متهم به قتل: همراه داشتن چاقو و خودنمایی با آن روزگارم را سیاه کرد
سایر خبرها
ربودن دختر صاحبکار برای ازدواج پنهانی
من تماس گرفت و گفت شکیلا به خانه او رفته است. دستگیری مرد آدم ربا با مشخص شدن این موضوع، مأموران پلیس استان مازندران راهی تهران شده و به تحقیق از شکیلا پرداختند. دختر جوان گفت: روز حادثه بهروز به خانه مان آمد و گفت پدرم او را فرستاده تا مرا به خانه خاله ام ببرد. من هم با او همراه شدم. اما او مرا به خانه ای ویلایی برد و بعد از یک هفته نیز مرا سوار ماشینش کرد و به تهران برد و در ...
دزد بدشانس عروس خانم را قبل از عروسی باردارکرد / انگشتر طلا زیر ریشه قالی جا مانده بود
زود در دام مواد افیونی گرفتار شدم و نتوانستم هزینه های خرید مواد را بپردازم. به همین دلیل دست به سرقت زدم تا برای مدتی مخارج اعتیادم را تامین کنم اما چند روز بعد نیروهای انتظامی سراغم آمدند و من برای شش ماه روانه زندان شدم. بعد از آزادی از زندان تصمیم گرفتم ازدواج کنم و راه درست زندگی را در پیش بگیرم. در این میان به خواستگاری دختری رفتم که از چند ماه قبل با او آشنا شده بودم و ارتباط ...
گفت وگو با بازیگر فیلم باران/ دوست دارم دوباره بازی کنم
مدرسه من خیلی اذیت شدم. الان برای گرفتن بیمه بازنشستگی شناسنامه به درد من می خورد. قبل از ازدواج من جزو اتباع بودم و حقوقم را در صداوسیما به یورو می دادند. بعد از ازدواج من تبعه ایران شدم و حقوقم کمتر شد! الان شناسنامه ایرانی دارید؟ بله. چون همسرم ایرانی بودند، بعد از ازدواج به تبعیت از او شناسنامه گرفتم. ایران را بیشتر دوست دارید یا افغانستان؟ مسلما ...
بزرگداشت بابا عطا و عمو اکبر و درآمدی بر زندگی آنان
دخترعموی ایشان بود که 3 روز بعد از وضع حمل و به دنیا آمدن اولنی دختر باباعطا از دنیا رفت. اوایل آقاسید عطاءالله در شرکت ساعت گالو فعالیت می کرد. یک ماه مرخصی بدون حقوق گرفت و به پادگان امام حسین رفت تا آموزش نظامی ببیند. بعد از این مدت به خاطر پیشرفت هایی که در کارش داشت، در پادگان ماندگار شد و کلا" با شرکت گالو تسویه کرد. آقاعطا پس از مدتی در همان پادگان مربی سلاح شد و به رزمندگان تازه وارد ...
بازجویی از قاتل ساناز / همسایه راز هولناکی را از زن پاکدامن لو داد
...> آیا با هم بگومگو کردید؟ خیر. فقط به او گفتم بیا به خانه مادرم برویم. او مخالفت کرد و گفت خودت برو. مهدی پسرمان را هم ببر، چون با مهناز دعوا می کند و من هم اعصاب دعوای بچه ها را ندارم. چکاره ای؟ - نجار بودم. نجاری را کجا یاد گرفتی؟ - هفت سال پیش با پدرم اختلاف پیدا کردم، شاگرد نجار شدم. کی ازدواج کردی؟ - سال 93 بود که ازدواج ...
جدیدترین عکس نسرین مقانلو
مقانلو و به ایران... 10 سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. دختری در قفس آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال مسافری از هند از من دعوت شد. ماجرای ازدواج نسرین ...
