خاطره ای از موشک های قرارگاه رعد اهواز و شهید بابایی
سایر منابع:
سایر خبرها
مهری و مازیار: خاطرات خانم خلیلی
خوابید و بابا هم بعد از شنیدن حرف های نازنین تا خود صبح قدم زد و خوابش نبرد. ساعت هفت صبح نشده بود که گوشی را برداشت و زنگ زد به محمد: سلام بابا، صبح به خیر. کجایی؟ محمد: صبح به خیر. تو راه بیمارستانم؛ شیفتمه امروز، چطور؟ بابا: باشه بابا برو بیمارستان منم میام کارت دارم. بابا هنوز گوشی را قطع نکرده بود که سوئیچ ماشین را برداشت و راه افتاد سمت در. ماشین را برداشت و به سرعت به سمت بیمارستان حرکت کرد. ادامه دارد... قسمت های قبلی: ...
در اینستای ستاره های خارجی؛ لباسای عجیب و غریب چهره ها
...، کورتنی میگه زمان رو متوقف کنین! باید دعا کنیم که کیتی پری در روز ها و مناسبت های خاص دیگه هم تصمیم نگیره که لباس مخصوص بپوشه؛ حالا همبرگر و لوستر و دستمال توالت خوبه که، خدا عاقبت کار رو به خیر کنه! نیما شعبان نژاد رو بیارین، این کامنت زیر پست بلا حدید رو نشونش بدین؛ بگین بلا رو اینجوری سربه سرش می ذارن، تو که دیگه هیچی! قشنگ معلومه مایلی سایرس داشته آماده ...
پاسخ به شبهه ای در خصوص هویدا نخست وزیر پهلوی
فروردین سالروز اعدام امیر عباس هویدا به حکم خلخالی است! نخست وزیری که در دادگاه اسلامی در جواب سؤال قاضی شرع که در این سال ها چه غلطی می کردی، با متانت خودکار را از جیبش در آورد و گفت وقتی نخست وزیر شدم این خودکار 5 ریال بود، آخرین روز کارم هم 5 ریال بود! قاضی شرع و حضار و ما مردم بهش خندیدیم و او را احمق خطاب کردیم، چون آن روز معنی حرفش را درک نمی کردیم... ولی ...
قرنطینه همگانی در چیتگر
بساطشان را جمع می کنند و می خزند داخل ماشین ها. اما هیچ کس محل را ترک نمی کند! مرد چهار شانه ای دستش را به کمر زده و به آسمان خیره شده، بعد برای آنهایی که در ماشین نشسته اند، اینطور تحلیل می کند: همین یه تیکه س. ابری تو آسمون نیست. الان بارون قطع می شه. بعد داد می زند: بهنام رو زغال ها رو بپشون خاموش نشه... قرنطینه همگانی باران می بارد امشب اما دل هیچ کس غم ندارد از این بابت. آدم ها ...
حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی علی خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت
. داداشم گفت: نه خبری نیست. با اینکه می دونست ولی نمی خواست به من بگه. من پیش خودم گفتم پس این قضیه صحت نداره و پیگیر نشدم. تا اینکه بعد از چند دقیقه دیدم یکی از فرماندهان بسیج مدارس که حالا مدیر یکی از مدرسه ها هم بود اومد داخل دفتر بسیج و گفت: میگن نور شهید مدافع حرم داده. شنیدید؟ حالا اون خبر نداشت من خواهر علی آقا هستم. علی آقا هم توی بسیج دانش آموزی شورای حوزه بود. از منم پرسید تو خبر داری ...
یکی اون بالاهست که حواسش به ماست
...... حتی اگه آخرش بن بست باشه... . گفتم: عباس آقا با این درآمدت زندگی ات می چرخه؟ گفت: خدا رو شکر... کم وبیش می سازیم. خدا خودش می رسونه... گفتم: حالا ما دیگه غریبه شدیم لو نمیدی...؟! گفت: نه، یه خرده قناعت می کنم گاهی اوقات هم کار دیگه ای جور بشه انجام میدم، خدا بزرگه نمیذاره دست خالی بمونم... گفتم: نه. راستشو بگو. گفت: هر وقت کم آوردم یه جوری حل شده... خدا ...
