سایر منابع:
سایر خبرها
لرستان کم توقع را دریابید
جمهوری اسلامی را در نظر داشته و در دوران دفاع مقدس، بیشترین اعزام ها به جبهه های حق علیه باطل را داشته و به همین تناسب جمعیت، شهدا و جانبازان و آزادگان عزیزی را برای حفظ نظام و انقلاب، تقدیم کرده است. طبق آمار، 6341 نفر شهید، 16000 نفر جانباز و 900 نفر آزاده تقدیم انقلاب نموده است و از طرفی، مردم این استان در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی مانند راهپیمایی ها و شرکت در انتخابات، حضوری فعال و ...
روایت غواصان شهیدی که از خان ها گذشته و با جزر اروندرود راهی خلیج فارس شدند
. همه این موارد موجب شد که نتوانیم برای عقب نشینی تصمیم بگیریم، ولی از طرفی اطاعت فرماندهی اطاعت از امام است، چند نفر از بچه ها را دیدم که دارند گریه می کنند، وقتی فهمیدم برای دستور عقب نشینی است، به خودم گفتم فقط این من نیستم که از این عقب نشینی نگرانم. * دردسر سن کم غلام رضا بخشی می گوید: سن کم، یک دردسر بزرگ برای رفتن به جبهه محسوب می شد، نخستین خان عبور خانواده بود ...
بروجردی: موفقیت در مذاکرات هسته ای تجلی توانمندی های ملت ایران است
داریم به برکت شهیدان و ایثارگران و جانبازان است که با فداکاری های خود درخت تنومند انقلاب اسلامی را آبیاری کردند. وی با بیان خاطراتی از سفر به لبنان و سوریه گفت: بعد از پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه در سال 2006 در جشن پیروزی آنها شرکت کردم که همه آنها به کمک امداد غیبی در این پیروزی اذعان داشتند. مجید جلیل، نماینده مردم لردگان در مجلس شورای اسلامی نیز در این یادواره با ...
شهادت در نزدیک ترین نقطه به حرم امام حسین (ع)
چهارمین شهید خانواده قریشی بود. سیدمحمد،عموی سیدجمال را در سال 60 ترور کردند و پسر عموش سیدمحمود در عملیات خیبر به شهادت رسید و بعد از سیدجمال برادرش سید علی اصغر در کربلای5 عدد شهدای خانواده قریشی را به پنج تن رساند. سیدجمال را بارها در حال مداحی در جاهای مختلف دیده بودم. سبک خواندن سید مثل صادق آهنگران بود و گاهی هم سوز مخصوص خودش را اضافه می کرد. سید گردان حضرت علی اکبر (ع) لشکر 10 ...
بهرام بیرانوند کیست؟
... از سه فرزند پسری که به عنوان امانت الهی در طی چهار سال خداوند کریم به خانواده حاج طهماسب (پدر حاج بهرام) عنایت نموده بود دقیقا در طی سال های 1361 تا 1365 (به مدت چهار سال!) این ودیعه های الهی به بهترین شکل یعنی با جانبازی یکی از آن ها و شهادت دو فرزند دیگر (شهیدان بهمن و برزو بیرانوند) به صاحب اصلی امانت بازگشت. بهرام بلافاصله پس از الیتام جراحات ناشی از جنگ و پایان درمان، تحصیل را ...
چرا سفارت آمریکا تسخیر شد؟
.... در نهایت ، عده ای از خانم ها و یک عده هم ازآقایان انتخاب شدند. خانم رجایی فر، ادامه ی ماجرا را این گونه شرح می دهد: بنابر قرار قبلی ، بچه ها ساعت 30:6 صبح روز یکشنبه 13 آبان ، در دانشگاه جمع شدند. پس از توجیه عملیات ، قرار شد تک تک به تقاطع طالقانی بهار رفته و بعد از تجمع ، به سمت سفارت راهپیمایی کنیم و با استفاده از ابزارآلاتی که تهیه شده بود، قفل را شکسته و سفارت را ...
روزی که استکبار ستیزی از تهران کلید خورد
سوپر 8 خودش فیلم برداری کند. ازدحام جمعیت به حدّی زیاد بود که به راحتی نمی شد مردم را کنترل کرد. من و چند تا از بچه ها ایستادیم جلوی درِ ورودی و دیوار انسانی تشکیل دادیم تا مانع ورود افراد متفرقه و ناشناس به داخل محوطه سفارتخانه بشویم. زمان دقیق تکمیل تصرف سفارت را به یاد ندارم. شاید دو سه ساعتی طول کشید تا بچه ها به همه بخش های اداری و غیر اداری سفارت امریکا مسلط بشوند و پرسنل امریکایی و ایرانی ...
