین در نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری، یزید در نامه خود به ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) خواسته بود که حتماً از چند نفر مخالف خود که یکی از آنها امام حسین(ع) بود، بیعت گرفته شود و بدون بیعت رها نشوند.(1) اما بعد فخذ حسیناً و عبداللَّه بن عمر و عبداللَّه بن الزبیر بالبیعه اخذاً شدیداً لیست فیه رخصه حتی یبایعوا و السلام . ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) وقتی دستور یافت تا از امام حسین (علیه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود ... یزید فردی است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون می ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند. ولید گرچه با خوی مسالمت جویانه خود حاضر به آغشته کردن دست خود به خون امام حسین(ع) نبود؛ (2) اما در مدینه افراد باند اموی به ویژه مروان بن حکم که ولید در موارد سخت و از جمله این مورد با او مشورت می کرد ،- او را به شدّت تحت فشار قرار می دادند تا خون امام(ع) را بریزد؛ چنان که در همان آغاز وصول نامه، وقتی ولید با مروان مشورت کرد، مروان گفت: نظر من آن است که در همین لحظه به دنبال این چند نفر فرستاده و آنان را ملزم به بیعت و اطاعت از یزید کنی و اگر مخالفت کردند، قبل از آنکه از مرگ معاویه مطلع شوند، سرهای آنها را از تن جدا کنی؛ زیرا اگر آنان از مرگ معاویه با خبر شوند، هر کدام به طرفی رفته و اظهار مخالفت کرده و مردم را به سوی خود دعوت می کنند.(2) وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام حسین(علیه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است. اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید. و امت او چنین دیدند و عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است . امام حسین(علیه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد . بنابراین، امام حسین(ع) با توجه به نامناسب بودن شرایط مدینه برای اظهار مخالفت علنی و قیام و نیز در خطر بودن جان خود در این شهر بدون امکان حرکتی مؤثر، تصمیم به ترک آن گرفت و از آیه ای که در هنگام خروج از مدینه قرائت کرد، این نکته – که ترک این شهر به علّت عدم احساس امنیت بوده است – آشکار می شود. فخرج منها خائفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین قصص (28)، آیه 21٫؛ موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای عرض کرد: پروردگارا! مرا از این قوم ظالم نجات بده . دلایل انتخاب سفرامام به مکه : هنوز مردم شهرهای مختلف از مرگ معاویه مطلع نشده بودند و تلاش های جدی مخالفان برای اظهار مخالفت با یزید آغاز نشده بود. هنوز امام حسین(ع) دعوتی از شهرهای دیگر و از جمله کوفه نداشت. امام(ع) باید مکانی را برای هجرت خود انتخاب می کرد که بتواند آزادانه و در کمال امنیّت در آنجا دیدگاه های خود را ابراز کند. طبق آیه صریح قرآن و من دخله کان آمناً آل عمران (3)، آیه 97٫ مکه حرم امن الهی بود. با توجه به سرازیر شدن مسلمانان از سرتاسر مملکت اسلامی برای انجام اعمال عمره و همچنین نزدیک شدن ایام حج تمتع و حضور مردم برای انجام مناسک حج ، امام حسین(ع) به خوبی می توانست با گروه های مختلف دیدار کرده و علّت مخالفت خود با دستگاه اموی و یزید را برای آنها تبیین کند و نیز گوشه هایی از معارف اسلامی را برای آنها بیان نماید. در ضمن با گروه های مختلف شهرهای اسلامی از جمله کوفه و بصره در ارتباط باشد. و در آخر امام حسین(علیه السلام) هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند : ... و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (علیه السلام) رفتار نمایم . کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمی شود ... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای، خدا پاداش تو را بدهد . امام(ع) شب جمعه سوم شعبان سال 60 ق وارد مکّه شد و تا هشتم ذی حجه همان سال، در این شهر به فعالیت مشغول بود.(4) ....................................................................................... پی نوشت: 1) وقعه الطف، ص 75: 2) ابن اعتم، الفتوح، ج 5، ص 12؛ وقعه الطف، ص 81٫ 3)وقعه الطف، ص 77٫ 4) همان، ص 88: فاقبل اهلها یختلفون الیه و یأتونه و من کان بها من المعتمرین و اهل الآفاق . ...
چرا سفارش کرده اند هر روز زیارت عاشورا بخوانید؟
الجَنّه ونجّنی من فرْعوْن وعمله ونجّنی من القوْم الظالمین [3] یعنی مرا از فرعون و فرعونیان، که طرفداران سنّت سیّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ برای همیشه باقی می ماند هر چند که اسم و عنوانش تغییر پیدا کند. بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه حیات و زندگی، به علی بن ابی طالب(ع) عرض شد: این مقدس های خشک از بین رفتند، فرمود: کلاّ والله إنّهم نُطَف فی ...
امام حسینی که اصلاح طلبان به او معتقدند!/ نگاهی به برخی جسارتهای مدعیان اصلاح به سالارشهیدان(ع)
به گزارش شیرازه به نقل از روزنامه جوان، ایام محرم هر ساله با سوگواری و حزن و اندوه ناشی از ظلمی که به خاندان نبوت (ع) در طول سال های پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) شده آغاز می شود و اقشار مختلف مردم تلاش می کنند با شناخت بهتر عوامل و زمینه های به وجود آمدن حادثه عظیم عاشورا، در پیچ و خم تحولات تاریخی مانند بسیاری از سپاه عبیدالله بن زیاد دچار لغزش و اشتباه نشده و امام زمان خویش را تنها نگذارند ...
