سایر منابع:
سایر خبرها
پای صحبت های طلاب فعال در غسالخانه/ گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما برای غسل اموات کرونایی می روید؟ ...
.... آن هم این بود که اگر نیرو به حد کفایت رسید و دیگر نیازی به حضورمان نبود به خانه برگردم. پدر و مادرم هم از کارم در غسالخانه با خبرند. بیشتر از قبل به من تماس می گیرند و حالم را می پرسند. رحمتی می گوید تنها مشکلی که دارد دوری از دختر 2 ساله اش و بهانه گیری های اوست: 25 روز است که دخترم را ندیده ام و بهانه ام را می گیرد. اما غسل دادن میت یک واجب کفایی است و باید انجام می شد. الحمدالله به همت این ...
گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما برای غسل اموات کرونایی می روید؟ + تصاویر
بودیم بعد از چند روز دوباره جلسه گذاشتند و گفتند این کار سخت هم روی غلتک افتاد و عده ای بعد از شما داوطلب کمک و خدمات رسانی در بیمارستان ها شده اند، اما یک جا هست که کسی میلی به خدمت در آنجا را ندارد. به غسالخانه می روید؟ حدس مان درست بود. انجام این واجب کفایی داوطلبی نداشت. کار در بیمارستان را تحویل دادیم و دسته جمعی راهی غسالخانه شدیم. در پیگیری های اولیه متوجه شده اند که اموات را غسل نمی ...
دفن متوفی در آرامستان شهرکرد با انجام الزامات بهداشتی انجام می شود
مناسب برای رعایت پروتکل های بهداشتی است. فتاحی اضافه کرد: دفن متوفی در این آرامستان با همراهی محدود انجام و تمامی الزامات بهداشتی، انجام می شود. او ادامه داد: برای حفظ سلامت شهروندان، از حضور افراد در آرامستان ها برای زیارت اهل قبور، ممانعت می شود و حداکثر حضور افراد برای تشییع و خاکسپاری فرد فوت شده کمتر از 20 نفر است. فتاحی با اشاره به رعایت بهداشت پرسنل و کارگران ...
هفت مرد جهادگر از یک خانه آمده اند + تصاویر
آمدند و آن ها را به غسال خانه و محل دفن انتقال می دادند. من هم داوطلب شدم. روزهای اول هم رانندگی می کردم و هم خودم اجساد را انتقال می دادم و منتظر می ماندم تا کارهای غسل انجام شود و بازهم با همان آمبولانس اجساد را به قبرستان می رساندم. در آن شرایط اصلاً اجازه نمی دادیم که خانواده های متوفیان به جسد عزیزانشان نزدیک شوند؛ اما همیشه به خانواده ها قول می دادم که برای عزیزشان نماز میت بخوانم و هر جور ...
کتاب ما یک عمر قلعه نشین بوده ایم – نوشته شرلی جکسون
دست خیابان آغاز می کردم، به آن دست می رفتم، بعد دوباره به همان دست باز می گشتم و ادامه می دادم تا به تخته سنگ سیاه برسم و بازی را برنده شوم. شروع خوبی داشتم، پیچی را به سلامت در امتداد دست خلوت خیابان رد کردم. شاید امروز یکی از آن روزهای خوب از آب در می آمد؛ صبح های بهاری اغلب – البته نه همیشه به همین طور بود. اگر روز خوبی از آب درمی آمد، بعد از سر سخاوت، جواهری چیزی دفن می کردم. با ...
روایت هایی از بازماندگان درگذشتگان ناشی از کرونا
جسد وایتکس ریختن و بعد آهک و خاک ریختن روی جنازه . پریا ساکن تهران وقایع روز خاکسپاری خواهرش در تاریخ 12 فروردین و در بهشت زهرا را اینگونه شرح می دهد: برای مراسم تدفین 7 نفر رفتیم؛ من، برادرم، پسرش، برادرزاده ها و یک خواهر زاده. جنازه رو برای غسل دادن بردن غسال خونه و خیلی طول کشید تا بیارن. جنازه رو تو یه پلاستیک خیلی ضخیم پیچیده بودن و احتمالا توی جسد رو هم آهک زده بودن. من و برادرم ...
آخرتت آباد
ماه های محرم، صفر و رمضان نیست و در همه عرصه های جهادی وارد می شوند. این روحانی جهادگر آرامش بازماندگان را بزرگترین پاداش برای خود و آنانی دانست که نگذاشتند میت مسلمان و واجب خدا بر زمین بماند دانست و افزود: برای حفظ حرمت میت مسلمان وارد این کار شدیدم و بازماندگان بارها با ما تماس می گیرند و از اینکه کار دفن و غسل شرعی اموات آنان را انجام داده ایم، تشکر می کنند. در خط خطر ...
روی کفن نوشته بودند؛ ناشناس!
میکردند . نمی توانستم نگاه کنم اما مجبور بودم یاد بگیرم چگونه این کار را انجام می دهند در عین حالیکه جراحتی به صورت میت وارد نمی شود . فکر اینکه از چند ساعت دیگر خودم باید همین کار را می کردم حالم را خراب می کرد. و فکر اینکه روزی پنبه به دهان خودم بگذارند ... در همین افکار بودم که ورود جنازه ای غیرعادی توجه همه را به سنگ انتهایی غسالخانه کشاند. از زیر گلو تا پایین ...
مدیرکلی که غسال کرونایی ها شد!
اتفاقاً امکان انتقال بسیار بیشتری هم داشت، کادر درمان هر روز بالای سرش بودند و ارتباط نزدیک تری داشتند و امکان ابتلا بسیاری بالا بود، ایرادی وجود نداشت، اما همان بنده خدا، که مسلمان هم بود وقتی فوت می شد بدون غسل باید دفن می شد. این یک تناقض جدی هست به نظرم. ما مشکلی با پروتکل های بهداشتی نداریم، اما عرض اینجاست که خطری که غسل دادن اموات که وظیفه شرعی و واجب کفایی هست چرا نباید انجام می شد ...
آی وبا کجایی تا جانت بگیرم؟
تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه در کتاب خاطراتش نوشته است: امام جمعه شهر، شوهر خواهرم بود که بر اثر ابتلا به بیماری وبا از دنیا رفت و مرگ او وحشت زیادی به جان مردم انداخت. مردم به هم می گفتند امام جمعه با مرض وبا فوت کرده است. هر چند یکی از صد نفر، این حرف را قبول و باور نمی کردند. هیچ کس از این مرض در امان نبود تا اینکه در تابستان روزانه بیش از هشتاد تا صد نفر تلف می شدند. با وجود همه این مصائب به کلی قدغن کرده بودند در اطراف صاحبقرانیه صحبتی از این بیماری بشود تا ترس و دلهره ...