عکس دیده نشده از ملکه رنجبر در اغوش امین حیایی + بیوگرافی
خوردم اما حالا که زمان قدرشناسی است کسی سراغی از من نمی گیرد فکر نمی کردم برای خودم چاه کنده باشم. از تولد تا جوانی در سال 1313 در خانواده ای هنرمند به دنیا آمدم. دوران تحصیل خود را در تهران سپری کرده و از همان دوران کودکی وارد عرصه تئاتر و سینما شدم. پدر و مادر پدر و مادرم هر دو گرجستانی بودند و حدود یکصد سال پیش پدرم که کارگردان بزرگی بودند به همراه مادرم ...
تاریخ نویسی که دوران کودکی اش در جنگ جهانی دوم سپری شد
کمی در آن عهد فرق داشت. پدر پدرم به خاطر اینکه نماینده شرکت اتحادیه بود در تهران مستقر شد. شرکت اتحادیه یک شرکت تجارتی بود که در تبریز درست قبل از مشروط تشکیل شد. یکی از اعضاء آن مهدی کوزه کنانی بود که او هم بعداً از مشروطه خواهان شد ولی خانواده ما سیاسی نبودند. حاج رحیم آقا که پدربزرگ من بود در تهران نماینده شرکت بود، بعد که شرکت به دلیل مسائل داخلی منحل شد، اینها در تهران ماندند و اسم اتحادیه را ...
فرمانده گردان تحت امرحاج قاسم از سردار دلها می گوید
... فاش نیوز: شما هم قم رفته بودید؟ - من قم رفتم ولی نه برای تحصیل؛ خودم رفتم. فاش نیوز: سکونت داشتید؟ - بله. فاش نیوز: چندسال؟ - 7-8 سال قم بودم. فاش نیوز: بعد می رفتید کرمان و می آمدید؟ - بله. فاش نیوز: کار خاصی انجام نمی دادید بجز تدریس و علوم حوزوی که در آن زمان به آن مشغول بودید؟ - خیر من فقط ...
داستان یک زوج موفق معلول؛ از آرزوی شفا تا دورهمی های بهشتی
از پله های مدرسه بالا بروم از ادامه تحصیل بعد از سیکل بازماندم. مادرم رزمنده بود و بسیار علاقه داشت تا من نیز دختری فعال باشم، از من خواست در رشته های هنری تلاش و شانس خود را امتحان کنم، اکنون 18 مدرک هنری در رشته های آشپزی، گل سازی، خیاطی، مروارید بافی و ... دارم که با آن ها امرارمعاش می کنم. وی ادامه داد: من و همسرم خویشاوند هستیم ولی تا قبل از ازدواج یکدیگر را ندیده بودیم، سال ها پیش ...
من خلبان هواپیمای اف 14 هستم؛ سرباز امام!
صبر کردم دوباره زنگ زدم که متوجه شدم تلفن پایین بلوک هم قطع شده رفتم یه بلوکه دیگه، خیلی سرد بود از سرما داشتم یخ می زدم،د خترم هم یخ کرده بود اما توان بالا رفتن نداشتم انتظار خیلی بده، توان رو از آدم می گیره تو این 2سال همیشه منتظر بودم اما خوب امروز دیگه یه جور دیگه بود از بلوک کناری زنگ زدم کسی که تلفن رو بر داشت گفت بفرمایید تا سلام کردم دهنه گوشی رو گرفت گفت خانم آقای اقبالی اونای دیگه گفتن ...
رضا صادقی عزادار شد + عکس
ایران است ازدواج نخواهم کرد، به این دلیل که آن فرد کاملا دنبال رضا صادقی خواننده دویده و اگر کسی را انتخاب کنم که از ایران دور بوده، من، خودم را می توانم آنطور که هستم معرفی کنم نه آن گونه که معرفی شدم. یکسری نشانه هم دیدم که فکر کردم اتفاق مبارکی برای من است. از همه مهم تر مهربان بودن اوست، چیزی که از روز اول باعث شد از درون و سراپا زیبا شوم، خنده او بود. در این مدت شعری ...