چهارم محرم؛پیوستن پیک عمر سعد به سپاه امام حسین (ع)
به گزارش صبح تهران به نقل از فارس: روز چهارم محرم سال 61 ه. ق یعنی دقیقاً یک روز پس از رسیدن به کربلا، ابن سعد، عزرة بن قیس احمسی را خواست و به او گفت برو از حسین بپرس برای چه به اینجا آمده است و چه می خواهد. عزرة عذرخواهی کرد و گفت: امیر، من به حسین نامه نوشتم، شرم دارم به سوی او بروم، اگر ممکن است کس دیگری را بفرست. ابن سعد تعداد زیادی از کسانی را که به امام نامه نوشته بودند، مأمور ...
روز سوم"روز سوم محرم بنام روز حضرت رقیه (س) نامگذاری شده است.بهمین مناسبت مطالبی کوتاه در خصوص این ...
کلمه رقیه، در اصل از ارتقاء به معنی صعود به طرف بالا و ترقی است .این نام قبل از اسلام نیز وجود داشته، مثلا نام یکی از دختران هاشم( جد دوم پیامبر اکرم (ص)) رقیه(ع) بوده است، که عمه پدر رسول خدا (ص) رقیه می شود. نخستین کسی که در اسلام، این نام را داشت، یکی از دختران رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(ع) است. پس از آن، یکی از دختران امیر المومنین علی(ع) نیز رقیه(ع) نام داشت، که به همسری حضرت مسلم بن عقیل (ع) درآمد . در میان دختران امامان دیگر نیز چند نفر این نام را داشتند، از جمله یکی از دختران امام حسن مجتبی(ع) و دو نفر از دختران امام موسی کاظم(ع) که به رقیه و رقیه صغری خوانده می شوند . اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین(ع) ذکر کرده اند؛ اما علامه ابن شهر آشوب، و محمد بن جریر طبری شیعی، سه دختر به نامهای سکینه، فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت بر شمرده اند.در میان محدثان قدیم، تنها علی بن عیسی اربلی- صاحب کتاب کشف الغمه ( که این کتاب را درسال 687 ه.ق تالیف کرده است )- به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین(ع) شش پسر و چهار دختر داشت؛ ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب، سکینه وفاطمه را نام می برد و از چهارمی ذکری به میان نمی آورد .احتمال دارد که چهارمین دختر، همین رقیه(ع)بوده باشد . علامه حائری در کتاب معالی السبطین می نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می نویسد: امام حسین(ع) دارای ده فرزند، شش پسر ، و چهار دختر بوده است. سپس می نویسد: دختران او عبارتنداز : سکینه، فاطمه، صغری، فاطمه کبری، و رقیه علیهن السلام . سوالی که در ذهن بسیاری مطرح میشود این است که آیا نبودن نام حضرت رقیه (ع) در میان فرزندان امام حسین (ع) در کتابها و متون قدیم- مانند : ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمه و دلائل الامامه طبری – بر نبودن چنین دختری برای امام حسین(ع) دلالت ندارد؟ در پاسخ میتوان چنین گفت که اولاً: درآن عصر، به دلیل اندک بودن امکانات نگارش از یک سو، تعدد فرزندان امامان (ع) از سوی دیگر، وسانسور و اختناق حکومت بنی امیه که سیره نویسان را در کنترل خود داشتند ازسوی سوم، و بالاخره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه امور و جزئیات تاریخ زندگی امامان (ع) موجب شده که بسیاری از ماجراهای زندگی آنان در پشت پرده خفا باقی بماند؛ بنابراین ذکر نکردن آنها دلیل بر نبود آنها نخواهد شد. ثانیاً: گاهی بر اثر همنام بودن، وجود نام رقیه(ع) در یک خاندان موجب اشتباه در تاریخ شده و همین مطلب، امر را بر تاریخ نویسان اندک آن عصر، با امکانات محدودی که داشتند، مشکل می نموده است. همچنین گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند؛ مثلا طبق قرائنی که خاطر نشان می شود به احتمال قوی همین حضرت رقیه (ع) را فاطمه صغیره می خواندند، و شاید همین موضوع، باعث غفلت از نام اصلی او شده باشد . بعضی از علمای بزرگ ، از حضرت رقیه (ع) به عنوان دختر امام حسین (ع) یا دکرده اند و شهادت جانسوز او را در خرابه شام شرح داده اند . پس باید نتیجه گرفت که باید کتابها و دلایلی در دسترسی آنها بوده باشد که بر اساس آن، از حضرت رقیه(ع) سخن به میان آورده اند؛ کتابهایی که در دسترس دیگران نبوده است، و در دسترس ما نیز نیست . بنابراین ذکر نشدن نام حضرت رقیه(ع) در کتب حدیث قدیم هرگز دلیل نبودن چنین دختری برای امام حسین (ع) نخواهد بود، چنانکه عدم ثبت بسیاری از جزئیات ماجرای عاشورا و حوادث کربلا و پس از کربلا در مورد اسیران، در کتابهای مربوطه، دلیل آن نمی شود که بیش از آنچه درباره کربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته است. هر چند فلسفه قیام عاشورا و هدف حضرت امام حسین(ع) را نباید با اینگونه شبهاتی تحت تاثیر قرار داد.چرا که صحت وسقم وجود برخی از افرادی که در حادثه عاشورا مورد اختلاف نظر است، کوچکترین تاثیری بر اصل محتوای قیام امام حسین(ع) نخواهد داشت.