سایر خبرها
دوم خرداد 76؛ هاشمی در خواب، ناطق ناباور
این یا کار آقای بشارتی است یا جلال آتشی. من در خاطرات خودم آورده ام که من آن زمان تهران بودم و ساواک این قدر بی اطلاع بوده است. بعد از انقلاب هم اتفاقاتی افتاد که به نام ما رقم زدند، درحالی که من مدت ها بود دیگر جهرم نبودم. عصر هفتم تیر عده ای به محل میلیشیا حمله کردند و چند نفر از آنها را گرفتند و درون قنات انداختند. آن زمان من در مجلس بودم. عده ای خودسرانه این کار را انجام دادند و ...
آزیتا حاجیان از کیمیا می گوید
شدید؟ در ابتدای کار و سال قبل از تولید این سریال من برای بازیگردانی دعوت شده بودم. برخی از همکاران عزیزم را که می دانستم برای نقش مهری مناسب هستند، انتخاب کردم و نامشان را برای تهیه کننده و کارگردان مجموعه نوشتم. آقایان انصاریان و افشار بعد از دیدن اسامی گفتند خانم حاجیان لطفا اسم خودتان را هم بالای فهرست بنویسید که گفتم محال است بتوانم در این زمان به بازی در این سریال با مشخصاتی که داشت ...
اخبار داغ و عکس های اینترنتی بازیگران و هنرمندان
من تلویزیون کنترل دار داشتم وی افزود: من هیچ کدام این حرف ها را قبول ندارم چون برخی گفتارها تجربه شخصی است و برخی آکسسوآرها را من شخصا آن زمان به چشم دیده بودم. سال 54 من تلویزیون کنترل دار داشتم چیزی که بیانش شاید امروز عجیب به نظر برسد ولی واقعا وجود داشت. ایراداتی که دوستان می گیرند حول همین اطلاعات ناقصی است که طرح کردنش فقط حواشی را بیشتر می کند. جواد افشار در دنباله این ...
خبرگان خط خمینی(ره)
قتل عام کرده اند به جرم اینکه عاشق خمینی هستند و برای این عشق هزینه می پردازند. خمینیّون تنها آنهایی هستند که مغضوب جبهه استکبار و تکفیرند و هزینه می پردازند نه آنها که ملک عبدالله ها به نام اخ و برادر صدایشان می زنند و در الجنادریه ها میزبانی شان را می کنند و بورسیه های فرزندانشان را می پردازند و با جبهه رسانه ای عبری و غربی و عربی در وقت لازم شارژ تبلیغاتی شان می کنند. همین روزها ببینید عناوین و ...
ناگفته های وزیر هاشمی از 2 خرداد 76
، عبدالعلی زاده، طاهایی، حجتی و جهانگیری. * من 10 سال قائم مقام آقای ولایتی در وزارت خارجه بودم. اتاقمان کنار هم بود و منشی و تلفنچی و رئیس دفتر مشترک بود. یک روز آقای ولایتی از هیأت دولت آمد و گفت آقای هاشمی گفته شما بروید وزارت کشور. گفتم قرار بود من بروم امارات. گفت جواب سوال آقای هاشمی را بده. فردا آقای هاشمی من را خواست. گفتم من از همه مقامات بیشتر در خلیج فارس نفوذ دارم. مادر من ...
فساد همه جا هست
می کند. به تدریج خانواده نظرش به کار من برگشت و آن مخالفت به حمایت تبدیل شد. کاری کردم که مادرم در دوتا از کارهایم بازی کرده است! چه زمانی از شرکت هواپیمایی خارج شدید؟! یازده سال کار سخت باعث شد که سرانجام خودم را بازخرید کنم. دچار مشکل عصبی بودم چرا که شبها نمی توانستم به خاطر کار بخوابم و روزها باید به کارهای شرکت می رسیدم. یک روز صبح نتوانستم از خواب بیدار شوم و گفتم دیگه ...