جای ظریف بودم با اوباما دست می دادم
وقت ها در جزئیات کارها حضور نداشتم و فقط وقتی مشخص می شد که باید حمله کنیم می رفتم دنبال اینکه حمله انجام شود و انجام می شد. خیلی به جزئیات ورود نمی کردم. وی در واکنش به اینکه اگر در همین سال 94 جنگ شود، آن فضای دهه 60 که با یک فرمان امام (ره) نیروهای جوان زیادی روانه جبهه ها می شدند تکرار می شود، گفت: من چند روز پیش در کنگره شهدای لجستیک گفتم اگر همین الان فرمان بدهند من دوباره لباس ...
صادق: در برزخ چشم انتظاری مانده ایم
مدرسه ای دیگر را برای تحصیل بچه های روستا هموار کرده بود. صادق پسر کوچک احمد ستوده درباره لحظه ای که از حادثه منا باخبر شد می گوید: پدر و مادرم به همراه مرحوم اروجعلی برازنده و همسرش به حج امسال رفته بودند. شب حادثه با پدرم حرف زده بودم. او و مادرم حالشان خوب بود. روز بعد پنجشنبه در خانه بودم که در اخبار این فاجعه غم بار را اعلام کردند حتی انتظار نداشتیم پدرمان جزو مفقودین و یا حادثه دیدگان ...
زندگی ما نقاش ها رنگی ندارد
از بوی رنگ و تینر خوشش می آید. مخصوصاً رنگ روغن: وقتی دیوارهای رنگ و رو رفته و کدر را رنگ می زنم. حس تازگی به من دست می دهد. یک حس خوب. از بچگی رنگ کردن را دوست داشتم. شاید تنها حاج یوسف باشد که به خاطر علاقه اش اینجا می آید، بقیه مجبورند. درد نان شب دارند. بعضی های شان هنوز از خانه و کاشانه فاصله دارند. چند ماه یک بار به دیدن خانواده می روند. نقاش ها می گویند حرف های حاج یوسف بهانه است ...
27 سال عاشقانه های یک مادر با فرزند نوجوانش +عکس
دو سال بعد یعنی در 16 سالگی خودش تصمیم گرفت به جبهه اعزام بشود. با توجه به سنش با هر مصیبتی که بود عازم شد. در سال های بعد، هم پسر و هم پدر باهم به مناطق عملیاتی رفتند. محمدحسین در اول فروردین سال 1367 در منطقه ماووت عراق شهید شد. به گفته دوستانش گویا هفت نفر بودند که در بالای کوه های آن منطقه به شهادت می رسند و پنج روزی هم پیکرش در بالای کوه مانده بوده و حتی آن منطقه را شیمیایی کرده بودند ولی شکر ...
وداع باشکوه مردم هزارسنگر با پیکر پاک جانباز شهید انقلاب
روزهای جنگ و شهادت بود، ایثارگران و پیشکسوتان روزهای سخت عشق بازی و خون نیز با تابوت شهید رازهای ناگفته شان را نجوا کردند و بر سر و سینه زنان یار الهی خود را بدرقه کردند. به گزارش فارس، پیکر جانباز شهید حاج علی شالیکار صبح چهارشنبه از ساعت 9 صبح هم زمان با راهپیمایی استکبارستیز 13 آبان از میدان قائم (عج) تا گلزار شهدای آستان مقدس امامزاده ابراهیم (ع) تشییع می شود تا در جوار شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس به خاک سپرده شود. انتهای پیام/86012/ر30/ ...
بهادر مولایی: در نبود بهداد آبروداری می کنم
آسیب دیدگی ناگهانی بهداد سلیمی در فاصله چند روز مانده تا مسابقات قهرمانی جهان 2015 آمریکا، انتخابی المپیک 2016 ریودوژانیرو وظیفه سنگینی روی دوش بهادر مولایی، دیگر وزنه بردار فوق سنگین تیم ملی ایران گذاشته است. حالا همه نگاه ها به بهادر 23 ساله است تا ببیند در غیاب قوی ترین مرد ایران چطور برای تیم کشورمان در این رویداد بزرگ آبروداری می کند. هرچند که او دو سال پیش در همین مسابقات در لهستان خودش را ...