روایت معلمی که طلای همسرش را برای تعمیر مدرسه فروخت
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، صدای بم تازه جوانه زده اش را در گلو انداخت اما هنوز رد خونین چنگ کلمات بر دامن حنجره اش خشک نشده بود که یاد درس قرآن دیروز شیخ افتاد، همان إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ی که مسجد را از عرق شرمندگی پسران نوجوان پر کرده بود. سید محمد با دستپاچگی صدایش را آرام کرد، شاید با خودش فکر میکرد که بعد از خدا و دو فرشته ی چپ و راست، شیخ هم از جای ...
روایت تجربه نزدیک به شهادت جانباز عملیات بیت المقدس پس از 38 سال+فیلم
جاده اهواز-خرمشهر. ما در حال پدافند بودیم. دشمن پاتک سنگینی کرد تا مواضع را از ما بگیرد و خودش بر منطقه مسلط شود. وقتی دشمن هجوم می آورد، من بلند شدم و آر پی جی را برداشتم و چند تانک را هدف قرار دادم. تانک ها را زدم تا اینکه تانک چهارم را هدف گرفتم. از آن جایی که نیروهای عراقی بزدلانه در جان پناه تانک ها جلو می آمدند و به صورت کور تیراندازی می کردند، فشنگ های زیادی در میدان درگیری از کنار ما رد می شد ...
ضعف بزرگ سیستم آموزش کشور کنکور است/ آموزش یکسان مشکل اصلی سیستم آموزشی ایران
، ماشین بدون سوخت و آلایندگی و مکمل ورزشی توتال از جمله آنهاست. بیشتر بخوانید: هدف از نخبه پروری، تربیت مدیران فرهیخته با روحیه انقلابی است/ استعدادیابی از کانون مساجد تا مراکز دانشگاهی آنا: مشوق شما در این راه چه کسی بوده است؟ رحمانی: پدرم. در دوران مدرسه وقتی پنج بار 20 می گرفتم، پدرم برای کن یک جایزه می گرفت. یک بار بار جامدادی، یک بار دوچرخه، یک بار ...
کوچک تر از آن هستند که بتوانند در اراده ملّت ایران و مسئولین کشور اثری بگذارند
، سؤال میکردند، ابهام داشتند، حرف میزدند، ما هم جواب میدادیم؛ جنگ به معنای واقعی، و تیراندازی [بود] داخل دانشگاه تهران به جوری شد که یکی از روزها که هفته ا ی یک بار دوشنبه ها یا یکشنبه ها میرفتم، وقتی که آمدم جلوی در دانشگاه، بعضی ها آمدند گفتند وارد نشوید، دانشگاه خطرناک است؛ چند نفر محافظ هم خود ما داشتیم، اینها هم گفتند نروید؛ گفتم نمیشود، من باید بروم دانشگاه، در مسجد لابد منتظر من هستند ...
عکس لورفته از دوران حاملگی بهاره رهنما در کانادا + فیلم
سینما دارم که هنوز اکران نشده. یکی کار هشتگ است ساخته آقای بهبودی فر که کمدی خیلی خوبی شده و من و نیوشا ضیغمی نقش های اصلی را بازی کردیم. در آقای سانسور و فیلم کمدی ترمیناتور هم بازی کردم. بهاره رهنما پاسخ بهاره رهنما به همسرش درمورد مخالف با بازیگری او یک بار همسرم اوایل آشنائی مان به شوخی به من گفت که اگر آدمی بودم که می گفتم تو کار نکن، چه عکس العملی داشتی؟ من هم گفتم ...