وشاید برخی از معاندان و مغرضان برای ایجاد تفرقه و کمرنگ کردن اهداف قیام عاشورا،به چنین مسایلی دامن زده اند. وقایع مهمی که در روز سوم محرم سال 60 هجری روی داده است –اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا، – خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام ، –نامه عمر بن سعد، –نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد، – عبیدالله در نخیله. **اعزام لشکر عمر بن سعد به سوی کربلا عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا یعنی روز سوم محرم با چهارهزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد. بعضی از تاریخ نویسان نوشته اند که بنوزهره که قبیله عمر بن سعد بودند نزد او آمدند و گفتند تو را به خدا سوگند میدهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی هاشم میگردد عمر بن سعد نزد عبیدالله بن زیاد رفت و استعفا کرد، ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد. **خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام: از وقایعی که در روز سوم ذکر شده است این است که امام علیه السلام قسمتی از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز مهمانی نمایند. هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را میکشم . عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟ کثیر بن عبداله به طرف امام حسین علیه السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که میآید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را میرسانم در غیر این صورت برمیگردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت میگذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمیگذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمیگذارم به نزد امام بروی. پس ازاین مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمر بن سعد شخصی به نام قرة بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را میشناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری! این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی میشناختم و گمان نمکردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز میگردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت. **نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد: حسان فائد میگوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصد ی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده اند، اگر آمدنم را خوش نمیدارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست. **نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد: عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت. چون نامه به دست عمر بن سعد رسید گفت: میپندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا میدانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد. عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن میپرورانید. **عبیدالله بن زیاد در نخیله: عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمای و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید. پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه ها و گذرگاه ها میگذشت و مردم را به پیوستن به شکر عبیدالله بن زیاد تشویق میکرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر میداشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشکرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد. منابع وماخذ: -ارشاد، شیخ مفید، ج2- - مستدرک الوسایل، ج14، -مجمع البحرین، ج5 -تاریخ طبری، ج5 - بحار الانوار ج15 - سرگذشت جانسوز حضرت رقیه(ع) گردآوری وتنظیم: مجید کریمی ...
چهارم محرم"در روز چهارم محرم،ابن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای ...
در روز چهارم محرم،ابن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود. عبیداللّه به منبر رفت و گفت: ای مردم! شما آل ابی سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید، یافتید! و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکو است! و به زیر دستان احسان می کند! و عطایای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.وی برای مردم شام نیز عطایائی مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم برای حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوی نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. برخی از مورخین تعداد افرادی که به سپاه عمر بن سعد پیوستند را در 4گروه ذکر کرده اند که شامل: شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛ یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛ حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛ و مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛ این نیروها تا روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد حضور داشته اند.در برخی از اسناد تاریخی هم تعداد لشکریانی که به عمربن سعد ملحق شدند را بیست هزار نفر ذکر کرده اند. حر بن یزید ریاحی آزاد مرد کربلا حر بن یزید بن ناجیه ریاحی، جد او، عتاب ، ندیم نعمان بن منذر ( پادشاه حیره ) و پسر عمویش، احوص، شاعر و از اصحاب رسول خدا بود.حر از سران کوفه بشمار میرفت. عبید ا...ابن زیاد او رابرای رویارویی با امام حسین علیه السلام فرا خواند و با هزار سوار به سوی کاروان او فرستاد. حر اولین کسی بود که راه را بر امام علیه السلام بست و از ورود او به کوفه یا بازگشتش به مدینه جلوگیری نمود. حر علی رغم این که برای رویارویی با امام آمده بود، رفتارش خالی از ادب نبود و هنگامی که دید عمر بن سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام مصمم است، به کاروان حسینی ملحق شد، توبه کرد و در سپاه امام جنگید تا به شهادت رسید. در تاریخ آمده است: حر به امام حسین علیه السلام گفت: هنگامی که عبیدالله بن زیاد مرا به سوی شما روانه ساخت و از قصر بیرون آمدم، از پشت سرم صدایی شنیدم که می گفت: ای حر! شاد باش که به خیر رو می آوری. وقتی پشت سرم را نگاه کردم، کسی را ندیدم. با خود گفتم من به پیکار حسین علیه السلام می روم و این چه بشارتی است؟! هرگز تصور نمی کردم که سرانجام از شما پیروی خواهم کرد. (ابصار العین، صفحات 115 و 116) بعد از توقفگاه عقبه ، کاروان امام حسین یکسره تا منزل شراف رفت. هنگام سحر، امام به جوانان فرمان داد آب فراوان با خود بردارند و به راه بیفتند. نیمه های روز، همچنان که راه می رفتند، یکی از همراهان امام گفت: الله اکبر امام حسین علیه السلام فرمود: چرا تکبیر گفتی؟ عرض کرد: نخلستان دیدم. گروهی از اصحاب گفتند: به خدا سوگند، ما هرگز در این سرزمین، درخت خرما ندیده ایم. امام فرمود: پس چه می بینید؟ گفتند: به خدا سوگند آنچه می بینیم، تعداد زیادی اسب است. فرمود: به خدا من نیز همان را می بینم. آن گاه فرمود: اینجا پناهگاهی نداریم که به آن پناه ببریم؟ برخی از اصحاب گفتند: بله، داریم. توقفگاه ذوحسم سمت چپ ماست. اگر به آن جا برویم، تپه ای است که می توان از یک سو با این لشگر مواجه شد. امام به راه افتاد و اصحابش نیز به دنبالش به سوی ذوحسم رفتند. چیزی نگذشت که گردن اسبان نیز از دور پیدا شد. لشگریان ابن زیاد، چون دیدند کاروان امام حسین علیه السلام، راه خود را کج کرده است، آنان نیز راه خود را کج کردند و برای تصرف ذوحسم شتاب کردند اما کاروان امام زودتر به انجا رسید و آن را تصرف کرد. عصر شده بود و امام حسین علیه السلام و لشگر حر در راه کربلا در برابر هم قرار گرفته بودند. امام به سپاهش فرمود آماده رفتن شوند، آن گاه به منادی خود فرمود برای نماز عصر اذان بگوید. پس از نماز، امام حسین علیه السلام رو به لشگریان حر کرد و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: اگر از خدا بترسید و حق را برای اهل آن بدانید، خداوند خشنود خواهد شد. ما خاندان محمد صلی الله علیه و آله هستیم و از اینها به فرمانروایی بر شما سزاوارتریم. اینها مدعی چیزی هستند که به ایشان تعلق ندارد و به زور و ستم در میان شما رفتار می کنند. اگر فرمانروایی ما را خوش ندارید و می خواهید درباره حق ما نادان بمانید و نظرتان چیزی غیر از آن است که در نامه هایتان به من نوشتید و فرستادگان شما به من گفتند، اکنون باز می گردم. حرّ گفت: به خدا سوگند، من نمی دانم این فرستادگان و این نامه ها که می گویی چیست؟ امام به یکی از یارانش فرمود: ای عقبة بن سمعان! آن دو خورجین را که نامه های ایشان در آن است بیرون بیاور. عقبه نامه ها را آورد و جلوی امام خالی کرد. حر گفت: ما از آن کسان نیستیم که این نامه ها را به تو نوشته اند. ما فقط دستور داریم که از وقتی تو را دیدیم، از تو جدا نشویم تا به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببریم. امام حسین فرمود: این آرزویی بیش نیست و محال است من با تو نزد عبیدالله بروم. امام حسین علیه السلام پس از آن که نماز عصر را در ذوحسَمَ به جا آورد و با لشگریان حرّ احتجاج نمود، به اصحاب خود دستور داد: به سوی مدینه باز گردید. اما لشگر حر از بازگشت آنان جلوگیری کرد. حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می خواهی؟ حرّ گفت: غیر از شما، هر کس از تبار عرب بود و چنین می گفت، من نیز می گفتم مادرش به عزایش بنشیند، ولی به خدا نمی توانم نام مادر تو را جز به نیکی ببرم. امام حسین فرمود: از من چه می خواهی؟ گفت: می خواهم شما را نزد امیر عبیدالله بن زیاد ببرم. فرمود: به خدا من همراه تو نخواهم آمد. حرّ گفت: من نیز به خدا سوگند، دست از تو بر نخواهم داشت. این سخنان سه بار میان امام و حرّ رد و بدل شد و سرانجام حر گفت: من دستور جنگ با شما را ندارم. اما دستور دارم از شما جدا نشوم تا با من به کوفه بیایید. اکنون که از آمدن به کوفه خودداری می کنید، پس راهی را در پیش بگیرید که نه به کوفه برود و نه به مدینه؛ و نه حرف من باشد، نه حرف شما؛ تا در این باره نامه ای به عبیدالله بنویسم. شاید خدا راهی پیش آرد که سلامت دین من در آن باشد و درباره ی شما مرتکب گناهی نشوم. اینجا بود که امام علیه السلام از راه قادسیه (که به کوفه می رفت) به سمت چپ حرکت کرد و حر و همراهانش نیز به دنبال او به راه افتادند. امام حسین علیه السلام پس از رویارویی با حرّ و لشگریانش و اصرار حر بر رفتن امام به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و اصرار سرسختانه امام بر بازگشت به مدینه، تصمیم گرفت راه سومی را پیش گیرد. بنابراین حرکت کرد و حر و لشگریانش نیز در پی او به راه افتاد. حرّ پیوسته به امام علیه السلام می گفت: ای حسین! به خدا سوگند اگر جنگ کنی، کشته خواهی شد! امام حسین می فرمود: مرا از مرگ می ترسانی؟ آیا گمان می کنید اگر مرا بکشید، کارهای شما رو به راه و خاطرتان آسوده خواهد شد؟ اشتباه می کنید! من در پاسخ شما همان چیزی را می گویم که برادر اوس به پسر عمویش گفت. آن هنگام که اوس می خواست به یاری رسول خدا برود و پسر عمویش او را می ترساند و می گفت: کجا می روی؟ کشته خواهی شد. اوس در پاسخش سه بیت شعر خواند: من می روم و مرگ برای جوان ننگ نیست، آن هنگام که نیتش حق باشد و در حال ایمان به اسلام بجنگد. و در راه مردان صالح و شایسته جانبازی کند و از نابودشدگان در دین جدا گشته، به گنهکاری پشت کند. پس در این صورت اگر زنده ماندم، پشیمان نیستم و اگر مردم، بابت تو که زنده خواهی ماند و بینی ات به خاک مالیده خواهد شد، سرزنشی بر من نیست. حر بن یزید با شنیدن این حرف ها دانست که امام حسین تن به کشته شدن داده ولی تن به خواری و تسلیم شدن به ابن زیاد نداده است. از این رو خودش را کنار می کشید و با همراهان خود می رفت تا اینکه حسین علیه السلام به منزل عذیب الهجانات رسید. حر بن یزید ریاحی هنگامی که دید سپاه کوفه در جنگ با حسین علیه السلام مصمم است، به عمر بن سعد گفت: آیا با حسین جنگ خواهی کرد؟ عمر پاسخ داد: آری، به خدا سوگند جنگی کنم که آسان ترین اتفاقش افتادن سرها و بریده شدن دست ها باشد. حر گفت: آیا پیشنهادش راضی تان نکرد؟ ابن سعد گفت: اگر به دست من بود می پذیرفتم، ولی امیر تو، عبیدالله، نپذیرفت. حرّ که دید ابن سعد در جنگ با امام علیه السلام مصمم است، عقب رفت و در کنار لشگر ایستاد. مردی از قبیله ی او به نام قره بن قیس به او گفت: امروز اسب خود را آب داده ای؟ حر گفت:نه. گفت: نمی خواهی بدهی؟ من نیز اسبم را آب نداده ام و اکنون می روم آبش دهم. حرّ از آن جا که ایستاده بود کناره گرفت و اندک اندک به سوی سپاه حسین علیه السلام رفت. مهاجر بن ادس (که در لشگر عمر سعد بود) به او گفت: ای حرّ می خواهی چه کنی؟ می خواهی حمله کنی؟ حرّ پاسخی نداد و لرزه اندامش را فرا گرفت. مهاجر گفت: به خدا کار تو مرا به شک انداخته است. من در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم. هرگز ندیده بودم این گونه از ترس جنگ بلرزی. اگر به من می گفتند دلیرترین مردم کوفه کیست، تو را نام می بردم. پس این چه حالی است که در تو می بینم؟! حر گفت: به خدا سوگند خود را در میان بهشت و جهنم می بینم و جهنم را بر نمی گزینم گرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند. این را گفت و اسب خود را هی کرد و به حسین علیه السلام پیوست. حّر هنگامی که دید سپاه کوفه در جنگ با امام حسین علیه السلام مصمّم است، به سپاه حسینی پیوست و به امام گفت: فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و همراهت آمدم تا تو را ناچار کردم در این سرزمین توقف کنی. گمان نمی کردم پیشنهاد تو را نپذیرند و به این سرنوشت دچارت کنند. به خدا اگر می دانستم کار به این جا می کشد، هرگز به چنین کاری دست نمی زدم. اکنون از کرده ام به سوی خدا توبه می کنم. آیا توبه من پذیرفته است؟ حسین علیه السلام فرمود: آری، خداوند توبه تو را می پذیرد. اکنون از اسب پایین بیا. حر گفت: من سواره باشم برایم بهتر است از این که پیاده شوم. می خواهم همچنان که بر اسب خود سوار هستم، ساعتی با دشمن برای یاری ات بجنگم تا کشته شوم. سخنان حرّ خطاب به سپاهیان یزید حرّ پس از آنکه به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست و توبه کرد، در برابر لشگر عمر بن سعد ایستاد و گفت: ای مردم کوفه، مادرتان در سوگتان بگرید! این بنده ی صالح خدا را فرا خواندید و هنگامی که به سوی شما آمد، دست از یاری او برداشتید؟ شما که می گفتید در یاری او با دشمنانش خواهیم جنگید، اکنون رو در روی او ایستاده اید و می خواهید او را بکشید؟ راه نفس کشیدن را بر او بسته اید، از هر سو محاصره اش کرده اید و از رفتنش به سوی سرزمین ها و شهرهای الهی جلوگیری می کنید. حسین همچون اسیری است که در دستان شما گرفتار شده؛ نه می تواند سودی به خود برساند و نه زیانی را از خود دور کند. آب فرات را که یهود و نصاری و مجوس از آن می آشامند و سگان و خوک های سیاه در آن می غلتند، بر روی حسین و زنان و کودکان و خاندانش بسته اید، تا جایی که آنان از فرط تشنگی به حال بیهوشی افتاده اند. چه بد رعایت محمد صلی الله علیه و آله را درباره فرزندانش کردید! خدا در روز تشنگی محشر، شما را سیراب نکند! . ظاهرا حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابه ای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. رجز او چنین بود: اضرب فی اعناقکم بالسیف انی انا الحر و ماوی الضیف اضربکم و لا اری من حیف عن خیر من حل بارض الخیف که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از حسین و حق دانستن این راه بود. حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را حر گذاشته است، حر و آزاده ای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة و دست بر چهره اش کشید.حسین با دستمالی سر حر را بست. پس از عاشورا بنی تمیم او را بیرون کربلا دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، جایی که در قدیم به آن نواویس می گفته اند. درباره فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها) در منابع تاریخی آمده است که عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند. ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد: به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند. جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند. بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند: اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است. نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید. منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زمانی که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) برای تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد. شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد. گردآوری وتنظیم:مجید کریمی ...
