سایر منابع:
سایر خبرها
کرمانی مقدم: من و محرمی یاغیان فوتبال هستیم
منفی دادم و چند وقت بعد با محمد پنجعلی به تمرین پرسپولیس رفتم. پنجعلی زمینه حضور شما را در پرسپولیس فراهم کرد؟ بله، او قبل از پیشنهاد استقلال با من صحبت کرده بود، روز اول هم که به تمرین پرسپولیس رفتم اتفاق جالبی افتاد. چه اتفاقی؟ علی پروین به پنجعلی گفت این پسره کیه آوردیش سر تمرین؟ او نیز مرا معرفی کرد و بعد علی آقا گفت حالا ازش تست می گیرم تا ببینم ...
مسعود بارزانی اعلام کرد؛ کرکوک کردستانی است و صدام خودش هم گفت که کرکوک شهری کردستانی است!
پرسیدم یادت هست در فرودگاه آتن من را دیدی؟ گفت بله، اما تو نخواستی حرف بزنیم. من هم گفتم تو آمدە بودی کە اون راهزن هایی همراهت بودند، من را بکشند. چطور می شد به اتو حرف بزنم؟ او هم گفت درست است. انشاءلله چنین روزهایی را نخواهیم دید. ام بی سی: درگذشت مرحوم بارزانی بە پایان موضوع کردها انجامید؟ بارزانی: افق بسیار تاریک بود. سە سال باهم در یک خانه بودیم. پزشکان گفتند به سرطان ریە ...
پیروانی: کی روش از من خواست علیه برانکو صحبت کنم
ایران زحمت کشید و پولی هم که گرفته نوش جان اش، ولی من اگر اختلافی پیدا کردم، بخاطر انجام ندادن آن مصاحبه بود، وگرنه هیچ مشکلی دیگری با او نداشتم. مدیر تیم فوتبال پرسپولیس با اشاره به زمان پیوستن برانکو به این تیم عنوان کرد: زمانی که آقای نژادفلاح مدیرعامل وقت پرسپولیس بود، در یک مقطع که ایام 22 بهمن و در یک مراسم حضور داشتیم، از من پرسید از بین برانکو، دنیزلی و افشین قطبی کدام یک را بیاوریم. امیر خادم هم معاون وزیر وقت شاهد ما بود که من گفتم برانکو را بیاورید. گفتم برانکو با تیم ملی به جام جهانی رفته، بچه ها او را دوست دارند و می تواند به تیم ملی کمک کند. ...
افطار عباس بابایی و مصطفی اردستانی در کنار خلبانان
...> آن شب وقتی همه جمع شدند و غذاهای شان را آوردند، عباس به آن ها گفت: یعنی شما افطار همینو می خورید؟ گفتند: سحری هم همینو می خوریم. یک نگاه به من کرد، یک نگاهی به آقا مصطفی، گفت: همه تان که مجردین، غذاتان این است؟ یعنی با این روزه می گیرین؟ جوری می گفت که هرکس نمی دانست فکر می کرد خودش هر روز چلوکباب برگ می خورد! باخنده بهش گفتم: مثلاً تو خودت چلوکباب برگ می خوری؟ تو هم که داری نون و ...
اورا: بعد از توهین نژادپرستانه سوارس، زندانی ها مرا تهدید به مرگ کردند
بازی مدام با خودم حرف می زدم. به خودم می گفتم اگر الان او را بزنی، مردم تو را به عنوان آدم بد داستان به یاد خواهند سپرد و همه آنها فراموش خواهند کرد که او به تو چه چیزی گفته است. نه این کار را نکن . دیگر روی بازی تمرکز نداشتم. بعد از آن ماجرا سوارس از اورا عذرخواهی کرد که یک بار آن پیش از مصاف بارسلونا و یوونتوس در فینال لیگ قهرمانان سال 2015 بود. سال های بعد باشگاه لیورپول هم بابت این ...