از پیام دهراب پور به زارعی تا رضاشاه برای شریعتی
...، اظهار کرد: هویت مردم این شهرستان لگدمال خواست و هوس و دنیای کسانی شده که نان و نام را به نام بویراحمد گرفته اند و هیچ نامی برای بویراحمد دست و پا نکرده اند. شریعتی همچنان که از گم شدن سوراخ دعا سخن می گفت، بیان داشت: ما می دانیم در بویراحمد کسی که بر کرسی شهرت و سیاست نشسته که تمام دغدغه او فقط رای می باشد، همچنین فردی نمی تواند معرف و معلم و درمان درد مردمی باشد که بچه های آنها ...
بعد از فتح خرمشهر باید طرح صلح می دادیم
بدهیم و فضایی به وجود بیاید تا مردم عراق خودشان حکومت خود را تشکیل دهند. ما در آن زمان چند خواسته مشخص داشتیم. این خواسته ها قبل از عملیات کربلای 4 هم برقرار بود. اول اینکه عراق باید معاهده 1975 که پاره کرده بود را به رسمیت بشناسد تا اختلاف مرزی باقی نماند. خواسته دوم ایران این بود که کسی که جنگ را آغاز کرده مشخص شود و عراق به عنوان متجاوز اعلام شود. و سوم هم اینکه عراق باید تبعات حقوقی ...
استثنایی ترین تخریب چی جنگ+عکس
مورد توجه بعضی از ظاهربینان می شد و مانع او وتصمیم او بودند. ولی علی اکبر دست بردار نبود جنگ تحمیلی که آغاز شد فقط 13 سال داشت در تب و تاب حضور در جبهه های نبرد بود اما به دو علت یکی سن و دومی معلولیت و حرکت با دوعصا هیچکس او را جدی نمی گرفت. حتی اگر با گذشت زمان علت اول به شکلی حل می شد علت دوم و مهم همچنان پابرجا و بدون تغییر باقی می ماند اما این اشتیاق باعث شد سه بار تا پادگان آموزشی کرج برود و ...
نظر صریح رفیق دوست درباره احمدی نژاد و ...
قضایا خیلی فرق می کرد. اگر ما صدام را در بغداد شکست می دادیم، یک ابرقدرت در منطقه می شدیم. یعنی آمریکا، روسیه و ... را شکست داده بودیم. ولی دولتی ها رفتند پیش امام و گفتند ما نمی توانیم این امکانات را فراهم کنیم. من معتقدم دولتی ها می توانستند امکانات لازم را تهیه کنند. * من معتقدم که دولت در آن مقطع مشکلاتی داشت. نمی خواهم بعد از بیست و چند سال گناه را گردن یک عده ای بیندازم که آن زمان خود ...
تروریست هایی که با نام حقوق بشر در سوریه می جنگند!
اواسط سال 2012 برای ایجاد ائتلاف میان گروهک های مسلح در حومه حلب تشکیل شد و با انجام عملیات های متعدد توانست بر مناطق شرقی شهر حلب سیطره یابد. در سال 2013 به عضویت جبهه اسلامی آزادی بخش سوریه پیوست. اولین سرکرده این گروه تروریستی "عبدالقادر الصالح"، یکی از تجار سوری بود که در سال 2012 در حمله هوایی ارتش سوریه کشته شد و پس از آن سرکردگی این گروه به "عبدالعزیز سلامه" معروف به "حاج عندان" سپرده شد ...