یاسر هاشمی: آقازادگی مساله بدی نیست
؟ - مقاطع سختی هایی که خانواده هاشمی تحمل کردند زیاد است؛ قبل از انقلاب، شروع انقلاب، جنگ، دوران سازندگی، دوران توسعه سیاسی، دوران احمدی نژاد و امروز در شرایط فعلی، همواره در این دوره ها خانواده هاشمی با سختی ها و دشواری های بسیاری مواجه بوده اند. به نظر من این سختی ها از پیش از انقلاب گریبان گیر خانواده هاشمی بوده است. گرچه من در زمان انقلاب و سال 57، هفت ساله بودم، اما ...
از چپک رود تا لاس وگاس با پدیده 21 ساله کشتی جهان
سمت این ورزش بیایم. آن زمان در مهمانی ها با هم سن و سالان خودم کشتی می گرفتم و همین موضوع در روی آوردنم به سمت این رشته تاثیرگذار بود. *برادرم از من هم بهتر بود اما کشتی را رها کرد پدرم از همان اول و حتی هنوز هم من را به باشگاه در جویبار می برد و می آورد و زحمت زیادی برایم کشیده تا بتوانم به این مراحل برسم. برادر بزرگتر من نیز 6 ماه کشتی کار کرد اما این رشته را رها کرد و رفت ...
پیوند بین کربلای 4 و کربلا در نمایش اروندخون
خدمت کار بود، طراح چه کسی بود؟ خانم مژگان عیوضی، سالهاست که کار طراحی صحنه می کنند و از حرفه ای ها و کاربلدی های این کار هستند. علی براتی خیلی زحمت کشید و در فضاسازی و طراحی و حرکت خیلی کمک کرد. روز اول به علی گفتم نمی خواهم حرکت موزون در حد رقصنده باشد که از صحنه خارج شوند، من می خواهم اینها هم جزو بازیگران من باشند، اگر در بروشور من نگاه کنید می بینید برای اولین بار اینها را جزو ...
روایتی از تعمیر کاتیوشا تا غنیمت گرفتن ماشین های دشمن/ هدیه پدر شهید به دخترش پس از شهادت
حرم را بخوانید. *** دفاع پرس: آخرین باری که با شهید در ارتباط بودید چه زمانی بود؟ رسول برادر شهید: برای مراسم سوگواری عاشورا چند سالی است که با کاروان به زیارت کربلا می رویم. تقریباً ده روز به محرم مانده بود که با حمیدرضا تماس گرفتم و گفتم "برمی گردی یا ما با کاروان بیاییم؟" گفت: "پاسپورت و ویزا را تهیه کنید. چند روز دیگر اگر توانستم برگردم اطلاع می دهم." ...
فلور نظری با موهای قرمز
...! امروز توی خیابون یه بانوی المانی که بچه اش توی کالسکه بود و داشت توی مرکز خرید می رفت اومد جلو سلام داد و بعد گفت می خوام یه چیزی بگم خیلی جا خوردم فکرم هزار راه رفت اینجا کسی با کسی حرفی نداره با تردید و کنجکاوی گفتم بله خواهش می کنم بفرمایین3 بعد گفت شما خیلی زیبایید و شیک ، دیدمتون خیلی خوشم اومد گفتم بهتون بگم همین ... من موندم اخه توی سرزمین من جدیدا ...
چگونه بخوریم تا لاغر شویم؟
دفعات قبل که اقدام به کاهش وزن کرده بودم دوباره احساس محرومیت کنم. بدترین چیز این است که خود را به شدت محدود کنید و ناگهان همین محدودیت باعث پرخوری و از دست دادن کنترل روی برنامه غذایی شود. همیشه نقشه ای داشته باشید وقتی گرسنه هستید و همه چیز به نظر خوب می آید ممکن است منوی غذایی رستوران خیلی راحت بتواند گولتان بزند. حتما مجبور نیستید سینه ی مرغ کباب شده با سبزیجات سفارش ...