محمدخانی: دوست نداشتم به استقلال بروم
جالبی بر زبان آورد، متن گفت و گوی با محمدخانی در زیر از حضورتان خواهد گذشت. ناصر محمدخانی 20 سال دیر تر باید به دنیا می آمد، این جمله ای است که بار ها از زبان بزرگان فوتبال ایران شنیده ایم. خیلی ها این جمله را به من گفته اند، همه به من می گویند ای کاش تو 2 نسل دیرتر به دنیا می آمدی آن وقت می توانستی در بهترین تیم های اروپایی بازی کنی. چقدر این جمله را قبول دارید؟ آن روز ها که ...
محمدخانی : به خاطر علی دایی فوتبال را کنار گذاشتم و شماره ام را به او دادم
ناصر محمدخانی پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس : علی پروین از نظر فنی بسیار بهتر از برانکو بود. به گزارش سرویس ورزشی شبکه لحظه ، ناصر محمدخانی ، پیشکسوت تیم فوتبال پرسپولیس اظهار داشت : بازیکن تیم جوانان ایران بودم، با تیم فوتبال استقلال بازی دوستانه داشتیم، جکیچ هدایت آبی پوشان تهرانی را بر عهده داشت، من در ان بازی عالی بازی کردم، گل زدم و پاس گل دادم، او از عملکرد من خوشش آمد ...
روایت عجیب جهادگر کرونایی از قاچاق مشروب تا نجات جان بیماران
اتفاقات تلخ زندگی ام را به روی من نیاورد. روزهای آخر عمرش وقتی در بستر بیماری بود گفتم مادر از من بگذر و حلالم کن. من حسین 8 سال قبل نیستم. هیچ وقت این جمله مادرم را فراموش نمی کنم با لهجه مازندرانی گفت بزرگ شدن هزینه داره. باید کوچک بشی تا بزرگ بمانی. عزت و ذلت دست بالاسریه. مادرم راست می گفت عزت و ذلت دست خداست. چند سال بعد از آن اتفاقات، من امین و معتمد کسانی شدم که یک روزی سایه ام را ...
رأی اولی
.... بچه ها گروه گروه توی نیم کت ها مشغول حرف زدن بودند. حرف زدنمون درباره ی انتخابات با احتیاط بود. چند باری به گوش خانم ناظم رسونده بودند و اومده بود بهمون تذکر داده بود بحث انتخاباتی نداشته باشیم. مهناز از نیم کت آخری بلند بلند دوستم فریده رو صدا زد. سرمو چرخوندم عقب و گفتم: ها چیه؟! مهناز که دولپی پفک می خورد. دهنش باز موند و گفت: آخه تو فریده ای؟! نه می خوام بدونم تو فریده ...
خاطرات جالب خبرنگاران لرستان از معلمان خود در دوران تحصیل اینبار خاطره ابراهیم شریفی
به زبان آورد نزدیک بود قلبم از جا کنده شود خشکم زده بود. واقعاً ترسیده بودم بعد از چند ثانیه با صدای بلند گفت ابراهیم شریفی پای تخته. من پای تخته نرفتم خیلی ترسیده بودم دوباره صدا کرد شریفی پای تخته. ترسان و لرزان بلند شدم و پای تخته رفتم. بچه های کلاس نیز همانند من ترسیده بودند. آقای کاظمی نگاهی به من کرد و گفت آخه بچه تو که نیم وجب هیکلته چطور می تونی شلوغ کاری کنی آخه بهت نمیاد. چه ...
آرفی: به جز دروغ چیزی از انصاری فر نشنیدم
کم کم به زندگی برگردیم. هر چه از کرونا بترسیم بدتر می شود و من نگران مردم هستم که افسرده نشوند. شرایط خیلی سختی است و مردم واقعا تحت فشار هستند. من تنها زندگی می کنم اما خیلی ها زن و بچه دارند و خیلی سخت است که چند ماه در خانه باشند. با برگزاری ادامه بازیهای لیگ برتر موافق هستی؟ لیگ را با یک برنامه ریزی خوب می توانند تمام کنند. خیلی وقت تلف کردند و باید از کل تیم ها تست کرونا ...