راز ازدواج مجدد بابک جهانبخش فاش شد + تصاویر دیده نشده
خانواده من استقلالی بودند، من هم به این تیم علاقه مند شدم و بعد در مدرسه فوتبال این باشگاه هم ثبت نام کردم. فوتبالم هم خوب بود و خوب هم پیشرفتکردم. ولی چون خلق و خوی من با بچه هایی که آنجا بودند فرق داشت، بعضی بی احترامی ها در آن روزها به من خیلی فشار می آورد. همین باعث شد که دیگر قید فوتبال را بزنم جالب اینجا بود چون همه میدانستند که من از آلمان آمده ام توقع یک یورگن ...
رمز آرامش در اوج مشکلات چیست ؟
انجام وظیفه هستم. به گزارش تالاب : در کودکی پدر و مادرم متارکه کرده اند و مرا به خانواده ی فقیری سپردند تا در ازای پول از من مراقبت کنند.در هفت سالگی پیش پدر و نامادریم برگشتم.سوای رفتار نامادریم،خواهرم هم به من حسادت میکرد و حتی خانواده پدرم مرا بعنوان یکی از خودشان قبول نداشتند.سختیهای زیادی کشیدم ولی هیچگاه ناامید نمیشدم متاسفانه مادر خودم هم مدتها سراغی از من نمیگرفت و بعد از ...
شهیدی که خَلقاً و خُلقاً به ابراهیم هادی شبیه بود
ناکرده پدرش عکس العملی نشان بدهد و دل منافقین شاد شود. داود در همین افکار خوابش می برد و در خواب می بیند که امام زمان (عج) آمده و دستی روی چشمان او می کشد و می فرماید بلند شو چشم هایت که مشکلی ندارند. پاشو برو... داود می گفت بلند شدم دیدم که چشم هایم می بیند. بعد با همان لباس های خاکی راهی خانه شده بود. به یکباره من دیدم که داود با همان لباس خاکی جبهه وارد خانه شد، تا دیدمش سراغ حمید را گرفتم. گفت ...
درباره غلامحسین بنان
علینقی وزیری ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام گیتی و یک پسر به نام بیژن است. بنان پس از درگذشت همسر اولش، در نهم بهمن 1344 خورشیدی با پری دخت آور ازدواج کرد. آوای بنان در رادیو نخستین باری که صدای بنان از رادیو شنیده شد به 31 اردیبهشت 1321 خورشیدی برمی گردد و تا قبل از آن بنان فقط در محافل خصوصی خوانده بود. خودش درباره خواندنش در رادیو می گوید: من قصدم خواننده شدن ...
ماجرای تبادل زندگی
دوم پدرم بود. پدرم یکی دوسال بعد اینکه من را فروخته بود فوت کرد. از مادرم 2برادر تنی دارم. چند تا خواهر و برادر ناتنی هم دارم که برادرهای تنی ام رو همون روز که رفتم مادرم رو ببینم، دیدم . عطش دیدن خانواده خیلی زود در سجاد پایان می گیرد. از روزی که سجاد خانواده اصلی خود را دیده، حدود یک سال می گذرد. سجاد می گوید در این مدت حس خاصی نسبت به خانواده اصلی خود نداشته است؛ تا قبل اینکه بتونم خانواده اصلی ...
حاج حسین ؛ مسؤولی که حواسش به همه چیز بود، از لباس و سلاح تا روحیه نیروها
مشکلات جوانان در بحث ازدواج وجود نداشت و بسیاری از تا آن ها الآن ازدوج کرده بودند، حاج حسین باروی خندان کنار مهمانان می نشست و صحبت می کرد و بعد هم عکس ها دست جمعی و تکی را گرفتیم، برای افتخاری بود تا کنار حاج حسین همیشه خندان و مخلص به بایستیم و عکس بگیرم. خبرنگار و عکاس پیشکسوت اصفهان یادآور شد: پس از آشنایی با حاج حسین خرازی خیلی از جاها مثل سخنرانی ها و عملیات ها را با ایشان همراه ...