گفت وگوی تفصیلی با یک آزاده ی کوهدشتی که در دوران دفاع مقدس دانش آ موز بود
به گزارش میرملاس ، همزمان با هفته بسیج دانش آموزی با یک رزمنده و آزاده ای که در دوران دفاع مقدس دانش آموز بود و امروز مرد عرصه بخشی از مدیریت ورزش کشور است، به گفت وگو نشستیم. این مرد پرتلاش عرصه های علمی و مدیریتی از سال های حضور در جبهه و از آن مهم تر دوران سخت اسارت در [...] به گزارش میرملاس ، همزمان با هفته بسیج دانش آموزی با یک رزمنده و آزاده ای که در دوران دفاع مقدس دانش آموز بود و امروز مرد عرصه بخشی از مدیریت ورزش کشور است، به گفت وگو نشستیم. این مرد پرتلاش عرصه های علمی و مدیریتی از سال های حضور در جبهه و از آن مهم تر دوران سخت اسارت در چنگال نیروهای بعثی برایمان گفت. دکتر کرم علیمرادی رئیس فعلی فدراسیون ناشنوایان در این گفت وگو اظهار داشت: متولد سال 1346 در شهرستان کوهدشت هستم، 6 برادر و یک خواهر هستیم و شغل پدرم کشاورزی و دامداری بود. تحصیلات را از کوهدشت آغاز کرده و پایه اول ابتدایی تا پنجم را در مدرسه شهید باهنر، مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری و دبیرستان را در آموزشگاه دکتر شریعتی کوهدشت گذراندم؛ 12 ساله بودم که انقلاب اسلامی پیروز شد، شور و هیجان انقلاب نیز در بنده تأثیر گذاشت و در پایگاه بسیج شهید باهنر به عضویت در آمدم تا اینکه در سال 59 جنگ آغاز شد. با توجه به موقعیت جغرافیایی کوهدشت که نزدیک خوزستان بود هنگام حملات هوایی دشمن به این منطقه صداهای انفجارات در شهرمان نیز شنیده می شد. در کوهدشت نیروها چند وقت یکبار به جبهه ها اعزام می شدند، اما سن بنده کم بود و هر وقت که درخواست حضور در جبهه را می کردم با آن مخالفت می شد؛ همیشه در حیاط خلوت خانه تمرین نظامی انجام می دادم تا اگر دشمن حمله کرد با آن مبارزه کنیم، حدود 2 ماه از سال 1360 می گذشت و من در آن زمان کلاس سوم راهنمایی بودم که عازم جبهه شده و در پادگان فلک الافلاک خرم آباد حضور یافتم. *همراه 42 نفر از همکلاس هایم به جبهه رفتم در آن زمان برادرم که دانشجو بود با حضورم در جبهه مخالفت کرد و مرا با ماشین از این پادگان به شهر برگرداند، در مرحله دوم اعزام به جبهه یعنی در سال 61 به عملیات بیت المقدس رفتم که این بار کسی موفق به جلوگیری از رفتن بنده به جبهه نشد. در این زمان چند هفته ای در عملیات بودم و مجدداً به خانه آمدم. در مهر 61 به دبیرستان رفتم و پس از دو ماه به همراه 42 نفر از دانش آموزان مجدداً از مدرسه فرار کرده، به جبهه رفته و در عملیات محرم شرکت کردیم. یادم می آید آن روز اعزام، مردم شهر بدرقه خیلی خوبی از ما کردند، در آن روز مادرم به محل اعزام آمده بود و دیگر نمی توانست مانع رفتن بنده شود، وقتی از شهر خارج شدیم احساس کردم این سفر، سفری متمایز است، آن زمان تنها 15 سال داشتم و یک رویایی را دیدم که در آن رویا از خیابان پایین محله خودمان عراقی ها وارد شدند و تعدادی را سوار تانک کردند که یکی از آنها من بودم؛ البته خیلی به خواب اهمیت نمی دادم اما زمانی که اتوبوس ها عازم جبهه بودند این یقین را پیدا کردم که در این سفر برنمی گردم یا شهید شده و یا اسیر می شوم. در عملیات محرم، ما در گردان فتح که مربوط به کل استان لرستان بود شرکت کردیم، پس از یک ماه گردان محبین نیز که از کوهدشت بود به ما ملحق شد؛ بالاخره سه ماه در جبهه بودیم، بعد از عملیات محرم عملیات والفجر مقدماتی انجام شد و ما سه ماه پشت خط برای انجام این عملیات بودیم که در این زمان بعد از مدت یک ماه حضور در جبهه به مرخصی آمدیم، من به پدرم موضوع حضور در جبهه را گفتم و وی نیز رضایت