هیأت ها چگونه می توانند در مقابل نفوذ فرهنگی سد ایجاد کنند؟
داشته باشد. مداحی به مثابه ی معلمی زمانی به ثمر می نشیند که مداح دارای منظومه ی فکری و شناخت و مطالعات دینی با تکیه بر منابع اصیل دینی مانند آثار امام خمینی رحمه الله علیه ، رهبر معظم انقلاب، شهید مطهری، آیت الله مصباح و سایر بزرگان باشد. مداح تا خود شاگردی علما و بزرگان دین را نکند، نمی تواند جریان ساز و معلم باشد. در یک کلاس درس، مواد آموزشی و اهداف آن ترسیم شده است، اما متأسفانه در هیئت ...
ثواب عزاداری و گریه بر مصائب امام حسین و دیگر امامان مظلوم علیهم السلام
در آن روز چیزی برای منزل خود ذخیره کند برکتی در آن نخواهد بود و روز قیامت با یزید و عبید اللّه ابن زیاد و عمر بن سعد لعنة اللّه علیهم در قعر دوزخ محشور خواهد شد. (امالی صدوق) □ ریان بن شبیب روایت می کند: من در روز اول محرم به حضور امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام مشرف شدم. امام به من فرمود: ماه محرم ماهی است که در گذشته ها مردم زمان جاهلیت آن را محترم می شمردند و ظلم و جنگ را در آن ...
بسته پیشنهادی کتاب های عاشورایی برای اعضای کتابخانه های عمومی کشور
مستند به تاریخ اسلام دارند، تحلیلی که از زمان شکل گیری جبهه نفاق در مکه همزمان با دعوت علنی رسول مکرم(صلی الله علیه)، تا زمان ظهور منتقم خون حسین(علیه السلام) را در نظر دارد. فراموشان؛ داستانی از واقعه کربلا/ نوشته داوود غفارزادگان/ انتشارات قدیانی/ 96 صفحه کتاب فراموشان در بردارنده شش روایت با عناوینی نظیر روایت همسر زهیر بن قین ، روایت یکی از سربازان حُر بن یزید ریاحی ، روایت ...
چه سخنانی بین امام حسین(ع) و عمر سعد در خیمه میان دو لشکر رد و بدل شد؟/ وقایع روز چهارم محرم
...، گلچین خبرآنلاین را از وقایع مربوط به این روز در سال 60 هجری قمری را در ادامه می خوانید. حوادث روز چهارم محرم نامه نگاری عمر سعد: عمر سعد نامه ای به عبیدالله زیاد نوشت. در این نامه نوشته بود: من همین که به کربلا رسیدم، رسولی را فرستادم تا با حسین مذاکره کند و از او بپرسد برای چه آمده است؟ پاسخ او این بود که مردم کوفه نامه نگاشته و از من درخواست آمدن کرده اند و من به ...
مرجعی که سفیر انگلیس را خوار کرد
انسان نیاز به امام معصوم دارد، دوری از همین مطالب است. پیروی ما از امام راحل و الآن هم امام المسلمین به این جهت است که زمینه ساز حکومت امام معصوم شود و إلّا اصل، امام معصوم است و مابقی، همگی خادم ایشان هستند و خودشان هم افتخار به خادمی امام می کنند. همه بزرگان و اعاظم ما، حتّی انبیاء عظام، خادم امام هستند. لذا مهم، امامت است. اگر مردم این را از روز نخست می دانستند و از بین نمی رفت، تمام ...
حضرت علی اکبر(ع) در کربلا ازدواج کرده بودند؟
...: ایشان در روز یازدهم شعبان سال 33هجری به دنیا آمد. پدرش امام حسین و مادرش لیلی است.او از طایفه بنی هاشم بود و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد. این موافق است با قول ابن ادریس(ره) در سرائر که فرموده: حضرت علی اکبر در خلافت عثمان چشم به دنیا گشود. پس در روز عاشورا آن بزرگوار 27ساله بوده و این تایید می شود به ...
آیا حضرت قاسم(ع) در واقعه کربلا، نامزد بود؟
.... این کتاب اولین مقتلی است که به فارسی نوشته شده است.[2] در این باره روایت می کنند که وقتی امام حسین(ع) مسیر مدینه تا کربلا را طی می کرد، حسن بن حسن از عموی خویش، امام حسین(ع)، یکی از دو دختر او را خواستگاری کرد. امام حسین(ع) فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن، حسن خجالت کشید و جوابی نداد، امام حسین(ع) فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم دختر رسول خدا، شبیه تر ...