خواهر و برادری در خاک سفید به خاک سیاه نشسته اند
: من را مدرسه نبردند، برای همین سواد ندارم اما آرزویم این است که درس بخوانم، عاشق درس و مدرسه هستم ، بچه که بودم وقتی هم محله ای هایم را می دیدم که کیف به دست راهی مدرسه می شوند غصه ام می گرفت، اما من نه مدرسه رفتم و نه الان کاری دارم چون هیچ مدرکی که هویت من را نشان دهد ندارم. پدر و مادرم تا دو سالگی آنقدر غرق کار خود بودند که انگار فکر گرفتن شناسنامه برای من حتی به ذهنشان هم خطور نکرد ...
درس را فهمیده ای، امّا ابتکار نداری!
مقیّد بود، بخوابد. از او سؤال شد چطور شد شما بعد از ناهار می خوابی؟. گفت: شنیده ام که امام (ره) بعد از ناهار می خوابیدند. گفتم: چرا شما فقط از خواب امام (ره) تقلید می کنی؟ چرا نماز شب امام را نمی بینی؟. * وقتی همه یکی هستیم آیت اللّه مشکینی می گفتند: چند نفر طلبه در حجره بودیم و هرچه پول داشتیم زیر فرش می گذاشتیم و می گفتیم: هرکه هرچه نیاز دارد بردارد و خرج کند. اصلًا نمی ...
مردی که نقاشی دیواری را احیا کرد+تصاویر
با این سن و سال همچنان مانند جوانان ورزشکار صخره نوردی می کند. بعد از آنکه دیگر بازنشسته می شود به طور مستقل کار می کند. دو دختر و دو پسر دارد با سه نوه که می گوید نوه دومش استعداد نقاشی زیادی دارد و مانند خودش تصاویری حتی بهتر خلق می کند و به او بسیار امیدوار است. با او از طریق اینستاگرامش ارتباط برقرار کردیم. صفحه ای که از 6 ماه قبل در آن 212 تصویر گذاشته است و نزدیک به 6 هزار دنبال کننده تصاویر ...
جنایت پس از دیدن چت های تلگرام
شان مغازه دارد، رفته است. درگیری آنها اما به جنایت کشیده شد و او حالا به دادسرا منتقل شده تا از خود دفاع کند. او درادامه در گفت وگو با همشهری از جزئیات جنایت می گوید. انگیزه ات از قتل چه بود؟ شهروز (مقتول) را می شناختم. درواقع با او دوست بودم. گاهی با او درددل می کردم و رازهای زندگی ام را به او می گفتم. تا اینکه چند روز پیش با موبایل مادرم درحال بازی بودم که ناگهان یک پیام ...
موفق ترین پیرو بیدل چه کسی بود؟
" خوانده بودند، کسی نمی یارست نامش را به زبان آورد. از آن زمان به بعد پژوهشگران دوباره به چاپ آثار او پرداختند. دیوان او با نام "گیاه مهر" از پرخواننده ترین کتاب های دوران شوروی در دهه هشتاد بوده است. در سال جاری به مناسبت یکصد و پنجاهمین سالگردش دیوان کامل او منتشر شد. همچنین، در آستانه این جشن استانداری سغد، در شمال تاجیکستان، با هزینه پنج میلیون سامانی مجتمع جدیدی تاریخی و فرهنگی را که ...
گرگ های خاکستری در انتظار اعدام
غیر از یک نفر که در جلسه حضور نیافت – و با دستور قاضی حسین اصغرزاده، جلسه آغاز شد و نخستین شاکی پشت تریبون ایستاد. او همان زنی است که هنگام تعرض باردار بود و نخستین بار با شکایت او در پلیس آگاهی، پرده از جرایم متهمان برداشته شد. زن 23 ساله گفت: ششم فروردین امسال – روز حادثه- من سه ماهه باردار بودم. می خواستم از محل کارم در خیابان هفت تیر به خانه برگردم که متهمان سوار با یک پراید شیشه دودی جلویم ...