خود را از حضور من اعلام کرد. عملیات والفجر مقدماتی در بهمن 61 در منطقه شیب میسان در خاک عراق انجام شد، آن روز 17 ساعت در جنگل های عمقر پیاده روی کردیم، در آن منطقه 20 کیلومتر در رمل ها حرکت کردیم و علاوه بر وسایل شخصی باید پوکه های آرپی چی نیز حمل می کردیم. در این جنگل ها غذایی نبود و فقط مقداری آجیل به ما دادند تا بتوانیم تحرک و حرکت داشته باشیم، این مسیر فقط توسط طنابی که از قبل قرار داده شده بود مشخص شده و ما در آن مسیر حرکت می کردیم و در نهایت در 18 بهمن سال 61 در ساعت 2 نیمه شب عملیات والفجر مقدماتی با رمز یا فاطمه زهرا(س) شروع شد. زمانی که عملیات شروع شد با میدان مین برخورد کردیم؛البته این مسیر قبلاً خنثی شده بود اما ما نیز خسارات بدنی داشتیم، عده ای شهید شدند و میدان مین را باز کردند و بعد از گذر از میدان مین با خندقی به عرض 4 متر و طول بسیار زیاد روبه رو شدیم که باید این مسیر را طی می کردیم، در این حالت سرعت انتقال نیروها بسیار کند بود. *اسیر شدن در عملیات والفجر مقدماتی از فرماندهان ما خبر رسید که عملیات لو رفته است و باید به عقب برگردیم، بسیاری از نیروها خود را بیرون کشیدند، اما ما که در عمق مواضع رفته بودیم راهی برای برگشت نداشتیم و به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم، بالاخره ظهر فردای عملیات ما که به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم. هنگامی که اسیر شدیم زمانی بود که خمپاره های ایران به سمت مواضع عراقی ها شلیک می شد و احتمال داشت نیروهای اسیر شده ایران نیز شهید شوند. عراقی ها سعی می کردند ما را به عقب ببرند، اما کسانی که مجروح بودند نمی توانستند حرکت کنند و در این مسیر از بین می رفتند؛ بالاخره به شهر الاماره رسیدیم و عراقی ها ما را در حفره هایی که برای تانک های خود کنده بودند بردند تا زنده به گورمان کنند، آن زمان فقط دعا می کردیم و احساس زنده ماندن نداشتیم. بعد از حدود 15 دقیقه عراقی ها از این کار منصرف شدند و ما را به عقب بردند، به فرودگاهی که مربوط به بالگردها بود رفته و دست هایمان را از پشت بستند و داخل شهر الاماره شدیم، چند روز در پادگان بودیم تا اینکه در 21 بهمن 61 بود که ایران عملیات کرد. ما در آن زمان 2 روزی بود که غذا نخورده بودیم و چند نفر نیز در اثر عدم رسیدگی شهید شدند. *جاسازی اسرا در ماشین آیفا/پذیرایی با سنگ توسط مردم در بغداد روز سوم اسارت به بغداد رفتیم، عراقی ها در بغداد اعلام کرده بودند که ما می آییم و تبلیغات زیادی در خصوص اسرای ایرانی شده بود؛ آنها ما را در ماشین های آیفا به صورت 6 نفره قرار دادند و صف طولانی از این ماشین ها به وجود آوردند. آن زمان مردم با سنگ و یا چیزهای دیگر از ما پذیرایی می کردند و به سمت ما هجوم می آوردند، شادی عراقی ها در اطراف ماشین ها بسیار زیاد بود، شدت گرسنگی و تشنگی حاصل از سه روز محروم بودن از غذا خیلی شدید بود، آنها تا ساعت 5 بعدازظهر ما را در خیابان های بغداد عبور می دادند و مردم از دیدن ما ابراز شادی می کردند تا اینکه به سمت پادگان برده و در اتاقک هایی مانند کانتینر ما را اسکان دادند. در آن زمان بر اثر شدت گرما و اذیت و آزار عراقی ها شروع به شعار الموت صدام گفتن کردیم، آنها با کابل ما را می زدند تا اینکه پس از یک روز به سمت موصل حرکت کردیم. عراقی ها مقداری غذا به ما دادند و فکر می کردند ما در اثر گرسنگی شدید به آنها حمله کنیم، اما ما خیلی خونسرد مواد غذایی داده شده را می خوردیم، بعد از 12 ساعت که به موصل رسیدیم تازه یادشان افتاده بود که با ما مصاحبه نکردند و مجدداً ما را برای مصاحبه به