سایر منابع:
سایر خبرها
مستوران روایت فتح؛ داستان زنان قهرمان در دفاع مقدس
به عنوان کسی که در جنگ حضور داشته، ادامه داد: به جرأت می گویم اگر زن ها در جنگ فعال نمی شدند، معلوم نبود مرد ها تاب بیاورند. اگر توانستیم هشت سال دفاع کنیم به دلیل حضور زنان در جبهه و پشت جبهه ها بود که با صبوری حضور داشتند. ما با همین محوریت می توانیم صد ها فیلم و تئاتر بزرگ درست کنیم. ما مرد ها مکرر در جنگ کم آوردیم، اما وقتی رفتیم خانه مان، بیمارستان و ... از صبوری آن ها خجالت ...
مهری و مازیار: یک اتهام سنگین
...> مازیار: مهندس! مگه من میخوام بجنگم؟ هر روز یه گیری بهم میده. درست روزایی که باید کنارم باشه نه تنها کنارم نیست بلکه دقیقا روبروم ایستاده. مهندس بهمنی: خوب مرد حسابی! یه فکری کن، یه جوری دلشو به دست بیار. اینجوری خودت از بین میری. تمرکزت روی کار هم از دست رفته. در حالی که مهندس بهمنی مشغول نصیحت مازیار بود، بیرون از دفتر و داخل ماشین پدر مهری، مهری از همیشه خسته تر و عصبی ...
ابهام در بازتعریف دین در داستان ایرانی/ داستان دینی وجود دارد؟
همی مرا نامه ای رسیده است... بعد آخر داستان که شخصیت زن و مرد با هم ازدواج کردند گفت بیا ناهار حاضر است!! خوب این یعنی چه؟ یا فرض کنید در فضای مذهبی مخاطب عامی که می آید شعر مذهبی می خواند او در واقع دو حالت دارد یا در این وادی هست که دوست دارد آن قدسیت و معنویت را شیرین تر از شما بشوند یا در این وادی نیست و امید می رود که جذب شود. اگر شما در فضای مذهبی هم همان چیزهایی را بگویید که همه ...
در مجلسِ موعظۀ امیرمومنان
معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن . در آنجا به زبانی ساده ولی با مهارت تمام، این حکمتِ ژرف را توضیح می دهد که چرا کورسویِ چراغِ گمان یا دانشِ بیرونی و عاریتی، هرگز جایِ بینش و اشراقِ درونی را نمی گیرد، جز مقام راستی یکدم مایست هیچ لالا، مرد را چون چشم نیست اگر فرجام کاری یا روشی برای ما مشخص است، چرا باید از این بینایی و دانش، رو بگردانیم و به شایدها و بایدهای ...
خنده دارترین شکایت هایی که گردشگران از سفر خود دارند
: "مستخدمی که اتاق ما را تمیز کرد، حوله هایمان را به شکل قو در آورده و روی تخت گذاشته بود. من از قو خوشم نمی آید." یکی دیگر نوشت: "نمی توانستیم فرق بین حوله و پادری حمام را متوجه شویم. پادری حمام به حوله بسیار شبیه بود. مرتبا آنها را با هم اشتباه می گرفتیم." هیچکس در مورد آفتاب به من هشدار نداده بود برای برخی، تعطیلات یعنی آفتاب گرفتن؛ اما یک مشتری عصبانی نتوانسته بود رنگ ...
فیلم های شبکه های مختلف سیما در تعطیلات عید فطر
این فیلم خواهیم دید: مهندس زرین کلاه، از طراحان و نوابغ تبلیغاتی گردشگری برای شرکت در یک اجلاس مهم وارد فرودگاه کیش می شود. دختر جوانی به نام رویا در حالی که پلاکاردی در دست دارد و نام مهندس را در آن نوشته است در فرودگاه انتظار او را می کشد. در میان مسافران مردی حدوداً 35 ساله در حالی که لباس های بسیار معمولی پوشیده است به درب خروجی می رسد مسافر متوجه رویا می شود و اسم خود را بر روی تابلو می بیند ...
افشای ابعاد جدیدی از قرارداد شگفت انگیز پرسپولیس و کارگزار مالی | عکس
از سمت اپراتور به حساب باشگاه و شرکت واریز گردد. 84. مدیر اجرایی این مشارکت، شرکت می باشد و باشگاه نماینده خود را به عنوان ناظر جهت نظارت بر تمام فعالیت های موضوع قرارداد و حضور در تمام جلسات قراردادهای منعقده شرکت با اشخاص ثالث معرفی می نماید. 85. در صورت اخذ مجوزات بانک مرکزی ج.ا.ا نسبت به افتتاح حساب ارزی باشگاه پرسپولیس، شرکت می بایست نسبت به فراهم کردن بستر فنی و ...
