سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگر مطرح ایرانی بعد از 3 ماه قرنطینه راهی قبرستان شد!
علی صالحی بعد از 3 ماه قرنطینه، از خانه خارج شد و به به مزار پدرش رفت. مستقیم از تولید به مصرف، هر عدد اسپرایت، 600 تومن زیر قیمت بازار! انواع چای با تخفیف وحشتناک! هزال: پرطرفدارترین قرص لاغری گیاهی در ایران رژِیم غذایی+پشتیبانی آنلاین(فقط 29000تومان)! تضمینی لاغر شو! + پشتیبانی آنلاین(ویژه ماه مهمانی خدا) تیغ یدک 5 لبه ژیلت (50000تومان زیر قیمت بازار)! انواع دستمال کاغذی با قیمت ...
بازیگر مطرح ایرانی بعد از 3 ماه قرنطینه راهی قبرستان شد!
علی صالحی بعد از 3 ماه قرنطینه، از خانه خارج شد و به به مزار پدرش رفت. مستقیم از تولید به مصرف، هر عدد اسپرایت، 600 تومن زیر قیمت بازار! انواع چای با تخفیف وحشتناک! هزال: پرطرفدارترین قرص لاغری گیاهی در ایران رژِیم غذایی+پشتیبانی آنلاین(فقط 29000تومان)! تضمینی لاغر شو! + پشتیبانی آنلاین(ویژه ماه مهمانی خدا) تیغ یدک 5 لبه ژیلت ...
نقطه... ته خط!
ی پدر و مادرم؛ فوری بله گفت و انگار همه ی دنیا را به او داده بودند. شیرینی آن بله چه قدر کوتاه بود. پنج ماه، زمان زیادی نبود و حالا به ته خط رسیده بود. بعد از یک بار خودکشی... فاطمه می دانست برای زندگی شنیدن حرف های قشنگ کافی نیست. پنج ماه از قشنگ ترین روزهای زندگی اش به تلخی گذشته بود و حالا سرپای وجودش لبریز از نفرت است. یاد حرفهای دلربای احسان افتاد. توی دانشگاه با او آشنا شده بود ...
عکس دیده نشده نیوشاضیغمی در آغوش همسرش +عکس و بیوگرافی
جهت آمادگی داشته باشید. تا به امروز من هنوز این آمادگی را در خودم حس نکردم به همین جهت این موضوع را به زمان دیگری موکول کردیم هرچند که مدتی قبل شایعه شده بود که من در انتظار بچه دار شدن هستم و به زودی صاحب فرزند دختری می شوم. شنیدن این شایعات بی اساس در نوع خودش واقعاً ناراحت کننده است. خانه داری نیوشا ضیغمی در زندگی شخصی ام زمانی که درگیر کار خاصی نباشم گاهی درست عین یک زن خانه دار ...
صورتت را بپوشان همشهری
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، شبه نظر دستفروشی ماسک و شیلد محافظ صورت آخرین سنگر برای کارگرانی است که کرونا بیکارشان کرده است. کافی است گشتی در تهران بزنید تا دستفروشانی را ببینید که لای ماشین های پارک شده پناه گرفته اند تا به دام مأموران شهرداری نیفتند. آنها با دست های باز در گوشه ای از خیابان فریاد می زنند: شیلد ضد گلوله، ارزان تر از داروخانه... در کوچه و خیابان تجریش بوی خاک باران خورده پیچیده و عابران با ماسکی روی صورت به تندی می گذرند. تنها نقطه ساکن اطراف میدان، احمدرضاست با ماسک سفیدی روی صورت و دستانی گشوده در نق ...
چهل سال قابله بودم و بیش از 300 نوزاد به دنیا آوردم/ فقط زایمان طبیعی را قبول دارم
. مرتضی نیکنام اولین فرزندی بود که به دنیا آوردم. از آن موقع به بعد من را به عنوان قابله شناختند و به دی مرضیه معروف شدم. به رضای خدا و قربتن الی الله بچه های زیادی به دنیا آوردم. بعد از اولین کارم قابلگی را بیشتر یاد گرفتم. حدودا تا چهل سال قابله بودم. بیش از 300 نوزاد تا سال 1373 به دنیا آوردم. حاج خانم بعد از اولین بچه ای که در خانه همسایه تان به طور تجربی به دنیا آوردید بعد ها این حرفه ...
تبرئه مرد بانکی در اتهام قتل پدرزنش!
تلفنی متوجه شدم بعد از ترک آن ها توسط من حال پدر زنم بد شده است واقعا ناراحت شدم این پیرمرد هیچ گناهی نداشت همه مان قربانی بدبینی همسرم شده بودیم سریع خودم را به آدرسی که اعلام کرد رساندم. مردم دور پدرزنم جمع شده بودند و یک نفر کار تنفس مصنوعی و احیا را انجام می داد که اورژانس در محل حاضر شد و او را به بیمارستان منتقل کردند بعد من همراه همسر و فرزندانم به بیمارستان رفتیم و چون بچه ها نمی توانستند ...