بغداد بازگرداندند، در آنجا هرکس خود را معرفی می کرد و باید می گفت که من اهل کجا هستم و الان به اسارت درآمده ام. وقتی بنده برای مصاحبه می رفتم یادم است که بشکه ای از گچ، خاک و آب در آن نزدیکی بود که من از فرط تشنگی از آن آب خوردم؛بالاخره مجدداً ما را به سمت موصل حرکت دادند و مقداری وسایل شخصی به ما دادند. *از حیاط اردوگاه ما را تنبیه کردند تا به آسایشگاه رسیدیم در موصل چند پادگان بود که ما در موصل یک بودیم؛ آنجا اسرا را با کابل می زدند، وقتی نوبت به ما رسید سعی می کردیم فقط کابل ها به صورتمان نخورد. از حیاط اردوگاه ما را تنبیه کردند تا به آسایشگاه رسیدیم، هر آسایشگاه 150 نفر ظرفیت داشت و بالاخره 8 سال تمام در اردوگاه موصل یک بودم و بعد از گذشت 7 سال فقط یکبار بیرون آمدیم آن هم پس از پذیرش قطعنامه، به زیارت امام حسین(ع) رفتیم. در اردوگاه موصل یک حاج آقا ابوترابی نیز بعد از مدت دو ماه به ما ملحق شد و حدود 2 سال در آسایشگاه همراه ما بود، بعد از این مدت او لو رفت و اتهامش این بود که آسایشگاه را به پایگاه بسیج تبدیل کرده است، او را از آنجا به آسایشگاهی که مربوط به بچه های آشپز بود انتقال دادند و در نهایت پس از حدود 3 سال او را از آنجا بردند. *در اردوگاه تبدیل به مدرس عربی شدم در اردوگاه موصل با اینکه سنی نداشتم هنگامی که وارد آن فضا شدم خدا را شکر کردم؛چرا که برخلاف عراقی ها، داوطلبانه به جبهه رفته بودم، در آنجا بنده شروع به خواندن عربی کردم و صرف و نحو را نزد افرادی که در این خصوص تجربه داشتند فرا گرفتم به طوری که پس از مدتی خود به یک مدرس تبدیل شدم. *حفظ کل قرآن در 4 ماه آرزو می کردم اگر زود به کشور برگشتم درس حوزوی بخوانم و می گفتم اگر دیر برگشتم پزشک شوم؛بالاخره شروع به قرآن حفظ کردن کردم و در مدت 4 ماه، قرآن را حفظ کردم که در سطح اردوگاه رکوردشکنی بود و جشنی توسط اسرا برایم برگزار کردند؛ در اردوگاه ورزش رزمی نیز انجام می دادم و بنده مسئول امور فرهنگی آسایشگاه بودم. برنامه کاری در اردوگاه از ساعت 8 صبح تا 3 بعدازظهر بود، برای ناهار 7 قاشق برنج و چند قاشق آب خورشت به ما می دادند و گوشت دو گوسفند یخی را برای 2 هزار نفر تقسیم می کردند. *10 هزار نیروی لباس شخصی عراقی مأمور اسرا در زیارت کربلا وقتی به کربلا رفتیم دستور دادند از ارتباط با مردم خودداری کنیم، عراقی ها 10 هزار نیروی لباس شخصی را بین مردم پخش کرده بودند، اسرا در آن روز زیارت عاشورا و ادعیه مختلف را از حفظ می خواندند، وقتی به حرم امام حسین(ع) رسیدیم مردم همه اطراف ما جمع شده بودند اما نیروهای عراقی به ما گفته بودند با کسی صحبت نکنیم، وقتی پیاده شدیم سینه خیزکنان به سمت حرم امام حسین (ع) حرکت کردیم که صحنه بسیار جالبی بود. بالاخره تبادل اسرای ایرانی با عراق انجام شد و من جزو هزار نفر دومی بودم که در 27 مرداد 69 از اردوگاه موصل یک آزاد شدم و در سن 23 سالگی به وطن بازگشتم. پس از آزادی از عراق ادامه تحصیل و خواندن سال سوم دبیرستان را شروع کردم و مدرک دیپلم خود را گرفتم، پس از آن در کنکور دانشگاه شهید بهشتی در رشته پزشکی در سال 1372 قبول شدم؛ سال 79 فارغ التحصیل شده و به عنوان دانشجوی نمونه کشوری انتخاب شدم، لوح تقدیری از رئیس جمهور وقت دریافت کردم و بورسیه پزشکی کشور کانادا را به دست آوردم. در سال 70 مسئول تربیت بدنی شهرستان کوهدشت را به عهده گرفتم و زمانی که در دانشگاه قبول شدم کارمند تربیت بدنی بودم، به دلیل درگیر شدن با مسائل کاری و سمت های ریاست فدراسیون پزشکی ورزشی و دبیر کل ستاد مبارزه با دوپینگ عملاً فرصت استفاده از بورسیه کانادا