گرگ های خاکستری در انتظار اعدام
یک نفر که در جلسه حضور نیافت – و با دستور قاضی حسین اصغرزاده، جلسه آغاز شد و نخستین شاکی پشت تریبون ایستاد. او همان زنی است که هنگام تعرض باردار بود و نخستین بار با شکایت او در پلیس آگاهی، پرده از جرایم متهمان برداشته شد. زن 23 ساله گفت: ششم فروردین امسال – روز حادثه- من سه ماهه باردار بودم. می خواستم از محل کارم در خیابان هفت تیر به خانه برگردم که متهمان سوار با یک پراید شیشه دودی جلویم توقف کردند ...
اول بنا نبود، بعدش بنا شد
! حالا خواب آلو نه، بازیگوش! حالا بازیگوش نه، عصبی! حالا... اصولاً integrationیا همان ادغام اقتصادی، فرایندی در اقتصاد است که با هدف توسعه کسب وکار به منظور افزایش فروش و کسب سود بیشتر، همچنین به دست آوردن کنترل انجام می شود. حالا شما بیایید و بین طیب نیا و نعمت زاده از اینجور بده بستان ها انجام دهید. یا بادکنک می ترکد یا بادش خالی می شود یا رها در آسمان... و دست آخر هم، نه نظارت بیشتر می ...
ازدواج های فامیلی میان مقامات نظام/ عکس
بعد باشد، پیشنهاد کردم که هرچه زودتر انجام شود تا بتوانیم زندگی مستقل تشکیل دهیم. آقای مشکینی ابتدا با این پیشنهاد موافق نبود دلیل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنی بود. چون در آن هنگام یازده سال بیشتر نداشت اما من موضوع را با جدیت پیگیری می کردم که همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه خود ببرم... سرانجام با اصرار من ایشان (مشکینی) راضی شد و جشن ازدواج مان در سال 1347 برگزار شد. (همان: 53 ...
علی دایی، برند فوتبال ایران +تصاویر
، آقای گل شد و با توصیه حجازی به پروین، که سرمربی تیم ملی بود، ملی پوش شد. ناصر حجازی به گردن من حق دارد و من خودم را مدیون او می دانم. وقتی کسی علی دایی را نمی شناخت، ناصر حجازی مرا کشف کرد. حالا دایی در مرکز شهر رویاها ساکن بود؛ سومین روز از تابستان داغ سال 1372، یعنی کمتر از پنج سال از روزی که برای ثبت نام دانشگاه به تهران آمد و ورزشگاه یکصد هزار نفری آزادی. دور نخست مرحله مقدماتی جام ...
چوب ترور را ما خوردیم دادش را غرب می کشد
اعتقاداتش برنداشت و نهایتاً او را به شهادت رساندند. نحوه ترور پدرتان چطور بود؟ پدرم 7 شهریور ماه 1361 در سن 42 سالگی بعد از عمری مجاهدت در راه پیروزی انقلاب اسلامی به دست مجاهدین خلق در خیابان آزادی تهران ترور شد و به شهادت رسید. من زمان ترور پدرم 14 ساله بودم. شب شنبه بود که منافقین به خلق وارد حیاط خانه ما شدند و آمدند پشت شیشه. به پدرم گفتم دو نفر آقا پشت شیشه هستند ...
سرگذشت تلخ پزشکانی که حجامت می کردند
حجامت مربوط به سال 79 است البته اگر همان بخشنامه هم می رسید باز قادر نبود مشکل ما را حل کند چون از طرفی حجامت عمومیت نداشت و از طرفی اساتید کهنسال با آن مخالف بودند و هنوز هم مخالف هستند؛ در حال حاضر بیشتر پزشکان جوان به این روش علاقه نشان می دهند؛ خلاصه آنکه در آن سال هیچ کس حاضر نشد با ما همکاری کند و چون سال آخر رشته پزشکی هم بودم لذا فرصت کمی وجود داشت و از آن منصرف شدم. بعد از پایان ...