افشاگری افشین پیروانی علیه کی روش
افشین پیروانی مدیر تیم فوتبال پرسپولیس که مهمان یک برنامه تلویزیونی بود درباره کارلوس کی روش گفت: آقای کی روش با سرمربی وقت پرسپولیس مشکل پیدا کردند. آقای کی روش از من خواستند تا علیه برانکو مصاحبه کنم. جواد نکونام و رئیس فدراسیون وقت هم شاهد هستند. به آقای کی روش گفتم من این کار را نمی کنم. چون اگر علیه برانکو مصاحبه کنم یعنی پرسپولیس را زدم و هیچوقت این کار را نمی کنم. پرسپولیس همیشه اولویت اول ...
خاطره ای از موشک های قرارگاه رعد اهواز و شهید بابایی
.... گفت: عجب مرد بزرگیِ این! آقا من رضایت دارم. فقط منو برسون خونه. عیبی نداره پام. اگر شکسته باشه، فوقش می رم گچ می گیرم. گفتم: پس رضایت داری خداوکیلی؟ گفت: آره به خدا؛ رضایت کامل دارم. رساندمش درِ خانه اش. در زدم، رفت داخل. بی سیم پی آرسی 66 را برداشتم، عباس را گرفتم و گفتم: عباس اُکی شد. بدبخت رضایت داد. گفت: اقلا پولی می خواستی بذاری جیبش. گفتم: بهش گفتم، قبول نکرد. پرسید: از ما راضی بود؟ ناراضی نبود؟ من می تونم اون دنیا جوابشو بدم؟ گفتم: بابا، این حرفا چیه عباس؟ مگه تو زدی بهش؟ گفت: بالاخره به دستور من بوده است دیگه؛ من ین جا بودم دیگه. انتهای پیام/ ...
همخوانی جنجالی شیلا خداداد با خواننده زن ترکیه ای + فیلم و عکس
یک پروژه سینمایی بودم، همین موضوع باعث شده بود فشار زیادی را متحمل شوم و نتوانم زندگی شخصی ام را با زندگی کاری ام متعادل کنم. در آن مقطع من تازه ازدواج کرده بودم و دوست داشتم وقت بیشتری را با همسرم بگذرانم. به همین خاطر کار کردن برایم مقداری دشوار بود، آن هم کار بازیگری که زمان مشخصی ندارد و شما نمی توانید برنامه ریزی دقیقی برای آن داشته باشید. از طرفی من از قبل هم، همیشه می گفتم که ...
جوانمردی در فعالیت های اقتصادی
صادق فرمود: غش، تقلب، سرقت و خیانت، اینها از موارد غل است. یک قصه بگویم، یک کسی مسافرت رفت، زکات جمع کرد و آورد. به پیغمبر داد و گفت: اینها زکات است برای شما، ضمناً یک چیزهایی هم صاحب گند م ها به من دادند. حضرت گفت: به خودت دادند یعنی چه؟ تو اگر در خانه می نشستی و نماینده من نبودی به تو می دادند؟ بله گاهی وقت ها یک ماشینی می رود هندوانه بار می کند، صاحب مزرعه دو تا هندوانه به شوفر می ...
آموزش زبان شعر و آهنگ در عطاری
ارسال کردند، مگر باورش می شود. مشتی جان یک دارویی بده که صبرم را بالا ببرد تا بتوانم چهار کلمه حرف حساب به این دانش آموزان یاد بدهم. من که حال خراب و روح خسته معلم را دیدم، گفتم: آقا معلم اگر می خواهید از روش معلم اول دبستان من استفاده کنید. یادم است یک روز معلمم گفت ما توی هر خانه یک دوربین کار گذاشتیم و تمام اعمال شما را می بینیم، پس درس و مشق های خود را بخوانید و به والدین خود نیکی کنید. این ...
بیرانوند: اتفاقات استراماچونی برای برانکو هم افتاد
. صادقانه میگویم ما بازیکنان پرسپولیس از موفقیت و قهرمانی سیر نمی شویم و این موضوع را هیچ کسی نمی تواند انکار کند. یحیی گل محمدی حرف خوبی زد و به ما گفت دورد بر شرف شما که هیچ وقت سیر نمی شوید. خود من به بازیکنان تیم در محل تمرین می گفتم نکند امسال قهرمان نشویم. ما در سه سال 7 قهرمانی کسب کردیم ولی مدام می ترسیم که نکند قهرمان نشویم. پس این نشان می دهد خود بازیکنان به دنبال قهرمانی و موفقیت پی در ...