را پیدا نکرده و 4 سال بعد در سال 83 متوجه شدم مهلت استفاده از بورسیه از بین رفته است. بنده در رشته دکترای تخصصی تغذیه ورزشی یا رژیم درمانی شهید بهشتی در سال 90 پذیرفته شدم و در حال حاضر نیز در حال دفاع از پایان نامه خود هستم. اولین کارمند پزشک رسمی سازمان تربیت بدنی وقت هستم و الان نیز اولین کسی هستم که متخصص تغذیه ورزشی در وزارت ورزش و جوانان است. * ویژگی های دانش آموزان زمان جنگ بنده زمانی در کنکور درس می خواندم که در پیاده روی خیابان و زیر تیر چراغ برق تا هنگام صبح مطالعه می کردم روزها به عنوان اولین مربی کانگ فو و مسئول تربیت بدنی شهرستان کوهدشت فعالیت کرده و این روال کاری ام بود و با این پشتکار به اینجا رسیدم. مطالعه در آن زمان بسیار سخت بود و تنها منبع، خود معلم بود و دسترسی به کتاب کمک آموزشی وجود نداشت، اما الان کاملاً درس خواندن فرق می کند و اطلاعات دانش آموزان زیاد است و فرقش با آن زمان این است که آن زمان پشتکار بسیار زیاد بود، اما الان پشتکار وجود ندارد. * پیام به دانش آموزان پیامم به دانش آموزان این است که باید طوری برنامه ریزی کنند که هر چه می خواهند را درست یاد بگیرند و باید الان وقت بیشتری صرف کنند؛ چرا که رقابت زیاد است، باید برنامه تفریح و سرگرمی مشخص باشد و دانش آموزان بدانند بعد از رسیدن به مدارج علمی، فرصت کافی برای تفریح وجود دارد. درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
موفقیت در مذاکرات هسته ای نشان توانمندی ملت ایران است
یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس گفت: امروز در منطقه ای (هرستان لردگان) هستم که نقش موثری در دوران دفاع مقدس داشته و اولین کاروان پیاده را به سوی جبهه های حق علیه باطل اعزام کرده است. وی ادامه داد: امروز هرچه داریم به برکت شهداء، ایثارگران و جانبازان است که با فداکاری های خود درخت تنومند انقلاب اسلامی را آبیاری کردند. رئیس کمیسون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ...
تحمل سختی ها لازمه حرکت در مسیر سیدالشهدا/ هشدار قرآن به عواقب همراهی نکردن با ولی خدا
نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُون (یس/68)؛ آخرین مرحله این است که خدای متعال آرام آرام هر چه را به انسان داده از او می گیرد؛ شخصی با جناب عزرائیل عهد بست که هر زمان قصد گرفتن جانش را داشت به او خبر بدهد؛ عزرائیل بعد از مدتی برای قبض روح او امد؛ شخص گفت: چرا طبق قرارمان خبر نکردی؟! گفت: سال هاست که خبرت می کنم؛ مگر موهایت سفید نشد؟ مگر قدت خمیده نشد؟ مگر دندان هایت نریخت؟ این ها ...
شیلا خداداد در دید در شب از بازداشتش می گوید +متن کامل مصاحبه /فیلم ودانلود
...> * بهترین فیلمی که بازی کردید چه بود؟ ازدواج به سبک ایرانی، سن پترزبورگ و بادیگارد حاتمی کیا. * شما بعد از ازدواج با دکتر فرزین سرکارات به مدت پنج سال از سینما دور بودید. آیا خواسته ایشان بود؟ خیر. من یکی دو سال اول زندگی دوست نداشتم کار کنم و می خواستم بیشتر به زندگی ام برسم و بعد زمان بارداری ام بود و الان پسرم سامیار تقریبا دو ساله است و فوق العاده استقلالی است ...
زندگی به سبک یک مجاهد
گشودن در دفاع از حرم آل الله، گوشه هایی از زندگی این مجاهد خستگی ناپذیر را به روایت همسرش می خوانیم: *** - متولد تیر1340 درشهرستان شوشتر بود و دوران تحصیلات خود تا دیپلم را نیز درهمین شهرستان گذراند. تیر سال 59 برای خدمت سربازی اعزام شد . بعد از اینکه دو ماه آموزشی را در آبادان پشت سر گذاشت به سوسنگرد اعزام شد. در زمان محاصره سوسنگرد آنجا بود و با بالا گرفتن درگیری ها به همراه ...