شقایق فراهانی بهاره رهنما را با خاک یکسان کرد + فیلم
... الگویی برای همیشه شقایق فراهانی: در میان بازیگران، چهره های مختلفی بوده اند که هنر و توانایی های شان را قبول داشتم ولی چندان به این مساله که الگویی داشته باشم، فکر نکرده ام. بازیگر باید خودش باشد؛ نه حتی کپی خوب یک نمونه قبلی. اصلا زیبایی بازیگری به همین تنوع آن است نه تکرار شدن های متوالی. با این همه سوسن تسلیمی را یکی از بهترین ها می دانم که حتی سال ها بعد از آنکه در سینمای ما ...
کمک مومنانه/از بخشش اجاره خانه مش هاشم تا خوش مرامی عمو ولایت قزوین
خبرگزاری بسیج: آن روزها مش هاشم، پیرمرد تنهای محلمان بود که مردم محل به نوبت غذا و مایحتاجش را تهیه می کردند و خانه ای اجاره ای که صاحبخانه با اخلاق مشتی که داشت، خانه را بدون دریافت اجاره خانه به او بخشیده بود. بار دیگر تاریخ تکرار می شود و مردمان سرزمین کاوه و پهلوان تختی، با مرام جهان پهلوانشان، نان سفره های پرمهرشان را با همسایه به مواسات و همدلی قسمت می کنند. این روزهای ...
دسته گل 10 میلیونی الهام حمیدی جنجال ساز شد + تصاویر
...: پدرم بازنشسته و مادرم خانه دار است. من در خانواده ای رشد یافتم که مهر و محبت در آن موج می زد. روابط پدر و مادرم، خیلی دوستانه بود و آنها عاشقانه زندگی کردند و همیشه به ما آرامش انتقال دادند. خانواده ای که همیشه نظم در آن حرف اول را می زد... به هر حال باید توجه کنیم که در اکثر خانواده های ایرانی، وابستگی شدیدی بین اعضای آن است و همین مسئله باعث تفاوت خانواده های ایرانی ...
توضیحات هادی کاظمی درباره آرات، دلیل ساخته نشدن فصل دوم شب های برره
مدت 10 سالی است که از وقتی مادرم به آن دنیا رفت تهران را بیخیال شد و به ده اجدادی مان در آذربایجان رفته است و برای خودش در آنجا زندگی می کند. او درباره پدرش توضیح داد: در کودکی کل اتاق را تشک پهن می کرد و با ما کشتی می گرفت. در کودکی با ما تئاتر بازی می کرد. مادرم هم یک کاراکتر داشت و باهم بازی می کردیم. نمایشنامه رادیویی اجرا می کردیم. قدیم ها پخش های ماشین بود. دکمه ضبط بود. یک ...
گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما به غسالخانه می روید؟
نگرانی شان کمتر شود. ظهیری می گوید هر روز را با تهدید مادر خانمش آغاز می کند: مادر خانم بنده با ما زندگی می کند. می داند مادرم در جریان کار من در غسالخانه نیست. مدام تماس می گیرد و می گوید می آیی خانه یا به مادرت تماس بگیرم؟ خلاصه این که همسرم مامور آرام کردن و دلداری دادن به ایشان شد. راستش حسرت رفتن به سوریه و دفاع از حرم در دلم مانده بود. خانمم به مادرش این را گفته بود و ایشان از آن روز ...
هفت مرد جهادگر از یک خانه آمده اند
خصوص بعد از سیل استان گلستان یکی از کارهای همیشگی او شده است بدون اینکه ریالی بگیرد. طاهره خانم بازهم از همسرش می گوید: یکی دیگر از خصوصیات آقا یوسف عشق ورزیدن به مادرش است. او از همان جوانی وقتی به دیدن مادرش می رود دست و پای او را می بوسد. ناخن هایش را می گیرد و پایش را می بوسد و هیچ وقت از این کار خجالت نکشید حالا شما بگویید چه الگویی بهترازاین پدر؟ مدافعان حرم خانه ما ...
کتاب سال های جوانی و سیاست: خاطرات نجف دریابندری از آبادان
بیایند کارمند شرکت نفت بشوند، ولی اینها قبول نمی کنند. برای اینکه آن موقع درآمدشان خیلی بیشتر بود. هر نوبتی که می رفتند یک کشتی را می آوردند پولی می گرفتند که برایشان قابل توجه بود. مثلا می گفتند حقوق شان 4-5 برابر کارمندان شرکت نفت بود. پس قبول نمی کنند کارمند شرکت نفت بشوند و به همین ترتیب می مانند. بعد یکی دو نفر از آنها از پایلوتی در می آیند و می روند توی شرکت نفت و من یادم هست که در خانه های ...