ولایت؛ کلید اصول دین/رمز مصونیت اعتقادات از نفوذ یهود چیست؟
شاءالله در جلسه آینده بیان می کنم که جریان عاشورا چگونه به وجود آمد و تاریخ کربلا چه بود، قصّه از کجا شروع شد، چه کسی نامه داد، نامه ها چه بود و ادراکات نسبت به این نامه ها چه بود؟ آیا در نامه ها گفتند: حضرت، امام است. یا فقط به این نتیجه رسیدند که فرزند رسول الله است. این ها نکات ظریفی است که باید دقّت شود. باور به این که امام باید باشد و ولایت الله از ناحیه امام است، با جریان سقیفه از ...
مباحثی پیرامون عزاداری
های سوزناک عصر عاشورا، سر مطهر امام در تنور خانه خولی، دفن اجساد طاهره، ورود اسرا به کوفه، خطبه حضرت زینب(س)، ورود سرها به مجلس ابن زیاد، عبدالله بن عفیف مدافع حریم اهل بیت(ع)، زندان کوفه و اسران اهل بیت، اسیران در شام، جریان دیر راهب، خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید، ذکر مصیبت حضرت رقیه(س)، خطبه حضرت زین العابدین(ع)، مجلس عزای امام حسین(ع) در شام، خواسته های حضرت زینب، زیارت جابر از کربلا، گفتار ...
قافله عشق به سر منزل جاودان خویش نزدیک می شود/ سخنی که پشت شیطان را می لرزاند
: ما را بگذار که در یکی از قریه های نزدیک فرود آییم، نینوا، غاصریه و یا شفیه. حُر که هنوز حُر نگشته بود، گفت: نه، نمی توانم؛ این مرد را به مراقبت من گماشته اند. زهیر بن قین گفت: ای فرزند رسول الله، جنگ با اینان سهل تر از جنگ با کسانی است که از این پس به مقابله ما می آیند. و حسین فرمود: من نیستم آن که جنگ را آغاز کند. راوی: قافله عشق به سر منزل جاودان خویش نزدیک می شود... و این عاقبت کار عشق است. موکب امام به هر سوی که می رفت، به سوی دیگرش سوق می دادند تا روز پنجشبه دوم محرم سال شصت و یکم هجری به کربلا رسید . ...
روسای ورزش ایران، میراثی 80 ساله
تشکیل جبهه ملی نیز دبیر جبهه شد. شایگان در دانشگاه نیز فعالیت های گسترده ای داشت و آنگاه که هژیر تلاش می کرد تعهدنامه ای از دانشجویان بگیرد تا در سیاست دخالت نکنند، او نامه سرگشاده آیزنهاور خطاب به دانشجویان آمریکا را ترجمه و چاپ کرد تا تشویق دانشجویان برای مشارکت های سیاسی باشد. شایگان و حسن صدر و اصغر پارسا در تهیه لایحه دفاعیه ایران در جریان پرونده ایران در مقابل شرکت نفت ایران و ...
صبر و پایداری مبدأ سلسله ای از فتوحات حقیقی است / بررسی صبر اولیاء الهی؛ مشکلات و ابتلائات در مقابل ...
صادق علیه السلام از جد بزرگوارشان امام باقر علیه السلام نقل فرمودند: جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ الْبَابَ وَ قَالَ یَا أَهْلِی وَ أَهْلَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقْرَأُ عَلَیْکُمُ السَّلَامُ وَ هَذَا جَبْرَئِیلُ مَعَکُمْ فِی الْبَیْتِ یَقُولُ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ ...
بازتاب شاهنامه در آثار تاریخی قرن نهم و دهم
...> ببارید تیر از کمان سران *** بر آن رزم جویان و جوشن وران قبل از آنکه غول برسد همان مردم که پیش آمده بودند لشکر مخالف را برداشتند. ( دوغلات، 1383: 445 ) 3-1- بیان ابیات در پایان و انتهای کلام در این قسمت نویسنده در انتهای کلام خود و در خاتمه ابیات استشهادی را بیان کرده، با حسن مقطعی از ابیات کلام خود را آراسته و به پایان می برد. این مورد نیز در متون مذکور بسامد بالایی ...
مجلس شورای اسلامی، سهل اندیشی در نظام را به نمایش گذاشت/ نه موافقان، عناصر غرب زده اند و نه مخالفان، ...
...، اگر این ها تشخیص ندادند این مورد، مورد سوءاستفاده استکبار جهانی است، آن زمان باید چه کرد؟ شما که 40 روز بررسی کرده بودید، آن نقطه هایی که در این برجام وجود دارد و ممکن است دشمن از این نقطه های نفوذ کند در جریان اقتصادی یا سیاسی کشور، این نقطه ها را تشخیص دادید، درآوردید و معلوم شده، الآن یک قانون برای بستن این منفذ بایستی تصویب می کردید نه یک کلیاتی که این جوری بخواهید به شورای امنیت و مردم ...