خاطره سردار از یک شهید داش مشتی / تصویر
انسان به جهت واسطه شدن برای مجاهدت شوهرش بیاید و التماس کند و بگوید که تو قبول کن که شوهر من به جبهه بیاید و شهید شود. این خیلی حرف مهمی است. نشان می دهد که هدف خیلی با ارزش است. حسین بادپا بار اول زنش واسطه شد. بار دوم آمد. من خیلی دوستش داشتم. برای بار چهارم نمی گذاشتم بیاید مجددا خانمش را واسطه کرد و گفت تو پیش فلانی آبرو داری و برو واسطه شو تا بگذارد من بروم. در ایام فاطمیه سال قبل که ...
به زودی پرچم اسلام را بر بالای مجسمه آزادی
مسئولین مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) را به وی واگذار کردند. برادر "سید علی محسنی" می گوید: "سال 61 بعد از گرفتن مدرک لیسانس به ایران بازگشتم چند ماهی در خدمت سپاه و کارکنان آن بودم. اقای محسن رفیق دوست علاقه زیادی داشت تا سید علی را پیش خودش بیاورد و مسئولیت مهندسی قرارگاه را به او بدهد ولی سید علی راضی نبود و به کار ستادی و دفتری علاقه نداشت. در قرارگاه گروهی تشکیل داده بودند که در ...
40 سال زندگی مجاهدانه
فعالیت های آنان کم وبیش به من می رسید. اواخر دی ماه سال 1360، بعد از عملیات طریق القدس، ما برای عملیات فتح المبین آماده می شدیم روز 26دی ماه به دیدار امام(ره) رفتیم. جمعی از اعضای شورای عالی نظامی به همراه برخی از فرماندهان، در آن دیدار حضور داشتند. هم زمان سپاه در حال توسعه سازمان رزمش بود و برای عملیات فتح المبین آماده می شد. من در پادگان گلف بودم که گفتند آقای حسن باقری با شما کار دارد ...
برگزاری سومین یادواره سرداران، فرماندهان و 288 شهید در لردگان
به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا ، به نقل از روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی چهارمحال و بختیاری، در 12 آبان ماه به مناسبت گرامیداشت سالروز اعزام کاروان پیاده لردگان به جبهه های حق علیه باطل یادواره شهدای این شهرستان با حضور علاء الدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، امام جمعه، فرماندار، مسئولین ادارات، خانواده های معظم شهداء و جانبازان و همه آحاد مردم در مصلی اولی ...
آنهایی که نوربالا می زدند/ هواپیمایی که رزمنده ایرانی را تعقیب می کرد
پرواز می کنند، وقتی پشت سرم را نگاه کردم هواپیمایی را دیدم که با ارتفاع خیلی کم دارد از پشت سرم به من نزدیک می شود. از ترس نفسم بند آمد، از این که می دیدم هواپیمایی دارد مرا تعقیب می کند، متعجب شدم، به خودم جرأت دادم، دوباره پشت سرم را نگاه کردم، این بار نفس راحتی کشیدم چون دیدم آن پرنده ای که من هواپیما آن را دیدم کلاغی بیش نبود. * اعزام به جبهه بدون اطلاع! ...
تشییع و خاکسپاری جانبازشهید ملکی در زرین شهر
...> یکی از هم رزمان شهید ملکی با اشاره به خاطرات وی در دوران دفاع مقدس عنوان کرد: جزیره مجنون با چند تا از بچه ها کم سن و سال توی یک سنگر نشسته بودیم که علیرضا داشت از جلوی سنگر ما رد میشد، چشمش که به ما افتاد سری تکان داد و به شوخی گفت جنگ هم بچه بازی شده! که من در جواب گفتم اگه اینطور نبود تو الان اینجا نبودی، خندید و رفت و بعد از چند روز خبر ترکش خوردن و مجروحیت شهید ملکی به گوشمان رسید. ...
نامه رئیس رسیدگی به امور مساجد در آستانه 13 آبان
...! ندای " هل من ناصر " ولی زمان، رساتر از همیشه شنیده می شود. امید می رود با همت و روشن بینی جنابعالی، ضمن حفظ هوشیارانه ی مبانی وحدت و نصب العین قراردادن نگاه راهبردی و حکیمانه ی همدلی و هم زبانی دولت و ملت، با پرهیز از حواشی دشمن شاد کن، سیزده آبان را امسال از نو تعریف کنیم و با رویکردی جدید، پررنگ تر از گذشته در تقویم تاریخ ثبت نماییم. محمد جواد حاج علی اکبری رییس مرکز رسیدگی به امور مساجد ...