وقتی حاج قاسم به یک پاسدار ظلم کرد
...، برخی نقل قول های مستقیم از شهید سلیمانی است که درباره شهدا، خانواده هایشان و مفاهیم مشابه گفته شده اند: من هیچ وقت مانع گریه مادر شهید، پدر شهید، نه تنها نمی شوم، بلکه توصیه دارم. باید این صدا تا وقتی او حیات دارد، در گوش ما باشد. من معتقد هستم هر ایرانی باید در خانه خود یک عکس شهید داشته باشد. ما نباید راه نور را ببندیم. شهدای ما معصوم نیستند، اما اتصال کامل و انتصاب کامل به معصوم دارند. مرکز توسل اند، مرکز توجه اند. شما هر که باشی، سرلشکر یا فرمانده، تا شهید نشوی، آن جا جایت نمی دهند. انتهای پیام/ ...
ماجرای فعالیت سرّی ترین قرارگاه جنگ تحمیلی
شهدای ایران: کتاب قرارگاه سری نصرت ، نوشته عباس هواشمی، که در قالب زندگی نامه و سرگذشت نامه نوشته شده، روایتگر زندگی و تجربه های هواشمی از کودکی تا جنگ تحمیلی است. خاطرات راوی در این کتاب از دوران کودکی اش آغاز می شود. زمانی که در 20 کیلومتری اهواز در روستایی با نام ویس متولد شد؛ سال 1337. زمانی که فقر بیداد می کرد. همین جرقه تنفر هواشمی از رژیم پهلوی شد. کم کم به جمع مبارزان انقلابی ...
محمد تورات کارگردان ؛ داستان چالش انتخاب کودکی شبیه پیامبر
بچه ای رو که احتمال می دادند پیامبر خاتم باشه با نشونه های تورات تطبیق می دادن. محمد من کدوم یکی از این دویست و بیست و خرده ای بچه اس؟ شروع کردم به مقایسه رفتار بچه ها با نشونه های فیلمنامه تورات کارگردان . از دستیارام خواستم که بچه ها رو توی دسته های بیست تایی داخل اتاق بفرستن. دسته اول اومدن. سلام نکردم. بی مقدمه گفتم: یکی یکی خودتونو معرفی کنین. بعضیا فقط اسمشونو گفتن. بعضی دیگه سلام ...
خاطرات جالب خبرنگاران لرستان از معلمان خود در دوران تحصیل اینبار خاطره ابراهیم شریفی
داشت تبدیل می شد و گفتم قطعاً من را تنبیه خواهد کرد. نگاهی به من کرد و گفت: نترس عزیز شریفی جان تنبیهت نمی کنم. بعد دستش را داخل جیبش کرد و یک سکه 20 ریالی درآورد. گفت جلدی بپر و یه دونه لواش برام بگیر و سریع بیا. من که از فرط خوشحالی نمی دانستم چکار کنم سریع سکه رو گرفتم و بدو بدو رفتم بدون اینکه بدونم آقا معلم چی گفت و چی میخاد. در اولین مغازه که رسیدم نفس نفس زنان سکه رو دادم و ...
مقاومت قجه ای و یارانش نبود خرمشهر فتح نمی شد
و یک جایی که خاکریز محکم تری داشت را پدافند کنید. شهید حسین قجه ای هم در جواب شان می گوید من چطور به عقب بیایم، وقتی بچه هایی که من بهشان گفتم بجنگید و جلوی دشمن بایستید جلوی من پرپر شدند، خیلی هایشان زخمی هستند و من نمی توانم این ها را رها کنم و عقب بیایم؛ اینجا هستم و آن قدر مقاومت می کنیم که یا این منطقه را نگه می داریم و آزاد می کنیم یا من هم مثل این بچه ها شهید می شوم. کسی هم از ...
مهری و مازیار: چت شبانه
بر پا هست، کلی احترام میذاره. جوری می گه خسته نباشید که انگار داشته از صبح کوه می کنده، در حالی که یک کارمند ساده است و اصلا کاری انجام نمیده! اما مهری چی؟ بردمش مالزی، پاریس، لندن و بهترین جاهای دنیا. هتل زیر پنج ستاره براش گرفتم. هفت ساله بچه دار نمیشه، گفتم اشکال نداره من خودتو می خوام. حالا چهار روزه که درآمدم کمتر شده هر روز گیر میده... ." آن طرف تر مهری هم داشت همچنان اشک می ...