سرباز امام و همرزم چمران بود
مهدی را بسیار قبول داشتند و همه از مشاوره ها و راهنمایی هایش بهره می بردند. او حالا خاطرهای از مادرش روایت می کند و بیان می دارد: مادرم برایمان تعریف میکرد زمانی که امام(ره) را دستگیر کردند و گفتند شما که سرباز نداری، چرا مبارزه میکنی؟ امام فرمودند: سربازان من الان در گهواره ها هستند و شیر می خورند.برادرم آن زمان شیرخوار بود و مادر میگفت، همان زمان حس کردم فرزندم سرباز امام(ره) است. او ...
خاطرات مرد خستگی ناپذیر خان طومان مدافع حرم
مهمان داشتیم. موقع قرآن خواندنمان که شد رفت توی اتاق و در را بستیم و شروع کردیم به قرآن خواندن. چند دقیقه ای نگذشت که مهمان هایمان با بچه هایشان آمدند توی اتاق و همگی مشغول خواندن شدیم. حتی بچه هایشان هم آن شب قرآن خواندند، در حد سوادی که داشتند. بابا هم بعد برایشان یک قرآن خرید و جایزه شان را داد. بابا حدود پانزده تا قلم قرآنی خریده بود و به خیلی ها هدیه داده بود. ما با شهید روح الله ...
گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما برای غسل اموات کرونایی می روید؟ + تصاویر
بیماری من را شفا داده اند. با این حال هر روز قبل از خارج شدن از خانه با مادرم تماس تصویری می گیرم. بعضی وقت ها اگر وسط روز تماس بگیرد خودم را به جایی می رسانم که بتوانم چند کلمه ای با تصویر صحبت کنم که نگرانی شان کمتر شود. ظهیری می گوید هر روز را با تهدید مادر خانمش آغاز می کند: مادر خانم بنده با ما زندگی می کند. می داند مادرم در جریان کار من در غسالخانه نیست. مدام تماس می گیرد و می ...
خاطرات یک شهر
مطالعه علاقه مند شوید؟ قطعا خانواده در بوجود آمدن هر علاقه ای در کودک نقش به سزایی دارد، من در خاطراتم عنوان کرده ام با اینکه پدر و مادرم از سواد کمی برخوردار بودند ولی محیط خانه و دوران کودکی را با حکایت های گویی پدرم به خاطر دارم، مرحوم پدرم هر موقع اعضای خانواده در کنار یکدیگر جمع می شدند برای ما حکایت تعریف می کردند این حکایت ها هر چند حالت قصه داشت ولی بعد حکیمانه و پند آموز آن تاثیری ...
بوی کافور، عطر بهارنارنج
به گزارش اقتصادآنلاین ، اعتماد نوشت: با رفیقم که عکاس خبرگزاری شینهوا ی چین است قرارمان را فیکس کردیم. تونل اول بزرگراه پردیس را که رد کردیم، به چشم خود دیدم که درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در برگرفته و کنار جاده اطفال شاخ به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سرنهاده اند. این تصویر را به فال نیک گرفتم و به چاک جاده زدیم. مسیر خلوت تر از آن بود که تصورش را می کردم. مه غلیظی تا پایین جاده آمده بود، طوری که وقتی دستت را دراز می کردی می توانستی حجم مِه را لمس کنی. سوا ...
شجاعانه در میدان نبرد بود و از شهادت ترسی به دل نداشت
دوست شدم. این دوستی به رفت و آمد خانوادگی تبدیل شد. هنگامی که پدر شهید به رحمت خدا رفت. ایشان در منطقه بودند در مراسم فاتحه دیدمش. گفت: برای فاتحه پدرم اومدم مرخصی زیاد نماند. سریع به جبهه برگشت. او جزء ورزشکاران خوب شهر بود. تا ایشان زنده بود. تیم دوچرخه سواری بروجرد خیلی رونق داشت. تیم موفقی بود و در کشور برای خودش موقعیتی داشت. شهید چکشی از جمله ی کسانی بود که تعاونی شیشه ...
رضا بعد از شهادت لبخند زد
می ماندم، اما بچه های سپاه آمدند تابوتش را بلند کردند و برای تشییع و تدفین بردند. گفت وگوی ما با مادر شهید را پیش رو دارید: رضا فرزند چندم شما بود؟ گویا بعد از فوت همسرتان مسئولیت خانه و فرزندان بر عهده شما بود. من سه دختر و یک پسر داشتم که پسرم رضا در دومین روز از فروردین 1344 در روستای فرات از توابع استان دامغان به دنیا آمد. 18 ماهه بود که همسرم به رحمت خدا رفت و من بچه ها ...