وقتی ماهی ها قهر می کنند
کردم چی شد! با چه رویی برمی گشتم عسلویه، چشم توی چشم حسام می انداختم و می گفتم:"حق با تو بود." فاز سیزده شده بود همه چیزمان. چشممان را عادت داده بودیم به تماشای زیبایی خیره کننده اش. دریایی-خاکی بودن این فاز را، جذاب تر از بقیه فازها می دانستیم. سه چهار سالی می شد که با هزار دوز وکلک، تو فاز سیزده پالایشگاه عسلویه، کاری دست و پا کرده بودیم، کله ی سحر، باحسام می زدیم بیرون، اذان غروب ...
کتاب ما یک عمر قلعه نشین بوده ایم – نوشته شرلی جکسون
.... این مسیر چرخی دایره وار دور املاک وسیع بلک وود میزند و قدم به قدم بلک وودرد را پدرمان حصار سیمی کشیده است. کمی بعد از تالار اجتماعات تخته سنگ بزرگ سیاهی قرار دارد. تخته سنگ علامت ورود به مسیری است که در آغازش قفل دروازه را باز می کنم و پشت سرم دوباره میبندم، وارد درخت زار می شوم و دیگر در خانه هستم. مردم دهکده همیشه از ما متنفر بوده اند. وقت هایی که به خرید می رفتم، با ...
مهر مادر
...> پرستاری از اتاقش بیرون آمد. رو به من کرد و گفت:"پس تویی که هر روز زنگ می زنی و سراغ خانم دکتر گل مارو می گیری! بدون توجه به حرف های پرستار، نگاهم را برگرداندم. سرم را به شیشه ای که چهره مادرم در آن نمایان بود؛ تکیه دادم و زیر لب این چنین گفتم: تو نیستی! وتمام خاطرات چون آینه در نگاهم جا خوش کرده است تو نیستی! وتمام حرف هایت چون باران در سکوتم مرا به ...
میگوی سوخاری
:"خب بزار تو جدول.حلّه دیگه!" حالا پدر متوجه حرف من شد.لبخندی زد و گفت :"ای شیطون؛ حقاً که رو بابات رفتی. و بعد رفت به اتاقش تا جدول حل کنه. منم دوباره سوال کردم. بابا؛ چرا میگوها شکم و روده ندارند؟ بابام هم بلند جواب داد: تو چرا امروز گیر دادی به میگو! اینم یه رازه دخترم! بهتره در هر چیزی این قدر فکر نکنی! منم کنجکاو شده بودم. لب تاپ را روشن کردم تا راز میگو را در گوگل سرچ ...
ویژگی های رفتاری حضرت خدیجه(س)
او در ضمن وصیت هایش به پیامبر گفت: من در حق شما کوتاهی کردم، مرا عفو کن. پیامبر فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و تو نهایت تلاش خود را به کار بردی و در خانه من بسیار خسته شدی. در این مقاله پیرامون ویژگی های رفتاری خدیجه علیها السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خواهیم گفت. 1 - نگرش ارزشی: اولین ویژگی حضرت خدیجه علیها السلام نسبت به پیامبر، درک ارزش های ...
خاطرات یک آدم پراکنده
انزلی چی که تا به حال یک مشت هم به کسی نزده ام و آخرین درگیری فیزیکی ام پس گردنی خوردن از ناظمِ دوران مدرسه راهنمایی ام بوده، با افتخار یک قدم گذاشتم جلو. پس یک عمر دعوایی بوده ام و خودم خبر نداشته ام. مثل پروانه ای زیبا داشتم از پیله سی ونه سال پخمگی و بی عرضگی درمی آمدم. همه را می زدم. باید راه می رفتم توی خیابان و با یک تنه به هر کسی که با قیافه اش حال نمی کردم، شروع می کردم. اصلا باید چهار نفر ...