روایتی از بانویی که زخم جنگ را بر تن دارد اما هنوز مقاوم ایستاده است + تصاویر
نباز و معلول است و ممکن است شرایط سختی در انتظارت باشد او می گوید به خدا قسم تمام هست و نیست من این زن است و من به اندازه تمام دنیا دوستش دارم و لحظه ای بدون او نمی توانم زندگی کنم او مادر فرزندان شهیدم است ما با هم کلی خاطره مشترک داریم چگونه می توانم او را کنار بگذارم . ملک فر با اشاره به اینکه به دزفول آمدم و سه ماهی می گذشت که با کمک دیگران در امور کارهایم زندگی را می گذارندم ...
اهواز| روایتی شنیدنی از آزاده ای که قبل فتح خرمشهر اسیر شد
از ذهنم نخواهد رفت صدایش را شنیدم که چنان با صدایی روان و آرامشی خاص، سه یا چهار بار ذکر "یا مهدی" را برزبان آورد و به شهادت ابدی رسید که گویی در همان لحظات آخر مولای خود آقا امام زمان(عج) را بر بالین خود دیده بود، تنها چیزی که یادم است من بیچاره که جا مونده بودم با چشمانی اشکبار با همان حالتی که در کنارش دراز کشیده بودم فاتحه ای خواندم و همان جا از ضعف خوابم برد و یا از هوش رفتم. گیر ...
کتابی درباره خرمشهر که نویسنده اش بسیار گریست و به خشکی چشم مبتلا شد
...، اگر مدتی از آن ها دور باشم، برایشان بهتر است. به همین خاطر تصمیم گرفتم کارم را در بنیاد ادامه بدهم. مادر و پدر موافق این کار نبودند. برای راضی کردن مادر، خدیجه، نوریه، سامی و حتی زن عمو را واسطه کردم، اما فایده نداشت. بالاخره دست به دامن سیدنوری شدم. او تلفنی با مادر صحبت کرد و گفت: نگران نباش، حالا که با رفتن سر کار، وضع روحی اش بهتر شده، خوب نیست یکدفعه بیکار بشود. کار، باعث می ...
دختران مهتاب و رنج های خاورمیانه
کتاب مشغول ترجمه بودم و بعد از این که کتاب را تحویل ناشر دادم و آماده چاپ شد در خرداد ماه سال 98 خبر برنده شدن کتاب را از شبکه خبر دیدم و واقعا هیجان زده شدم. در واقع همین موضوع باعث شد که ترجمه کتاب در کمتر از یک ماه بعد از برنده شدن وارد بازار کتاب شود. قبل از ترجمه این اثر چقدر با ادبیات عمان آشنا بودید؟ رشته تحصیلی من زبان و ادبیات عربی است که دانشجوهای عربی به طور کلی با ...
دو سکانس خواندنی از حماسه بیت المقدس
... در سمت چپِ حدّ محور سلمان، یعنی محل استقرار گردان های مسلم و عمّار، حالا دیگر بچه ها داشتند با کماندوهای تیپ 19 نیرو مخصوص عراق که به شانه غربی جاده چسبیده بودند، با کالیبر سبک، تبادل آتش می کردند. جنگ دیگر مغلوبه شده بود. بعد از اینکه تعدادی از تانک ها، توسط آر.پی.جی زن های ما منهدم شدند، ناگهان دیدیم یک کماندوی مجروح عراقی، از جادّه بالا کشید و دوان دوان خودش را انداخت این طرف، کنار بچه ...
بمبی که با خبر آزادی خرمشهر در مدرسه منفجر شد/ اولین شعرم را در جنگ سرودم
به چهره معصوم کودکانی که زندگی شان را روی دوش خود گرفته بودند و به همراه خانواده در یک خیابان بی انتها که معلوم نبود سرانجام شان به کجاست، در حرکت بودند. ما هم مثل دیگران خرمشهر را به سمت یک مأمن و پناه امن ترک می کردیم. ما به سمت شادگان راه افتاده بودیم. پدرم یک شورلت آمریکایی داشت که مقدار کمی بنزین در آن بود و یک مقدار بنزین هم از پیکان استیشن مان گرفتیم و با یک بیست لیتری نفت قاطی ...