ماجرای خودروخوابی یک مرد!
گرفته بودم. با خودم می گفتم با ازدواج با مهتاب در این شهر صاحب خانواده خواهم شد؛ بنابراین خانواده ام به مشهد آمدند و بعد از انجام مراسم خواستگاری، صیغه عقد بین من و مهتاب جاری شد، اما متاسفانه از همان ابتدا تفاوت های مالی، فرهنگی و اجتماعی بین دو خانواده باعث بروز اختلافاتی بین ما شد، چون ما در دوران عقد به سر می بردیم، من کمتر به منزل مادر مهتاب رفت و آمد می کردم، اما نامزدم مدام از این مسئله ناراحت ...
برای معلم هم خانه و همراه همیشه ی روزگارم
به خاطر نمرات بد یا نکات انضباطی در مدرسه های غیرانتفاعی یا برتر شهر ثبت نام نمی کردند و به خاطر آدرسشان ما مجبور به ثبت نام بودیم. در همین مدرسه دختری بود که از فرط بیماری و لاغری داشت از دستمان می رفت. تصمیم گرفتم خودم بعد از کلاس هایش ببرمش به یک مرکز بهداشتی و با پزشک مشورت کنم. رفتیم مرکز پزشکی که بچه های خودم را می بردم و ظاهرش طوری بود که همه نگران می شدند. پزشک آشنایی از من پرسید چرا سوار ...
دست پدر و مادرم را در قیامت می گیرم
مهندسی مسلط هستم. بعد ایشان را برای ادامه خدمت به پست مهندسی منتقل کرده بودند، اما وقتی می بیند همه رفقایش وارد واحد رزمی شده اند انصراف داده و به دوستان همرزمش ملحق می شود. به عنوان برادر شهید کمی از شاخصه های اخلاقی ایشان برایمان بگویید. قربانعلی شخصیت مدبری داشت تا آنجا که محور خانواده محسوب می شد. مثل این می ماند که مثلاً خودرو شما بدون چرخ نمی تواند حرکت کند. پدرم در بسیاری ...
پای درس معلمان دهه هفتادی
انگیزه و علاقه به کارش و بچه ها، حالا باعث شده که بعد از 4 سال خیلی صبورتر شود، مطالعه اش بیشتر شود و به انسان ها و به ویژه کودکان، علاقه بیشتری پیدا کند و این یعنی، معلمی به خود او هم درس های جدیدی داده است. درگیری با مشکلات بچه ها انگار دغدغه مشترک همه این معلمان جوان است. زهرا حسین زاده معلم 25 ساله جوان دیگری است که از ابتدای کارش در حاشیه شهر قم و به کودکانی که با مشکلات بسیاری دست ...
امام را تنها نگذارید و راه شهیدان را ادامه دهید
پشت خط. او یک لحظه بیکار نبود و همواره دعا می کرد که خدایا مرا شهید گردان و شهادت مرا ثمرهی آزادی اسلام و نابودی بعثیون کافر بگردان. بار آخری که می خواست به جبهه برود، هنگامی که مادرم قران را بالای سر او گرفته بود، لای قرآن را باز کرد و لبخندی زد. مادرم گفت از چیزی است نرو. اما ناصر گفت میروم اهواز خانه ی خاله. بعد دستی شانه مادرم زد و گفت ناراحت نباش. در اهواز باغچه ای برای درست کرده بود ...
گفت وگو با علیرضا سوزنچی، پیش کسوت تئاتر، به مناسبت روز بازیگر/ فراموش شدگان صحنه
نفره با موضوع کروناست. این نمایشنامه درباره فردی است که دوست دارد یک اسلحه داشته باشد تا بتواند کرونا را نابود کند. اما ندای درونش می گوید این کار شدنی نیست. با خودش درگیر می شود. در این درگیری به اتفاقات روز جامعه می رسد، به دختربچه ای که پس از یک ماه و نیم دوری از مادر پرستارش، وقتی خبرنگار از او می پرسد دوست دارد مادرش را ببیند یا نه، می گوید: نه اگر مادرم برگردد بیماران می میریند. دوست دارم ...
سوگواران خاموش
بار قبل از عید شدت گرفت: مادرم وسواس داشت. باید همه جا را برق می انداخت و همه چیز را با وایتکس می شست. قبل از عید خانه تکانی کرد. مراقب بودیم که وایتکس استفاده نکند اما یک روز که کسی خانه نبود، راه پله ها را با وایتکس شسته بود. ریه اش حساس شد و مدتی را هم بیمارستان بستری بود. مادر شیوا چند روز بعد از بستری شدن، فوت کرد: همه اقوام فکر می کردند کرونا گرفته اما اینطور نبود. در شرایط عادی او را به خاک ...