خلوت کثیف شوهرم را با دوست صمیمی ام در قرار عاشقانه دیدم / مریم طلاق خواست
رفت تا این که از چند ماه پیش متوجه تغییر رفتار او شدم. کمی دیر به خانه بازمی گشت. بهانه می آورد که در اداره جلسه دارد. زیاد با من حرف نمی زد. مدام سرش در گوشی تلفن همراهش بود. یک روز به طور اتفاقی گوشی اش را که جا گذاشته بود، نگاه کردم. از چیزی که دیده بودم، شوکه شدم. او به من خیانت کرده و حرف های این چند ماهه اش دروغ بود. او در تلگرام Telegram با زنی دوست و عاشق و شیفته او شده بود. با او قرارهای ...
ماجرای جوانی که به خاطر نفرین پدر عاقبت بدی پیدا کرد
کارهایش بودم. دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود. در این موقع پیراهن خود را بالا زد. دیدم یک طرف بدن او خشک شده و حس و حرکتی ندارد. جوان گفت بعد از این پیش آمد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته عذر خواهی کردم ولی او نپذیرفت و به طرف خانه خود رهسپار گشت. سه سال بر همین وضع گذراندم و دائم از او ...
مشق عشق در گوش دانش آموزان مدرسه عشایری/لذت معلمی جایگزین ندارد
با 15 سال سابقه کار و مدرک کارشناسی ارشد 750 هزار تومان و حقوق همسرم با 28 سال سابقه کار و مدرک کارشناسی ارشد 800 تومان افزایش یافت. عربی یادآور شد: شاید برخی تصور کنند بعد از تعطیلی مدارس و آموزش در فضای مجازی کار برای معلمان آسان شده و آنان وقت فراغت بیشتری دارند در حالی که به هیچ وجه اینگونه نیست. وی گفت: از قبل از این من ساعت 8 تا 1:30 درگیر مباحث آموزشی بودم در حال حاضر ...
وصیت نامه طلبه شهید محسن مظفری
به مقام یقین نائل آئید. و از شما می خواهم که اگر در خانه از اخلاق من بدتان می آمد مرا ببخشید زیرا که تمام این کارهائی که می کردم برای خیرخواهی شما بود و ای خواهران عزیز از شما می خواهم که از بدحجابی حتی در خانه به شدت پرهیز کنید زیرا که سهل انگاری در آن باعث گرفتار شدن در دوزخ است و ای مادران عزیز از شما می خواهم مبادا از رفتن پسرانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید ...
ماجرای توبه میترا استاد در مشهد چه بود ؟ / میترا تهدید به خائن شدن با کارگردان می کرد!+عکس
خودم می دانم کجا می خواهم بروم! وی افزود: چند ماه به فکر طلاق بودم و بعد از این صحبت ها فهمیدم چه بسا چه چیزهایی را به من نگفته است. متین راسخ پرسید: این شما را بیشتر عصبانی می کرد؟ محمد علی نجفی اعلام کرد: گفتم تو ناراضی هستی من هم از این زندگی ناراضی هستم. بیا طلاق بگیریم. قاضی پرسید: چرا برای طلاق اقدام نکردی؟ شهردار سابق تاکید کرد: می خواستم با واسطه طلاق بگیرم ...
آقایی: 20 جام هم ارزش از دست رفتن بازیکنی را ندارد
...> کل زندگی مان بهم ریخته. نه می توانیم تمرین کنیم و نه می توانیم بازی کنیم. یک مدت تبریز رفتم اما هر روز شایعه شروع دوباره تمرین و فوتبال را داشتند تا دوباره برگردم. گفتم اینجا (اصفهان) باشم بهتر است و اگر کاری بود دیگر در رفت و آمد نباشم. الان هم که کلا خانه هستم و منتظر آینده. خیلی دل مان برای فوتبال و حتی تمرین هم تنگ شده. هیچ وقت فکر نمی کردم نتوانیم حتی تمرین ساده کنیم. امیدوارم این ویروس ...