توکلی: اتفاقات هیوستون نباید در ریو تکرار شود
برداری افتاده است. همه آنها به این مشکلات واقف بودند، ضمن اینکه شش ماه بود که هدایت تیم را پذیرفته بودم. اگر به تمام اینها کمی بدشانسی هم اضافه کنید، متوجه می شوید که کسب پنج سهمیه کار بزرگی بوده است؛ نه اینکه از عملکرد تیم دفاع کنم، اما واقعاً شرایط سخت بود. به نظر من با توجه به زمان کم باقی مانده فدراسیون بهترین کار ممکن را کرد. تغییر مربی یعنی تغییر تفکرات، یعنی به باد رفتن زحمات چند ماه ...
مراقب راننده تاکسیهای دزد در استانبول باشید
طی میکرد و هزینه هم پله ای و کم کم داشت میرفت بالا . نزدیکه 18 لیر که رسید یهو دیدم که عدد رفت روی 75 لیر . از تعجب همینجوری هاج و واج موندم . به بقیه همراهام موضوع رو توضیح دادم اونها هم شدیدا تعجب کردند . بعد از راننده سوال کردم که اونهم با انگلیسی دست و پا شکسته موضوع رو پیچوند . یه کم دیگه دقت کردم دیدم که تاریخ تاکسی متر تقریبا داره 3 هفته قبل رو نشون میده . ما الان برج 12 میلادی هستیم اما ...
خاطرات عطارباشی /املاء و انشاء
خرداد ماه بود و امتحانات ثلث سوم (آخر ترم امروزی!) رو یکی بعد از دیگری می دادیم و بعد از هر امتحان طبق یک سنت حسنه! کتاب و دفتر اون درس رو طی مراسم باشکوهی می سوزوندیم یا پاره می کردیم و از شرش خلاص می شدیم! آخرین امتحانی که داشتیم ، امتحان املاء و انشاء بود و زمان امتحان ساعت 4 بعدازظهر بود. صبح روز امتحان ، یکی از همکلاسی هام برگشت و بهم گفت : عطار! بیا بریم سینما فیلم لورل هاردی ...
می گفت: ما برای مادیات انقلاب نکرده ایم
پیدا کنند، برای همین بسیار عصبانی شده بودند و همه مردهای خانواده را بردند. بعد هم دائماً می آمدند و خانه را زیر و رو می کردند. من بچه بودم و چادر مادرم را محکم می گرفتم و گریه می کردم. مادرم می گفتند: نمی دانم آقا کجا هستند، ولی آنها اصرار داشتند که شما می دانی و بروز نمی دهی! دفعه چهارم که در خانه مان ریختند، از مردان خانه کسی جز آسید محمدهادی باقی نمانده بود که آن موقع 14 سال داشت ...
علمداران استقامت ایرانی
کشتن گوسفند هیچ فرقی ندارد! از این جور حرف های عجیب و غریب خیلی درباره اش شنیده بودیم!به بنده می گفتند:آقای همدانی !کافیست بروی جلوی خانه آن ها ،رفتن همان و نفله شدن همان ...آقای موسوی کارد قصابی اش را می آورد و شکم تو را سفره می کند! طبیعی است خیلی خوف کرده بودم منتها دیدم نمی شود به خانه سایر شهدا بروم اما به خانه ی این شهید نروم .از آن طرف محمود شهبازی وقتی فهمید می خواهم ...
اشک های 14 زن و دختر قربانی در دادگاه
... در ادامه این جلسه زنی که چهره اش نشان می داد سن و سالش از همه بیشتر است، درحالی که اشک می ریخت به قضات گفت: وقتی این دو جوان مرا ربودند به آنها التماس کردم که رهایم کنند. به آنها گفتم من مادر 2 فرزند یتیم هستم و چندین سال است که شوهرم را از دست داده ام. ولی اصلا به حرفم گوش نمی دادند و مرتب کتکم می زدند. در آن لحظات من فقط به 2 فرزندم فکر می کردم و نمی دانستم باید چه کار کنم. آنها هم نمی ...