شاعرتر از شعرهای خود و شعرهای ما
گوشه و زوایای ذهنی شاهرودی در سرودن اشعارش بعد از بیماری ادامه می دهد و پس از چند روز مصاحبت و مصاحبه با این دکتر به این نتیجه می رسد که اسماعیل شاهرودی بسیار با محبت بود. به راحتی رابطه برقرار می کرد. وضعیت عاطفی مناسبی داشت، به همین دلیل بعید بود که دچار اسکیزوفرنی شده باشد. هر وقت به ملاقاتش می رفتم تا در بیمارستان به دنبال من می آمد. ساده دل و مهربان بود. تا اینجا کار بررسی ها نشان می دهد که ...
نگاهی به عملکرد سیاسی و دینی آیت الله سیدمحمدباقر حکیم در شانزدهمین سالگرد شهادت
واگذار شود. فرزند آیت الله حکیم به نحوه و زمان شهادت پدر بزرگوارش نیز اشاره کرد و گفت: آن روز که پدر شهید شدند، من داخل ماشین خودم و پشت سر ایشان حرکت می کردم تا به نماز جمعه برویم. دو فرزند و دایی های فرزندانم هم آمده بودند. پس از پایان نماز جمعه فاصله ماشین بنده با پدر حدود 27 متر بود که به یک باره انفجار همه ما را گرفت لذا از ماشین پیاده شدم و علی رغم زخمی شدن به سمت ماشین پدر رفتم ...
مسعود سلیمانی: آمریکا پیشنهاد پناهندگی داد/ برده علمی می خواهند
عبارت دور زدن تحریم ها بسنده کرده بودند. بعد از اینکه به دادگاه رفتم و رسماً تفهیم اتهام شدم، وکیل من گفت دو راه داری؛ یکی آنکه برگه ای می آورند و آن را امضا می کنی و بدنبال آن، تحت حفاظت و حمایت کامل ایالات متحده قرار می گیری ، همینجا زندگی می کنی و در مقابل اجازه سفر به ایران و امکان ارتباط با هیچ ایرانی را نخواهی داشت و راه دوم هم جنگیدن با دولت آمریکاست! که من هم راه دوم را انتخاب کردم. ...
شوهر صیغه ای: مهوش عاشق بوی بنزین بود
روزنامه ایران نوشت: 6 بهمن مأموران کلانتری 11 هفت چنار مرگ زن جوانی را بر اثر شدت سوختگی به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام کردند. باتوجه به مرگ مشکوک زن 24 ساله، بازپرس جنایی دستور تحقیق درخصوص مرگ مهوش را صادر کرد. در بررسی های اولیه شوهر وی گفت: پارسال بود که در جشن عروسی یکی از دوستانم با مهوش آشنا شدم. او قبلاً ازدواج کرده اما شوهرش بعد از مدتی فوت کرده بود. عقد موقتمان سه ساله بود و ...
شوهرم مچ مرا با جمشید در خانه گرفت/ سولماز دوست صمیمی ام با شوهرم بود!
دوران جوانی جز ازدواج با صادق به چیز دیگری فکر نمی کردم همه فکر و زندگی ام صادق بود تا این که بالاخره خودم را به پررویی زدم و با بی حیایی مقابل پدر و مادرم ایستادم و در برابر مخالفت های آن ها فقط یک حرف داشتم یا صادق یا هیچ کس دیگر! اصرار و پافشاری های من در نهایت نتیجه داد و من با وجود همه مخالفت ها پای سفره عقد نشستم و به رویای خودم دست یافتم. از آن روز به بعد گویی در عالم دیگری زندگی می کردم ...