سرمقاله روزنامه های صبح ایران
انتخابات 24 خرداد به ثمر نشست و مردم با رأی به روحانی بر این رویکرد مُهر تأیید زدند و رئیس جمهوری را انتخاب کردند که در پی تغییر در رویکردهای روابط ایران با خارج و تنش زدایی، اعتمادسازی و تعامل مثبت با جهان بود. اولین و مهم ترین دستاورد این رویکرد، برون رفت پرونده هسته ای کشور از بن بست و حل وفصل آن پس از 22 ماه مذاکرات فشرده و نفس گیر بود.اما سؤالی که ذهن اکثر تحلیلگران را به خود مشغول کرده این است ...
عاشورا، چگونه به انحراف کشیده می شود؟
های نادرست در اعمال، گفته ها، بزرگداشت بزرگان و ... را برای شما مطرح می کنیم. روش اول: قمه زنی در بسیاری از شهرهای ایران، عمل قمه زنی رواج دارد. در بسیاری از روایاتی که از معصومین علیهم السلام وارد شده، عزاداری و گریه کردن بر حادثه کربلا نه تنها رد بلکه تشویق شده است. به عنوان نمونه در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است که فرمودند: ماه محرم ماهی است که اعراب جاهلی حرمت ما ...
چهارم محرم؛ تحریک مردم به جنگ با امام حسین(ع) با فتوای شریح قاضی
به گزارش نامه نیوز، در این روز عبیدالله بن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین (ع) تحریک و تحریص کرد. معروف است که شریح قاضی به دستور عبیدالله بن زیاد، فتوا داد که چون حسین بن علی بر خلیفه وقت خروج کرده، دفع او بر مسلمانان واجب است . به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از: 1. شمر ...
نوشتار آیت الله صافی درباره نقش امر به معروف در قیام سید الشهداء(ع)
ترین عوامل اصلاح همه شئون اجتماعی و رواج اخلاق و اعمال حسنه، صلاحیت بزرگان و زعما شمرده شده است که فعلاً از ذکر همه آن اخبار و احادیث به واسطه کمی فرصت و ضیق مجال، معذوریم و فقط به نقل مفاد روایتی که در بحارالأنوار از کتاب تحف العقول روایت نموده است از حضرت امیرالمؤمنین و از حضرت سیّدالشهداء علیهماالسّلام - که به طوری که از مضامین روایت استفاده می شود مخاطب امام علیه السلام بزرگان و رجال اسلامی ...
قربانیان خواهر خود را قبول کن+تصویر سازی
عقیق : زمانی که کاروان کربلا، از مدینه حرکت کرد و در مکه فرود آمد، عبدالله جعفر و فرزندانش همراه این کاروان نبودند. چون حضرت مسلم بن عقیل (ع) با نامه حضرت حسین (ع) ماموریت کوفه یافت، ابتدا به مدینه آمد و در این موقع بود که عبدالله ابن جعفر فهمید که حضرت حسین (ع) برای سفر به عراق مصمم است. بر این اساس، با توجه به شناختی که از بنی امیّه داشت، نامه ای خطاب به آن حضرت نوشت و آن نامه را به ...
اشعار و مقتل چهارم محرم فرزندان حضرت زینب (س)
خاصی پذیرایی می شده است . وجود یکصد قلیان در پاشوره حوض و سماور بزرگ چهار شیر حاکی از عزاداری باشکوه آن ها است . این هیئت از روز پنجم ماه محرم از مسجد خارج شده و به عزاداری می پرداختند. اما عزاداری اصلی آن ها از شب هشتم ماه محرم شروع می شده که از طرف مسجد امام حسن عسکری (ع ) به سمت حرم حضرت موسی مبرقع (ع ) حرکت می کرده اند. در این شب اکثر مردم شهر به آن ها پیوسته و با جمعیت زیادی پس از زیارت حرم ...
رجبی دوانی: باید هم وهابی ها و تکفیری ها روز عاشورا را جشن بگیرند که اگر این کار را نمی کردند جای سؤ
حسین(ع) به سوی کوفه آمد و حر با هزار نفر از طرف عبیدالله بن زیاد راه را بر امام بست، امام در پاسخ به این سوال حر که شما برای چه آمده اید و چه قصدی دارید، فرمود: از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که اگر مسلمانی حاکم جائری را ببیند که بر مسلمانان سلطه پیدا کرده و عهد و پیمان الهی را شکسته و حرام های خدا را حلال کرده و ظلم و ستم پیشه کرده است، اگر به قول و فعل در برابر چنین حاکمی نایستد بر خداست که روز قیامت ...
مقتل/ اولین گفت وگوی حُر با امام حسین(ع)
بار تکرار کردند و چون گفت و گو زیاد شد حر به امام گفت: من مأمور جنگ کردن با تو نیستم فقط مأمورم از تو جدا نشوم تا به کوفه ات ببرم؛ حال اگر نمی پذیری، راهی انتخاب کن که نه تو را به کوفه برساند و نه به مدینه؛ راهی غیر از خواسته من و تو. تا به ابن زیاد نامه بنویسم و تو نیز اگر خواستی به یزیدبن معاویه و یا در صورت تمایل، به عبیدالله بن زیاد نامه بنویسی. شاید با این کار خدا به من عافیت عطا کند و مبتلا ...