مامایی؛ در آغوش گرفتن هدیه پاک خداست/ سختگیری های بیش از حد استاد عامل موفقیتم بود
شدید؟ یادمه روزهایی که مامایی رو انتخاب کردم دانشجوی ترم 4 هوشبری بودم. اما در هر تولدی که تو اتاق عمل اتفاق میفتاد قلبم من رو به اون سمت حصار رشته ام میکشوند، چون بی نهایت عاشق نوزاد وکودک هستم. از روزی که اولین تولد نظاره گر بودم شروع به تحقیق راجب رشته هایی کردم که به این موضوع مربوط میشدند و از بین همه راهها هرچند که دوباره کنکور دادن آسون نبود ولی سریعترین راه ...
رأی اولی
.... بچه ها گروه گروه توی نیم کت ها مشغول حرف زدن بودند. حرف زدنمون درباره ی انتخابات با احتیاط بود. چند باری به گوش خانم ناظم رسونده بودند و اومده بود بهمون تذکر داده بود بحث انتخاباتی نداشته باشیم. مهناز از نیم کت آخری بلند بلند دوستم فریده رو صدا زد. سرمو چرخوندم عقب و گفتم: ها چیه؟! مهناز که دولپی پفک می خورد. دهنش باز موند و گفت: آخه تو فریده ای؟! نه می خوام بدونم تو فریده ...
کتاب ما یک عمر قلعه نشین بوده ایم – نوشته شرلی جکسون
باید به دهکده میرفتم. بالاخره یکی باید به کتاب خانه و خواربارفروشی می رفت؛ کنستانس هیچ وقت پایش را از باغچه اش آن طرف تر نمی گذاشت و عمو جولین هم نمی توانست جایی برود. از همین رو، این غرور یا حتا کله شقی نبود که مرا هفته ای دو مرتبه به دهکده می کشاند، بلکه صرفا نیاز به کتاب و غذا بود. البته، شاید غرور بود که باعث می شد پیش از عزیمت به سوی خانه برای صرف فنجانی قهوه پیش استلا بروم؛ به خودم می گفتم دلیل ...
وقتی ماهی ها قهر می کنند
.... اوضاع صید خرابه، داد صیادها در اومده. پرنده های مهاجر هم دیگه این ورا پیداشون نمیشه."یکهو چهره بی رمق عبدالله ی بیچاره تو ذهنم مجسم شد که روزهای آخر، دست خالی بر می گشت خونه، می گفت:"چندتا ماهی کوچیک بدرد نخور هم که تو تور ما گیرکرده، لابد راهشون رو گم کرده بودن، انداختمشون جلوی گربه ها."حتم دارم که زن و بچّه ی عبدالله، ماه محرّم امسال زودتر از همیشه می آیند ماتم سرا تا شکم سیری از غذای نذری ...
لرستان؛ منطقه قرمز فقر و کرونا
...، استاندار خوزستان چند روز پیش درباره وضعیت بیماری در شهر اهواز مرکز این استان گفته: در دو هفته گذشته بیماری کرونا در اهواز خیز برداشته و ابتلا سرعت و شتاب گرفته، این نشان می دهد مردم اهواز در دو هفته گذشته رعایت نکرده اند. وضعیت اهواز به علت گستردگی و تراکم جمعیت نگران کننده است. تاکید می کنم و به مردم اهواز هشدار می دهم که مراقبت بیشتری کنند. از سوی دیگر عباس پاپی زاده، نماینده ...
سی و نه سال گذشت...
بازی دراز1404: گر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم . امروز 8 اردیبهشت، سی و نهمین سالگرد شهادت خلبانی شجاع و دلیر به نام علی اکبر شیرودی است که ...