گفتگوی متفاوت با همسر وحید مرادی/ اسرار زندگی این لات با معرفت
به زندان می رود و ماه بعد در زندان کشته می شود، صدای همسر جوان وحید مرادی آرام تر می شود و در مورد روز حادثه می گوید: خودم فهمیدم، هیچکس به من نگفت این جمله را آنقدر آرام بیان می کند که گویی با خودش در حال حرف زدن است، زن جوان ماجرای آن روز را توضیح می دهد: اینستاگرام رو باز کردم و دیدم همه پست گذاشتن وحید مرادی روحت شاد، در صورتی که یک ساعت قبلش تلفنی از زندان با هم حرف زده بودیم. بعد فهمیدم چرا ...
عشرت کردستانی : علیزاده اشتباه بزرگی را انجام داده است و شاید فرصتی برای جبران نداشته باشد
...، اما باز به دنبال ورزش دیگری بودم؛ من تقریبا تمامی ورزش های بانوان جانبازان و معلولان را رفته بودم و تنها دو و میدانی مانده بود. به تیراندازی با تپانچه روی آوردم وی ابراز کرد: تمرین رشته دو و میدانی در سالن ورزشی فجر انجام می شد؛ اما دو و میدانی با پرتاپ را نداشتیم؛ این رشته را پس از ورود خودم به آن، راه انداختیم، ولی تا قبل از آن هیچ سکو، وسائل و ... وجود نداشت ...
ذره بین
کلانتری 111 هفت چنار، به بازپرس کشیک قتل اعلام شد. بلافاصله دستور تحقیق صادر شد و مأموران به بررسی ماجرا پرداختند. زنی جوان روز بیست وهفتم دی ماه در میان شعله های آتش سوخت و بعد از 9 روز در بیمارستان شهدای یافت آباد جان داد. تحقیق از شوهر این زن انجام شد. او درباره مرگ همسرش به مأموران گفت: سال گذشته با مهناز به صورت موقت ازدواج کردم. مهناز قبلا یک بار ازدواج کرده و شوهرش فوت شده بود. با او در میهمانی ...
اعتراف شرم آور یک مرد متاهل به دوستی با زن غریبه به بهانه رفتار همسرش!
به گزارش سیتنا، من اصلا اهل این حرف ها نبوده و نیستم. ماجرای این دختر خانم هم، طوری که تو فکر می کنی نیست. چند وقت قبل، در فضای مجازی و در یک گروه با او آشنا شدم. دلنوشته های همدیگر را نقد می کردیم. این نوشته ها که حرف دل مان بود کم کم شرایطی به وجود آورد برای همدیگر درد دل کنیم. من حتی او را ندیده ام و فقط برای هم پیام می فرستادیم. اما پیام ها را اتفاقی دیدی و موضوع که لو ...
شوهرم مرا مجبور می کرد به دخترانی که با آنها ارتباط داشت،بگویم رابطه تان اشکالی ندارد
خانواده من و شوهرم را به هم معرفی کرد و محمد به خواستگاری ام آمد و با هم ازدواج کردیم. شغل شوهرت چه بود؟ شوهرم 11 سال از من بزرگ تر بود و بیکار. پس چرا ازدواج کردی؟ بچه بودم که مادرم فوت کرد و پدرم پیر بود زندگی سختی داشتیم به همین دلیل مجبور شدم ازدواج کنم. روزهای نخست زندگی تان خوب بود یا از همان ابتدا سخت گذشت؟ وقتی به خانه شوهرم رفتم متوجه شدم که محمد یک زن دیگر ...
جسد غزاله کجاست؟
های پلیسی پی بردند که غزاله و آرمان در سفر آنتالیا با هم آشنا شدند و چند باری نیز در تهران همدیگر را ملاقات کردند و در حالی که آرمان چند ماه از غزاله کوچک تر بود به او علاقه مند شد و چند بار پیشنهاد ازدواج داد که با مخالفت دختر مورد علاقه اش روبه رو شد و غزاله ادعا کرد برای ادامه تحصیل می خواهد به خارج ازکشور برود و از پسر جوان خواست این رابطه را فراموش کند. اعتراف به قتل آرمان پس ...